Thursday, Jan 20, 2022

صفحه نخست » نگاهی‌ به کارنامه مسیح علینژاد: طرح سنای آمریکا، زوایای مبهم طرح ربودن او، و اتحاد با راست افراطی، محمد سهیمی

Mohammad_Sahimi_2.jpgمقدمه

در بیانیه‌ای که وزارت دادگستری آمریکا در ۱۳ جولای گذشته منتشرکرد ادعا شد که چهار مامور اطلاعاتی‌ جمهوری اسلامی که در ایران زندگی‌ میکنند قصد داشتند یک فعال سیاسی ایرانی مقیم آمریکا را ربوده و به ایران منتقل کنند. این بیانیه همچنین به یک خانم ایرانی مقیم جنوب کالیفرنیا اشاره نمود که ظاهرا به این چهار نفر کمک کرده بود. اگرچه این بیانیه نامی‌ از فعال سیاسی ایرانی نبرد، به سرعت آشکار شد که او خانم معصومه علینژاد قمی، که خودرا با نام مسیح علینژاد معرفی‌ می‌کند، میباشد. مدتی‌ بعد دولت آمریکا اعلام کرد که آن چهار مامور را تحت تحریم قرار داده است. خانم ایرانی مقیم جنوب کالیفرنیا نیز که ظاهرا بازداشت شده بود، با وثیقه آزاد شده بود. بدین ترتیب به نظر میرسید که این ماجرا نیز خاتمه یافته است.

مقاله کنونی مروری است بر کارنامه علینژاد در آمریکا، و چگونگی‌ تبدیل او از یک حامی‌ اصلاح طلبان ایران به یک متحد راست افراطی آمریکا و اپوزیسیون قلابی ایران، اپوزیسیونی که طرفدار تحریم‌های اقتصادی و تهدید نظامی کشور بوده، و با تجزیه طلبان دستکم اتحاد تاکتیکی دارد. بخش مهمی‌ از این مقاله قبلا به زبان انگلیسی‌ توسط نگارنده در وبسایت انتای وار منتشر شد. در مقاله کنونی بحث گسترش داده شده است، با این هدف که کارنامه علینژاد بطور نسبتا کاملی مرور شود.

قبل از آغاز این بررسی‌، به یک نکته مهم اشاره میشود. علینژاد و هر انسان دیگری آزاد هستند هر نظری داشته باشند. ولی‌ وقتی‌ نظرات آنها در حوزه عمومی‌ مطرح میشوند، دیگران هم این حق را دارند تا این نظرات و اقدامات را با اسناد و منابع معتبر به نقد بکشند و بخصوص مردم را از اقدامات پنهان آنها آگاه سازند، بخصوص در شرایطی که کشور و مردم ایران با بحران‌های عمیق داخلی‌ و خارجی‌ دست به گریبان هستند. نگارنده همیشه نقد‌های مستند خودرا در نهایت شفافیت مطرح نموده، و بی‌ اعتنا به واکنش برخی‌ به کار خود ادامه می دهد. بحث در حوزه عمومی‌ مسابقه محبوبیت نیست که به دنبال مطرح نمودن تحلیل‌های سطحی و "عوام پسند" برای کسب محبوبیت کاذب برای خود باشیم.

طرح سنای آمریکا توسط سناتور هوادار مجاهدین

در روز ۲ دسامبر ۲۰۲۱ دو سناتور امریکایی، بن کاردن و پت تومی، اعلام کردند که طرحی را به سنای آمریکا میبرند که بر طبق آن تحریم‌های جدیدی علیه ایران وضع خواهد شد تا جمهوری اسلامی را بخاطر نقشه ادعائی برای ربودن خانم علینژاد مجازات کنند. آنها همچنین اعلام کردند که این طرح را به نام خود علینژاد نامگذاری خواهند کرد. در مراسم اعلام این موضوع در سنای آمریکا خود علینژاد نیز حضور داشت.

یک نکته مهم این موضوع این است که سناتور کاردن از حامیان سرسخت فرقه مجاهدین میباشد که سالها از آنها حمایت کرده است. برای اطلاعات بیشتر به، بعنوان مثال، اینجا، اینجا، و اینجا مراجعه کنید. او همچنین علیه تصویب برجام در سنای آمریکا رای داد. اگر چه سناتور تومی هیچگاه از فرقه مجاهدین علنا حمایت نکرده است، ولی‌ او یکی‌ از مخالفان سرسخت برجام، و یکی‌ از هواداران حتی سرسخت تر تحریم اقتصادی مردم ایران بوده است. برای اطلاعات بیشتر به، بعنوان مثال، اینجا و اینجا مراجعه کنید. اینکه دو سناتور امریکایی با چنین سوابقی چنین طرحی را به سنا آورده ا‌ند، و اینکه علینژاد علیرغم ادعا‌های همیشگی‌ خود در میهندوستی با چنین شخصیت‌هایی‌ همکاری دارد، خود بسیار جا برای فکر کردن و ارزیابی مجدد فعالیت‌های او دارد، اگرچه برای نگارنده و همفکران او چنین ارزیابی مجددی لزومی ندارد.

اگرچه با توجه به قدرت لابی ایست‌ها در آمریکا، که تعداد آنها در سال ۲۰۲۰ حدود ۱۱،۲۵۰ نفر بود، و نفوذ آنها در کنگره آمریکا، هرگونه اقدام سنای آمریکا علیه جمهوری اسلامی، که دود آن در نهایت فقط به چشم مردم عادی ایران میرود، شگفت انگیز نیست، ولی‌ این اقدام جدید حتی نگارنده را که نزدیک به ۴۴ سال است در آمریکا زندگی‌ می‌کند و از نزدیک با سیاست آن آشنا می‌‌باشد شگفت زده نمود، چرا که پس از قریب به پنج ماه هنوز بسیاری از زوایای طرح ادعائی برای ربودن علینژاد مبهم و در تاریکی باقی‌ مانده ا‌ند، ولی‌ بر اساس آن این چنین طرحی به سنا برده میشود. هدف اصلی‌ این مقاله بحث درباره این زوایای مبهم میباشد. ولی‌ قبل از آن نگاهی‌ به فعالیت‌های علینژاد از زمان ورود او به آمریکا می‌‌اندازیم.

