درک نظام سیاسی کنونی حاکم بر ایران برای خارجی ها قطعا دشوار است. من به تحلیل های سیاسی اسراییل از رویدادهای ایران به دقت توجه می کنم چون تصور م بر این است که تحلیل گران اسراییلی، شناخت خوبی از حکومت نکبت اسلامی دارند.
من در آلمان تلاش یکی بچه های اسراییلی را برای آموختن زبان فارسی دیده ام و شیوه ی نگاه کردن او به مسائل سیاسی ایران را سوای شیوه ی نگاه کردن غربی ها می دانم.
درک ریزه کاری های فرهنگی برای هیچ یک از بزرگسالان خارجی از طریق آموزش امکان پذیر نیست و خاصه شناختن فرهنگ پیچیده و تو در تو ی آخوندها و اخلاقیات رذیلانه و خبیثانه ی آن ها، برای خارجی ها یی که از طریق آموزش می خواهند به این درونیات و ذهنیات پی ببرند تقریبا غیر ممکن است.
در ایام قدیم، افراد ی مثل پروفسور ادوارد براون یا خانم ان لمبتون انگلیسی، برای شناخت فرهنگ درونی و ذهنی ایرانیان، سال ها در ایران ساکن می شدند و حتی پروفسور براون به اسم علاقه به این فرهنگ، خود را در این فرهنگ از هر نظر مستحیل نشان می دادند، ولی باز تاریخ ادبیات براون را که می خوانیم، هنوز از ظرافت هایی که یک ایرانی می تواند به آن ها پی ببرد اثری نمی بینیم.
باری. این که کارشناس اسراییلی از فقدان آخوندهای تاثیرگذار در حرکت های ضد حکومت نکبت یاد می کند، اگر چه از نظر ایجاد کمیت جمعیتی کاملا صحیح است ولی از نظر نگاه مردم تحصیلکرده به این قشر در کلیت فرهنگی شان، ضعف های بسیار دارد که حالا قصد پرداختن به آن را ندارم.
این که در حرکت های اعتراضی اخیر، ما و جهانیان در مقابل رفتارهای ضد بشری آخوندهای حاکم، با وجود شناختی که از آن ها داریم دچار حیرت و شگفتی می شویم، به خاطر استعداد آخوندها در رفتن در مسیر قهقهرایی که از آن قهقرایی تر تصور نمی شود است. به عبارتی، هر چه از جنایت و وقاحت و رذالتِ «قانون ی» در باره ی این ها می دانیم و آن را حد اکثر خباثت حکومتی تصور می کنیم، آخوندها باز می توانند یک گام دیگر عقب بروند و بر این رذائل بیفزایند و هیچ باکی هم از هیچ کس، در جهان و در ایران نداشته باشند.
این که حسین شریعتمداری لاشخور، به آقای محقق داماد که آخوندی ست با سواد و نسبتا معتدل به خاطر توصیه اش به کاستن وحشیگری حکومتی حمله ی وقیحانه می کند، از این جهت است که امثال محقق داماد ها، اگر چه لباس آخوندی بر تن دارند آخوند نیستند و آن وقاحت آخوندی را در برخورد با مخالفان خود نمی توانند به کار گیرند.
بچه های ما امروز با یک حکومت مثلا فاشیستی شبیه حکومت هیتلر و موسولینی، یا یک حکومت توتالیتر مثل حکومت استالین و مائو رو به رو نیستند. آن ها در نهایت، آدم کشان و جنایتکاران بی پروایی بودند که آدم کشی و نابود کردن انسان ها را با صورت ظاهر «مبارزه برای رفاه انسان زحمتکش» بزک می کردند و دستکم نشانی از اتکا به علم و فرهنگ و هنر در حکومت های شان قابل مشاهده بود اما آخوندها، انسان های رذل ی هستند که از اعماق اجتماع برخاسته اند و توانسته اند به بالاترین رده های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دست یابند و با غارت و شخم زدن ایران، با نهایت وقاحت با مردم خود از هر قشر و طبقه و فرهنگی رو در رو شوند، به همین خاطر برخورد با این حکومت، از طرق عادی و شناخته شده در جهان و مشابه سازی با کشورهایی که در آن ها تغییرات عمیق سیاسی به وجود آمده امکان پذیر نیست و باید روش های به قول خود آخوندها «بومی» برای مقابله با آن ها ابداع شود که نمونه ی عمامه پرانی، برای خوار و خفیف کردن این قشر و مبدا فکری آن ها اگر چه نمونه ی ساده و از نظر سیاسی کم فایده ای است اما از نظر برخورد ذهنی بسیار موثر و مفید فایده است که باید متفکران ما در زمینه های سیاسی نیز چنین روش های نو ی فایده مندی را ابداع کنند.