سخنرانی آقای خامنه ای، بیش از هر زمان مسلم کرد که چرا بسیجیها آغاز گر شعار رضا شاه روحت شاه در مشهد شده بودند. معلوم شد که ایشان و اتاق فکر ایشان هم روش شاه را پیش گرفته است. شاه برای اینکه خود را حفظ کند، حزب توده را آلترناتیو معرفی می کرد و اینکه اگر او برود، ایران، ایرانستان می شود و اینگونه سعی در سانسور آلتر ناتیو واقعی، یعنی جریان مصدقی استقلال و آزادی، می کرد.
خامنه ای هم چندین سال بود که تلویحا این روش را پیش گرفته بود و اینگونه، قلم و زبان "روشنفکران" در خدمت قدرت، مانند آقای زیبا کلام را در ستایش دیکتاتوری که تجربه انقلاب مشروطه را سقط جنین کرد باز گذاشته بود و کودتای 28 مرداد را سیلی از اسلام خوردن. ولی حال این <تلویحا> به <صریحا> تبدیل شد.
وقتی، بدترینها ( در اینجا ولایت مطلقه فقیه) مردم را در جبر "انتخاب" بین دو سنگ آسیاب بد و بدتر قرار می دهند، هر "انتخابی" تنها آن بدترین را تقویت می کند.
تاریخ استبداد مذهبی بما می گوید که از بحران گروگانگیری ببعد، از آنجا که رژیمی که نامزدش، آقای حسن حبیبی، در اولین انتخابات ریاست جمهوری زیر پنج درصد رای آورده بود و خود را فاقد پایه وسیع مردمی می دانست، برای حفظ قدرت، بحران سازی و ادامه آن را روش حکومت کرد. به همین علت است که از آن زمان، کشور، حتی یک روز را بدون بحران بسر نبرده است. از بحران های عظیم گرفته تا بحرانهای کوچک، بطوری که در زمان دولت خاتمی گفته شده بود که کشور هر روز درگیر چندین بحران بوده است. به همین علت بود که جنگ ایران-عراق را که با میانجیگری کشورهای عدم تعهد قرار بود در خرداد 60 و با پیروزی ایران و خروج ارتش عراق از مابقی سرزمینهای اشغالی ایران ( تا آن زمان حدود 50% از زمنیهای اشغالی آزاد شده بود.) (1 ) و گرفتن غرامت سنگینی، به پایان برسد، (2) با برکناری ناگهانی بنی صدر از فرماندهی کل قوا در 20 خرداد در ساعت 10 شب و کودتای 30 خرداد 60 (3) مانع به پایان رسیدن آن شد. (4) اینگونه جنگ 7 سال دیگر ادامه یافته و کار به نابودی یک نسل یا در میادین مین و یا آواره گی و یا از دست دادن فرصت رشد با نوشیدن جام زهر تسلیم به پایان برسد. هنوز این بحران را پایان نرسیده بود که با فتوای قتل سلمان رشدی، بحران دیگری ایجاد و بعد با از دست دادن اثر بخشی آن، به ایجاد بحرانهای دیگری که مهمترین آن فتوای قتل سلمان رشدی بود.
روش بحران سازی با مرگ آقای خمینی نه فقط به پایان نرسید بلکه وسعت نیز گرفت، تا جایی که بیش از 20 سال است که کشور را دچار بحران غنی سازی اورانیوم کرده اند. غنی سازی ای که حتی حق استفاده از یک گرم آن را ندارند و برای چنینی غنی کردنی تا کنون بیش از یک تریلیون دلار خسارت به کشور وارد کرده اند. در آخر کار هم کار را به <نرمش قهرمانانه> رسانده و تسلیم نامه برجام (در این موافقتنامه ایران 105 تعهد پذیرفت و طرف آمریکایی حتی یک تعهد را نپذیرفت. و هیچ تحریمی لغو نشد و فقط بعضی از تحریمها به حالت تعلیق در آمدند. اینگونه بود که ترامپ توانست بدون نقض موافقتنامه از آن خارج شود و دست رژیم به هیچ جا بند نشد.) را با حکم حکومتی در عرض 20 دقیقه در مجلس به تصویب رساندند. ولی هنوز امضای ترکمانچای دوم خشک نشده بود که بحران سازی طرف دیگری نیز پیدا کرد و با خروج ترامپ از برجام، بحران دوباره سربلند کرد. حال، با وضعیت فاجعه بار اقتصادی که مردم را گرفتار آن کرده اند، به و ضعیتی دچار شده اند که می بینند که تاریخ مصرف بحران غنی سازی رو اتمام است و در نتیجه نیاز به بحران سازی دیگری است. ولی این بار، اتاق فکر خامنه ای، زمین بازی بحران جدید را نه در میان جریانهای داخل رژیم و یا بین استبداد و جامعه ملی، که بین مخالفان بر انداز خود قرار داده است:
سلطنت طلبها، ستون پایه دیگر استبداد حاکم
در این بحران سازی جدید رژیم دو بازیگر وجود دارند که همان استبداد مذهبی است و استبداد سلطنتی. اینگونه که بعد از سالها ایجاد فضای های گسترده رسانه ای در داخل کشور که مکمل رسانه های وابسته در خارج از کشور بوده است، حال، با سخنرانی خامنه ای، سلطنت طلبان را از میان دیگر نیروها ی بر انداز بر کشید و به عنوان حریف اصلی خود معرفی کرد. اینگونه، بروش شاه، کوشش در سانسور و حذف آلتر ناتیو اصلی که همان جریان مصدقی استقلال و آزادی و دیگر جمهوریخواهان است، کرد. باز به سخن دیگر، جریانی را بر کشید که رو به عقب دارد و دارای ماهیتی ارتجاعی و اینگونه سعی به عقب زدن جریانی که رو به جلو دارد و کوشش دارد تا با استقرار جمهوری شهروندان ایران، جنبشهای 130 ساله ایرانیان را به نتیجه برساند.
آقای خامنه ای، به حساب خود، با اینکار، سبب ایجاد بحران در درون نیروهای بر انداز می شود و اینگونه مانع ایجاد جنشی سراسری برای بر اندازی. در واقع، با روش اختلاف بیانداز و حکومت کن، سلطه جنایتکارانه خود را بر وطن ادامه می دهد.
سلطنت طلبها و سران آن نیز کم بصیرت تر از آن هستند که متوجه شوند که مشغول اجرای نقشی هستند که اتاق فکر خامنه ای به آنها واگذار کرده است۔ البته ممکن است عده ای از آنها می فهمند که دارند چنین نقش را بازی می کنند، ولی از آنجا که جریانات حاکم در درون رژیم همان جریاناتی بودند که در کودتای 28 مرداد دست در دست استبداد سلطنتی گذاشتند تا جنبش مردمسالار در ایران مستقل و آزاد را به شکست بکشانند، نهایتا کششی اورگانیک به آنها دارند و ترجیح می دهند که رژیم بماند تا جریان مصدقی، انقلابات و جنبشهای 130 ساله ایرانیان را در جمهوری شهروندان ایران به نتیجه برساند.
ولی در واقع، اینگونه، آقای خامنه ای با این بازی، به یاری آلترناتیو جمهوری خواهان استقلال و آزادی شتافته است. چرا که تا این زمان، از آنجا که در ایران، مانند دیگر کشورها، بعضی از "روشنفکران"، از آنجا که در درون گفتمانهای قدرت عمل می کنند، بازی <همه با هم> سلطنت طلبان را خورده و هیچ از <همه با هم> آقای خمینی نیاموخته و اینکه برای بر اندازی رژیم، چاره ای جز همکاری سلطنت طلبان و جمهوری خواهان نیست. به سخن دیگر، اینها سخن از اتحاد، از قبل محکوم به شکست، دو جریان <رو به عقب> و <رو به جلو> می زنند و جریانی که کوشش در باز سازی <دیکتاتوری سلطنتی> با جریانی که کوشش در استقرار <جمهوری شهروندان ایران> دارد می خواندند. ولی با ورود علنی خامنه ای و گرم شدن سلطنت طلبان با مویزی که خامنه ای پیش آنها انداخت، بیش از هر زمان، خط ها از یکدیگر مبرهن و مشخص شد و در شفافیت کامل خط استقلال و آزادی مصدقی در برابر خط وابستگی و استبداد سید ضیاء در برابر هم قرار گرفتند. اینگونه مقام معظم رهبری و سلطنت طلبان نا خواسته به یاری مصدقی ها و دیگر جمهوری خواهان شتافتند.
آخر اینکه، وطن هیچگاه اینقدر به استقرار جمهوری شهروندان ایران و وداع با هر آقا بالاسری، که به قول بالزاک، ادعای خود را یا از ژن رختخوابی آورده و یا عمامه، نزدیک نبوده ایم. استبداد سلطنتی را ویران کرده ایم و استبداد مذهبی در حال ویران شدن است. فقط نباید حتی لحظه ای چشمانمان را از هدف بر گیریم و روشهای مناسب و خشونت زدا را برای رسیدن به این هدف را بر گزینیم.
( 1)
( 2)
(3)
http://enghelabe-eslami.com/pdf/digar_mataleb/tabar_chenasi_khordade_60.pdf
(4)