در اولین انتخابات مجلس، در جمهوری اسلامی که اسفند ۵۸ برگزار شد، من تازه از فرانسه به ایران آمده بودم و روز انتخابات در تبریز بودم.
شهر زیر تدابیر شدید امنیتی بود و من از روی کنج کاوی برای دیدن چگونگی حضور مردم، در نزدیکی های یکی از حوزه های انتخاباتی با دوربین عکاسی ام ایستاده بودم، که ناگهان هیاهویی جلوی درِ حوزه برخاست و جماعت در حالی که دنبال فردی که داد و بیداد می کرد راه افتاده بودند، جلوی ورودی حوزه جمع شدند.
فردی که داد و بیداد می کرد یکی از ناظران حوزه بود که می گفت در انتخابات دارد تقلب می شود و من حاضر نیستم در این حوزه به عنوان ناظر حضور داشته باشم.
چند عکس از این تجمع گرفتم که ناگهان چند نفر ریش و پشمی دور مرا گرفتند و پرسیدند چه می کنی که چون کارت خبرنگاری نداشتم مرا دستگیر کردند و در اتاقی در همان حوزه ی انتخاباتی حبس کردند. بعد از من چند نفر دیگر را که دستگیر کرده بودند به همان اتاق آوردند و تا عصر آن روز ما در آن اتاق محبوس بودیم و ما را به اتاق های مختلف جهت بازجویی می بردند و بر می گرداندند که حوالی غروب ما را آزاد کردند.
بعد از جمهوری اسلامی، آری یا نه، و انتخابات خبرگان و رای گیری برای تایید قانون اساسی و انتخاب بنی صدر به عنوان رییس جمهور، این اولین انتخابات مجلس، -که حالت همگانی تر و محلی تر داشت- در جمهوری اسلامی بود که با تقلب گسترده برگزار شد.
انتخابات های بعدی هم در جمهوری اسلامی به فواصل مختلف برای گزینش نمایندگان و رییس جمهور و خبرگان و شوراهای شهر برگزار شد که یکی از یکی متقلبانه تر و فریبکارانه تر بود خاصه حضور نامزدهای گروه هایی مثل مجاهدین و حزب توده و غیره تقلب را برای حکومت واجب می کرد.
از شگفت انگیز ترین و مسخره ترین انتخابات ها، یکی هم انتخابات نمایندگان مجلس خبرگان بود که مثلا در تهران، فهرست «نامزد»ها که بر در حوزه ی انتخابیه نصب شده بود فقط دارای اسامی کوچک مثل آیت الله حسن و آیت الله حسین بود و حتی نام فامیل این اشخاص جلوی نام شان قید نشده بود.
به هر حال عده ای از مردم به امید این که وضع شان از آن چه که هست بدتر نشود و شاید بهتر شود، در این انتخابات ها، اسامی و نام هایی را می نوشتند و به صندوق های رای می انداختند و این غیر از افرادی بود که به لحاظ موقعیت شغلی و حساسیت روی مُهر شناسنامه ناچار به حضور در پای صندوق های انتخاباتی بودند.
در فروردین ۱۳۶۳ که من در خط مقدم جبهه بودم، برای گرفتن رای از ارتشی ها، صندوق سیاری به منطقه ی ما آورده بودند و از سربازان تقریبا به اجبار رای می گرفتند چون گفته می شد کسانی که رای ندهند موقع تمام شدن خدمت شان برای گرفتن کارت پایان خدمت دچار گرفتاری خواهند شد. البته رای دادن ما در آن روز حکایت جالب و پر زد و خوردی داشت که شاید در جای دیگر داستان اش را تعریف کنم.
در انتخاباتی که خاتمی و ناطق نوری با هم رقابت می کردند، من در راه سفر بودم و در قهوه خانه ای مشغول استراحت بودیم که ناگهان جیپ های وزارت کشور جلوی قهوه خانه توقف کردند و عده ای از ماموران وزارت کشور با صندوق سیار رای گیری، در بیرون از قهوه خانه مستقر شدند و مردم از بالا و پایین کوه، از دهات اطراف برای رای دادن به این جماعت مراجعه می کردند و جالب اینجا بود که ماموران ناظر برای افراد بی سواد، یک نفر را گذاشته بودند که نامی را که او می گفت می نوشت و آن ها به دقت نگاه می کردند که نام دیگری نوشته نشود و حتی به شوهر یک پیرزن اجازه ندادند موقع رای دادن در کنار زن اش بایستد و ظاهرا این گونه بود که خاتمی توانست از تقلب جان سالم به در ببرد و رییس جمهور شود.
در انتخابات ۸۸ این اتفاق نیفتاد و با وجود این که موسوی بیشترین رای را آورده بود حکومت به زور احمدی نژاد را رییس جمهور کرد. در این انتخابات که به لحاظ حضور مردم بسیار عجیب و خاص بود اولا از صبح زود تا دیر وقت شب جلوی حوزه ها پر از جمعیت بود و ترکیب جمعیت هم به افراد مذهبی و حکومتی نمی خورد و مردم شیک پوش و متفاوت، ظاهرا برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی می خواستند برای خلاص شدن از شر احمدی نژاد به موسوی رای بدهند. در آن روز صحبت از به همراه آوردن خودکار تبدیل به جوک عمومی شد. و شد آن چه که دیدیم شد.
من در داخل یکی از حوزه های رای گیری بودم که با کمال تعجب دیدم ماموران وزارت کشور اصلا نسبت به این که رای ها چگونه نوشته می شود یا چگونه به صندوق انداخته می شود سختگیری نمی کنند، که بعد متوجه شدیم، آقایان نتایج مورد نظرشان را قرار نیست از داخل صندوق ها بیرون بیاورند و این بیت رهبری ست که رییس جمهور را تعیین خواهد کرد.
باری. تقلب ها و بی فایده بودن رای دادن و عدم تغییر در وضع موجود، باعث شد تا روز به روز تعداد کسانی که در انتخابات حضور می یافتند کمتر و کمتر شود و امروز فقط سد علی خامنه ای مانده است و حوض و آب حوضی های دور و ورش.
اما حکومت چرا به انتخابات نیاز دارد:
اول برای نشان دادن مشروعیت و مردمی بودن اش.
دوم برای انتخاب فرد مورد نظر از میان افراد انتخاب شده توسط شورای نگهبان و ادعای وجود آزادی در حکومت نکبت اسلامی.
این نمایش چنان به ابتذال کشیده که خودی های حکومت هم باوری به «انتخاب کردن» و «انتخابات» ندارند و این نمایش را برای بقا و ماندگاری حکومت شان ضروری می دانند و لاغیر.