گذار از بحران سياسی و ساختاری امروز میهن ما نه با خشونت و سرکوب داخلی و نه با اقدامات براندازانه و قهرآمیز همانند کودتا و دخالت نظامی بیگانگان امریکایی و انگلیسی و ... ممکن میباشد. سوم اسفند ۱۲۹۹ و نه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲دیگر هیچکدام راهحل نیستند. از جانب دیگر نظام مبتنی بر نظریه نابهنگام «ولایت فقیه» نیز قادر به ارائه راهحل نمیباشد زیرا که این نظریه به علت فقدان حداقل سطح همپوشانی نظری - معرفتی امکان یک همافزایی با جامعه نخبگانی و سیاستورزی کشور را جهت یافتن راهحل برای مشکلات عدیده سیاسی، اقتصادی و فرهنگی میهن ما ناممکن ساخته است.
پرسش اصلی و مسوولانه که در مقابل مردم ما قرار دارد آنست که پس راه نجات و رهایی چیست؟ چگونه میتوان تغییر را با کمترین عوارض برای «حرث و نسل» و استقلال و یکپارچگی سرزمینی این میهن میسر گردانید؟
دوران رهبران و ناجیان ملی و فرهمند و ماقبل عصر دمکراسی با رویکرد نظامیگریاشان همانند کوروشها. شاپورها، نادرها و ... بسر آمده، یگانه راه برونرفت از شرایط بغرنج کنونی اما مراجعه به راهحل «توازن و تعادل» در داخل و رویکرد «شهروند محور» پاسخ به مطالبات سیاسی و اقتصادی انباشته شده و آشتی با این مردم ار طریق سیاستورزی اصلاحطلبانه با گامهای کوچک در چهارچوب یک «دولت ملی» میباشد.
این راهحل مسالمتآمیز و حائز شانس احراز «اجماع حداکثری» نیز امّا بدون حضور و مشارکت مادی و معنوی دولتمردان و سیاستورزان خردگرا و تأثیرگذاری از جنس و در اندازه و قامت سیدمحمد خاتمی و حسن روحانی و همچنين «شورای میانهروها» بهعنوان آخرین بازماندگان جناح قائل به اصلاحات در ساختار سیاسی و حقوقی موجود که در عین حال بخش مهمی از جامعه مدنی ایران را نیز نمایندگی مینمایند، متصور نمیباشد. از همینرو باید آنها را پاس بداریم، محمد خاتمی و حسن روحانی بهمثابه دو بال «طایر قدسی» ناجی این میهن در روز مبادا هستند.
حاکمیت و رقبای از جنس خودش باید این را درک کنند، قانون اساسی وحی منزل نیست که برای ابدیت و لایتغیر باشد. فرآیندهای تغییر و اصلاح اصول آن در خود قانون منظور شدهاند. این قانون اساسی نیز همانند دیگر قانون اساسیها میتواند و باید بتواند در طول زمان در معرض حک و اصلاح قرار گیرد. شعار کلان «گذار از قانون اساسی کنونی» اما در مقطع کنونی بس عجولانه و بغضآلود است و نمیتواند از سر فراست و خردمندی یک کنشگر و رجل سیاسی ارشد اتخاذ گردیده باشد. انتساب این شعار به میرحسین موسوی زیرا که در آخرین بیانیه او آمده است به باور بسیاری بزرگترین جفا در حق «میر محصور و مظلوم» ما میباشد. گذار از قانون اساسی کنونی اما دیگر در حوزه اردوگاه اصلاحطلبانه قرار ندارد بلکه به نوعی براندازی نرم و نقابدار است که تحت عنوان گذارطلبی از طریق«همهپرسی» عرضه میگردد. بدون آنکه اسباب به عینیت درآوردن آن فراهم باشد.
آنچه که جامعه و نظام سیاسی مستقر بیش از همه بدان نیاز دارد سیاستورزی خردگرایانه و مسوولانه است. در این راستا شعار اتحادبخش که دارای قابلیت اجرای بالایی نیز میباشد امّا باید بازگشت به «قانون اساسی منهای ولایت فقیه» صدر انقلاب بهمن ۱۳۵۷ باشد زیرا که تبلور و تجسم سه نماد و مؤلفه حیاتی و هویتساز حکومت در ایران یعنی«ایرانیت»، «اسلامیت» و «جمهوریت» میبود. برای این فرآیند بازگشت به منشور انقلاب ایران میتوان با حاکمیت بر سر یک نقشهراه و یک گذار گام به گام به توافق رسید.
باشد که حاکمیت ولایی توان درک نیازها و ضرورتهای زمان را داشته باشد و نه اینکه همانند سلف خود اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر بزرک ارتشتارارن درهمشکسته و با لکنت زبان و روحیهای بسیار خراب و به حال نیمهگریان بر صفحۀ تلویزیوم ظاهر کردد و مجبور به گفتن این جمله که برای او انشاء گردیده بود بشود:
"... من صدای انقلاب شما را شنیدم..."