کار سیاسی، جزو کارهایی نیست که کسی،،، دیگری را بر اساس تجربه و دانش بر آن گمارد. این عرصه ای ست که هر کسی و اگر اجازه داشته باشم لفظ بی ادبانه به کار ببرم، هر «ننه قمری» می تواند به آن ورود کند و خود را در مبارزه ی سیاسی و اجتماعی در حد ناپلئون ببیند. مثل نامنویسی برای رییس جمهور شدن در ایران که از دامدار تا بانوی خانه دار بخت خود را در آن می آزمایند و سنگ مفت گنجشک مفت، شاید سنگ به گنجشک خورد و فلان روان پریش کیسه نایلون به دست رییس جمهور کشور شد.
در این عرصه نیز مثل بسیاری عرصه ها، هخاهایی هستند منتظرالفرصت تا اگر تقّی به توقّی خورد به وسط میدان بپرند و خیلی جدی بویینگ های ۷۴۷ را که در اولین آن ها خودشان و وزرای کابینه انقلابی شان نشسته اند ردیف کنند و سفر قریب الوقوع شان به ایران را در رسانه ها اعلام نمایند.
همه ی این ها از روان پریشان منفرد گرفته تا هخاهای دارای رسانه های وابسته به دولت های خارجی هوادارانی دارند که اگر کسی جرات کند به معبودشان چیزی بگوید باز با عرض معذرت از بی ادبی، «شیردون شکمبه»ی فرد گوینده را یکی می کنند و رهبر آینده کشور را از گزند مخالفت و انتقاد و خنده و استهزا محافظت می نمایند.
اگر بازی این ها در حد جوک و شوخی و خنده باشد وجودشان نه تنها مشکلی ندارد بلکه فضای جدی و پر خطر واقعی را تلطیف می کند و وسط جنگ و دعوای واقعی موجبات انبساط خاطر مبارزان واقعی را فراهم می آورد ولی وای به وقتی که هم هخاها خود را جدی بگیرند،،، هم مردم مستاصل، منجی موعود را در وجود آن ها ببینند که می شود حکایت جنبش سال پیش مردم که اگر مدیریت و رهبری درست داشت می توانست به سرنگونی حکومت نکبت اسلامی بینجامد و گام اول در جهت تغییر اساسی وضع کشور برداشته شود.
جنبشی که همین مسخرگان بر آن نام «انقلاب» نهادند و خود را رهبران این انقلاب خواندند.
و امروز در آستانه سال نو میلادی، وقت گرفتن گریبان ها و حسابرسی رسیده است که آنان که برای این دلقکان سینه می دریدند، پاسخ بدهند که کار «انقلاب مهسا» که فرموده بودند «دوی صد متر» نیست بلکه دوی ماراتن است به کجا رسید و رهبران گرامی آن که راست و چپ با بزرگان جهان عکس شیش در چهار می گرفتند کار انقلاب را به کجا رساندند و خلاصه ی مطلب، اکنون در کیلومتر چند دو ماراتن قرار دارند؟
آن چه امروز می بینیم، البته در حد بسیار بامزه و نشاط بخشِ آوازخوانی و وزنه زدن و جایزه گرفتن های پی در پی می باشد که خیلی هم خوب است ولی منظور ادامه ی آن جنبشی ست که جوانان ما در خیابان با بهای سنگین جان و تندرستی و بینایی و آزادی خود پرداختند و منطق حکم می کرد که بابت این بهای سنگین، نتیجه ای هم به دست آورند که ظاهرا از این دومی خبری نیست و هر چه هست یاد و خاطره ای ست که از این جنبش باقی مانده تا کی دوباره مردم عصیان کنند و رهبران به لانه خزیده دوباره سر از سوراخ های خود بیرون بیاورند و جنبشی دیگر را به گند بکشند.