پژمان موسوی
نفرتانگیز است:
با صادق بوقی پیرمردِ خوشذوق و خوشصدا و خوش رقصِ گیلانی برخورد میشود و صفحهی اینستاگرامِ او مسدود میشود. جرم: «تولید محتوای مجرمانه!»
با ۱۲ نفرِ دیگر به دلیل ساخت و انتشارِ چند ویدئوی رقص در بازار رشت برخورد میشود، برخیهاشان بازداشت و صفحههاشان مسدود میشود. جرم: «جریحهدار کردنِ عفت عمومی»
مردم هنوز پروندهی رضا ثقتی مدیرکل سابق ارشاد گیلان را که اتهامِ رسوایی جنسی و فساد اخلاقی متوجه اوست فراموش نکردهاند.
محمدمهدی سموعی، سخنگوی وزارت ارشاد چند روز پیش در واکنش به توییتِ من دربارهی حکمِ جدید ثقتی در ساختمانِ بهارستانِ وزارت ارشاد گفته بود: «رضا ثقتی کارمند وزارت ارشاد است و ما نمیدانیم که انفصال از خدمات دولتی باید در مورد ثقتی انجام شود یا خیر.»
یعنی نه تنها با او برخوردی نمیشود که حتی تکلیف شغلِ دولتیاش را هم روشن نمیکنند!
حال پرسش این است: کارِ ثقتی که میلیونها نفر فیلماش را دیدند بیشتر «محتوای مجرمانه» داشت و منجر به «جریحهدار کردنِ عفت عمومی» شد یا رقصِ چند جوان و آن پیرمردِ خوشذوقِ گیلانی؟
بیشتر بخوانید:
از «رضا ثقتی» تا «صادق بوقی»؛ کاش آن مدیرکُل هم آواز میخواند و میرقصید!
مصطفی فقیهی
نه؛ دیگر تعجب نکردم؛ راستش، سالهاست که از اتفاقاتِ پُرشگفتِ کشور، بهتزده نمیشون، و احتمالاً از این پس نیز، از تماشای این همه حیرت، تعجب نخواهم کرد.
«رضا بوقی»، پیرمردی سرشار از امید و انرژی، در خیابانهای مرکزی شهر، آواز محلی میخواند و میرقصید! و چقدر، دلنشین بود تماشای آوازخوانی و ترقص و ترنمِ او! آنچنان که با تماشای ویدیوهای آواز و رقصش، هر شهروندی را، و بل هر ناظر خارجی را هم علاقمند میکرد که حتماً از آن خیابان معروف رشت، دیدن کند.
اما یکباره خبر آمد که صفحهی او از دسترس خارج و تمام پستهای او بسته شده است!
چرا؟ من باور ندارم رقص مرد هم در آیین برساختهی اینان، در شمارِ گناهانِ کبیره باشد. که اگر بود، این همه فیلم سینمایی، صحنههایی مملو از رقص و آواز نبود.
پس علت این برخورد چیست؟ به گمانم، خیابان شهرداری رشت، بیاندازه به برند شادی و آواز در کشور بدل شده بود! و احتمالا، گردشگران به امید تماشای شور و رقص گیلانی، راهی رشت میشدند. و خُب، این به مذاقِ افراطیون، خوش نمیآید. و قطعاً وجود این خیابان و پیادهروندگانش، به معضل بزرگی برای مقامات استان شده! نه این رقص و خیابانِ شهیرش، که هر چیزی که نشانی از «شادی» باشد، برای این جماعت، تلخ است. که چون زهر، کُشنده است! و هر جنبندهای که امید و زندگی به شهر و شهروندان تزریق کند، خطرناک است؛ چونان آفتاب، که چشمهایِ در تاریکی مانده را پریشان میکند!
اما باور کنیم که همهی این جنجالها برای رقصی بوده که همهی ۴ دههی اخیر، در شُمارِ مجازها بوده؟ و در سالهای آخر، به رویهای ساده و مجازی قطعی بدل شده؟ مگر ۱۴۰۲ چه تفاوتی با سالیان گذشته دارد؟
کاش همهی جماعتی که به آزار روحی ملت مشغولند و زهره میبُرند، کنار حواشی خود، رقصی هم در خیابانها داشتند!
کاش «رضا ثقتی»، آن مدیر کلِّ ارشاد گیلان هم، آواز میخواند! میرقصید! هم بهانهای بود برای معرفی و محاکمهی فوری او، و هم، نوعاً رژیمی برای لاغری بود! و هست.
و نمیرشد صادق بوقی، ۴ سال تمام، میلیاردها دلار ارز دولتی میگرفت و به فریب، چای درجه چند را به جای چایی «دبش» وارد میکرد؟!
به جز این مسیر اما، عزل و توقیفی در کار نخواهد بود؛ مگر آنکه اثری از شادی و تاثیری از امید، ملاحظه فرمایند، یا فقط تارمویی! چندان که در ماههای اخیر، چند مقام دولتی نه به دلیل دهها تصمیم غلط و خانمانسوز، که صرفاً به خاطر مشاهدهی چند تار موی در مقابل دوربینها، عزل با مستعفی شدند!
با این حال، لازم است حتماً امامجمعهی گیلان را به یاد آورید. همان که در یک جشن فرهنگی، با عصبانیت پشت تریبون رفت و گفت که «من از افراد بیحجاب، اعلام تنفر و انزجار میکنم». و حالا نقل است که او نیز، چونان علمالهدی در مشهد، گیلان را به ملک طلق و محلِ اجرای سیاستهای فرهنگی خودمختارانه خود بدل کرده.
پس، پُر بیراه نیست که ماجرای پر حاشیهی رضا ثقتی، و هم برخورد با صادق بوقی، در شمارِ نتایج سیاستهای دستوری او و همراهی تمامقدِ دولت بدانیم؟