در بخش اول تحقیق، با عنوان: « پیام رفسنجانی- خامنه ای به ریگان: ایران باید در جنگ با عراق شکست بخورد.» (1)
نشان داده بودم که چگونه در سالهای آخر جنگ، که جناح ایران- گیتی رفسنجانی - خامنه ای در پی جلوگیری از پایان جنگ در پیروزی ایران بودند، تا اینگونه مانع شوند که سپاه، کنترل دولت- حکومت را از دست آنها خارج کند. در این راستا، فرستاده آقای رفسنجانی از مایکل لدوین، نماینده مک فارلین، مشاور ارشد امنیتی رونالد ریگان خواسته بودند تا از فرستادن اسلحه به سپاه خوداری کند و اینگونه شکست ایران در جنگ را تضمین کند.
البته این نگرانی را آقایان خامنه ای، بهشتی و رفسنجانی در اوایل جنگ نیز داشتند و از آنجا که پیروزی در حال انجام جنگ را پیروزی بنی صدر و رانده شدن آنها از قدرت ارزیابی کرده بودند، به سید حسین خمینی گفته بودند که اگر نیمی از ایران را از دست بدهیم بهتر از این است که بنی صدر در جنگ پیروز شود. ( منبع را در آن مقاله می توانید بیابید.
اینگونه بود که زمانی که متوجه شده بودند که صدام هم با پیشنهاد کشورهای عدم تعهد، که شامل بیرون بردن نیروهایش از باقیمانده اراضی اشغالی وطن و دادن غرامت سنگینی، می شد، موافقت کرده است، نگران پیروزی بنی صدر در جنگ شده بودند. در نتیجه، رئیس جمهور و فرمانده کل قوا، نگران از چوب لای چرخ گذاشتن آقایان و نظر موافق آقای خمینی با پاین جنگ را بر گرداندن، در گزارشات روزانه خود در 9 خرداد 1360هشدار داده بود:
«حالا عدهای هستند که میخواهند ما به هرقیمت شکست بخوریم. چون فکر میکنند پیروزی، پیروزی رئیس جمهوری است و این چیزی است که برای آنها غیر قابل قبول است... ما باید به دنیا بگوئیم که حرف معقولی داریم و مورد تجاوز واقع شدهایم، نباید بهانه و ایرادی در دست متجاوز باقی بگذاریم که از آن به زیان ما در جنگ بهره بگیرد. و نه اینکه کار را به صورتی در بیاوریم که سرنوشت جنگ هم مثل سرنوشت گروگانها بشود.» (2)
اینگونه، نه تنها در 20 خرداد، آقای خمینی، رئیس جمهور را از فرماندهی کل قوا بر کنار کرد، بلکه مرحله نهایی کودتا را از طریق مجلس اجرا و در حالیکه آدمکشان حزب جمهوری و مجاهدین انقلاب اسلامی سعی در دستگیری و اعدام رئیس جمهور قانونی کشور کرده بودند، به اجرا در آورد.
دیگر اینکه و از آنجا که کودتا چیان حزب جمهوری، که نامزدشان در انتخابات ریاست جمهوری، حسن حبیبی، زیر 5 درصد رای آورده و فاقد پایه مردمی بودند، برای ادامه استقرار خود نیاز به حمایت خارجی داشتند، در تماسهایی که از طریق دیوید کیمچی، معاون موساد با دستگاه ریگان بر قرار کرده بودند، معامله را پیشنهاد کرده بودند که به قتل رساندن خمینی در برابر حمایت دستگاه ریگان از آنها:
وقتی دیوید کیمچی، معاون موساد، پیشنهاد قتل خمینی از طرف رهبران ایران را به دستگاه ریگان می رساند
اشتهار جهانی مک فارلین، مشاور ارشد امنیتی رونالد ریگان، زمانی آغاز شد که سفر پنهانی او به ایران به همراهی دیوید کیمچی، معاون موساد اسرائیل و دیگر همراهانش با کتاب انجیل امضاء شده از طرف ریگان و کیک، بوسیله سید مهدی هاشمی ، داماد منتظری افشا شد ( که به اعدام ایشان منجر شد.) و به افتضاحی عظیم در آمریکا که به <ایران گیت> و یا <ایران کنترا> معروف گشت.