ملاقات با ژنرال و چرخش صد و هشتاد درجه‌ای در مواضع

نگارنده قصد ندارد فعالیت‌های علینژاد در ایران را مرور کند، چون آن فعالیت‌ها هرچه که بودند در حال حاضر اهمیتی ندارند. این فعالیت‌ها را دیگران به تفصیل شرح داده ا‌ند، و خوانندگان گرامی‌ میتوانند به آنها مراجعه کنند، به عنوان مثال اینجا.

بین سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۹ علینژاد در بریتانیا زندگی‌ میکرد، هنوز خودرا یک روزنامه نگار متحد اصلاح طلبان معرفی‌ مینمود، و با گذاردن کلاه بزرگی‌ بر سر خود حجاب اسلامی داشت. در آغاز سال ۲۰۰۹ علینژاد بعنوان یک روزنامه نگار ایرانی از سفارت آمریکا در لندن تقاضای ویزا برای آمدن به آمریکا و مصاحبه با آقای اوباما نمود. در آوریل سال ۲۰۰۹ سفارت آمریکا موافقت خودرا اعلام کرد. علینژاد به ایران بازگشته بود، و پاسپورت او مدت کوتاهی توقیف بود. ولی‌ پاسپورت به او پس داده شد، و او به آمریکا آمد، اگرچه مصاحبه با آقای اوباما هیچگاه صورت نگرفت.

تا مدتی‌ بعد از ورود به آمریکا علینژاد چهره جنجالی کنونی نبود. او هنوز خودرا حامی‌ اصلاح طلبان و جنبش سبز معرفی‌ میکرد، در تظاهراتی که آقای اکبر گنجی در نیویورک برای حمایت از جنبش سبز سازماندهی کرده بود با همان کلاه "اسلامی" شرکت داشت، و مسائل دیگر. یکی‌ از دوستان بسیار شناخته شده نگارنده در جامعه آمریکا که دارای ارتباطات بسیار است به نگارنده گفت که علینژاد حتی به ایشان تلفن کرده بود و از اینکه بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی -- آن بخش که نگارنده اپوزیسیون قلابی بی‌ همه چیز نامیده است -- با جناح افراطی ضد ایران آمریکا اتحاد کرده است ابراز تاسف و نگرانی‌ نموده بود.

پس از مدتی‌ اقامت در آمریکا علینژاد به ژنرل دیوید پتراس معرفی شد و ملاقاتی بین دو نفر صورت گرفت. اینکه واسطه این ملاقات چه کسی‌ بود خود جالب است، چون "تخصص" او تبدیل فعالان سیاسی ایرانی مقیم آمریکا به اپوزیسیون قلابی بی‌ همه چیز میباشد. سیزده سال پیش نگارنده در یک مقاله انگلیسی‌ شرح داد که این جناب پشت درهای بسته یک موضع درباره ایران دارد، و در بیرون از آن مواضع دیگری. پتراس که ژنرال چهار ستاره بازنشسته میباشد فرمانده نیروهای آمریکا در عراق بین سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸؛ ریاست فرماندهی مرکزی نیروهای آمریکا که مسول خاورمیانه میباشد بین سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۰؛ فرماندهی نیروهای آمریکا در افغانستان بین سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱، و مدیریت سازمان سیا از سپتامبر ۲۰۱۱ تا نوامبر ۲۰۱۲ را به عهده داشت، که مجبور شد بخاطر برملا شدن روابط خارج از ازدواج خود با یک خانم روزنامه نگار استعفا دهد. در هجوم به عراق نیز او بود که به جرج بوش پسر در سال ۲۰۰۷ پیشنهاد کرد که تعداد نیروهای آمریکا را در عراق بسیار زیاد کند تا بتواند سنی‌‌های مخالف آمریکا را در آنجا شکست بدهد، که بوش نیز همان کار را کرد که منجر به جنایات بسیاری علیه مردم غیر نظامی شد. او مدتی‌ پیش در نامه‌ای به همراه لئان پنتا، مدیر سازمان سیا در دوران آقای اوباما، از آقای جو بایدن خواست که ایران را تحت فشار نظامی قرار دهد تا برنامه هسته‌ای خودرا محدود کند.

مدتی‌ پس از این ملاقات علینژاد به کلی تغییر کرد، و تبدیل به چهره جنجالی کنونی شد که تصور می‌‌کند که باید همه چیز گرد محور او بچرخد. اینکه آیا آن ملاقات و این تغییر مواضع ربطی‌ به یکدیگر دارند را نگارنده نمیداند و درباره آن ادعا نمی‌‌کند، ولی‌ این نکته که تغییر مواضع علینژاد بعد از آن ملاقات بود بسیار مهم است.

پس از آن بخش فارسی‌ صدای آمریکا قراردادی با علینژاد امضا کرد و به او صد‌ها هزار دلار برای تولید برنامه داد. این همکاری هنوز ادامه دارد، و علینژاد را از یک فعال سیاسی تبدیل به حقوق بگیر ، و یا دستکم طرف قرارداد، بخش فارسی‌ دستگاه رسمی‌ پروپاگاندای آمریکا، یعنی‌ صدای آمریکا نمود. بر طبق نموداری که در این لینک قرار دارد و درباره قرارداد‌های دولت آمریکا با اشخاص است، علینژاد از سال ۲۰۱۵ ۵۳۳،۰۰۰ دلار از دولت آمریکا پول دریافت نموده است. ولی‌ چندین مقاله که با نام او در رسانه‌های آمریکا منتشر شده ا‌ند این رابطه را ذکر نکرده ا‌ند، که به همین دلیل مورد انتقاد قرار گرفت، و در یک مورد روزنامه واشنگتن پست مجبور شد وجود رابطه بین علینژاد و صدای آمریکا را در پایان مقاله ذکر کند.

