Friday, Jun 21, 2024

صفحه نخست » نظریه عاملیت و ساختار و ماجرای محمد فاضلی، احمد فعال

Ahmad_Faal_2.jpgبا اندیشه راهنمای آقای دکتر محمد فاضلی ممکن است به شدت مخالف باشم، اما این مخالفت‌ها از احترام من به ایشان کم نمی‌کند. علاوه بر احترام نباید این حقیقت را هم نادیده گرفت که ایشان نقدهای بسیار خوبی نسبت به مسائل جاری کشور وارد کرده‌اند، که در روشنگری جامعه بسیار کمک کرده است. علاوه بر این آقای دکتر فاضلی را آنچنان که من به ظاهر در بعضی از گفته‌ها و نوشته‌ها دیده‌ام، یک فرد دلسوز و بسیار وطن‌دوستی است. دو بار ناجوانمردانه او را از دانشگاه اخراج کردند. بدون اینکه پاسخی به او و یا جامعه‌ای که می‌خواهد از دانش او بهره ببرد، ارائه شود. نکته با اهمیت این است که همواره مسائلی در زندگی کاری به وجود می‌آیند، که جامعه از آن بی‌اطلاع است. به عنوان مثال، نگارنده این سطور که اکنون بازنشسته صنعت نفت است، سالیان درازی در صنعت نفت، با چنان مصائبی مواجه شد که مرغ‌های آسمان به حال او می‌گریستند. خوب اینها مسائل و مصائبی است که جامعه نمی‌بیند، اما محتملاً آقای دکتر فاضلی این مصائب را با وجود خود احساس کرده است. از این نظر من می‌فهمم که وقتی با هدف‌گذاری - آنچنان که خودش امروز نقل کردند- فردی را روبروی او قرار می‌دهند که چشم در چشم او دروغ می‌گوید، یک مرتبه بار سنگین و مهیب همه آن مصیبت‌ها مانند یک طوفان طومار ذهن او را درهم می‌پیچاند، در نتیجه حادثه‌ای رخ می‌دهد که بدور از شأن یک استاد جامعه شناسی و وطن‌دوست است.

با این وجود معتقدم، همه آن مصیبت‌هایی که قابل درک هستند، نباید ما را به توجیه کردن صرف وادارد. آن مصیبت‌ها تنها رفتار ایشان را قابل درک می‌کند، اما توجیه نمی‌کند. با این نظری که در زیر می‌آورم شاید اگر نه همه، اما اغلب نخبگان و روشنفکران و اساتید جای او بودند، همان واکنش عصبی را از خود نشان می‌دادند.
معتقدم جامعه نخبگان و روشنفکران ما امروز دارای مشکلات عدیده‌ای است. از اندیشه راهنما بگیر تا خصائل شخصی. یکی از مشکلاتی که این هر دو مشکل را بهم ربط می‌دهد، این است که در یکی دو دهه اخیر وقتی نخبگان و روشنفکران کارکرد "تا مغزِ استخوان فاسدِ" کارگزارانِ جمهوری اسلامی را طی بیش از چهار دهه مشاهده کردند، متوجه شدند، و به درستی هم متوجه شدند که نظریه افلاطونی که می‌گفت، اگر حکومت به دست اهل حکمت و فلسفه بیافتد همه چیز درست می‌شود، غلط است. حکمرانان جمهوری اسلامی هم از همان روز اول بنا را گذاشتند که بر اساس ایده افلاطونی کار را بدهند به دست کسانی که اهل حکمت ومعرفت دینی هستند. ایمان بر تخصص غلبه پیدا کرد و در هر کوی و برزن دنبال مؤمنی می‌گشتند که متصف به اخلاق و حکمت دینی باشد، و بعد گوشه‌ای از کار را بدست او بسپارند. این نوع از حکمرانی ساختار سیاسی و حقوقی کشور را نادیده گرفت. فکر کرد، وقتی ایمان درست باشد همه چیز درست می‌شود. واقعیت درست خلاف آن را نشان داد. نشان داد که یک ساختار حقوقی و سیاسی غلط و فاسد، اهل ایمان و حکمت را هم فاسد می‌کند. و دیدم که مؤمنان به جای اصلاح، از در دیوار نظام اداری و نظام اداره کشور فساد باریدن گرفت. نخبگان و روشنفکران از دو دهه پیش به این نظر رسیدند که: "آدم‌ها را ول کنید و بچسبید به ساختار". ساختار اگر درست شود نباید نگران آدم‌ها بود، که مثلاً چی هستند و چی نیستند. یک هرزه فاسد هم اگر در رأس امور حکمرانی قرار گیرد، ساختار او را درست می‌کند، و اگر نکرد اجازه هر غلط کردنی هم به او نمی‌دهد. به عبارتی، نخبگان در واکنش به عاملیت‌گرایی که حکمرانان جمهوری اسلامی بدان بنای فاسدی گذاشتند، کوشش خود را معطوف به ساختار کردند. نظریه عاملیت که بر اراده‌گرایی استوار بود، نتیجه آن این شد، که کل جامعه بازیچه اراده قهرمانان شدند. ساختارگرایی متکی به نظریه جبرگرایی است و به عاملیت انسان اهمیت نمی‌دهد. اکنون لازم نیست وارد این داستان شویم که نظریه "ساخت‌یابی" آنتونی گیدنز و نظریات جامعه شناسان امروز معطوف به اثرگذاری و رابطه متقابل عاملیت و ساختارهاست. در بعضی از جوامع و بعضی از ساختارها شما وقتی با یک عامل ارادی سفت و سخت مواجه شوید، یک ساختار را هر قدر سفت و سخت باشد، به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. اگر ویژگی کاریزماتیک را هم به عاملیت بیافزاییم، تا ویران کردن ساختار همه چیز ممکن است.
پیرو همین رابطه متقابل ساختار و عاملیت، معتقدم که در عکس‌العمل به اراده‌گرایی جمهوری اسلامی، نخبگان و روشنفکران ما با مطلق کردن ساختار حقوقی و سیاسی، از نقش عاملیت غفلت کردند. لذا سالیانی است که روشنفکران و نخبگان به این نتیجه رسیدند -از جمله نگارنده همین سطور- که اگر در آغاز انقلاب روشنفکران و مبارزان سیاسی توجه و اهتمام جدی‌ای به اصل دموکراسی نداشتند، اما خوشبختانه این توفیق بزرگ نصیب جامعه امروز ایران شده است که همه جریان‌های سیاسی و فکری و همه آحاد جامعه و از جمله مهمتر از همه نسل جوان، روی اصل دموکراسی و آزادی اجماع نظر وجود دارد. خوب تا اینجای کار فکر می‌کردیم و فکر می‌کنیم ۹۹ درصد راه طی شده است، در نظام سیاسی آینده هم خیلی لازم نیست که به فرم نظام سیاسی فکر کنیم، و یا به این فکر کنیم که کارگزاران آدم‌های درستی هستند و یا غلط؟ در کجا تربیت شدند و پرورش یافتند؟ مسئقل بودند و یا عمری را به جیره و مواجب‌گیری قدرت‌های خارجی مشغول بودند و یا خیر؟ همینکه محتوای سیاسی و حقوقی نظام آینده را دموکراتیک بگردانیم، همه چیز درست می‌شود. از بخت بلند هم یکی این است که همه نیروهای سیاسی و به خصوص نسل زومری‌ها که امید آینده کشور هستند، کاملا دموکراتیک و آزادی‌خواه هستند.
در زمانی که مرحوم رفسنجانی ریاست جمهوری را بر عهده داشت نگارنده یک مقاله‌ای با عنوان "دموکراسی به حقیقت یا به مصلحت" نوشت، که خلاصه حرف این بود، دموکراسی را اگر مردم‌سالاری ترجمه کنیم، مردم‌سالاری را نمی‌توان از مردم‌داری تفکیک کرد. صرفنظر از نقش ساختارها و عاملیت‌ها، هر فرد تا مردم‌دار نباشد، نمی‌تواند مدعی مردم‌سالاری باشد، بدون مردم‌داری، مردم‌سالاری لغلغه لسان بیش نیست. اکنون با این حرف بر می‌گردم به این ادعا که می‌گوید و می‌گفتیم: "امروز خدای را صدچندان سپاس که اگر تا دیروز روشنفکران درک درستی از دموکراسی و آزادی نداشتند، امروز نیروهای سیاسی و نخبگان و نسل جوان همه روی آزادی و دموکراسی به اجماع رسیده‌اند". همه دیگر می‌فهمند دموکراسی و آزادی چیست، چون جامعه طعم استبداد و خودکامگی، و رجزهای ایدئولوژیک را چشیده است. آیا واقعاً چنین است؟ واقعاً با تغییر دیدگاه‌ها و نظرها روی دموکراسی و آزادی، فرهنگ سیاسی جامعه عوض شده است؟ آیا همینکه توی خانواده‌ها جای والدین با فرزندان در رابطه قدرت عوض شده است، غذای چرب‌تر را ابتدا جلوی فرزندان می‌گذارند و اون ته‌اش هر چی باقی ماند نصیب پدر و مادر می‌شود، به این معناست که جامعه از خودکامگی فاصله گرفته است؟ با مرگ پدر، پدرسالاری یا پاتریمونالیسم از میان رفت؟ و یا در خانواده‌ها وقتی کودکان از همان سنین ابتدایی در اتاق خصوصی خود زندگی می‌کنند، و در نتیجه تجربه فردگرایی را می‌آموزند - قول یکی از نویسندگان-، پس "صد چندان خدای را سپاس که دموکراسی و آزادی به فرهنگ سیاسی جامعه تبدیل شده است"؟
نمونه آقای دکتر محمد فاضلی با صدای بلند به ما می‌گوید، دموکراسی و آزادی تنها به تمرین سیاسی نیست، بلکه یک واقیعت تاریخی و اجتماعی است. نمی‌خواهم بگویم، جامعه محکوم به شرایط تاریخی خود است. تمرین فردی و نقش عاملیت‌ها را نمی‌تواند نادیده گرفت. اگر نخواهیم در تقابل با نظریه ساخت‌گرایی دنبال امام‌زاده بگردیم، اما حقیقتاً معتقدم که جامعه به یک نیروی ملی متوسط که اخلاقاً نماینده واقعی دموکراسی و آزادی هم باشد نیازمند است. از نیروهای سیاسی درون حاکمیت جمهوری اسلامی ‌که اغلب دشمن دموکراسی و آزادی هستند که بگذریم، در میان اپوزسیون به جز لغلغه لسان و تلنباری از نوشته‌ها و نظرها، حقیقتاً با آموزه‌های دموکراسی و آزادی فاصله بسیار داریم. کافی است به مناظره‌ها و گفتگوها و مصاحبه‌هایی که در شبکه‌های تلویزویونی خارج از کشور پخش می‌شوند نگاه کنیم. توی حرف دویدن‌های مکرر، تعجیل در پاسخگویی، برنتافتن انتقاد و عصبیت‌هایی که متعاقباً به وجود می‌آید، باران فحش و فضاحت‌هایی که در زیر یک مقاله می‌آیند، جابجا شدن تعصب از امام‌زاده‌ها به شاه‌زاده‌ها، اینها نمونه‌های آشکاری از واقعیتی است که به ما می‌گویند، آزادی و دموکراسی هنوز به آموزه اجتماعی تبدیل نشده‌اند. این واکنش‌ها که جزئی از فرهنگ سیاسی است متأثر از فرهنگ اجتماعی هم هست. اصطلاحاتی مانند "بارش قیسی است"، "یک شبه ره صدساله را طی کردن"، "دو دره کردن"، "بارش را بست"، "توی کاسه‌اش گذاشتم"، نمونه‌هایی از فرهنگ اجتماعی است که فرهنگ سیاسی را تحت تإثیر قرار می‌دهد. صرفنظر از نهادهایی که باید تضمین کننده دموکراسی و آزادی باشند، اما اگر بخواهیم در حد عاملیت‌ها مسئله‌ای را طرح کنم که مرتبط با عنوان این یادداشت است، باید شخصیت خود را برای یک گفتگوی آرمانی آموزش بدهیم. از تاب و تحمل در برابر نقدها و انتقادها که بگذریم که ساده‌ترین کار است، تا زمانی که به قول جوانان فحش خوریمان مَلَس نباشد، در برابر تهمت‌ها و فحش‌ها صبور و بردبار نباشیم، نباید از حکمرانان درخواست کرد که انتقادپذیر باشند. کنش‌گران سیاسی باید پیش از رسیدن به دروازه دولت از فحش خوردن استقبال کنند، تا فردای رسیدن به دولت "نازک تر از گل" شنیدن را اهانت تلقی نکنند. واقعیت این است که ما هنوز اندرخم یک کوچه‌ایم.

احمد فعال
Ahmad_faal@yahoo.com



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy