در حاشیه یکصد و شصتمین سالگرد جشن اعلام دعوت عمومی او ( عید رضوان - اول اردیبهشت ماه )
میرزا حسینعلی نوری مشهور به بهاءالله (۱۸۹۲-۱۸۱۷م) بنیانگذار آئین بهائی در تهران و در خانواده ای که برخوردار از امتیازات اشرافی بود، متولّد گردید. او در جوانی به جای آنکه همانند پدر خویش در خدمات دولتی و مناسب دیوانی بلند پایه مشارکت کند، مصمّم به صرف وقت در امور عام المنفعه و خیریّه می شود. وی ویژگی اعیانی و زندگی مرّفه را به خاطر اعتقادات مذهبی خود به آیین بابی از دست داده و مجبور به خروج و تبعید از ایران به حوزۀ حکومت عثمانی می شود.
در مدّت تبعید وی در شهر ادرنه و سپس در بدو ورود به شهر عکّاء در عثمانی بود که فراخوان عمومی خود را از طریق ارسال مکتوباتی به چندین پادشاه و ملکه و رهبران سرشناس مذهبی معاصر خویش ابلاغ نمود. هشت اثر اصلی که بهاءالله در بین سال های ۱۸۶۷ الی ۱۸۷۰ میلادی تدوین نمود در برگیرندۀ توصیه هایی است که مستقیماً در حوزه های کشورداری، روابط میان کشوری و تعمیم عدالت اجتماعی تا به امروز کارایی قابل توجّهی دارند. هدف این یادداشت کوتاه ارائۀ برآوردی است از توصیه هایی که متجاوز از ۱۵۰ سال پیش از این، توسّط این پیامبر ایرانی در بهبود امور شهروندان و آرامش وضعیت ملتهب دنیای آن زمان به سران ممالک ارائه گردیده اند.
به جرأت میتوان گفت که امروزه پیگیری اصول دامنه دار و مسئولیت های خطیری را که بهاءالله یادآور زمامداران معاصر خود می شود، از اهمیّت و حسّاسیّت به مراتب افزون تری از آن زمان برخوردار است. این اصول تأکید بر رویکردی سازنده و مثبت در مسیر دستیابی به صلحی عالمگیر و پایدار دارند. در این مکتوبات بود که بهاءالله برای اوّلین بار شروع به تشریح اصول اجتماعی آئین بهائی می نماید .
اوّلین قطعه این مجموعۀ مکتوبات، خطابی است عمومی که طیف وسیعی از زمامداران، رهبران سیاسی و فکری آن عصر، پادشاهان، فلاسفه، نمایندگان پارلمان و حتّی ساکنین شهر استانبول را تحت الشعاع خود قرار می دهد. این مکتوب عمومی تماماً به زبان عربی است و ترجمۀ کامل انگلیسی آن امروز موجود است. در کنار آن، هشت مکتوب دیگر نیز رقم زده شده که به طور اختصاصی و مستقیم خطاب به ناپلئون سوّم (دو مکتوب)، ملکۀ ویکتوریا، پاپ پی نهم رهبر عالم مسیحیّت، ناصرالدّین شاه قاجار، الکساندر دوّم تزار روسیه و عالی پاشا صدراعظم عثمانی (دو نامه) تدوین گردیده اند، این نامه ها برخی کاملاً به زبان عربی و یا آمیخته ای از عربی و فارسی نوشته شده اند و همچنین ترجمه های کامل آنها به زبان انگلیسی امروز موجود و در دسترس می باشند.
نامۀ عمومی به زمامداران
در این مکتوب عمومی به زمامداران عالم بود که بهاءالله برای اوّلین بار به تشریح اصول و قواعد یک حکومت عادلانه از منظر و دیدگاه آئین بهائی اقدام می نماید. در این اثر وی به طور جمعی و غیر مستقیم از رهبران دنیای آن زمان می خواهد که به عدالت و قسط حکومت کرده و به کاهش تسلیحات نظامی خویش پردازند تا از طریق کاستن مخارج تسلیحات، فشار بر تابعین ایشان کمتر شده و نتیجتاً رفاه بیشتری برای آنها حاصل شود. همچنین به سردمداران کشورها توصیه می کند که مشکلات و اختلافات خویش را از طریق تبادل اندیشه ها و گفتمان های صلح جویانه و مدارا مآب حل کنند. در عین حال تاکید بر پایین آوردن بار نظامی ارتش ممالک کرده و تبدیل آن به یک قوای تدافعی برای برقراری نظم داخلی در قلمرو آن ممالک را هم توصیه می نماید.
این مصلحت اندیشی او کاملاً در جهت مخالف عملکرد زمامداران کشورهای آن زمان بود که مشغول جمع آوری زرّادخانه های بزرگ و قدرت و قوای نظامی بودند که به خرج فشار گذاشتن بر گردۀ رعایای خود بود. بهاءالله توصیه می کند که این وظیفه دولت است که از شهروندان فقیر خود حمایت کند و در این راستا تأکید بر ضرورت گزینش مشاورین و وزرای با صلاحیت و درستکار برای امر مشورت به دور خود برای ادارۀ امور حکومت می نماید.
در این مکتوب، بهاءالله به شدّت از شکاف فاحش بین ثروتمندان و فقراء در امپراطوری عثمانی انتقاد کرده و از سلطان عثمانی می خواهد که برای توزیع عادلانۀ ثروت مداخله کند.
نامه های اختصاصی به سران قدرت
در مکتوبی که بهاءالله مستقیم و خطاب به ناصرالدّین شاه (حکومت ۱۸۹۶-۱۸۴۸ م ) می نویسد به تفصیل به مسئولیّت حاکم و پادشاه در قبال رعایای خود و ضرورت اعمال و تنفیذ عدالت در امر حکومت و بدون قائل شدن به هر گونه تمایز و یا تبعیض میان شهروندان خویش می پردازد. بهاءالله به ناصرالدّین شاه یادآور رفع تبعیضات مذهبی می شود و به او متذکّر می گردد که کلّ یک جامعه و یا یک طبقه نبایستی به خاطر گناهان یک فرد خاطی از آن قشر تحت مجازات قرار بگیرد و این قضیه مشروط به امر تعمیم عدالت اجتماعی در بین تمامی اقشار جامعه است.
در نامۀ اوّل به ناپلئون سوّم (حکومت ۱۸۷۰-۱۸۵۳ م ) به اظهارات و ادّعای وی در مورد تجربۀ او در عالم رویا و شنیدن خیالی فریاد و آوای ستمدیدگان در طول جنگ کریمه (۱۸۵۶-۱۸۵۴ م )، نموده و بدین ترتیب یادآور وی در رواج توجه به امر دادخواهی در ارکان حکومت خود می شود. در نامۀ خصوصی دوّمی که به همین پادشاه ارسال می کند و به یک معنا در قبال عکس العمل ناخوشایند و مغرورانه وی به مراسلۀ اوّل بود، بهاءالله به راهبان و کاهنان کلیسای کاتولیک متذکّر می شود که دیگر دست از عزلت و گوشه نشینی بی ثمر خود برداشته، صومعه ها را رها کنند و به کارهای مفید و همگانی در اجتماع بپردازند. در این مکتوب بهاءالله مسئلۀ صداقت ناپلئون و ادّعای وی در مورد بهانۀ ورود به جنگ کریمه را زیر سؤال برده، صحّت و سُقم آن داعیۀ واهی را با نفس عمل در تعارض دیده و شدیداً به تقبیح و انتقاد از این ادّعای دروغ برای ورود به آن جنگ خانمان سوز می پردازد.
در مکتوب دیگری به عالی پاشا صدراعظم عثمانی (پنج دورۀ صدارت متوفی ۱۸۷۱م) که نقش کلیدی در تبعید نهائی وی به شهر عکّاء داشت، بهاءالله هدف غائی خود را برقرای اتّحاد بین مردم جهان اعلام کرده، تکیه بر بی اهمّیّتی و زودگذر بودن شوکت و حشمت بارگاه سلطنت مطلقه و حکومت به ظلم می نماید و آن را با نمایش های عروسکی خیمه شب بازی که خود در دوران کودکی دیده است، مقایسه می کند. عروسک های بی جانی که علی رغم ظرافت هایشان، پس از پایان نمایش پر ابهّت حماسه ای خویش در صندوقچه ای انبار می شوند و این روایت بی جانی و افتادگی آنها در گوشۀ صندوقچه ای تاریک، حکایت افسوس برانگیز سرانجام این کبکبه و دبدبۀ ظاهری دستگاه ظلم سران در قدرت است.
در نامه ای به پاپ پی نهم، پیشوای عالم مسیحیّت، بهاءالله به انتقاد پاپ پرداخته که در قصر زندگی می کند و یادآور وی می شود که تمام زیور آلات زینتی فاخری را که در اختیار داشته فروخته و آنها را در راه خدا انفاق کند. به وی نصیحت می کند که امر حکومت و سلطنت خود را به پادشاهان بسپارد یعنی به یک معنا جدائی امر دین از سیاست را توصیه می کند. بعلاوه وی را انذار می دهد که از املاک دامنه دار خویش چشم پوشی کند و بر خدمات معنوی و روحانی تمرکز نماید.
در مکتوب مفصّلی که بهاءالله به ملکۀ انگلیس، ویکتوریا ارسال می کند به ذکر عمل ستودنی وی در الغای برده داری پرداخته و او را به خاطر سپردن زمام حکومت به دست نمایندگان پارلمان و مشاورۀ در امور حکومتی مورد تشویق قرار می دهد و او را نوید می دهد که بدین واسطه پایه های عمارت امور مملکتی او مستحکم تر خواهد شد.
در همین نامه بهاءالله از نمایندگان پارلمان کشورها می خواهد تا اقدام به اصلاحات کلّی در جامعۀ جهانی نمایند. وی راه حل مشاکل موجود در دنیا را قبول امر یگانگی و اتّحاد نوع بشر می داند. در همین نامه، بهاءالله مجدداً یادآورِ دردهای عارض بر بشریّت که نتیجۀ مسابقات تسلیحاتی ویرانگر و مالیات های هنگفت و اجحاف در حق شهروندان عادّی و فقرا است، می گردد.
وی تأکید می کند که مجلس شورا و مشورت باعث تقویت اساس حکومت است و نمایندگان مکلّف به جلب اعتماد موکّلین خود بوده و رفاه مردم و عمران شهرها بایستی سر لوحۀ فعالیّت های آنان قرار گیرد . در همین نامه است که بهاءالله تأکید بر اصل رفاه جمعی کل عالم می کند و در دهۀ ۱۸۶۰ میلادی برای اوّلین بار به روشنی نیاز به یک سیستم امنیّت جمعی جهانی را مطرح کرده که در سایۀ آن اگر کشوری به کشوری دیگر حمله کند، سایر دول برای مقابله با حکومت تجاوزگر جمعاً قیام کنند.
در همین نامه به ملکۀ ویکتوریا، در خطابی عمومی به تمامی رؤسای ملل و پادشاهان، بهاءالله می گوید که ما شاهد آن هستیم که شما هر سال هزینه های خود را افزایش می دهید و بار آن را بر دوش رعایای خود تحمیل می کنید و این امری است به شدّت ناعادلانه و سپس با لحنی انذار آمیز و هشیار کننده ادامه می دهد که مستمندان را به نفع خود غارت و چپاول نکنید و آنچه برخود نمی پسندید برای آنان نخواهید و سپس بر این امر مهّم صحّه می گذارد که ملت و رعایای شما گنجینه های شما هستند و آنها را مورد محافظت و حراست قرار دهید و حکومت شما و دوام شما وابسته و مشروط به رفاه آنهاست.
خاتمه
ایران: شکستن ماشین مطلقسازی، امیر طاهری