Sunday, Oct 24, 2021

صفحه نخست » تحول‌خواهی راه باریک آزادی (مقاله ای از زندان)، نصرالله لشنی ‎

lashni.jpgکتاب «راه باریک آزادی» نوشته‌ی دارون عجم‌اغلو و جیمز اِی. رابینسون، یکی از آثار راهبردی در حوزه علوم اجتماعی است که خواندنش برای همه، به‌ویژه کنشگران سیاسی و اجتماعی، مفید و چه بسا ضروری است. نویسندگان کتاب به تبیین چهار وضعیت حاکمیتی تحتِ عناوین لویاتان غایب، لویاتان مستبد، لویاتان مقید و لویاتان کاغذی می‌پردازند و با ارائه نمونه‌های تاریخی و دورانی از هر کدام از این لویاتان‌ها نشان می‌دهند، تنها لویاتانی که در راه باریک آزادی است و برای جامعه آزادی، رفاه و کرامت را فراهم کرده لویاتان مقید است. واقعیتی که نتیجه حدود و قیودی است که خود جامعه(مردم کوچه و بازار) برای لویاتان (حکومت) ایجاد کرده و اجازه نمی‌دهند تبدیل به حکومتی مستبد و سرکوب‌گر شود.

در پیش‌گفتار کتاب آمده است: «آزادی به حکومت و قوانین نیاز دارد، اما آزادی را حکومت یا فرادستانی که بر آن سیطره دارند به کسی ارزانی نمی‌کنند. آزادی امری است که اهل جامعه، یعنی مردم کوچه و بازار به‌دست می‌آورند. جامعه لازم است حکومت را لجام بزند، به‌طوری که حکومت از آزادی مردم حمایت کند و آن را ارتقاء بخشد. آزادی به جامعه‌‌ی مهیای بسیج نیاز دارد که به مشارکت در امور سیاسی بپردازد و اگر لازم شد اعتراض کند و در صورت امکان با رای خود دولت را از قدرت بیاندازد. برای ظهور و شکوفایی آزادی، حکومت و جامعه، هر دو باید قوی باشند. به حکومت قوی نیاز است تا خشونت را مهار کند، قوانین را به اجرا گذارد و به ارائه خدمات عمومی بپردازد، خدماتی که برای زندگی مردم توان‌یافته برای دست زدن به گزینش و دنبال کردن انتخاب‌هایشان تعیین‌کننده‌اند. به جامعه‌ی قویِ بسیج‌شده‌ نیاز داریم تا حکومت قوی را منقاد سازد و در بند کشد. دالان باریک آزادی فشرده شده میان ترس و سرکوبی‌ که حکومت‌های استبدادی ایجاد می‌کنند و خشونت و بی‌قانونی‌ِ ناشی از فقدان آن‌ها قرار دارد. در این دالان است که حکومت و جامعه یکدیگر را متوازن می سازند. این توازن محصول نه یک لحظه‌ی انقلابی، بلکه میوه‌ی مبارزه‌ای دائمی و هرروزه میان این دو به حساب می‌آید. این مبارزه منافعی به بار می‌آورد. در این دالان، حکومت و جامعه نه فقط رقابت، که همکاری نیز می‌کنند. ‌این همکاری موجب ظرفیت بیشتر برای حکومت می‌شود تا خواسته‌های جامعه را به انجام برساند و بسیج اجتماعی عظیم‌تری را تهییج می‌کند تا ظرفیت افزوده دولت مورد پایش قرار گیرد»(ص ۱۲)

این فراز از مقدمه‌ی کتاب فشرده‌ی مشی‌ تحول‌خواهی است. به این معنی که باید از تمام ظرفیت‌های موجود از انتخابات تا اعتراضات خیابانی، برای مواجهه با حاکمیت و محدود و مقید کردنش در چهارچوب‌های حقوقی بهره برد و در فرایند تحدید حدود لویاتان بر ظرفیت‌ها نیز افزود. نقطه‌اتکای استراتژیک نویسندگان به منظور ایجاد و حفظ لویاتان مقید، بسیج مردمی است. بسیج( mobilization) یکی از واژگان کلیدی در تحلیل جنبش‌های اجتماعی است که در کتاب راه باریک آزادی نیز به عنوان یک واژه کلیدی در طرح راهبردی بحث مورد استفاده قرار گرفته است.