اتحاد با جناح راست افراطی آمریکا

بعد از تغییر مواضع خود علینژاد مورد حمایت راست افراطی آمریکا قرار گرفت که این حمایت هنوز ادامه دارد .او با مدیر سابق دیگر سازمان سیا، یعنی‌ مایک پامپئو، هم در سال ۲۰۱۹ ملاقات کرد، و تا پایان دوران ریاست جمهوری دانالد ترامپ عکس آن ملاقات را با "افتخار" در صفحه فیسبوک خود قرار داده بود. نگارنده یادآوری می‌کند که پامپئو و لابی اسرائیل در واشنگتن، یعنی‌ بنیاد به اصطلاح دفاع از دمکراسی ها، "ارشیتکت" اصلی‌ سیاست "فشار حد اکثری" بودند. علاوه بر این، پامپئو یک مسیحی‌ افراطی صهیونیست است که به جدال آخر الزمانی، نظیر آنچه که فرقه حجتیه در ایران برای آن تبلیغ می‌کند، اعتقاد دارد، با این تفاوت که از نظر امثال پامپئو مسیح (ع) قرار است برای نجات جهان بازگردد. او همچنین معتقد است که خداوند ترامپ را برای کمک به اسرائیل فرستاده است، اسرائیل سرزمین‌های فلسطینیان را اشغال نکرده است، و بلندی‌های جولان سوریه که از سال ۱۹۶۷ در اشغال اسرائیل بوده ا‌ند در حقیقت متعلق به اسرائیل هستند.

علاوه بر آن، پس از اعلام طرح ربودن او، علینژاد با سناتور ویلیام [بیل] هگرتی William Hagertyسناتور ترامپیست تنسی و حامی‌ سرسخت اسرائیل نیز ملاقات کرد. در ماه آوریل ۲۰۲۱ هگرتی لایحه‌ای به سنای آمریکا تقدیم کرد که بر طبق آن آقای جو بایدن اجازه نخواهد داشت که بدون اجازه سنای آمریکا تحریم‌های مربوط به برجام را لغو کند. از افراطی بودن این سناتور و توهمات او همین بس که او ادعا کرده است که قوانین شریعت -- قوانینی‌ که در آمریکا وجود خارجی‌ ندارند -- خطری برای امنیت ملی‌ آمریکا است، که نشان روشنی از اسلام-ستیزی و مسلمان-ستیزی او میباشد. او همچنین از عضویت در هیأت مدیره یک شرکت بزرگ، وقتی‌ افشا شد که آن شرکت از حقوق سیاهپوستان آمریکا حمایت می‌کند، استعفا داد.

سناتور راست افراطی دیگری که با علینژاد ملاقات نمود جیمز ریش James Risch از ایالت آیداهو میباشد. مستقل از تمامی مواضع افراطی داخلی‌ او، مانند مخالفت با حق سقط جنین خانم ها، و علاوه بر حمایت سر سخت او از اسرائیل، او در سال ۲۰۱۹ کوشید اعتراض‌های سناتور‌های دیگر امریکایی به ترامپ و دولت او برای عدم اقدام علیه محمد بن سلمان، حاکم عربستان، برای قتل فجیع مرحوم جمال خاشقجی، را آرام کرده و از شدت آن بکاهد، و از عدم اقدام ترامپ حمایت کرد. ظاهرا برای سناتور حامی‌ علینژاد و فعالیت‌های "حقوق بشری" او حقوق بشر فقط برای مردم ایران کاربری دارد، و نمیتوان به نقض آن توسط رژیم‌های فاشیستی متحد آمریکا اعتراض کرد. در ماه جون ۲۰۲۱ سناتور ریش لایحه‌ای به سنای آمریکا تقدیم کرد که بر طبق آن نه تنها آقای جو بایدن اجازه نخواهد داشت که بدون اجازه سنای آمریکا به برجام برگردد، بلکه حق ندارد تحریم‌های مربوط به آنرا لغو کند.

همه اینها شخصیت‌های افراطی آمریکا هستند، و برخی‌ از آنها، مانند پامپئو، از مذهبی‌‌های متعصب. اینکه علینژاد ادعا کند که "برای تشکر از آنها با آنها ملاقات کرده است" مضحک است. به قول آن مثل معروف، "سلام روستایی بدون طمع نیست." یک سناتور امریکایی، آنهم از ایالتی‌ که در آن جمعیت ایرانی تبار بسیار کم است، بدون دلیل از کسی‌ حمایت نمیکند. چراعلینژاد با چنین کسانی ملاقات می‌کند، و چرا به حمایت آنها از خود مینازد نیز دلیل دیگری برای بازنگری نظر بسیاری درباره او میتواند باشد.

تاسیس بنیاد غیر انتفاعی و شرکت

علاوه بر اینها، علینژاد سازمانی تاسیس نموده به نام سازمان آزادی‌های یواشکی من My Stealthy Freedom که در حقیقت بر اساس همان کمپین قبلی‌ او است. ظاهرا این سازمان غیر انتفاعی است. هیأت مدیره آن خود او، همسر او کامبیز فروهر، و خانم نینا انصاری است. "مشاور" این سازمان یا بنیاد خانم لادن برومند میباشد. این سازمان یا "بنیاد" در یکی‌ از گران قیمت‌ترین مناطق نیویورک، یعنی‌ در خیابان پنجم در منهتن دفتر دارد. مبلغ متوسط اجاره ماهانه یک دفتر در آن ناحیه بین ۵۵ تا ۱۰۰ دلار برای هر فوت مربع است. بنا بر این اگر فرض کنیم این دفتر فقط ۱۰۰ فوت مربع [۹ متر مربع] میباشد، اجاره آن ماهی‌ بین ۵۵۰۰ و ۱۰،۰۰۰ دلار میباشد. اینکه بودجه این دفتر چطور تامین میشود برای نگارنده روشن نیست.