افشا شدن این سفر و انفجار سیاسی و رسانه ای که ایجاد کرد سبب شد تا مک فارلین دست به خودکشی ناموفقی بزند. بعد از آن در کمیته تحقیق مجلسین آمریکا، شرکت و اطلاعات خود را در اختیار کمیته گذاشت. نتیجه تحقیقات گسترده، که از جمله شاهدان این رابطه پنهان که از زمان گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی و معامله پنهان آقای خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی با دستگاه ریگان برای به تاخیر انداختن آزادی گروگانها و اینگونه تضمین پیروزی ریگان شروع شده بود، ابو الحسن بنی صدر بود. رئیس جمهور، بعد از خروج از ایران، علت خروج خود را افشای این سازش پنهانی، که انقلاب را به ضد انقلاب تبدیل کرد اعلام کرده بود.
افشای این روابط به تحقیق کنگره آمریکا در این رابطه منجر شد که نتیجه آن در سال 1987 تحت عنوان: «گزارش کمیته تاور/ The Tower Report Commission منتشر شد.
در کنار آن، مک فارلین خاطرات خود را تحت عنوان «اطمینان ویژه/Special Trust » منتشر کرد. بخش عمده ای از این خاطرات به ایران ارتباط دارد و و به جزئیات بیشتری به روابط پنهان بین دستگاه ریگان با خمینی و رهبران حزب جمهوری اسلامی، آقایان رفسنجانی و خامنه ای پرداخته است.
شاید بشود گفت که مهمترین بخش آن برای مردم ما، قسمتی است که دیوید کیمچی، پیام رهبران درون ایران را به او می رساند که حاضر هستند که در مقابل حمایت آمریکا، خمینی را از طریق زه رکش کردن به قتل برسانند. البته نامی از این رهبران نبرده است. ولی نیازی زیادی هم نیست که اسم برده شود. چرا که می دانیم که نزدیکترین افراد به اقای خمینی کسانی جز آقایان رفسنجانی و خامنه ای نبوده اند که هم امکان چنین قتلی را داشته اند و هم اینکه تنها کسانی بودند که از این قتل سود می بردند.
در صفحات 20-21، این کتاب، بعد از اینکه دیوید کیمچی از روابط پنهانش با طرفهای ایران در مورد گروگانهای آمریکایی در لبنان صحبت می کند، می بینیم که چگونه پیشنهاد زهر کش کردن خمینی را با مک فارلین در میان می گذارد:
"می دونی، رفیق،" بگونه ای معنی دار گفت "چیزها در بعضی موارد می تواند خشن شوند."
"خب، بله، در خاورمیانه اغلب اینگونه می شوند،" صریحا جواب دادم.
"منظورم" بگونه ای مکارانه گفت، "چی میشود اگر خمینی بمیرد؟"
به او نگاه کردم. "آیا در مورد پیر شدن صحبت می کنی یا چیزهای دیگری که کمتر بصورت دلیل طبیعی (مرگ)؟" من پرسیدم.
"خب، شاید از یک طریق یا طریق دیگری به آن (مرگ) سرعت بخشیدن."
گفتگو ادامه می یابد و در ادامه مک فارلین می گوید:
" منظورش کاملا معلوم بود که چیست. "دیوید،" قویا گفتم، "ما نمی توانیم، همکار در هر چیزی با این ماهیت باشیم. تمام. می فهمی چی می گم؟"
"بله، بله،" او گفت و سرش را تکان داد، "اما چی می شود اگر فردی به آن (مرگ) سرعت ببخشد؟"
گفتگو و از یک طرف اصرار و از طرف دیگر انکار ادامه می یابد و در آخر کار مک فارلین می گوید:
"دیوید، من را بفهم، ما نمی توانیم در پروژه تو با هدف ترور خمینی شرکت کنیم." (3)
بنا بر گزارش واشنگتن پست، مک فارلین در برنامه 60 دقیقه با جزئیات بیشتری در باره چگونگی زهر کش کردن خمینی پرداخت:
« در یک مصاحبه در برنامه 60 دقیقه تلویزیون سی بی اس که امشب پخش خواهد شد، مک فارلین با جزئیات بیشتری از کتاب خود در مورد پیشنهاد کیمچی پرداخته است: " راهی بود که تدریجا سم را وارد غذایی که خمینی مصرف می کرد، بکنیم." »
In an interview to be broadcast on CBS-TV's "60 Minutes" program tonight, McFarlane expands on the book saying Kimche told him "there was a way of gradually infusing poison, that {Khomeini} would consume presumably in food." (4)
اینکه چرا دولت ریگان با قتل مخالفت کرده را توضیح نمی دهد، ولی معلوم است که آنها خمینی را ترجیح می دادند، چرا که ایشان بنا را بر این گذاشته بود که جنگ بیست سال هم طول بکشد ایستاده ایم و البته ادامه جنگ، بنا بر قول آلن کلارک در دادگاه ماتریکس چرچیل، بسود منافع عظیم غرب بود:
«ادامه جنگ ایران و عراق به نفع عظیم غرب بود و...(جنگ) هر قدر طولانی تر میشد (برای ما) بهتر بود.» (5)
باز همین سیاست ادامه جنگ و ایجاد تنش در خلیج فارس بود که بهای نفت را که انقلاب ایران و با شوک دوم نفتی که بنی صدر معمار آن بود را به از 34 دلار (به ارزش امروز، حدود 150 دلار) رسانده بود به حدود 7-8 دلار کاهش داده بود و بهانه لازم برای ورود ناوگان آمریکا به خلیج فارس را فراهم کرده بود.
بنا بر این همانگونه که می بینیم، بنا بر قاعده قدرت، آقایان خامنه ای و رفسنجانی که با استفاده از ضعف ایشان که کشش شدید به قدرت بود، هم مانع شد بودند که جنگ در خرداد 60 به پایان برسد و هم با کودتای خرداد 60، انقلاب را به ضد انقلاب تبدیل کرده بودند، برای آنکه قدرت از دست آنها خارج نشود و به علت عدم پایه مردمی، نیاز به حمایت آمریکا داشتند.
در پایان لازم به یاد آوری است که با وجودی که انجام این دو تحقیق برای یاد آوری به خانم فائزه هاشمی بود که دست از غسل تعمید، فردی که نقشی اساسی در تبدیل انقلاب به ضد انقلاب و متوحل کردن بهار آزادی و مردمسالاری بعد از انقلاب، به استبدادی سرکوبگر تر از استبدادی که سبب ساز انقلاب شد بر دارند، بلکه، هدف اصلی آن نور انداختن در بخشهایی از تاریخ انقلاب است که در تاریکی نگاه داشته شده است. اینگونه، نسل جوان که بیش از هر چیز قربانی جعل و تحریف و سانسور همه طرفه تاریخ انقلاب است و اینگونه همه کاسه کوزه ها را بر سر انقلاب می شکند و در نتیجه سلطنت دیکتاتوری پهلوی، که سبب ساز انقلاب شد (بدون استثناء، مسئول اول هر انقلابی در طول تاریخ، همان استبدادی است که انقلاب بر علیه آن انجام می شود. نسل جوان این واقعیت را هم اکنون و در زندگی روزانه خود می تواند ببیند.) و 50 سال قانون اساسی مشروطه را تعطیل کرد، دو قورت و نیمش هم باقی باشد و دوران طلایی از استبدادی و جامعه ای که نیمی از آن زیر خط فقر زندگی می کردند و 97 درصد دهکده ها که بیشترین جمعیت را در خود جا می داد، فاقد برق و آل لوله کشی بودند رسم می کنند.
نسل جوان نیاز دارد بداند که انقلاب 57 با وجود کمبودهای بسیارش و فجایعی که روحانیت ذوب شده در قدرت بر جامعه تحمیل کرد، به یک موفقیت عظیم تاریخی دست یافت و آن ویران کردن ستون پایه سیاسی استبداد تاریخی در وطن که همان سلطنت است می باشد. از دیگر نتایج عظیم این انقلاب، بی اعتبار شدن ستون پایه فرهنگی استبداد تاریخی، که همان روحانیت قدرت طلب سراپا مادیت؛ که تا زمانی که استبداد سلطنتی بر قدرت بود،اکثریت جامعه قادر به دیدن آن نبود می باشد.
اینگونه نسل جوان در شفافیت کامل می تواند ببیند که سرنوشت محتوم او مانند پاندول از یک استبداد به طرف استبداد دیگری رفتن نیست و تکرار دوباره تراژدی و اینبار بصورت بصورت کمدی. بلکه خارج شدن از این دو ستون پایه می باشد. در این رابطه مهمترین نقش جریان مردمسالاری و آزادی و استقلال در راستای استقرار جمهوری شهروندان ایران، روشنگری می باشد.
(2)
روزنامه انقلاب اسلامی شماره 551. 9 خرداد 1360
(3)
Special Trust, Robert C. Mc Farlane, Cadell &Davies, New York. P. 20-21
(4)
(5)
https://www.counterfire.org/article/made-in-britain-tory-profiteering-from-iran-iraq-war/