نویسندگان نقش جنبش‌های اجتماعی (در اشکال و انواع مختلف) را در ایجاد و حفظ آزادی و دیگر حقوق انسانی از جمله رفاه و شادی، حیاتی می‌دانند. آن‌ها در توضیح بسیج اجتماعی می‌گویند: «منظور از بسیج اجتماعی، مشارکت کل جامعه(به‌ویژه غیرفرادستان) در امور سیاسی است که در اشکال غیرنهادی از قبیل انقلابات، اعتراضات، دادخواست‌ها و فشار کلی بر فرادستان از طریق انجمن‌ها یا رسانه‌ها، و شکل‌های نهادی از جمله انتخابات یا مجالس قانون‌گذاری ظاهر می‌شود. ‌قدرت‌های غیرنهادی و نهادی هم‌افزایی دارند و همدیگر را پشتیبانی می‌کنند.»(ص ۷۵)

نویسندگان همچنین در بررسی فرایند دموکراتیزاسیون بریتانیا به پژوهش" چارلز تیلی" ، یکی از محققین برجسته جنبش‌های اجتماعی، استناد و آن را موید اهمیت جنبش‌های اجتماعی در پروسه دموکراسی‌سازی و خلق لویاتان مقید عنوان می‌کنند.(ص۲۴۱)

اما نگرانی اصلی و جدی در ایجاد بسیج اجتماعی این است که کیفیت این بسیج چگونه باشد که منجر به شورش و هرج‌ومرج از یک‌سو و توتالیتاریزم و استبداد از پایین از سویی دیگر نشود. به‌خصوص برای ما ایرانیان که تاریخی دیرین از گرفتاری در چرخه معیوب استبداد-هرج‌ومرج- داریم و با گذشت بیش از یک قرن از انقلاب مشروطه هنوز نتوانسته‌ایم به قدرت حد بزنیم و صاحب حداقلی از حقوق انسانی بشویم.

در سراسر کتاب این نگرانی وجود دارد، و نویسندگان در فصل سیزدهم، با عنوان "ملکه‌ی سرخ مهارگسیخته" این نگرانی را برجسته می‌کنند. در این فصل به تحلیل حکومت‌های توتالیتری که از دل بسیج مردمی برآمده‌اند و منتج به لویاتان‌های مستبدی چون، نازیسم هیتلری شده‌اند، می‌پردازند.

در این فصل به این موضوع که چگونه باید رفتار کرد تا به واسطه بسیج مردمی، استبداد از پایین شکل نگیرد نیز پرداخته می‌شود. راز اصلی این تعادل، که بسیج اجتماعی منتهی به استبداد یا هرج‌ومرج نشود، در بینشی است که با حذف دیگری مخالف است." رفتار جمعی "مبتنی بر بینش" ضد حذفی" است که منتهی و منتج به ارتقاء ظرفیت‌های جامعه و حکومت در راه باریک آزادی می‌شود. با جنبش‌های اجتماعی و بسیج مردمی قرار نیست گروه و جریانی حذف شود؛ درواقع جنبش‌های اجتماعی، با این هدف که همه از امکان برابر برای سهیم شدن در قدرت، براساس حق تعیین سرنوشت، برخوردار باشند شکل می‌گیرند. اینجاست که به ظرافت بسیج مردمی در بالا بردن ظرفیت بسیج مردمی جامعه و حکومت، به‌طور همزمان، پی می‌بریم.

بسیج مردمی که از مولفه‌های اصلی جنبش اجتماعی در فرایند دموکراتیزاسیون است، ظرفیتی است که حکومت‌های توتالیتر نیز برای تحکیم پایه‌های استبداد خود از آن استفاده می‌کنند.

زمانی که بنای بسیج بر حذف دیگری و متکی به ایده‌های سلبی باشد، منجر به استبداد از پایین و خلق توتالیتاریزمی می‌شود که از مردم برای حذف مردم استفاده می‌کنند. لذا بسیج اجتماعی باید مقوِم بر ایده‌های ایجابی بوده و با محوریت و اصالت حقوق انسانی شکل گیرد. به دیگر سخن، جنبش اجتماعی باید حق‌محور باشد و نه قدرت‌محور؛ و برای کسب حقوق اساسی انسان شکل گیرد و ارتقاء یابد.