بر طبق وبسایت آن این بنیاد ظاهرا کمک مالی‌ قبول می‌کند. اگر سازمانی غیر انتفاعی باشد، باید بر طبق قوانین مالیاتی آمریکا هر سال درامد و چگونگی‌ هزینه کردن آنرا به اداره مالیات گزارش دهد. ولی‌ نگارنده قادر نبود که این اسناد را در اینترنت بیابد. صفحه فیسبوکی نیز با همین نام توسط علینژاد در سال ۲۰۱۴ تاسیس شد، که درباره اثر آن در کوشش زنان در ایران برای رفع تبعیض اغراق زیاد شده است. برای نقد این صفحه اینجا را ببینید.

علاوه بر این "بنیاد،" علینژاد در سال ۲۰۱۸ سازمان دیگری به نام رسانه‌های مسیح علینژاد Masih Alinejad Media, Inc تاسیس نموده است که دفتر آن در همان دفتر بنیاد در خیابان پنجم منهتن در نیویورک است. این سازمان دوم به نظر نمی‌‌آید که غیر انتفاعی باشد، و بنا بر این اینکه کار ایندو را چگونه میتوان از هم جدا نمود که با اداره مالیات دچار مساله نشود برای نگارنده روشن نیست.

در اینترنت شرکت سومی‌ نیز به نام علینژاد وجود دارد که نام آن نام خود ایشان است و در سال ۲۰۱۵ تاسیس شده است. آدرس این شرکت آدرس منزل او در بروکلین در نیویورک است. در اسناد ثبت این شرکت گفته میشود که برای تماس با این شرکت باید با "معصومه علینژاد قمی" تماس گرفت. این شرکت سوم تحت عنوان "متعلق به اقلیت ها" ثبت شده است، چرا که اینگونه شرکت ها دارای مزایایی هستند. البته منزل او خود باعث بحث زیاد در اینترنت شد، چرا که پس از روشن شدن قیمت بسیار بالای آن علینژاد و همسر او به تناقض گویی افتادند که شرح آنرا میتوان در اینجا خواند.

شکایت به دادگاه آمریکا برای دریافت ۱۸۹ میلیون دلار غرامت

علیرغم درامد سرشار، خانه گران قیمت، و دفتر کار در یکی‌ از گران‌ترین مناطق منهتن نیویورک، علینژاد ظاهرا بیشتر میخواهد. او در تاریخ ۱۷ ماه اوت سال ۲۰۲۱ شکایت نامه‌ای را تسلیم دادگاه آمریکا نمود که در آن بخاطر زندانی کردن برادر او، آقای علیرضا علینژاد قمی، بازجویی از والدین او، و "درد، رنج، و افسردگی" ناشی‌ از آنها از دادگاه می‌خواهد که جمهوری اسلامی را محکوم کند تا به او ۱۸۹ میلیون و دویست و بیست هزار دلار غرامت بپردازد. در همین شکایت نامه چند نکته مهم وجود دارند:

اول، در همان بند اول اظهار نامه که ضمیمه شکایت نامه میباشد و چند روز زودتر از آن به دادگاه تسلیم شده است، گفته میشود که خانم علینژاد در سال ۲۰۱۴ بعنوان یک پناهنده سیاسی وارد آمریکا شد. در حالیکه او در سال ۲۰۰۹ با ویزا وارد آمریکا شده بود و حتی در تظاهرات در حمایت از جنبش سبز که در نیویورک برگزار شد حضور داشت. حال چگونه او تبدیل به پناهنده شد، و سال ورود خودرا ۲۰۱۴ ذکر می‌کند را نگارنده نمیداند. ممکن است که او از آمریکا بعد از سال ۲۰۰۹ خارج شده و در بازگشت بعنوان پناهنده سیاسی وارد آمریکا شده. این خود مبهم است.

دوم، شکایت نامه در تاریخ ۱۷ ماه اوت سال ۲۰۲۱ به دادگاه تسلیم شد که در آن ذکر شده است که برادر علینژاد هنوز در زندان است، در حالیکه او در تاریخ ۳ اوت از زندان آزاد شده بود.

سوم، در اظهار نامه ادعا میشود که علینژاد به دلیل فشار حاکمیت "از ایران گریخت." نکته مهم این جاست که علینژاد حتی یکروز هم در زندان جمهوری اسلامی نبود، و از ایران با پاسپورت خود خارج شد. در عین حال، تا جایی‌ که نگارنده میداند، او قبل از جنبش سبز به ایران بازگشت. پاسپورت او برای مدتی‌ کوتاه توقیف شد، ولی‌ به او پس داده شد، و بعد با ویزای آمریکا وارد این کشور شد. به عبارت دیگر فراری در کار نبود. در عین حال، حتی اگر علینژاد از ایران در سال ۲۰۰۹ گریخت، چرا در همان زمان که در آمریکا هم بود تقاضای پناهندگی سیاسی از آمریکا ننمود؟ معمولاً، کسی‌ میتواند تقاضای پناهندگی سیاسی کند که کمتر از یکسال از خروج او از کشور خود گذشته باشد [البته استنای نادر هم وجود دارد].

این شکایت دو جنبه دارد. یکی‌ از آنها رفتار جمهوری اسلامی با شهروندان و نقض حقوق آنهاست. نگارنده نمیداند چرا آقای علینژاد قمی دستگیر شده بود. آیا دلیل دستگیری او فقط برادر خواهر خود بودن است؟ اگر فقط این دلیل بود و در حقیقت برای فشار به خواهر او بود، که روشن است این عمل کاملا محکوم است، اگرچه گفته میشود که او ویدئویی را آماده کرده بود که در آن به خواهر خود توصیه کرده بود "مبارزه" خودرا ادامه دهد. این البته اولین باری نیست که این نظام از کاه کوه ساخته و شهروند گمنام را تبدیل به "قهرمان" نموده است.

ولی‌ جنبه دوم بسیار مهم تر است: در میان ایرانیان خارج از کشور هزاران نفروجود دارند که عزیزان خود در ایران را یا از طریق اعدام از دست داده ا‌ند]از جمله خود نگارنده [، و یا آنها سالها در زندان بودند یا هستند. در میان ایرانیان خارج از کشور حتی تعداد بسیاری وجود دارند که در زندان بودند و شکنجه شدند. چند نفر از آنها بخاطر این فاجعه‌ها به دادگاه‌ها شکایت کرده و تقاضای خسارت کرده ا‌ند؟ تا جایی‌ که نگارنده آگاه است چیزی نزدیک به صفر. چرا؟ به این دلیل که ، دستکم از نظر نگارنده ، موضوع ایران و مردم آن بسیار بسیار مهم تر از صدمه شخصی‌ به شهروندان توسط حاکمیت است. همه ما، دیر یا زود، از دنیا خواهیم رفت، ولی‌ آنچه که باید بماند ایران است تا پذیرای نسل‌های آینده باشد.

چند نفر از سیاهپوستان افریقای جنوبی که در زندان‌های رژیم اپارتید شکنجه شدند، و بعد در اروپا و آمریکا در تبعید بودند، تقاضای غرامت کردند؟ چند نفر از خانواده‌های فلسطینی که عزیزان آنها در زندان‌های اسرائیل هستند، و خود در تبعید، تقاضای غرامت کردند؟ چند نفر از مردم در تبعید عراق در زمان رژیم صدام حسین اینکار را کردند؟ در همه موارد چیزی نزدیک به صفر، اگر نه صفر مطلق. فعال سیاسی واقعی‌ از کوشش‌های خود، و صدمه‌هایی‌ که ممکن است بخاطر آنها داشته باشد، نمی‌‌کوشد پول سازی کند.

ولی‌ فرض کنیم که این شکایت ناموجه به سر انجام برسد و علینژاد کل غرامت را دریافت کند. پس از آن علینژاد قرار است چکار کند؟ به صف نیم درصد بالای مردم آمریکا بپیوندد، زندگی‌ فوق لوکس داشته باشد، و در عین حال برای مردم ایران "مبارزه" کند؟ چه کسی‌ آنرا باور خواهد کرد؟

زوایای مبهم طرح ربودن

نگارنده شکی ندارد که جمهوری اسلامی اگر بتواند علینژاد را به ایران بازگرداند، اینکار را خواهد کرد. این حاکمیت سابقه ۴۰ ساله در ترور مخالفان خود در اروپا، و فریفتن دیگر مخالفان و کشاندن آنها به کشور‌های همجوار ایران برای دستگیری و انتقال آنها به ایران را دارد، که آخرین مورد آن مرحوم روح الله زم بود. با این وجود اعلام ناگهانی طرح ربودن علینژاد برای انتقال به ایران به گمان نگارنده عجیب بود، بخصوص آنکه پس از بیانیه وزارت دادگستری آمریکا هیچگونه خبر رسمی‌ دیگری درباره این موضوع منتشر نشد، و رسانه‌های مهم آمریکا، بجز فاکس نیوز که بلنگوی فاشیست‌ها و جنگ طلبان امریکایی است، به این موضوع زیاد نپرداختند و از کنار آن گذاشتند.

عجیب بودن موضوع وقتی‌ برای نگارنده شدت گرفت که خود علینژاد در مصاحبه‌ای با تلویزیون سعودی [ایران] اینترنشنال، که بلندگوی رژیم عربستان است، با آب و تاب راجع به موضوع سخن گفت. در میان همه آنچه که او گفت، نکات زیر بسیار مبهم و عجیب هستند:

اول، ظاهرا قرار بوده با فریب علینژاد او را به یک قایق تفریحی در نیویورک ببرند و از آنجا به کاراکاس پایتخت ونزوئلا منتقل کنند، و چون دولت ونزوئلا متحد جمهوری اسلامی است، از آنجا علینژاد را به تهران بفرستند. ولی‌ چگونه؟ فاصله بین نیویورک و کاراکاس ۴۰۰۰ کیلومتر است، و یک قایق تفریحی، حتی اگر با سرعت ۸۰ کیلومتر در ساعت نیز حرکت کند [که زیاد است]، ۵۰ ساعت نیاز دارد که بدون توقف به کاراکاس برسد. روشن است که این قایق قرار نبود در میانه راه توقف کند. در عین حال نیروی دریایی آمریکا در تمامی اقیانوس اطلس در نزدیکی‌ سواحل امریکای لاتین حضور نیرومندی دارد، و اصولا مرکز فرماندهی جنوب نیروهای مسلح آمریکا که مسول امریکای لاتین است در پاناما قرار دارد. چگونه ممکن است که این مسافت طولانی را طی‌ کرد بدون اینکه کسی‌ متوجه نشود، سوخت به اندازه کافی‌ برای دستکم ۵۰ ساعت در خود قایق باشد، و نیروی دریایی آمریکا نیز مداخله نکند؟

دوم، در مصاحبه خود علینژاد ادعا کرد که پلیس آمریکا، اف بی‌ ای، سه بار او را از خانه امنی‌ به خانه امن دیگری منتقل نمود، چون می‌ترسید که او را بدزدند. این نیز عجیب است چون، اولا، اگر اینطور بود، چرا همان بار اول این موضوع را اعلام نکردند؟ ثانیا، اگر اف بی ‌‌ای قبل از بار اول انتقال احساس خطر کرده بود، این احساس عینی و بر طبق شواهد بود، پس چرا کسانی که اف بی‌‌ ای تصور میکرد خانم علینژاد را در نیویورک تهدید میکنند را دستگیر نکرد، و اصولا چرا این طرح را همان بعد از انتقال اول افشا نکرد؟ ثالثا، آیا واقعا میتوان باور کرد که جمهوری اسلامی آن چنان شبکه نیرومند جاسوسی در آمریکا دارد که میتواند چنان عمل کند که اف بی‌‌ ای ترسیده و علینژاد را دائما از یک خانه امن به خانه امن دیگر، آنهم در آمریکا نه در کشور دیگری مانند عراق یا ترکیه، منتقل کند، بدون اینکه قادر باشد تهدید کنندگان را که لابد در نیویورک بودند شناسایی کرده و دستگیر کند؟ باور کردن این موضوع اگر غیر ممکن نباشد، بسیار سخت است.

