ویژه خبرنامه گویا
شاید اندک کسانی در ایران با نامِ یک مأمور پنهان آلمانی در دوران جنگ نخست جهانی آشنا باشند یا نام او را شنیده باشند. در کتابِ نویسندهای سوئدی که بررسی و گزیدههایی است در زمینه مأموران جاسوسی و برنامههای خرابکاری در کشورها از دوران ۲۰۰۰ پیش از میلاد تا دهههایی از ۱۹۰۰ پس از میلاد، روشن است که بخشی زیر عنوان" آوردگاه ایران" نیز سهمی در این روند داشته باشد. در این کتاب هرگاه از ایران نام برده شده جز موردهای اندکی، همه جا "پرشیا" آمده است نه ایران. بخشی که در باره ایران است از برگ ۸۹ تا ۹۴ کتاب، نام "بازار پرشیا" برخود دارد که من به جای بازار پرشیا "آوردگاه پرشیا" را بهکار بردهام. دیدگاه و هدف من از برگردان این مطلب به فارسی بیشتر جلب توجه جوانان پوینده و سرفراز ایران است که آگاه باشند در پیرامون آنان چه میگذرد زیرا هم امروز نیز بیگانگان میتوانند با بودن یک حکومت ناکارآمد و ضد ایرانی، از ناآگاهیهای ما در زمینههایی سود برده و برنامههای خود را در میهن ما اجرا کنند.
***
سال ۱۹۱۴ جنگ جهانی نخست آعاز شد که بیشتر اروپا را درگیر خود کرد که در آن مأمور زنی چون اِلزبت شراگموله (۲) از سوی آلمانیها و مارته مککنا (۳) از سوی دیگر یعنی کشورهایِ همپیمان کارهایِ ارزشمندی برای کشورخود انجام دادند.
ولی بازیگران دیگری نیز در جنگ بودند که کارها و کوششهایِ آنان شکل هیجانانگیزی به خود گرفت. از آن میان همآوردی انگلستان و ترکیه رُل مهمی یافت زیرا هر یک از دو سو کوشش میکردند که بر دنیایِ عرب تسلط یابند. ترکیه در این باره دستبالا را داشت زیرا در آن دوران نه تنها بر سوریه و فلسطین تسلط داشت که آن بخشهایی که امروز اردن و عراق مینامند را نیز زیر حکمرانی خود داشت و در حقیقت بخش بزرگی از سرزمینهای عربی را در اختیار داشت. در یکی از این بخشهایِ نامبرده حسینِ اردنی تمایلی به شرکت در جنگ مذهبی ترکها (جهاد) علیه انگلیسیها نداشت و واژگونه خواست ترکها با انگلیسیها به توافق رسید که در جبهه آنان قرار بگیرد. در همین زمینه بود که مرد افسانهای انگلیسی "مأموری در بیابان" تی.ای لاورنس (۴) وارد میدان شده و در کنار عربها جنگید که پسانتر به سال ۱۹۲۶م. در کتابی زیر نامِ (هفت ستونِ خردمند) (۵) به شرحِ ماجراهای آن پرداخت.
ولی این بخشِ کتاب در باره او نخواهد بود بلکه در باره یک بازیگر ناشناس در میدانِ خاورمیانه است، مردی که او را لاورنس آلمانی نامیدهاند، دیپلمات و کنسولی بنام ویلهم واسموس (۶) که زمینه کارش در دوران جنگ در پرشیا بود. پرشیا به سبب قرارداد ۱۹۰۷ که ایران را به سه منطقه انگلیسی، روسی و بخش آزاد در اختیار حکومت ایران بخشکرد، نتوانسته بود اقتداری بر تمامیت کامل خود را داشته باشد. در این میان میتوان به یک رویداد نادر هم اشاره کرد و آن وجود پروژهای بود که افسران سوئدی را نیز وارد ماجرا میکرد و عبارت بود از برنامه تشکیل یک ژاندارمری برای نیرومندتر ساختن امنیت درونی در ایران ـ پسانتر به سببِ ویژهای به آن خواهم پرداخت. روشن است که انگلیسیها در جنگ جهانی نخست به انگیزههایی ازآن میان انگیزه استراتژیک میخواستند که ایران بیطرف باشد ولی درحقیقت این کشور نیز به میدانی برای مبارزه قدرتها علیه یکدیگر بدل شد. در این میان دستکم ـ با اندک شگفتی ـ کوشش برای دستیابی به امتیاز نفت نیز رُل ویژه خود را داشت.