یکی از تفاوت‌های اصلی تحول‌خواهی با براندازی، به‌لحاظ بینشی و مبانی تئوری، در همین نکته است. در تحول‌خواهی کنش سیاسی و اجتماعی به منظور کسب حقوق حقه‌ی بشری و کرامت انسانی است، در براندازی اما تلاش برای کسب قدرت سیاسی و اقتصادی جهت مهار جامعه به منظور تحمیل ایده‌های انقلابی است. نویسندگان کتاب نیز بنیان ایدئولوژیک بسیج اجتماعی را حقوق بشر می‌دانند و بیان می‌کنند: «تا زمانی‌که جامعه بتواند مجموعه وسیع از حقوق( معقول) را هر چه همگانی‌تر سازد، حال و روزش از طریق تشکل یافتن و هم‌قامت شدن با قدرت در حال گسترش حکومت بهتر خواهد شد. قابل ذکر است که این حقوق به صورتی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بیان شده‌اند، شامل دسترسی به اشتغال درآمدزا نیز هستند.»( ص۶۰۵)

در ایران اما، با توجه به وضعیت حاکمیتی موجود، ورود به راه باریک آزادی و ایجاد جامعه مطالبه‌محور با اصالت حقوق بشر، کاری بسیار دشوار و جانکاه است. حکومت در ایران از گونه‌ی لویاتان کاغذی است. «لویاتان کاغذی برخی از بدترین شاخصه‌های هر دو لویاتان‌های غایب و مستبد را به نمایش می‌گذارد.

لویاتان کاغذی تا جایی که قدرت دارد مستبد، سرکوبگر و خودسر است. این لویاتان تحت جامعه نیست؛ جامعه‌ای پیوسته ضعیف، بی‌سازمان و متفرق نگه داشته می‌شود. این لویاتان برای شهروندانش حفاظت ناچیزی در مقابل "جنگ" فراهم می‌آورد... لویاتان کاغذی اهمیتی به رفاه شهروندانش و یقینا به آزادی آن‌ها نمی‌دهد. علت نیز آن است که این نوع حکومت فاقد ظرفیت انجام کاری چندان است، مگر احتمالا غنی ساختن فرادستان سیاسی متصدی امر...ریشه‌های لویاتان‌های کاغذی باید در وحشت فرادستان از بسیج اجتماعی جسته شود؛ بسیجی که توانایی آنان را در انتفاع از سیطره‌شان بر حکومت و غارت منابع جامعه محدود می‌سازد...

لویاتان کاغذی فقط برای آزادی بد نیست؛ برای بهروزی اقتصادی نیز ویران‌کننده است. دیدیم که فرصت‌ها و انگیزه‌های اقتصادی باید بر قانون، امنیت و خدمات عمومی موثر و بی‌طرفانه مبتنی باشند، و به این خاطر است که رشد اقتصادی تحت لویاتان غایب وجود ندارد. لویاتان مستبد می‌تواند قوانین را به اجرا بگذارد، مرافعات را فیصله بخشد(ولو آنکه غالباً برای افراد قدرتمند مزیت قائل می شود)، غارت را به مهار درآورد و اگر دلش خواست خدمات عمومی تامین کند. لذا این نوع حکومت، به شکلی که آخرین مورد آن در خیزش تماشایی چین به چشم می‌خورد، به رشد اجتماعی می‌انجامد. لویاتان کاغذی چنین نیست. این نوع حکومت ظرفیت انجام بسیاری از این‌ها را ندارد، و غالبا به هیچ وجه علاقه‌ای نسبت به مهار غارتگری نشان نمی‌دهند۰لذا هزینه‌ی لویاتان کاغذی...نه فقط ترس، خشونت و اعمال سلطه مستمر علیه اکثر شهروندان، که همچنین اقتصادی با سازمان‌دهی ناکارآمد و فاسد است که رشدی اندک را به نمایش می‌گذارد. بهروزی و آزادی فعلا باید منتظر بمانند. بی‌ظرفیتی لویاتان کاغذی... همچنین صحنه را برای منازعه لجام‌گسیخته و درگیری داخلی می‌چیند»(۴۵۴)

لویاتان کاغذی حکومتی ضعیف و ناکارآمد است که بقای خود را در ضعیف نگه داشتن جامعه می‌داند، لذا تمام توان محدود خود را صرف سرکوب جامعه می‌کنند و اجازه قد کشیدن و ارتقای ظرفیت‌های دموکراتیک را به آن نمی‌دهند.

هر انتقادی با اتهام "تبلیغ علیه نظام" و هر تلاشی برای تشکل‌دهی و سازماندهی مردمی با مجموعه عناوین اتهامی همچون "اقدام علیه امنیت داخلی و خارجی کشور" مواجه و منجر به سرکوبی سیستماتیک در چهارچوب‌های قانونی می‌شود. در لویاتان کاغذی نهادهای دموکراتیک وجود دارند، اما بنابر سازوکار حامی‌پروری، دچار تغییر ماهیت کارکرد شده‌اند و عملکردشان سراسر علیه جامعه و در جهت تحکیم استبداد است. کسانی به این نهادها راه می‌یابند که وفاداری‌شان به نظام استبدادی ثابت شده باشد و در سرکوب جامعه از هیچ کوششی فروگذار نباشند. این است که در مجالس قانون‌گذاری، قوانینی وضع می‌شوند که عمدتاً علیه جامعه و مانع رشد و توانمندسازی آن است. حال آن که وضع قوانین به منظور مهار قدرت حاکمه و جلوگیری از هرج و مرج اجتماعی است تا در شرایط ثبات و امنیت، جامعه و حکومت بتوانند در مواجهه مستمر به ظرفیت‌های دموکراتیک خود بیفزایند و کیفیت زیست انسانی را ارتقاء بخشند. قوانینی که دست حاکمیت را در اعمال زور و خشونت باز بگذارند، علیه حقوق و کرامت انسانی‌اند و باید تغییر کنند. هرگز قانون بد از بی‌قانونی بهتر نیست؛بی‌قانونی و قانون بد دو روی یک سکه و علیه صلح ،آزادی، توسعه و رفاه مردم‌اند. بخشی از عملکرد سرکوبگرانه‌ی لویاتان کاغذی بر همین قوانین بد مبتنی است؛ در صفحه ۴۲۸ کتاب نقل قولی منتسب به "ژتولو وارگاس" ،رییس‌جمهور سابق برزیل، آورده‌اند که ترجمان استفاده توأمان از بی‌قانونی و قانون بد در لویاتان کاغذی است و آن جمله این است: «برای دوستانم همه چیز؛ برای دشمنانم قانون»

نویسندگان از صفحه ۴۴۴تا صفحه ۴۵۰ کتاب به شرح دو واقعیتی که شالوده‌ی ضعف مستمر و بی‌سازمانی در لویاتان‌های کاغذی به حساب می‌آیند می‌پردازند:

نخست؛ وحشت از بسیج اجتماعی است. در لویاتان‌های کاغذی،حاکمان بر اثر ترسِ از دست دادن سیطره‌ی سیاسی‌شان، اجازه‌ی وقوع تحولات ضروری برای توسعه‌ی جامعه و اقتصاد ملی را نمی‌دهند.

دوم؛ فوایدی که اعمال قدرت دل‌بخواهی در یک دیوان‌سالاری و دستگاه قضایی غیرشایسته‌سالار و بی‌سازمان فراهم می‌سازد.

در ایران نیز با چنین وضعیتی مواجهیم. وضعیتی برساخته‌ی همپوشانی اعمال قدرت دل‌بخواهی حاکمیت و سرکوب جامعه، با استفاده از قوانین بد و دستگاه قضایی غیرمستقل که ورود به دالان باریک آزادی را برایمان به‌مراتب دشوارتر ساخته است.

طنز تلخ ماجرا این است که بخش عمده‌ای از اصلاح‌طلبان نیز از بسیج اجتماعی و تحولات بنیادین وحشت دارند و در کنار حاکمیت به مانعی جدی برای توسعه‌ی اجتماعی تبدیل شده‌اند. اگرچه اکنون به واسطه‌ی اشتباهات مکررشان و تحولاتی که در ذهنیت و عینیت اجتماعی در سال‌های اخیر رخ داده است، از میزان تاثیرگذاری‌شان به شدت کاسته شده است، اما همچنان بر ایفای این نقش سماجت به خرج می‌دهند و در تلاشند که مانع از هرگونه جنبش‌اجتماعی و بسیج مردمی شوند. این بخش از اصلاح‌طلبان همچنان غافلند که «افزایش عمومی بسیج جامعه مهم‌تر از اصلاحات خاص سیاستی است.»(ص۵۹۶) و بهترین و برحق‌ترین قوانین «بدون جامعه‌ی بسیج‌شده‌، جسور و بدون رودربایستی، ارزشی بیشتر از وعده های پوچ نخواهند داشت»(صص ۴۱۷ و ۴۱۸) برای ایجاد و اجرای قوانین خوب، توانمندسازی جامعه و آمادگی‌اش برای حضور مستمر میدانی در مواجهه با حاکمیت ضروری است.

یکی از تفاوت‌های اصلی تحول‌خواهی با اصلاح‌طلبی در همین نکته است. تحول‌خواهان باورمند به جنبش‌های اجتماعی و بسیج همه‌گاهی مردم در دفاع از حقوق انسانی‌اند؛ اصلاح‌طلبان اما مردم را رای‌دهندگانی می‌دانند که باید حضورشان را تنها در مناسبت‌های انتخاباتی و پای صندوق‌های رأی بیان کنند و بقیه‌ی کار را به منتخبین وا گذارند. باوری که در تجربه شکست خورده است.

ضعیف نگه داشتن جامعه با ابزار سرکوب و مانع‌تراشی‌های تئوریک و پراتیک در برابر بسیج اجتماعی دائمی نیست. وقتی که حقوق مردم به صورت روزانه و سیستماتیک مورد تعدی و تجاوز قرار گیرد، بیکاری و فقر و تورم رشد روزافزون بیابد، فواصل طبقاتی بیشتر و شکاف‌های اجتماعی تعمیق شوند، اعتماد به نهادهای حاکمیتی از بین برود، شادی و نشاط از جامعه رخت بر بندد، خطر جنگ قریب‌الوقوع همه‌گاهی شود، حکومت به واسطه ناکارآمدی و ضعف از برآوردن نیازهای حداقلی مردم باز بماند، نه زندگی که زنده ماندن به دغدغه اصلی مردم تبدیل شود و... جامعه بنابر سازوکار "خودسازماندهی"( self organization) به سازماندهی توده‌ای و شورش‌های انقلابی می‌پردازد. بستر و فضا برای ایجاد جنبش‌های توتالیتر کاملا مهیا می‌شود و جامعه برای فروپاشی کامل خیز برمی‌دارد. بسیج توده‌ای شکل می‌گیرد و شرایط آماده‌ی براندازی و خلق استبدادی جدید می‌شود.

پس برای جلوگیری از چنین وضعیتی باید به ایجاد بسیج اجتماعی جهت فشار به حاکمیت و پاسخگو کردنش بپردازیم. «پیشرفت بشر به گسترش ظرفیت حکومت برای پاسخ‌گویی به چالش‌های جدید و مبارزه با تمامی سیطره‌ها ،چه کهنه و چه نو وابسته است، اما چنین اتفاقی نخواهد افتاد، مگر آن‌که جامعه تقاضایش کند و در دفاع از حقوق همگان بسیج شود. بدیهی است که چنین کاری آسان نیست، چه رسد به آنکه خود به خود محقق شود، اما این رویداد می‌تواند رخ دهد و رخ می‌دهد.»(ص۶۰۶)مشروط به آن‌که در راستای بسیج جامعه ائتلاف‌های جدیدی از نیروهای سیاسی و اجتماعی با محوریت حقوق بشری شکل گیرد. «کشورهایی که از تشکیل ائتلاف‌های جدید و وسیع و حمایت از سازش باز بمانند ،نخواهند توانست جای پایی در دالان (راه باریک آزادی) به‌دست آورند»(ص۵۶۶) بنابراین نیاز به ائتلاف‌های جدید از نیروهای سیاسی و مدنی در چارچوب "نهادهای جنبشی" است که بتواند از ظرفیت‌های تاریخی و دورانی جامعه ایرانی برای ایجاد بسیج مردمی و فشار آوردن به حاکمیت جهت دموکراتیزاسیون استفاده کنند. ائتلاف‌هایی که در پی برانداختن حکومت موجود و ایجاد وضعیت بی‌حکومتی و لویاتان غایب نباشند و تلاش کنند از شدت دوقطبی به‌وجودآمده بین جامعه و حکومت بکاهند تا مسیر گفت‌وگو و توافق با حاکمیت بر سر اصول و قراردادهایی که به نفع جامعه و در راستای حقوق بشر هستند، بسته نشود یا اگر بسته است باز شود. این ائتلاف‌ها و ایجاد نهادهای جنبشی می‌توانند محمل‌هایی باشند که اگر حاکمیت تن به سازش و توافق با جامعه نداد و تحولات به گونه‌ای رقم خوردند که جامعه مسیر انقلاب را در پیش گرفت، از فروپاشی مطلق جامعه جلوگیری کنند و فرایند دموکراتیزاسیون را بعد از انقلاب ادامه دهند.

منبع:

دارون عجم‌اوغلی و جیمز. ای. رابینسون، راه باریک آزادی، ترجمه‌ علیرضا بهشتی و جعفر خیرخواهان، چاپ سوم، بهار ۱۳۹۹ انتشارات کویر



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy