۱. جنبش مهسا که با شعار «زن زندگی آزادی» در اعتراض به بازداشت و قتل مهسا امینی در مقر پلیس بدنام گشت ارشاد شکل گرفت در حالی یک سالگی خود را پشت سر گذاشت که هیچ یک از لایههای زندگی اجتماعی و فرهنگی درایران شباهتی به پیش از آغاز این جنبش ندارد. اگرچه شکاف دولت ملت پس از اعتراضات دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ به اوج رسید اما کشتار و کور کردن مردم معترض در خیابان و اعدام جوانانی که جرمشان تنها اعتراض به «آپارتاید جنسیتی وسیاسی» در سال ۱۴۰۱ بود چنان دریایی از خون و نفرت میان دولت و ملت ایجاد کرده است که کمتر سیاستمداری در میان اپوزسیون پیدا میشود که گمان کند راهی برای گفت و گو با حکومت برای انجام اصلاحات باقی مانده است.
۲. گفت و گوی در جریان میان شاخههای مختلف اپوزسیون و حتی اصلاح طلبانی که سابق براین جزئی از ساختار سیاسی جمهوری اسلامی بودهاند تنها در خصوص نحوه گذار از جمهوری اسلامی با کمترین هزینه است. گذار از حکومتی که در سه ماه منتهی به سالگرد جنبش مهسا بسیاری از روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و اعضای خانوادههای دادخواه را «پیشگیرانه» بازداشت کرده است. حاکمیتی که در ۲۵ شهریور۱۴۰۲ حکومت نظامی اعلام نشده اما اعمال شدهای را در سراسر ایران برقرار کرد تا نشان دهد همه چیز عادی است. «تظاهرات ترس» در رخسار حکومت با حضور سنیگن نیروهای امنیتی مسلح، موتورسوران ضد شورش و نفربرهای نظامی در خیابانها پیش از شکل گیری «تظاهرات مردم» یک پیام مهم داشت: حکومت جز با زور و خشونت عریان راهی برای بقا ندارد.
۳. حمله نیروهای امنیتی به منازل خانوادههای دادخواه، بازداشت یا حبس خانگی برای ممانعت از برگزاری مراسم سالگرد نشانگر این است که حکومت پایههای مشروعیت خود را به اندازهای لرزان ارزیابی میکند که تحرکات کوچکی مانند برگزاری مراسم سالگرد محدود را نیز خطری جدی میپندارد که به هر شکل ممکن باید جلوی آن را گرفت. حالا که تشت انواعی از رسواییهای سیاسی، مالی و جنسی مسئولان نظام از بامها افتاده است چه باک که حکومت توتالیتر جلوه کند یا سنت مراسم سالگرد که در میان شیعیان رواج بسیار دارد در حکومتی شیعی چنین فضاحت بار به هیچ انگاشته شود. «النصر بالرعب» سیاست این روزهای جمهوری اسلامی است و نصرت در اینجا معنایی جز بقای جمهوری اسلامی ندارد.
۴. بر خلاف آنچه در داخل مرزهای ایران در جریان بود در خارج از مرزها، ایرانیان مقیم کشورهای مختلف به رغم تفاوت در دیدگاهها و تعلق خاطر به شاخههای مختلف اپوزسیون در برابر سفارت خانههای جمهوری اسلامی تظاهرات اعتراضی بر پا کرده و ضمن گرامیداشت یاد و خاطره جان باختگان جنبش مهسا بر راه بی بازگشت سرنگونی جمهوری اسلامی تاکید کردند. مشاهدات نگارنده از تظاهرات نسبتا پرشمار مخالفان جمهوری اسلامی در دوشهر گراتز و وین در اتریش و دیدار با جمعی از فعالان حقوق بشر متحصن در مقابل مقر اروپایی سازمان ملل که محوطه بیرونی آن را مزین به تصاویر پر شماری از زندانیان سیاسی، اعدام شدگان جنبش مهسا و قبور نمادینی از کودکان کشته شده در جریان جنبش مهسا کرده بودند نشانگر ارادههای انسانی والایی بود که تلاش میکنند عادی سازی روابط حکومت ِملاهای مبتذل و شرکای قلدر سپاهی اشان با کشورهای اروپایی و نهادهای بین المللی را مختل کنند.
۵. این ارادههای پولادین که در امتداد صدای ایرانیان به ستوه آمده از ستم جمهوری اسلامی و انعکاس آنهاست روزی نه چندان دور گذار از «حکومت وحشت و گروگانگیری» را ممکن خواهد ساخت. هر چند حکومت سرمست از عبور سالم از سالگرد مهسا توهم شکست ناپذیری پیداکرده است اما ناظران سیاسی بر این باورند که اداره نظامی و میلتاریستی جامعه و نشان دادن مشت آهنین به مردم تنها کار کردی که دارد نهادینه سازی خشم و نفرت در وجود آنها و فورانش در فرصتهای سیاسی آینده است. جنبش مهسا پیش درآمد جنبش انقلابی معطوف به سرنگونی سیستم سیاسی مستقر در ایران بود که برخی آن را به خطا جنبش انقلابی تفسیر کردند. آن جنبش انقلابی سهمیگن و طوفانی که بخش مهمی از همه طبقات اقتصادی، اجتماعی و بین نسلی را با هم پیوند خواهد داد و توامان به خیابان خواهد کشید هنوز سر بر نیاورده و در راه است. آن زمان مادران را با دختران، پدران را با پسران و پدر بزرگها را با نوهها در کنار هم در خیابان خواهیم دید. شواهد قابل اتکایی در عرصه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نشان میدهد که جمهوری اسلامی بختی برای تجربه سومین رهبر خود و جامعه ظرفیتی برای پذیرش آن نخواهد داشت و با مرگ علی خامنهای انسجام فعلی نیروهای سرکوب دربرابر جنبش انقلابی ازدست خواهد رفت.
حامد آئینهوند
روزنامه نگار و دانش آموخته علوم سیاسی و روابط بین الملل