Sunday, Apr 9, 2023

صفحه نخست » همبستگی برای ایران است یا ایران برای همبستگی است؟ علی شاکری زند

shakeriZ.jpgبه‌نام سرنگونی جمهوری اسلامی اعلام همبستگی می‌کنند اما با انکار وجود ملت ایران

هنگامی که به مدعیان همبستگی برای پیروزی گفته می شود که در «منشور» شما بجای سخن از ملت ایران و آزادی او همچون هدف هر همبستگی، بحث‌هایی درباره‌ی زبانهای مادری واین قبیل مطالب آمده‌است، با این این تصور که با کر و کور سخن می‌گویند، پاسخ می‌شنویم که منظور تکیه بر أصول برای همبستگی* بوده نه خواست های «حداکثری»!

به همه‌ی کسانی که گفتند در این «اتحاد» جای ملت ایران، که از آن نامی برده‌نشده‌است، کجاست، و بطور کلی: اتحاد برای چه هدفی است اگر آن هدف آزادی ملت ایران در تعیین مقدرات خود نباشد، پاسخ عامیانه‌ی آنان، چه از روی جهل باشد و چه از روی رندی، این است که «منظور توافق بر سر حداکثر خواست‌ها»، یا به اصطلاح خودشان «حداکثرها» نیست، باید بر سر حداقل های مشترک توافق کرد!

پرسش ملت این است: از چه زمانی اعتقاد به وجود ملت ایران جزو «خواست‌های حداکثری» (انتظارات بالا!) شده است؟!

این اصل بدیهی مبارزه‌ی سیاسی در سطح ملی که اتحاد‌هایی، که معمولاً هم با اصطلاح دقیق‌تر «اتحاد عمل» صورت می گیرد، با توافق بر سر هدف‌های مشترک (حداقل برای همه‌ی طرف‌ها) و کنارگذاردن موقت خواستهای غیرمشترک آنهاست، نیازی به توضیح چندان ندارد: چون توافق بر سر همه ی خواستهای همه ی طرف ها امکان پذیر نیست، در میان خواست ها بر سر آنچه که میان همه ی طرف ها مشترک است توافق می شود. این را خواست های حداقل می‌نامند.

به عنوان مثال اگر مشروطه خواهان هوادار سلطنت مشروطه و جمهوری‌خواهان نمی توانند بر سر این هدف مورد اختلاف که شکل حکومت چه باشد به توافق برسند، نیل به پیروزی بر جمهوری اسلامی به منظور برقراری نظام دموکراسی (با جدایی دین از حکومت) ایجاب می کند که تصمیم در مورد شکل رژیم (جمهوری یا سلطنت) را به رأی آزاد ملت ایران واگذارکنند و تا هنگام گرفتن آن رأی و برای تشکیل دولت موقت دوران گذار که انتخابات مجلس مؤسسان را بر عهده دارد، نیروهای خود را برای سرنگونی جمهوری اسلامی هماهنگ و متحد سازند.

در یک چنین «اتحاد عمل» شکل رژیم آینده (انتخاب میان سلطنت مشروطه و جمهوری) جزو خواست های حداکثر است که چون توافق بر سر آن میان جمهوریخواه و مشروطه خواه، ممکن نیست باید به منظور رسیدن به اتحاد عمل آن را بطور موقت کنار گذاشت و به این خواست کمتر اما مشترک که تا تشکیل دولت موقت بدون توافق بر سر آن هماهنگ عمل می شود رضایت دهند و انتخاب میان آن دو را به رأی ملت واگذار کنند.

هر کس تفاوت میان این دو نوع خواست را که یکی از آنها، یعنی شکل حکومت، خواست بزرگتری است، و یکی دیگر پذیرش رأی ملت در تعیین این شکل خواست کوچکتری است، می فهمد.

به چنین توافق یا «اتحاد عمل» گفته می شود توافق بر سر یکی از حداقل ها.

اینها بدیهیاتی است که ما سالها در دعوت خود از مخالفان جدی ج. ا. مطرح کرده‌ایم و پیش از همه نیز زنده‌یاد دکتر شاپور بختیار در برنامه‌ی نهضت مقاومت ملی ایران، و از جمله در مقاله‌ای در نخستین شماره‌ی ماهنامه‌ی نهضت ارگان رسمی این سازمان، به روشنی بیان‌داشته‌بود.

اگر امروز یادآوری چنین بدیهیاتی ضرورت یافته علت این است که نگارندگان و بویژه مدافعان منشور کذایی برای درس به منتقدان آن می‌گویند در این نوشته به «حداقل ها» بسنده‌شده‌است.

یادآوری این بدیهیات به مدافعان این منشور از این جهت است که آنان یا خود چندان مبتدی اند که معنی «حداقل ها» را هرگز ندانسته اند یا رندانه تصور می کنند دیگران معنی آن را نمی‌دانند.

برای هر اتحاد سیاسی در ایران نخستین شرط ایرانی بودن است، یعنی شهروندی کشور ایران، یا خود را عضوی از ملت ایران دانستن؛ این دیگر کمترین شرط است و ازاین کمتر نمی شود؛ زیرا اگر کسی دارای این شرط نباشد معلوم نیست چرا می خواهد در أمور ایران دخالت کند. نتیجه اینکه اگر کسی تعلق به ملت ایران را انکار کند هیچ دلیلی برای هیچ اتحادی با او وجودندارد.

حال ببینیم چگونه می توان با ادعای یاوه‌ای چون وجود «ملیت های ساکن ایران!»(اصطلاحی وارداتی رونویس شده از قانون اساسی امپراتوری روسیه)، وجود ملت ایران را انکارکرد وهمزمان خود را یک عضو ملت ایران نیز دانست؟

پس اذعان به وجود ملت ایران برای هر اتحاد عملی نخستین و کمترین شرط شرکت در آن است، و به بیان دیگر حداقل شرط‌های آنست، نه یکی از شرط های حداکثری!

کنارگذاشتن این اولین شرط به این ترفند که آن را جزو «شرط های حداکثری» شمرده اند، بیشتر از آن رندانه است که هموطنان دست نویسندگان را نخوانند.

اگر در میان پنج امضا‌ءکننده کسانی آنچنان مبتدی باشند که تفاوت نام بردن از ملت ایران یا سکوت معنادار درباره ی آن را ندانند، دستکم تجزیه‌طلب مارکداری مانند آقای عبدالله مهتدی این تفاوت را بخوبی می‌داند و باید کاملاً در خواب بود و ندانست که در اصل هم این مسکوت گذاردن نام ملت ایران برای بازکردن راه شرکت او و گرفتن امضائش بوده‌است.

با اینهمه باید بسیار ساده‌‌‌دل بود و ندید که چهار امضاءکننده‌ی دیگر نیز نمی‌توانسته‌اند از معنای سکوت درباره‌ی نام صاحب‌علّه‌ی اصلی یعنی ملت ایران بیخبر باشند. به‌عکس، آنان بخوبی از این موضوع آگاه بوده‌اند؛ اما مشغله‌ی اصلی این جماعت پنج‌نفره‌ی غیرمسئول و تا دیروز گمنام، نه نام ملت ایران، که نام خود آنان بوده، که در اصل نیز «جویای نام» آمده بوده‌اند، هر چند «بی گُرز سام».

این نکات را که در مقاله ی دیگر زیر عنوان « منشوری برای مردم کره‌ی ماه به تفصیل بیشتری بیان کرده‌بودم تکرار نمی‌کنم.

اما تنها سکوت درباره ی نام ملت ایران هم نیست، جماعت پنج‌نفره‌ی مدافع یا امضاء کننده‌ی منشور کذایی گویی از مفهوم دموکراسی، همان رژیم هایی که از مواهب زندگی در آنها برخوردارند، بویی نبرده اند: پس از سالها زندگی در اروپا و آمریکا و کانادا هنوز معنی نماینده را نمی دانند! شاهد؟

در کنفرانسی که با حضور آنان در تاریخ ششم فروردین در شهر اتاوا برگذار شده، و همه ی آن پنج تن در پشت میز سخنرانان قراردارند، هنگامی که نوبت سخن به آقای مهتدی می رسد وی، بخش اصلی سخن خود را اینگونه آغاز می کند:

«من، همانطور که می دانید، از طرف کردستان اینجا صحبت می کنم و به شما سلام می کنم.»

همه این گستاخی را می‌شنوند و نه تنها در آن لحظه، تا پایان کنفرانس تقریباً دوساعته نیز، صدایی از کسی برنمی خیزد که به این آقا بگوید «حق سخن گفتن از طرف کردستان را چه کسی و در کجا به شما داده است، و اساساً شما که هستی که چنین حقی را به خود می‌دهی؟»

آنکه معنی این گستاخی را نمی‌فهمد بجای خود، آن هم که می فهمد دیگر نمی‌تواند اعتراض کند، چون برای شرکت این حضرت آقا در جمع خود به بهای مسکوت گذاردن نام ملت ایران، یعنی سکوت درباره‌ی اصل ماجرا درمنشور کذایی، به او امتیاز شومی داده اند که دیگر قادر به پس‌گرفتن آن نیستند. دستشان را داده اند و اکنون باید ببینند که تا بالای بازو را خواهدبرد بی انکه بتوانند کمترین اعتراضی بکنند.

او نیز که در این بازی ها کارکشته است و استاد همه‌ی آنها، تا جایی که بتواند می تازد تا حداکثر بهره برداری را از فرصتی که به وی داده‌شده بکند.

از هم اکنون به سهم خواهی می پردازد و فی‌المثل اضافه می کند

«... از طرف سرزمینی [سخن می گویم] که بیشترین سهم را در اعدام ها [در میان اعدام شدگان] دارد و کمترین سهم را در برنامه های توسعه و آبادانی، از طرف مردمی که مورد ستم چندگانه قراردارند، ...»

«منشوری که دربرگیرنده ی خواست ما برای یک دموکراسی متکثر، برای پذیرش تنوع و تکثر...» باشد.

و اگر تکثر را از او بگیرید سخن دیگری برای گفتن ندارد چون تنها برای تکرار آن به آنجا آمده است.

«تبدیل ایران به جامعه ی بهتری که مردمش بتوانند از طریق رفراندم ها و انتخابات های آزاد، سرنوشتش را تعیین کنند، و همه ی ما متعهد باشیم به چنین آزادی ها...»

و به عبارت روشن موجود در برنامه های حزبی:

«حق تعیین سرنوشت، برای خودمختاری یا جدایی، از راه رفراندم های محلی...!»

و در جایی که میدان از هرگونه معارض خالی است چرا بیشتر نگوید:

«ما نمی‌خواهیم تحمیل و برتری یک زبان خاص، یک مذهب خاص، یک فرهنگ خاص، ... را به ایران...»

یعنی فارسی نباید زبان مشترک ایرانیان باشد و فرهنگی بنام فرهنگ ایرانی هم وجود ندارد!

موضوع دیگر حتی شووینیسم تنگ نظرانه‌ی قومی هم نیست؛ یک‌راست نشانی جمهوری خودمختار مهاباد است که، چنانکه اسنادش را اخیراً در مقاله‌ای داده‌ام**، رهنمودهای تشکیل آن را استالین از طریق باقرف به قاضی محمـد داده‌بود.

اینها همه گفته‌می‌شود و حاضران هم نشسته‌اند؛ و همگی مانند مجسمه، لال!

یکی از هفت نفر که حضور نداشت تا شکرفشانی کند خانم شیرین عبادی بود که دوست دارد از واژگانی که معنای آنها را نمی فهمد، مانند «کشور کثیرالمله» استفاده کند؛ بقول ظریفی «مگر کشور قلیل‌المله» هم وجوددارد؟!

آن خانم تحفه‌ی جنجالی نیز که همه جا صدایش از همه بلندتر و زبانش از همه درازتر است اینجا زبانش را گم‌کرده بود.

در پاسخ به کسانی که به این گشادبازی‌های حضرات از حساب ملت ایران اعتراض دارند می‌گویند مبارزه با جمهوری اسلامی این گذشت ها را ایجاب می‌کند!

عجبا! مگر نابودی ایران به دست جمهوری اسلامی از قطعه‌قطعه کردن کشور بدست تجزیه‌طلبان و همکاران آنان، همراه با جنگ داخلی و خونریزی بدتراست؟ هر دو نابودی است، چه به این شکل چه به آن شکل.

ادعای حضرات این است که یک همبستگی را در خدمت رهایی ملت ایران بوجودآورده اند؛ یعنی همبستگی برای ملت ایران.

اما آنطور که در بالا دیدیم ملت ایران بود که در خدمت همبستگی قرارگرفت، و حتی در راه همبستگی فدا شد.

همه ی کسانی که از همبستگی یا اتحاد عمل سخن می گویند باید پیش از هر چیز به این اصل توجه داشته باشند که هدف از چنین اتحادی نجات ملت و کشور ایران است و شرکت کسی که به وجود ملت ایران عقیده ندارد در این اتحاد بی معناست، نقض غرض است.

کسی که به وجود شما به عنوان یک ملت عقیده ندارد، ولو اینکه در ایران زاده‌شدهباشد، به چه دلیل حق اظهار نظر در سرنوشت این ملت را دارد. چنین کسی نسبت به ملت ایران یک بیگانه است و دخالتش در اُمور این ملت مانند دخالت هر بیگانه‌ی دیگری نامشروع و خطرناک است.

این دیگر از بدیهیات است که حقوق شهروندی مبتنی بر یک رابطه‌ی دوجانبه است: نمی توانید بگویید از حقوق شهروندی یک کشور برخوردارید اما وظایف یک شهروند را که اولین آنها احترام به ملیت آن کشور است به رسمیت نمی‌شناسید؟ در این صورت شما حق دخالت در اُمور او را نیز ندارید. روشن است؛ مانند آب زلال!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* در پاریس استاد برجسته‌ای در جامعه شناسی بود که می‌گفت «این درست است که اتحاد نیرومیآورد،

l'union fait la force

اما مهم این است که ابتدا بدانیم: نیرو برای که می‌آورد».

این همان اصطلاحی است که در زبان ما هم به شکل‌های گوناگون بیان شده، از جمله

«صدهزاران خِیطِ یکتا را نباشد قوتی

چون به‌هم برتافتی اسفندیارش نگسلد»

و تذکار آن استاد این بود که اتحاد خوب است اما به این شرط که بدانیم در خدمت چه هدفی صورت می‌گیرد.

** نک. علی شاکری زند، باز هم درباره ی تجزیه طلبان



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy