ریشه ی تبه اندیشی و تبه کاری را باید از بیخ و بن کند اگر می خواهیم دنیا به صلح و آرامش برسد.
در تاریخ جهان و حتی تاریخ خودمان موارد بسیاری داشته ایم از تبه اندیشی که منجر به تبه کاری های وحشتناک و حیوانی شده است و وقتی ریشه ی این موضوعات از بیخ سوزانده شده، جهان و ایران به آرامش رسیده است.
برخی از دوستان تعجب می کنند از نگاه همیشگی من به جنگ دوم جهانی و استناد به نمونه های آن. این موضوع جایی برای تعجب ندارد چون یکی از نزدیک ترین و ملموس ترین تجارب مربوط به همین «ریشه کن کردن» با «تمام قدرت» و بدون «احساساتی گری ظاهرا بشردوستانه» را به ما نشان می دهد.
می گویند جان حتی یک انسان بسیار ارزشمند است و نباید آن را به خطر انداخت. در زندگی معمولی بر منکرش لعنت!
سوالی که اخلاقیون مطرح می کنند این است که آیا جان یک انسان مهم تر است یا جان صد نفر یا هزار نفر یا یک میلیون نفر؟
پاسخ مبتنی بر اخلاق و تئوری های اتیک این سوال این است که جان یک نفر به اندازه ی جان یک میلیون نفر ارزش دارد چرا که آن یک نفر ممکن است کسی مثل نیوتون یا اینشتین یا ماری کوری باشد که بتواند سرنوشت میلیون ها انسان را در اعصار مختلف به صورت مثبت تغییر دهد ولی وقتی موضوع «عمل» به میان می آید تمام این اخلاقیات نقش بر آب می شود، و برای نجات هزاران نفر، انسان می تواند به راحتی از جان یک نفر یا چند نفر صرفنظر کند حتی اگر در میان آن ها خودِ خودِ لویی پاستور هم حضور داشته باشد.
زمانی که فاشیسم بر جهان حاکم شده بود و حتی «اکثریت» مردم کشورها برای آن هورا می کشیدند و کشته مُرده ی آن بودند، موضوع انسانیت و انسان تماما زیر علامت سوال بزرگی رفته بود که جز با جنگی تمام عیار و در نهایت با انفجار بمب اتم نمی شد به طور عملی آن را نجات داد.
نظام هیتلری باید کاملا و به هر قیمتی از میان می رفت تا مردم آلمان و کشورهایی که او تحت سلطه ی خود در آورده بود نجات یابند.
نظام حاکم بر ژاپن باید کاملا و به هر قیمتی تسلیم و مطیع می شد تا مردم این کشور و کشورهایی که تحت سلطه داشت به مقام انسانی خود بازگردند و زندگی انسانی داشته باشند.
حتی جایز نبود تا ژاپن شرط برای صلح تعیین کند و بخواهد نظام ضدانسانی خودش را با این ترفند نجات دهد و ریشه این نظام باید از بیخ و بن کنده می شد که با افکندن دو بمب اتم کنده شد و نسل های بعدی ژاپن شدند این هایی که امروز مایه ی غرور و الگوی بشریت اند و خودهاشان با سربلندی و عزت در جهان امروز زندگی می کنند.
هزاران نفر برای برکنده شدن نظام های جنایتکار کشته شدند تا میلیون ها نفر در دوران بعد از جنگ و در آینده ی بعد از جنگ و نسل های بعدی به خوشبختی و آرامش برسند.
مردم و جامعه ی منضبط و مودب و پرکار امروز ژاپن اگر خوب به نظر می رسد به خاطر ریشه کن کردن تفکر ویرانگری ست که قبل از پایان جنگ و «تسلیم بلاشرط» این کشور و امپراتور خداگونه اش زندگی ژاپنی ها و مردم تحت سلطه اش را در پنجه های مخوف خود گرفته بود.
این ها را برای چه می گویم؟
برای تفکرات ساده لوحانه ای که برخی از اهل سیاست ما با کمال تاسف در موضوع فلسطین و اسراییل و حکومت نکبت اسلامی دارند؛ در مقابل حقه بازی تروریست ها برای طرح شرایطی برای صلح فریبکارانه و در واقع تجدید قوا و شروع دوباره جنایت هاشان دارند.
در تلویزیونی دیدم انفجار پیجر در دست یک تروریست حزب الله لبنان را اهل رسانه ای که مخالف جمهوری نکبت اسلامی ست جنایت علیه بشریت نامیده یا در تلویزیونی دیگر یکی دیگر برای فلسطینی های تحت سلطه ی حماس که در اثر حملات اسراییل کشته می شوند اشک محبت آمیز افشانده و برای «مظلومان فلسطینی» دل سوزانده و خواهان برقراری صلح میان اسراییل و تروریست های اسلامی شده است.
آقایان ظاهرا نه به سرنوشت میلیون ها انسانی که در دست اسلامیون تروریست به گروگان گرفته شده اند بلکه به کشته شدن فلان بچه و فلان زنی که تروریست ها به عنوان سپر انسانی از آن ها استفاده می کنند دل می سوزانند و در مقابل ریشه کن کردن جنایتکارانی که جهان را به تباهی و آشوب می کشند قیافه ی رحمان و رحیم به خود می گیرند.
بد نیست این دلسوزانِ برای تروریست ها، نگاهی به همین کارگران معدنی که به صورتی فجیع زندگی کردند و همین چند روز پیش به شکلی وحشتناک کشته شدند یا مدرسه ی بچه ها در نقاط مختلف ایران که در واقع آغل حیوانات است بیندازند و متوجه ی نتایج دلسوزی هایشان برای جماعتی که دشمن خونی ایران و ایرانی هستند باشند. نسل های آتی پیشکش!
در پایان به این آقایان و تحلیل گران باید گفت اگر به شماها بود هنوز ژاپن و آلمان و کشورهای فاشیستی دیگر به صلح و آرامش و پیشرفت نرسیده بودند و اندر خم اخلاقیات شماها در حال ضجه و مویه برای زن و مرد و پیر و جوان درگیر در جنگ و برگزاری رفراندوم فاشیسم خوب است یا بد است و اکثریت چه می گوید و چیدن بساط میز صلح میان متفقین و متحدین بودند.