در یک چنین فضایی است که واسموس وارد میدان میشود.
او زاده ۱۸۸۰ در هارتز (۷) بود که اندک، اندک به وزارت خارجه آلمان راهیافت و به ماداگاسکار فرستاده شد. نخستین باری که به پرشین آمد، سال ۱۹۰۹ بود که به عنوان کنسول آلمان به بوشهر فرستاده شده بود. او از همآن آعاز سخت دلبسته این سرزمین و مردم آن شد. پس از مدتی او برای مأموریتی دیگر به آلمان فراخوانده شد.
هنگام آغاز جنگ جهانی نخست، ولی او دوباره در پرشین بود.
به عنوان یک مأمور آلمانی هم میباید در مردمان جنوب پرشین نفوذ کرده و چنان اثر بگذارد که مردمان این ناحیه از او پشتیبانی کنند و هم چوب لای چرخ برنامههای نفتی انگلیس بگذارد. در این سرزمین بیزاری گستردهای نسبت به انگلیس و روسیه وجود داشت و این آن چیزی بود که او باید از آن سود میبرد. او در این برنامه امتیاز بزرگی نیز داشت و آن آشنایی به زبان فارسی و گویش محلی این ناحیه بود که اثر زیادی در جذبِ مردم داشت.
فردیناند توهی (۸) در کتابیکه در ۱۹۲۹ منتشر کرد و در آن از دیدهها و دریافتهایِ خود از جنگ نخست جهانی در کشورهای گوناگون نوشته است، در بخشی به واسموس نیز پرداخته و نوشته است که آلمانیها نیز که خواستار داشتن مأموری در پرشیا بودند چنان امکانهای مالی در اختیار او نهادند که ولخرجیهای او انگلیسیها را در دیدِ مردم خسیس و کسلکننده جلوه میداد.
واسموس خبرچینان و جاسوسانی در همهجا داشت و در اینکار او تنها از یاری چندتن آلمانی برخوردار بود و تکیهاش بیشتر بر هواداران خود از اهالی منطقه بود و از سوی آنان و پیوندهایی که داشتند، توانسته بود با سفارت آلمان در قسطنطیه [نام پیشین استانبولم. ف]پیوند داشته باشد. شبکه خبرچینان او ناحیه گستردهای را در بر میگرفت و حتا توانسته بود از سوی ماهیگیران جنوب در باره عبور کشتیهای انگلیسی شامل نظامیان، خبرها را دریافت کند.
من در آغاز از سوئدیهایی که درآن هنگام در ایران بودند نام بردم، ا انگیزه بازگشت اکنون من به آنان این است که فردیناند توهی که پیشتر از او نام بردم آگاهیهایی به دستداده که واسموس توانسته با رشوهدادن به افسران سوئدی آنان را به سوی خود جذب کند ولی این داده او در هیججا تایید نشده است.
واسموس با سودبردن از یک دستگاه کوچک، چندباری نشریهای که پروپاگاندا بود را تکثیر کرد که در آن رو به سوی مردم ناحیه کوشش شده بود احساسهای ملی آنان را برانگیزد و بیان کرده بود که انگلیسیها به باورهای دینی مردم بیحرمتی کردهاند. او برای جذب مردم شیوههای گوناگونی به کار میبرد و میتوان ازدواج او با دختر یکی از مهمترین خانهای منطقه را در همین راستا به عنوان یکی از روشهای زیرکانه او برای جلب مردم برآورد کرد. [شوربختانه در کتاب نامی از این خان برده نشده است. ]
او همچنین با افغانستان نیز در پیوند بود. یک آلمانی دیگر بنام اُسکار رِیتِر فن نیدِرمایه (۹) به آنجا رفته و با سماجت برای بهتر کردنِ نیروی جنگی آنان کوشش میکرد. او یک آموزشگاه افسری و قرارگاهی در ناحیه کابل ـ پیشاور ساخته بود که انگلیسیها را خشمگین ساخته بود.
اینکه انگلیسیها حقیقتن واسموس را برایِ خود بیانداره خطرناک میدانستند را میتوان از جایزه نیممیلیون دلاری که برای دستگیری و تحویل او به نیروهای انگلیسی تعین کرده بودند، فهمید. البته که بدون نتیجه!
همهمدت واسموس به دوستان پرشین خود میگفت که پیروزی آلمانیها در اروپا نزدیک است ولی با گذر زمان او دیگر نمیتوانست برآن تاکیدی داشته باشد. داگوبرت فن میکوش (۱۰) در کتابِ خود"واسموس لاورانس آلمانی (۱۹۳۷) " (۱۱) مینویسد که شک و تردید در باره واسموس هنگامی بیشتر شد که در تحویل سال ۱۹۱۵/۱۹۱۶ یک فرمانده نظامی آلمانی خود را به پرشین رسانده و به دیدار واسموس آمد. پرشینها که چشمداشت رسیدن نیروهای نظامی آلمانی را داشتند، هنگامیکه دیدند او تنها همراه چندتن دردو اتومبیل گردوخاک گرفته آمدهاست، بسیار دلگیر شدند. میکوش در آغاز کتابِ خود در باره موضوع جالبی نیز آگاهی میدهد و مینویسد که بخشی از دادههای او درباره واسموس از دستنوشتههای کوتاه و رمز مانند خود او است که هنگامی که پایان کار خود را در پرشیا نزدیک دید آنها را در سوراخی پنهان کرده بود. او در بازگشتی به ایران در ۱۹۲۳، این یادداشتها را یافته بود ولی بادوباران به آنان آسیب وارد کرده و تقریبن ناخوانا شده بود. چندی پسازآن همسر واسموس، ایرما واسموس (۱۲) توانست بخشهایی از نوشتهها را که میشد خواند، ترجمه کند.
طبیعی است که واسموس در دوران بودن خود در پرشیا بارها در وضع خطرناکی قرار گرفت ولی هربار توانست از گرفتاری به دست دشمن بگریزد.
یکی از موردهای ویژه که در باره واسموس بیان شده و همچنان پُرسشی است در این باره که آیا انگلیسیها حقیقتن یکبار در بارها و وسیلههای واسموس کتابچه رمزی را یافتند که با شکستن آن رمزها به تلگراف مشهوری که به تلگراف زیمرمَن در ۱۶ ژانویه ۱۹۱۷ شناخته شده دستیافتهاند که دارای اهمیتی ویژه و درباره ورود آمریکا به جنگ نخستِ جهانی بوده است.
در بهار ۱۹۱۸، سرانجام وضع در پرشین دگرگونی فراوانی یافت: انگلیسیها بر بخش بزرگی از این سرزمین تسلط یافته و هرآن پایان کار واسموس برایِ همیشه نزدیکتر میشد. در فرار به سوی شمال از راه کاشان، یک ارمنی تلگرافچی چشماش به او افتاد، او را شناخت و برآورد کرد که او باید در راه رفتن به قم درست در جنوبِ تهران باشد. ارمنی به هیئت انگلیسی در پایتخت گزارش داد و نتیجه این شد که با وجود هُشدارهایی که به واسموس داده شده بود هنگامی که او به سوی قم رهسپار شد، آنجا با مأموران ژاندارمری روبرو شده و دستگیر شد. او در ۱۹۱۹ یا ۱۹۲۰ (دادهها تفاوت دارد) از زندان آزاد شدو به آلمان بازگشت و آنجا در ۱۹۳۱، اندکی بیش از ۵۰ سالگی در گذشت.
امروز واسموس چهره فراموش شدهای در ادبیات مربوط به دوران کارهای امنیتی، جاسوسی و خرابکاری است ولی نمیشود از کارهای او در دوران جنگ نخست جهانی در خاورمیانه چشمپوشی کرد. او موفق شد با پروپاگاندای هوشمندانه و علاقه آشکار خود به سرزمین و مردم پرشیا (امری که کریستوپر سیکِس (۱۳) در شرح حال او در ۱۹۳۶ برآن تاکید نموده است) اعتماد قومهای جنوبِ ایران را به دست آورده و چند سالی انگلیسیها را دچار تشویش و هراس کند.
ولی آنچه که باید در این کار برآن اندیشه کرد این است که آیا با توجه به توانمندیهای انگلستان که هر دم میتوانست از هندوستان یا از مصر نیرو وارد کند و سختیهایِ آلمانیها حتا برای تماس با واسموس از راه ترکیه، این کوششها از همآن آغاز محکوم به شکست نبود؟
کوروش گلنام
همه توضیحها در پانویس از من است و در کتاب نیامده است.
پانویس:
۱ ـ بخشی از کتاب "مأمور پنهان، جاسوسی و خرابکاری در گذر زمان"، نوشته: یان بروبرگ ـ کارلسون، نشر کتاب بروبرگ و کارلسون. ۲۰۰۶، چاپ اسکاندبوک، سوئد،
ـ Hemlig Agent, Spionage och Sabotage لenom tiderna av: Jan Broberg / Carlsson.
2006 Jan Broberg och Carlsson Bokförlag,Tryck 2006 Scandbok.Sverige.
Elsbeth schragmuller(1887 - 1940) - ۲
او از نخستین زنان آلمانی بود که در دانشگاه فرایبورک آلمان دکترا گرفت. در جنگ نخستِ جهانی، به بلژیک اشغال شده فرستاده شد و در آنجا زیر فرماندهی مارشال کولمار فون در گوتلز در سازمان نظامی به کار پرداخت. کار او بازکردن و کنترل نامههای شخصی برای یافتن کُد و رمزهای دشمن (نیروهایِ همپیمان) بود. او سپس به کار در نیروهای امنیتی و ضد جاسوسی در شهر لیل فرانسه پرداخت و به ریاست این سازمان ضدجاسوسی رسید. پس از جنگ او بالاترین نشان دولتی را دریافت داشت و دوباره به کار آکادمیک و دانشگاه بازگشت و نخستین بانوی آلمانی شد که به مقام معاونت دانشگاه رسید (دانشگاه فرایبورک). برگرفته از ویکیپیدیا انگلیسی
Martha McKenna(1892 - 1966) - ۳
او یک پرستار بلژیکی بود با یک زندگی پُر فراز و نشیب. به سه زبان انگلیسی، فرانسه و آلمانی سخن میگفت. در جنگ نخست جهانی، آلمانیهای خانه و کاشانه خانوادهاش را ویران کردند و او مجبور به کار در بیمارستانهای آلمان شد. او وسیله دوستی به سرویس جاسوسی انگلستان پیوست و یاریهای شایانی در گردآوری خبر و کارهای جاسوسی انجام داد. یکبار دو سال پیش از پایان جنگ، هنگامی که مواد منفجره را زیر یک انبار جنگافزار آلمانی کار گذاشته بود، ساعت از دستش بازشده و آنجا جاماند که سبب افشای او شد. در دادگاهی در آلمان به مرگ محکوم شد ولی بهسبب خدمتهایی که در بیمارستانها انجام داده بود به حبسابد محکوم شد و دورانِ بسیار سختی را در زندن گذراند و با پایان جنک آزادشد. او از سه کشور انگلستان، بلژیک و فرانسه نشان خدمت و فداکاری دریافت داشت. پس از جنگ گدشته از نوشتن یادبودهایِ خود، به رمان نویسی پرداخت و یک دوجین رمانهای جاسوسی نوشت. برگرفته از ویکیپیدیاانگلیسی
T. E Lawrence - ۴
Sven pillary of wisdom - ۵
Wilhelm Vassmuss - ۶
Hartz - ۷
Ferdinand Tuohy (1891 - 1953) - ۸
نویسنده و خبرنگار انگلیسی در دوران دو جنگ جهانی. در جنگ نخست مأمور در یک گروه ویژه ارتش انگلستان.
Oskar Ritter von Niedermayer - ۹
Dagobert von Mikusch - ۱۰
Vassmuss, der deutsche Lawrence (1937) - ۱۱
Irma Wassmuss - ۱۲
christoper Sykes (1907 - 1980) - ۱۳
نویسنده انگلیسی
*
*