سوم، در همان مصاحبه علینژاد ادعا کرد که اف بی ‌‌ای هر روز منزل او در بروکلین نیویورک را " از ساعت ۵ بعد از ظهر تا ۱۲ شب" مراقبت میکرد. معنی‌ این ادعا چیست؟ بعد از ساعت دوازده نیمه شب، هم تهدید کنندگان و هم پلیس به منازل خود برمیگشتند و استراحت میکردند تا روز بعد از آن؟ از صبح تا ۵ بعد از ظهر چی‌؟ در آن ساعت ها اف بی‌‌ ای و تهدید کنندگان هردو دنبال کار خود بودند؟ یعنی‌ تهدید کنندگان و آنهایی که قرار بود علینژاد را بدزدند پاره وقت کار میکردند؟ چهار مامور اطلاعاتی‌ جمهوری اسلامی که در تهران بودند، و بنا بر این واضح است که با کسانی در آمریکا و نیویورک ارتباط داشتند که آنها قرار بود علینژاد را فریب دهند و به قایق تفریحی ببرند. همان‌ها باعث شدند که اف بی‌‌ ای سه بار علینژاد را از منزل امنی‌ به منزل امن دیگری منتقل کند، بدون آنکه عوامل جمهوری اسلامی در نیویورک را دستگیر کند؟ پس احساس خطر از کجا بود؟

چهارم، در همان مصاحبه علینژاد ادعا کرد که وقتی‌ اف بی ‌‌ای از ساعت ۵ بعد از ظهر تا ۱۲ نیمه شب در جلوی منزل او بود ماشین‌های پلیس چشمک میزد و روشن خاموش میشد. این نیز بسیار عجیب است. آیا عاقلانه این نبود که پلیس مجربی مانند اف بی‌‌ ای با ماشین‌هایی‌ که قابل شناسایی نبود از آن منزل مراقبت میکرد، تا تهدید کنندگان تصور کنند که کسی‌ در آنجا نیست و بکوشند که علینژاد را بدزدند تا پلیس بلافاصله آنها را دستگیر کند؟ اگر واقعا اینطور بود که علینژاد ادعا کرد، طرز عمل اف بی ‌‌ای که بسیار ساده لوحانه و آماتوری بود!

پنجم، در همان مصاحبه علینژاد ادعا کرد که طراحان ربودن او کاراگاه خصوصی استخدام کرده بودند که او را تعقیب کنند، و حتی به داخل منزل او هم رفته بودند. این کاراگاهان خصوصی کی‌ بودند؟ چرا دستگیر نشدند؟ چرا وزارت دادگدستری آمریکا و اف بی‌‌ ای تا بحال آنها را به دادگاه نبرده است؟

ششم، در همان مصاحبه علینژاد ادعا کرد که این موضوع هشت ماه قبل از اعلام وزارت دادگستری آمریکا، یعنی‌ در ماه نوامبر سال ۲۰۲۰، اتفاق افتاده بود. در این صورت سوال این است: چرا اگر در ماه نوامبر ۲۰۲۰ این موضوع کشف شده بود، در ماه جولای سال ۲۰۲۱ اعلام شد؟ دلیل این تاخیر چیست؟

هفتم، همانطور که ذکر شد، در ماه اوت سال ۲۰۲۱، یعنی‌ حدود یکماه بعد از ادعای طرح برای ربودن علینژاد، او از جمهوری اسلامی به دادگاه آمریکا به دلیل اذیت و آزار خانواده خود در ایران شکایت کرد و تقاضای نزدیک به ۲۰۰ میلیون دلار غرامت نمود. اصولا، به گمان نگارنده، این شکایت مضحک و عجیب است، چون نظام قضایی آمریکا دارای هیچگونه حق قضاوت و حکم صادر کردن برای اتفاقاتی که در ایران ممکن است برای خانواده علینژاد روی داده باشد نیست. ده‌ها میلیون تبعیدی سیاسی در سراسر جهان وجود دارند، و اگر قرار بود همه آنها به دادگاه‌ها شکایت کنند، "سنگ روی سنگ" نمی‌‌ماند.

پس چه رابطه‌ای بین اعلام طرح ربایش علینژاد و شکایت او به دادگاه وجود دارد؟ آیا این در حقیقت طرحی برای این نبود که دادگاه اعلام کند که چون اذیت و آزارعلینژاد در آمریکا و طرح ربودن او در حقیقت دنباله آزار خانواده او در ایران است، این دادگاه حال حق دارد به این شکایت رسیدگی کند؟

هشتم، هم اف بی ‌‌ای و هم وزارت دادگستری آمریکا ادعا کرده ا‌ند که خانمی به نام نیلوفر بهادری فر، که در جنوب کالیفرنیا اقامت دارد، به کسانی که مامور ربودن علینژاد بودند کمک مالی‌ کرده بود. این جرم بزرگی‌ در آمریکا است. ولی‌ بهادری فر ظاهرا با یک وثیقه ساده آزاد شد، و از آن زمان تا بحال، یعنی‌ پس از ۱۴ ماه، هنوز هیچ خبری در رابطه با محاکمه او، و یا حتی یک توافق بین وکیل او و وزارت دادگستری آمریکا نیست. چرا؟ موضوع مهم نبوده؟ اگر اینطور است، پس اینهمه جار و جنجال برای چی‌؟

نگارنده اذعان دارد که تمامی این سوال‌ها ممکن است پاسخی قابل قبول و منطقی‌ داشته باشند، ولی‌ تا زمانی‌ که این سوال‌ها پاسخی نداشته باشند، طرح ادعائی وزارت دادگستری آمریکا، و یا دستکم آن سناریویی که علینژاد در مصاحبه خود مطرح کرد بیشتر شبیه یک فیلم درجه سوم پلیسی‌ هالیوودی است که قابل دیدن هم نیست، چون سراسر مملوّ از تضاد، اغراق، و ادعا‌های عجیب است. البته ممکن است که علینژاد، مانند همیشه، در مصاحبه خود با تلویزیون سعودی [ایران] اینترنشنال اغراق کرده، و از کاه کوهی نیز ساخته باشد تا خودرا قهرمان، و در عین حال قربانی، معرفی‌ کند.

در عین حال، این موضوع که اپوزیسیون مشروع خارج از کشور، نه اپوزیسیون قلابی بی‌ همه چیز، به کند و کاو درباره این موضوع نپرداخت، و ادعا‌های مطرح شده را یا کاملا قبول نمود، و یا درباره آن سکوت کرد، جای تاسف بسیار دارد.

کلام پایانی: رهبر سازی برای ایران

چندی پیش دو فمینیست چپ [کلمات توصیفی از آنهاست] با نامهای خانم‌ها مینا خانی و الهام بهرامی، در مقاله‌ای در همین وبسایت به موضوع بحث و جدال درباره علینژاد پرداختند. این دو خانم فعال سیاسی سوال بسیار خوبی‌ را مطرح کردند:

"چگونه علینژاد برای بسیاری از چپ‌ها و مدعیان ترقی‌خواهی، تبدیل به یک «خط قرمز» شد؟"

هدف نگارنده بحث و نقد این مقاله نیست. اگرچه مقاله دارای نکات مثبت است، ولی‌ تونل زدن بین هر نگاهی‌ که با نگاه نویسندگان همخوانی ندارد و ادعای "ضد زن" بودن و تهمت‌های دیگر نیز صحیح نیست، بخصوص که آن مقاله بسیار طولانی، بجز یک تصویر از توییت آقای علی‌ علیزاده دارای حتی یک مرجع نیز نبود. بعنوان مثال، وقتی‌ به اصلاح طلبان، و یا بخشی از آنها، انواع و اقسام تهمت‌ها در رابطه با دید آنها نسبت به علینژاد مطرح میشوند، باید منابع آنرا دقیقا ذکر کرد، وگرنه مقاله فقط دارای ادعا‌های زیاد بی‌ اساس است. ولی‌ سوال بالا مهم است، و نگارنده مایل است که آنرا پاسخ دهد، که دارای چندین وجه است:

اول، بخشی از هویت یک چپگرای واقعی‌ و یک ضد جنگ مترقی مخالفت با سیاست‌های امپریالیستی آمریکا در جهان، که باعث بسیاری از جنگ‌ها شده است، میباشد. در عین حال، نظام سیاسی-امنیتی آمریکا از مساله نقض حقوق بشر استفاده ابزاری نموده، و در حالیکه متحدان آن، نظیر رژیم‌های عربستان، مصر، امارات، و بسیاری دیگر از رژیم‌های راست افراطی، بخصوص در امریکای لاتین، به نقض فاحش و هرروزه حقوق بشر میپردازند، کوچکترین اعتراضی به آنها از طرف آمریکا که نمی‌شود، هیچ، بلکه به این رژیم‌ها انواع و اقسام کمک‌های نظامی و امنیتی نیز داده میشود، و در همان حال از همان ابزار حقوق بشرعلیه کشور‌های مخالف سیاست‌های امپریالیستی آمریکا استفاده میشود. تحت چنین شرایطی یک چپگرای واقعی‌ و یک ضد جنگ واقعی‌ نمیتواند علینژاد را که مورد حمایت کامل نظام سیاسی-امنیتی آمریکا می‌‌باشد را متحد خود برای مبارزه با نظام ولایت فقیه بداند، چرا که چنین کاری نقض هویت خود می‌‌باشد.

دوم، علینژاد در پاسخ به انتقاد منتقدان به فعالیت‌های رسانه‌ای خود از طریق صدای آمریکا، ادعا دارد که [قریب به مضمون] "من یک فرد مستقل هستم که از صدای آمریکا قرارداد دریافت کرده‌ام تا برای آنها برنامه بسازم." صدای آمریکا دستگاه رسمی‌ پروپاگاندای دولت آمریکا است، نه یک شرکت خصوصی مستقل. بنا بر این، این ادعا که "من مستقل هستم" بی‌ اساس و مضحک است. همانطور که نگارنده اشاره کرد، بعد از اعتراض بسیار به رسانه‌های آمریکا درباره عدم ذکر رابطه کاری بین صدای آمریکا و علینژاد، روزنامه واشنگتن پست مجبور شد این رابطه را در انتهای مقاله‌ای که به نام او منتشر شده است را یادآوری کند.

سوم، باید از علینژاد پرسید، به چه دلیل صدای آمریکا از میان اینهمه فعال سیاسی با سابقه به او پروژه نان و آب دار داد؟ علینژاد که سابقه برنامه سازی نداشت. باید از علینژاد پرسید، چند نفر از فعالان سیاسی مستقل ایرانی در آمریکا محافظان اف بی‌‌ ای دارند که در همه جا با او مسافرت میکنند، که سابقه آن چند ساله است، نه اخیرا؟ چند نفر از این مستقل‌ها با سناتور‌های امریکایی و وزیر خارجه آمریکا که متعلق به جناح ماورای راست افراطی آمریکا است ملاقات میکنند؟ چند نفر از این مستقل‌ها وقتی‌ با صدای آمریکا اختلاف پیدا میکنند، بلافاصله وزارت خارجه پامپئو به سود علینژاد مداخله می‌کند؟ چند نفر از فعالان مستقل ایرانی، که تعداد آنها زیاد نیز میباشند، پول‌ها و قرارداد‌های هنگفت از صدای آمریکا دریافت میکنند؟

علینژاد با سلطنت طلبان ایرانی در ارتباط است، و دستکم بخشی از آنها از او حمایت میکنند. او با رضا و فرح پهلوی ملاقات کرده است، و از آنها بارها تجلیل نموده است. بنا بر این روشن است که او در برنامه‌های خود در صدای آمریکا از سلطنت طلبان، که اکثریت عظیم آنها در شبکه‌های اجتماعی به فحاشی و تهمت زدن به مخالفان علینژاد و سلطنت مشغولند، انتقاد نخواهد کرد. ولی‌ آیا علینژاد حتی یکبار از فرقه تروریستی مجاهدین انتقاد کرده است که بدترین خیانت‌ها را علیه مردم و کشور مرتکب شده است؟ آیا علینژاد که همیشه از "لابی‌های جمهوری اسلامی" شکایت دارد -- که در حقیقت لابی جمهوری اسلامی نیستند، بلکه مخالف نظرات او هستند -- به لابی‌های فرقه مجاهدین در آمریکا، از جمله سناتور کاردن، اعتراض کرده است؟ آیا علینژاد تا بحال حتی یکبار از تجزیه طلبان انتقاد کرده است؟ پاسخ به همه آنها منفی‌ است.

اصولا به گمان نگارنده آن برنامه فقط تبلیغات برای شخص علینژاد و اغراق درباره او است، و هدف نظام سیاسی-امنیتی آمریکا از پشتیبانی از علینژاد "رهبر سازی" برای مردم ایران است. این کوشش از دستکم دوران بیل کلینتن آغاز شد. در طول سالهای گذشته بسیاری از کاندیداهای ایرانی را به واشنگتن آورده تا "رژه" روند تا از میان آنها "رهبر آینده ایران" ظهور کند. پانزده سال پیش نگارنده در یک مقاله انگلیسی‌ راجع به این موضوع هشدار داد. کوشش‌های قبلی‌ شکست خورد، و حال تمرکز بر علینژاد میباشد.

این کوشش البته منحصر به ایران نیست. خوان گوایدو در ونزوئلا نمونه دیگر آن است که بعنوان "رئیس جمهور قانونی" آن کشور از طرف آمریکا و اروپا شناخته میشود. رابىيە قادىر Rabiya Kadeer یک خانم مسلمان اویغور است که آمریکا او را برای اهداف خود در نواحی مسلمان نشین چین حمایت می‌کند . سالىھ خۇدايار Salih Hudayar نیز که شهروند آمریکا است خودرا نخست وزیر "دولت در تبعید ترکستان شرقی‌،" یعنی‌ همان ناحیه مسلمان نشین چین، میداند و مورد پشتیبانی محافل امریکایی است. احمد چلبی عراقی که اصلا نیاز به معرفی‌ و توضیح ندارد.

شکی نیست که علینژاد در میان دو بخش از مردم چهره مطرحی است. بخشی از آنها به دلیل مخالفت خود با نظام ولایت فقیه و نفرت از آن [که میتواند کاملا توجیه شده و مشروع باشد]، برای هر کسی‌ که شب و روز به نظام حمله کند دست زده و هورا میکشند. بخش دوم متشکل از آن ایرانیانی است که طرفدار دولت آمریکا هستند و امید به سرنگونی جمهوری اسلامی توسط آمریکا دارند، و طرفداری آنها از علینژاد به گمان نگارنده به این دلیل است که آنها تصور میکنند که نظام سیاسی-امنیتی آمریکا او را برای رهبری آینده ایران در نظر گرفته است، که تصور غلطی نیست. قبل از علینژاد فعالان سیاسی دیگری نیز بودند، بخصوص در زمان جنبش سبز، که در صدای آمریکا برنامه داشتند، مانند محسن سازگارا، و این تصور در میان این بخش از ایرانیان بوجود آمده بود که آنها مورد حمایت آمریکا میباشند. ولی‌ به محض اینکه برنامه‌های آنها متوقف شد، ناپدید شدند و دیگر مطرح نیستند.

علینژاد ممکن است قادر باشد تا به کوشش مردم ایران، بخصوص خانم ها، برای احقاق حقوق خود کمک کند. ولی‌ تا زمانیکه او مورد حمایت نظام سیاسی-امنیتی آمریکا میباشد، همان نظامی که حکومت ملی‌ و دموکراتیک زنده یاد دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد و ۴۲ سال است که به مردم ایران تحریم‌های اقتصادی و تهدید‌های نظامی تحمیل کرده است، و همه گونه امکانات در اختیار او قرارداده میشود، نمیتوان او را بعنوان یک ایرانی مستقل که فقط به مردم و کشور خود می‌‌اندیشد جدی گرفت، بخصوص در حالی‌ که سخت به دنبال پولدار شدن و زندگی‌ لوکس داشتن میباشد. هر زمان که علینژاد واقعا مستقل شد، از صدای آمریکا خارج شد، و بخصوص به انتقاد مستقل و سازنده از سیاست‌ها و جنگ‌های مخرب آمریکا و غرب در خاورمیانه پرداخت که باعث کشته شدن دستکم ۱.۵ میلیون نفر از مردم بی‌ گناه، آواره شدن میلیون‌ها نفر، و ویرانی کم نظیر در تاریخ شده، هم میتوان او را بعنوان یک فعال سیاسی ایرانی مورد توجه قرار داد، و هم میتوان درباره دستاورد‌هایی‌ که میتواند داشته باشد بحث کرد.

اگر لینک به منابع این مقاله فعال نیستند، خوانندگان گرامی‌ با فرستادن ایمیل به آدرس دانشگاه نگارنده میتوانند اصل مقاله با منابع آنرا دریافت کنند.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy