دوستی اصرار داشت تا اگر میشود در "گویا نیوز" نوشتههای شخصی به نام فم سخن را بخوانم و سپس نظرم برای وی بازگویم. پس از مدّتی بالاخره فرصتی دست داد و پاره یی از نوشتههای اخیر ایشان را خواندم. به هر حال کسی زحمتی کشیده و چیزی نوشته، امّا آنچه از این نوشتهها نظر مرا سخت به خود جلب کرد و دستمایهی نوشتن این یادداشت و یا مرور شد بیتی است از سنایی غزنوی که میگوید:
اگر بودی کمال اندر "نویسایی"و خوانایی /چرا آن قبلهی کل "نانویسا" بود و ناخوانا.
اینک سخن بر مدار همین یک واژه خواهد چرخید "نویسا". با توّجه به این که، گویا، گوینده نیست، ویا خوانا، خواننده نیست، و یا که جویا، جوینده نیست به این نتیجه میرسیم که نویسا، "نویسنده" نیست، نه اینکه نتواند بنویسد، بلکه اگر هم مینویسد، از سر ِ بیکاری، ویا تفنّن است و فکر وذهن مجموع و حاضری پشتوانهی سطورش نیست و اساسا در چنین شرایطی به دنبال یافتن غایتی در اینگونه نوشتهها بودن اتلاف وقت است، چرا که"نویسا" خود در پی غایتی نبوده، نیست، نمیتواند باشد! به لحاظ اینکه دانش این امر را ندارد. به دلیل اینکه آب از سرچشمهی استادی ننوشیده، گُل هست، ولی خود روست، یعنی اگر به چشمهی خورشید هم سر زند، خود روست. گیاه هست، امّا گیاه هرز است، وباید که باغبانی هَرَس کُنَدش. "نویسا" از تمامی لوازم نوشتن تا پیش از پیدایش تارنما و رایانه و اینگونه وسایط و وسایل فناوری نوین، نهایتا قلمی داشت و دواتی، وبعدتر خود را به خودکار بیک مسلح کرد، وشروع کرد به نوشتن، وامروزه بی نیاز از آن ابزار کهنه میآید مینشیند روی صندلی مقابل ِ میزی و حروف را با استفاده از تکمههای ماشین ِ تایپ، که بخشی از رایانههای روی میزی و یا روی زانوان است ردیف میکند. حدود دانش ِ "نویسا" در همهی جای جهان محدود است به گذرانیدن یک دوره اختصاصی در دانشگاه بین المللی "آسِد ابو شمبال خلجانی" و همینکه از این مرکز علمی-ادبی معتبر به درجهی فرهیختگی (شاید هم اجتهاد) نایل آمد، میتواند موافق روشها و اسلوبهای اساتید آن دانشگاه محترم، بی خیال ِ هرگونه فعل و فاعل، نهاد و گزاره، ظروف متفاوت ِ زمان و مکان، قیود و دیگر لوازم دست وپا گیر مخصوص"نویسنده" هرچه میخواهد دل ِ تنگش بگوید. به همین دلیل است که جمله بندیهای "نویسا" تابع هیچ اصل و قاعده، ویا روشی نیست. یعنی ابدا در قید این نیست که آنچه را مینویسد مشخَصّ به شخصیتی نماید، وچون اینگونه مینگارد نوشتهاش در بی زمانی و هرزمانی سیر میکند، دچار بی زبانی و هرزبانی است.
"نویسا" کسی را که به تراوشات قلمی وکلامی وی ایراد نماید دوست ندارد، ویا به عبارت دیگر در فرهنگ ِ "نویسا" میان منتقد، پرسشگرو اهل نظر و دشمن یا خصم ِشخصی تفاوتی موجود نیست، لذا آنان را خصم میانگارد و به خصومت میپردازد. چون این قبیل آدمها- نویسایان- خود بهتر از حال خویش باخبرند چندان امنیّتی احساس نمیکنند و در عین ِ اینکه میدانند بالای چشمان ِ ایشان نیز مثل هرکس ِ دیگری یک جفت ابرو هست، اگر کسی اشاره به آن ابرو دهد بر او آن خواهد رفت که به سعدی رفت، آنجا که در "جدال ِ مدّعی با سعدی" میفرماید: (وسنّت جاهلان است، که چون به دلیل از خصم فرومانندسلسلهی خصومت بجنبانند.). "نویسا" مثل ِ سیریشم وطنی، ویا چسب دوقلوی انگلیسی به نوشته میچسبد و خفهاش میکند، و نوشته تمام تلاش خود را میکند تا از دستان این مخلوق خاصّ گریخته و فریادی کند که "آی خلایق مرا از شر این دانشمند برهانید". ادبیّات ِ"نویسا" در محدودهی سرزمین ِ زبان ِ لکّاتهها و لجّاره در نوسان است به همین جهت نه از هزل و هجو چیزی میداند و نه از طنز و مطایبه. نوشتههایش معمولا یاد آور زبان "چارپادارا ن "است همان که در زبان ِ عوام به زبان ِ "چارواداری" شهرت دارد. هرچند نویسایان علی العموم در چنتهی خود تعدادی نام از بلند نامان جهان ِ علم و ادب دارند وبه مورد ِ مصرف نیز میرسانند، امّا این امر در همین حد باقی میماند و راه به جایی نمیبرد، چراییاش اینکه نویسا اهل ِ مداقّه و تفکّر عمقی نیست، وتا خواسته باشید شیفتهی تفنّن است و خیالش هم بر این است که دارد مثلا تعمّق و تفکّر میکند. خلاصه اینکه موجود خارق ِ عادتی است این "نویسا".
امروزه روز تعداد پرشماری از این "نویسایان" وطنی با استفاده از موقعیّت و امکانات موجود در خارج ِ از ایران در هرکشوری تولید و توزیع شدهاند و خوشبختانه از این نظر دیگر جای نگرانی نیست. در راس این قبیل " نویسایان" همین آقای فم سخن قرار دارد که ظرف همین مدّت کوتاه در یافتهام امری از امور دراین جهان نیست و نخواهد بود که جناب ِ ایشان در بارهاش اظهار نظرِ تخصّصی نکرده باشد. فکاهی نویسی و هجو و هزَلَش هم که جای خاصّ خود را دارد و امّا نکته ظریف اینکه، برای این تعداد "نویسا" به اندازهی کافی خواننده وجود ندارد، که البـتّه امید میرود کشورهای غربی تعدادی از شهروندان خود را جهت آموختن زبان فارسی به کشورهایی که این زبان در آنجا رایج است ارسال دارند که پس از اموختن زبان فارسی، شروع کنند به خواندن آثار "نویسایان" ایرانی ِ مقیم خارج. وتمامی ِ هیجان ِ این قضیه در این قسمت اخیر است زیرا قشری جدید در عرصهی ادب ِ عالم ظهور میکند، "خوانایان" که تا "نویسایان" ومتاعشان بی مشتری نباشد.
همانطور که آدم یک مقوله است و مردم مقوله یی دیگر و این دو را نمیباید که خلط کرد، "خوانا" و"نویسا" را هم نیز نباید با "خواننده" و "نویسنده" یک جا گرفت. زیرا که اختلاطی از این قبیل باعث خشم "نویسا و خوانا" خواهد شد و در پایان از یاد نباید برد که حافظ فرموده: زهد ِ رندان ِ نوآموخته راهی به دهی است....