حسین درخشان، فعال رسانهای ایرانی ساکن لندن، در یادداشتی با عنوان «حق وطن» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
روزهای تلخی است. هرکه گمان میکند در جایی دیگر از دنیا کوچکترین بختی هست که امیدوارتر و آسودهتر از ایران زندگی کند، دارد به آب و آتش میزند که رختش را از ورطهی وطن بیرون کشد. محدودیتهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی کم بود، تحریمهای جامانده از ترامپ مجال معاش اولیه را از بسیاری گرفته است.
جز ناسیونالیستهای افراطی، کسی مهاجرت را نمیکوهد. هم منطق و هم دین بر آن صحه میگذارند. دین اسلام بدون مهاجرت به حبشه و مدینه در نطفه نابود شده بود. مهاجرت به قصد کسب علم حتا در جایی به دوری چین در زمان پیامبر اسلام ستوده شده.
اما مهاجرت بیبازگشت کاری بس سخت است. مهاجرتی که موجب بریدن همیشگی از خانه و خانواده، شهر و محله، و کشور و زبان مادری شود درواقع تبعید است و تبعید نوعی مجازات محسوب میشود. نه فقط مجازات فرد مهاجر، بلکه مجازات خانوادهاش.
اگر فرزند یک مهاجر باشی از رشتهی محبتی که میتوانی با سرزمین مادری و پدریات ببافی محروم میمانی و تا آخر عمر حسرت میخوری که چرا زبان و فرهنگ و تاریخ آنها را خوب نمیدانی، چرا شوخیهایشان را نمیفهمی، چرا غمهایشان را درک نمیکنی، چرا با آنان غریبهای. اگر پدر و مادر یا خواهر و برادر فرد تبعیدی باشی، حسرت یک شام و ناهار دستهجمعی را با آنها که رفتهاند تا پایان عمر میکشی و حتا اگر آنان را در بیرون وطن ببینی، بو و مزه و حس آن فرق دارد.
از همه دردناکتر وقتی است که عزیزت در وطن بیمار است و کاری از دستت برای کمک برنمیآید و چه بسا بی دیدن دوبارهی آنها بدون خداحافظی از دستشان دهی و حتا مجال شرکت در مراسم عزاداریشان را نیابی. این سرگذشت مجازات بسیاری از مهاجران بیبازگشت و اطرافیانشان است.
همه میدانیم که مجازات جمعی در شرع و اخلاق و قانون ایران ممنوع است. آن سوی این اصل که هرکسی تنها باید جزای عمل خود را بدهد آن است که هیچکس نباید بخاطر عمل دیگری مجازات شود. منطقی که موجب شده در قوانین ایران به زندانیها ملاقات هفتگی و مرخصیهای ادواری داده شود همین است.
یک زندانی علاوه بر اینکه شهروندی مسوول در برابر قانون است، نقشهای اجتماعی دیگری نیز دارد که هرکدام مسئولیتهایی برای او میآورند. حکومت وظیفهای اخلاقی و حتا شاید شرعی دارد که از تسری مجازات زندانیان در یک نقش (مثلا شهروند) به نقشهای اجتماعی دیگر بخصوص وظایف همسری، والدی، و فرزندی جلوگیری کند. حتا در قامت شهروند نیز زندانی امکان رای دادن یا آموختن را به صرف مجازات از دست نمیدهد.
در سایهی این منطق و رویههای پسندیدهی جاری در کشور است که مهاجرت بیبازگشت امری استثنایی و متعارض این اصول اخلاقی و شرعی و قانونی نمایان میشود. حالا که سران تازهی قوای اجرایی و قضایی به بازگشت ایرانیان مقیم خارج از کشور پا میفشارند، من به عنوان یکی از همین ایرانیان میخواهم پیشنهادی به ریاست دستگاه قضایی، حجت الاسلام محسنی اژهای، ارایه کنم:
یک هفته در سال به هر ایرانی فاقد محکومیت جنایی از هر جای دنیا تضمین کتبی رسمی دهید که بدون بازداشت یا بازخواست یا هر نوع برخورد قضایی رسمی و غیررسمی بتواند برای تجدید دیدار با عزیزانش به وطن بازگردد و بدون فعالیت سیاسی یا اجتماعی کشور را ترک کند. اسمش را هم میتوان گذاشت «حق وطن».
خیلی آسان است فهرست کردن دهها خطر و تهدید احتمالی که ممکن است چنین پیشنهادی درپی آورد. ولی هنر آن است که علاوه بر استدلال مجازات جمعی که پیشتر آمد، به منافع و فرصتهای بیشمار چنین طرحی نیز اندیشید. تنها به تقویت دلبستگیهای میان ملت و وطن، واقعی شدن تصورها و کلیشههای متقابل، و البته درآمد گردشگری حاصل از چنین طرحی بیندیشید و ببینید چه دستاوردهای برد-بردی برای همهی طرفها بطور مستقیم یا غیرمستقیم ایجاد میکند.
محدودیت و بگیر و ببند و صیانت خیلی آسان است، ولی اگر خود موجب تهدیدات تازه نشوند، فرصتی را نیز ایجاد نمیکنند. هنر آن است که از دل تهدیدها فرصت ساخت.
اسرائیل در وین به دنبال چیست؟