با نام "رشنو" که فرشته دادگستر است.
آخرین قسمت اپوزیسیون را با نام آن پیرزن بهایی که جزئی از پیکر سرزمینی به نام ایران است آغاز میکنم. مادری، مادر بزرگی که در روشنکوه در مقابل خانه ویران شده خود ایستاده عصا بر زمین میکوبد داوری و یاری مردم را طلب میکند.
با یاد آن جوان بابی شمع آجین شده بر چهار سوی بازار تهران آغاز میکنم که در جواب ناصرالدین شاه سوار براسب که خواهان استغفارش بود گفت:
" دستیم جام باده و دستیم زلف یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست"
با نام فرهیختگان بهایی آغاز میکنم که در اوج استبداد درزیر تیغ حکومتی خون ریز دانشگاه مجازی راهاندازی کردند تا از حیات وآینده جوانان بناحق محروم شده بهایی از ادامه تحصیل حراست نمایند. به ما یاد آوری کنند تعهد ولزوم حراست ازحیات علمی وفرهنگی یک ملت را.
نهایت این نوشته را با نام زنی آزاده، مترجم ونویسنده به نام "سپیده رشنو" آغاز میکنم که با تنی سخت رنجور و شکنجه دیده با چشمانی که هنوز سرخی ضربات مشت و لگد بر خود داشت به اجبار بر صفحه تلویزیون حکومت اسلامی ظاهر شده تا عذرخواهی کند از آزاد اندیشی خود در برابر جهالت، در برابرحکومتیانی که بنای حکومت خود براستبداد دینی نهاده و عقبمانده ترین شکل زندگی اجتماعی را بر مردم تحمیل کردهاند.
او ظاهر شد تا شرمندگی ملتی را به نمایش بگذارد و جای مشت حکومتگران بر پای چشم تک تک ایرانیانی را نشان دهد که در یک نئشه دستهجمعی و تاریخی در مصاف نوگرایی و واپسگرایی در جبهه عقب ماندهترین تفکر قرون وسطائی ایستادند و یوغ عبودیت مردی را به گردن انداختند که جنایتکاری بود در لباس آزادیخواهی دروغین.
ملتی که بهای هر قانون ارتجاعی را به قیمت از دست دادن آزادی قدر ندانسته و نابودی دستاوردهایی پرداخت که با رنج سالیان هزاران ایرانی آگاه، سختکوش، نوگرا و نوآور به امید ساختن جامعهای مدرن بهدست آمده بود.
مشتی نشسته بر پای چشمی که حاصل عمل کرد روشنفکران، احزاب و سازمانهاییست که دیروز چشم بر واقعیتهای جامعه در حال تحول ایران بستند و قادر به دیدن چهره واقعی خمینی نگردیدند. با حمایت از خمینی پایههای حکومت او را تحکیم کردند و امروز بعد دیدن تمام این همه فجایع چهل ساله هنوز قادر به انتقاد صریح و روشن از عملکرد خود در گذشته و تلاش برای یافتن راهی جهت یک اتحاد ملی نیستند.
اپوزیسیونی که هنوز در چارچوب بینش ایدئولوژیک خود قادر نیست منافع ملی یک کشور، یک ملت را از دایره تنگ گروهی خود فراتر ببیند و در جهت یک همبستگی در راستای مبارزه با این همه افسار گسیختگی حکومتی که زندگی را چنین سخت و غیرقابل تحمل بر مردم کرده است! تلاش نماید.
شاید بخش پایانی این نوشته تنها میتوانست یک پارگراف سؤالی باشد. سؤال این که حداقل این شهامت را داشته باشیم که اگر انتقادی بر عملکرد حزبی و گروهی خود نداریم لااقل دلایل روش خود را در مخالفت با یک اتحاد فراگیر ملی حول مبارزه با حکومت اسلامی و استبداد فردی شخصی به نام خامنهای بیان نماییم.
شهامت این را داشته باشیم که ضعفهای فردی، گروهی، کمی و کیفی خود را پشت الفاظ مطنطن پنهان نسازیم در جلو صحنه حاضر شویم. کارنامه خود را بنگریم و صادقانه برعملکردهای مثبت یا منفی خود انگشت بگذاریم. نظر روشن خود را برای شکل دادن به چنین اتحادی بیان کنیم.
هیچ کس و هیچ نشکیلاتی بری از اشتباه و بری از خطا نیست. اما راه جبران چنین خطایی آیا جز از طریق برخورد با آن و در پیش گرفتن راهی مخالف آن خطاست؟ راهی که ما را به یک اتحاد جمعی در برابر حکومتی سخت مستبد میکشاند؟ آیا ما قادریم دور یک میز بزرگ مجازی مانند یک انسان متعهد روشنفکر که تمام آرزویش رسیدن بیک جامعه آزاد و پایهریزی شده برمبنای سکولاریسم، دمکراسی و انتخابات آزاد است! بنشینیم و در جستوجوی راهی باشیم که نیروهای پراکنده ما را حول یک شعار کلیدی که همانا برکناری حکومت اسلامیست متحد سازد؟
چه هدفی بالاتر از این خواسته وجود دارد؟ خواستی که تأخیر در آن عملاً باعث تقویت حکومت جمهوری اسلامی و میدان دادن به یکهتازی و ویران کردن الباقی آنچه از این سرزمین بلاکشیده مانده است میباشد.
شرمآور است نگاه کردن بدون آتش گرفتن قلب بر آن پیرزن بهایی و نیدیشیدن برای قوام بخشیدن به یک مبارزه مشترک!
شرمآورست دیدن مادران تصویر بهدست دادخواه و تلاش نکردن جهت مبارزهای فراگیر برای ستاندن داد از بیدادگران!
شرمآور است دیدن "سپیده رشنو" با آن جسم در هم شکسته بر صفحه تلویزیون و تمام تلاش خود را معطوف نکردن برای ایجاد یک اتحاد بزرگ میهنی.
تلاش برای یافتن و هموارکردن راهی چنین دشوار مسلماً آسان نیست! اما اگر ارادهای واقعی که منافع مردم را مهمتر از هر خواست فردی و گروهی میداند داشته باشیم مسلماً قادر خواهیم بود. حداقل یک اتحاد موردی را شکل دهیم و با تلاش خود آن را تقویت نمائیم. امر بزرگی که هراس رژیم است.
ما هیچ چیز برای شکل دادن و قوام بخشیدن به چنین اتحادی کم نداریم! هر کدام از ما به جای برداشتن علم فردیت و منافع گروهی. کافی است با حفظ همان استقلال گروهی در زیر یک پرچم جمعی گرد آییم. اعتبار ملی، امکانات تشکیلاتی، تواناییهای فردی خود در عرصههای مبارزه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را در خدمت به رزمی مشترک قرار دهیم و آن را به پیش ببریم.
جایگاه ما را نه ادعاهای ما بلکه شرکت پیگیر ما در مبارزه با جمهوری اسلامی تعیین میکند.
تلاش برای برپایی تشکلی فراگیر که به اعتبار آن فراخوان مردم برای شکل دادن به یک مبارزه گسترده ممکن میگردد.
میزان توانمندی واقعی ما را نیروی مردمی تعیین میکند که در پشت سر هر فرد یا جریانی ایستادهاند. نگاه واقعی و منصفانه به این نیرو و صفبندی آنها و قبول خواستههای درستشان نخستین قدم در راستای نزدیکی جریانهای اپوزیسیون به یکدیگر است.
عدم پرداختن به این نیاز جدی مبارزه عملاً دادن فرصتهای بیشتر جهت در هم شکستن روح یک ملت توسط سرکوبگران است.
هیچ امری بزرگتر و مهمتر از تعهد اخلاقی یک فرد و یا حزب و سازمان نسبت به مردم و تلاش برای آزادی و آزاد زیستن آنها در پناه عدالت اجتماعی نیست. هر عملی که به این خواست انسانی ختم نشود چیزی جز ایجاد خلل در مبارزه مردم معنی دیگری نمیدهد.
چه میزان زیباست شکل دادن به یک فراخوان اتحاد ملی با نام "رشنو " که در اوستا فرشته دادگستری است و در آئین زرتشت "دشمن دزدان و راهزنان " آیا در توان ماست که در مبارزه با راهزانان جنایتپیشه تاریخی برای چنین دادگستری تلاش کنیم؟ و از بذل هیچ فداکاری دریغ نورزیم؟
ابوالفضل محققی