گفته میشود که نخست وزیر نتانیاهو بیش از حد بی باک است و این جسارت و بی باکی زیاد شاید کار دست او بدهد؛ و شاید هم کار دست دشمنان او بدهد! باری، بی باکی و ریسک پذیری برای پیشبرد یک هدف مهم گاهی میتواند سودمند و حتی ضروری باشد. رهبران توانا و تاریخ ساز، زمانی ناچار بودهاند که تن به ریسکهای خطرناک بدهند. اما، بی باکی و ظرفیت ریسک پذیری باید برآورد عقل عملی و تجربی باشد. رفتار شجاعانه باید برآمد هزینه-فایده و بر پایه محاسبه قدرت، مصلحت و فرصت باشد؛ و اگر نه بی مهابایی و بی مبالاتی است. در سیاست، شجاعت ابزار مصلحت است؛ و نه نماد قدرت و بهانه منفعت!
در این بزنگاه نامیمون و در این نزاع ناخواسته و نابرابر، عصبیت و عصبانیت زیاده از نُرم سیاسی و بین المللی، دو ملت باستانی یهود و ایرانی را در خطر ویرانی و آوارگی انداخته است. دو ملت دوست که هرگز نمیبایست اینگونه زشت در برابر هم قرار گیرند. امروز، همه میدانند که مردم ایران و مردم اسرائیل بد را برای هم نمیخواهند. آنها خواهان بازسازی دوستی تاریخی و تمدنی بین خود هستند. رژیم ملایان هرگز در دشمن سازی دو ملت موفق نبوده و نخواهد بود.
در این نوشتار روی سخنم با رهبر متوهم و خودشیفته ایران نیست. روی سخن من با نخست وزیر ورزیده اسرائیل است که مبادا گرفتار خشونت کور شود و به دام توهم بیافتد. فاصله توهم تا واقعیت تنها لحظهای تعقل است!
همینجا بگویم که پاسخ کوبنده اسرائیل به طالبان ایران-رژیم وحشی و تروریست ملایان، یک حق موجه و مسئولانه است. اگر ارتش اسرائیل به لانههای سپاه و آشیانههای جنگی این نهاد شرور و نیز به رهبران رژیم حمله کند و آنها را در آتش خشم خود بسوزاند، کاری پذیرفتنی انجام داده است. شاید بتوان گفت که یکچنین عملیات، برای ملت ایران توجیه پذیر و قابل درک خواهد بود. هر چند مردم ایران با دلی پر غصه بر سوخت شدن توان نظامی خود خواهد گریست؛ اما بناچار، میتواند بفهمد که آنچه از کف رفت از بهر دفع خطر بدتر بوده است. اما، ضربه زدن به زیر ساختهای کلان اقتصادی ایران نه تنها میتواند رژیم را دیوانه کند و در پیشگاه ملت بهانه به دستش بدهد که مهمتر از آن عربهای محافظه کار منطقه را از اسرائیل میترساند و آنها شاید برای اعتماد کردن به اسرائیل هر چه بیشتر وسواس و حساس شده و در ساختن رابطه و دوستی دقت کنند.
فرستادن نیروی زمینی به درون خاک لبنان ریسک بالایی بود. نخست وزیر نتانیاهو لبنان را در حد غزه کم اهمیت حساب کرد و حزب الله را هم زودهنگام ضعیف و ناچیز دید. با توجه به وضعیت غزه پس از یکسال و نظر به کارکرد پلن جامع- و شاید کمی جاه طلبانه، که نخست وزیر نتانیاهو در جنگ غزه داشت، اکنون سخت است بگوییم که ارتش اسرائیل تا چه اندازه در لبنان میتواند موفق شود.
آنهمه خرابی که در غزه بجا ماند در دراز مدت برای اسرائیل شاید هزینه سنگین سیاسی ببار آورد؛ مگر آنکه اسرائیل در نهایت بتواند مردم غزه را بیرون کرده و یکجوری غزه را بگیرد. در غیر اینصورت، یک غزه بلاتکلیف، ویران و مأیوس نه تنها هزینه سیاسی میتواند داشته باشد که بار امنیتی و تروریستی آن چه بسا جدی خواهد بود. به هر روی، باید دید اعراب همسایه یِ دولت-ملت یهود چطور به سرنوشت غزه یِ در کنترل اسرائیل نگاه خواهند کرد. اسرائیل ناگزیر است حلقه محاصره تاریخی خود در بین اعراب ناراضی را با بلند نظری و گشاده دستی بشکند.
اما حالا، اگر نخست وزیر نتانیاهو بخواهد به تأسیسات و زیر ساختهای برق و گاز و نفت ایران ضربه کاری بزند، شایسته است نگران باشد که مبادا ورق برگردد. به هر حال، احتمالش زیاد است که رژیم نتواند بی خیال شده به سبیلش بکشد و کوتاه بیاید. همانطور که پیشتر گفتم برخورد شدید با ایران و تخریب وسیع داراییها و زیرساختها به فرض اینکه عملی باشد و عملی بشود، شاید در کوتاه مدت به مذاق شیوخ منطقه خوش بیاید و آنها از شکست و خرابی ایران شاد شوند؛ اما، در میان مدت و دراز مدت اعراب به خودشان آمده فکر خواهند کرد که آیا تا کجا به بازیگری سیاسی- نظامی و هژمونی منطقهای اسرائیل میتوانند خوش بین بوده اعتماد کنند و- به اصطلاح- تخم مرغهایشان را در برابر ایران در سبد اسرائیل بگذارند. آیا آنها در کفایت و قابلیت 'صلح ابراهیم' بازنگری نخواهند کرد؟ اعراب منطقه یادشان نرفته است که در برابر ایران به صدام کمک کردند و بعد دیدند که این خبط در همسایگی با ایران به سودشان نبود. حالا که ایران از نظر نظامی خطرناک تر شده و همزمان زندگی اعراب بسیار پر رونق تر و مجلل تر شده است. اعراب امروز عقلشان خوب کار میکند. بنظرم نخست وزیر نتانیاهو نباید بیش از اندازه جوگیر بشود و باید بداند که دارد روی یک پل باریک و پرخطر راه میرود.
من، با خوش بینی، شک دارم که در این راند دعوا نخست وزیر نتانیاهو بخواهد به مخازن نفت در خارک و به پالایشگاههای نفت و تأسیسات گاز و برق ایران حمله کند. هنوز دعوا به آنجا کشیده نشده است که بشود رویارویی مستقیم آمریکا با ایران در خلیج فارس را انتظار داشته باشیم. احتمالا دو سه رفت و برگشت زد و خورد بین ایران و اسرائیل نیاز است تا بستر آماده بشود برای دعوای مستقیم ایران و آمریکا؛ البته اگر تا آن موقع ایران و آمریکا به یک تفاهم اجباری و از سر اضطرار نرسیده باشند. گذشته از این، برای دامن زدن به یک جنگ بزرگ منطقهای بگونهای که آمریکا مستقیم ورود کند باید بطور جدی نیروهای نیابتی تضعیف بشوند تا نتوانند ابتکار عمل مؤثر نشان بدهند و این در واقع پیش نیاز ورود به جنگ چند جانبه منطقهای است. این همان کاری است که اسرائیل، اکنون، با کوبیدن حزب الله دارد پیش میبرد. باید دید که تضعیف موقعیت حزب الله در سیاست لبنان و در مواجهه با اسرائیل تا چه اندازه و در چه مدت زمان ممکن میشود.
به هر روی، آن فرصت طلایی که نخست وزیر نتانیاهو میخواست تا رژیم ملاها را در تله بیاندازد و نیز پرزیدنت بایدن را در موقعیت ناگزیر قرار داده او را بناچار دنبال خودش بکشاند برایش فراهم شده است. حالا، بعد از آن همه زحمت و ریسک سیاسی و نظامی که نخست وزیر نتانیاهو تحمل کرد و در این مدت تصمیمهای سخت گرفت و شرایط پیچیده جنگی و سیاسی را با قاطعیت و بصورت حرفهای مدیریت کرد، دیگر شاید نخواهد و یا نتواند کوتاه بیاید. او این فرصت کلیدی را در ضربه زدن به توان اهریمنی رژیم ملاها از دست نخواهد داد. حال که نفوذ جاسوسی اسرائیل در عمیق ترین لایههای رژیم و در - به اصطلاح- نیروی مقاومت بسیار کارگر افتاده و دست برتر نظامی اسرائیل در برابر رژیم تردید کمی باقی گذاشته است؛ میتوان انتظار داشت که گزینه ضربه کاری به رژیم در دستور کار باشد. ارتش اسرائیل در چند روز و یا چند هفته آینده ضربهای دندان شکن بر رژیم ملاها وارد خواهد ساخت.
اگر این هجمه چندان سخت نباشد که رژیم ناچار به تجدید نظر شده دستهایش را بالا ببرد و یا چندان سخت باشد که مردم ایران را به تجدید نظر در باره اعتماد به دولت کنونی اسرائیل وادار سازد، نخست وزیر نتانیاهو تنها شانس کلیدی خود را در تاریخ سازی از دست خواهد داد.
در این معرکه یا دست کم در این مقطع بنظر غیر منطقی و غیر عملی میآید که اسرائیل بخواهد سایتهای هستهای ایران را بزند. توان اسرائیل تا آنجا نیست که بتواند بطور جدی و در سطح وسیع توان اتمی ایران را تخریب کند. آمریکا و دنیا نیز به اسرائیل این اجازه را نخواهند داد. اما، نخست وزیر نتانیاهو در بکارگیری هر ابتکار نظامی دیگر جلوی رژیم ملاها هیچ مشکلی پیش روی خودش نمیبیند. او فراتر از ممنوعیت حمله به سایتهای اتمی، به آمریکا گوش نخواهد داد.
پرسش نگران کننده، همانا، این است که آیا نخست وزیر نتانیاهو امنیت کشورش را در موقعیتی میبیند که ناچار باشد به زیر ساختهای اقتصادی ایران حمله کند و در نتیجه داراییهای اقتصادی دو کشور اسرائیل و ایران را به خطر اندازد؟ پرزیدنت بایدن موضع خود را روشن ساخته و گفته است اگر او بجای نخست وزیر نتانیاهو باشد دست به چنین کار پرهزینه ویرانگر نمیزند.
اگر دولت اسرائیل تصمیم بگیرد مراکز و مخازن نفت و تأسیسات گاز و برق ایران را بزند، چه در سر دارد؟ روشن است که ویرانی مراکز نفت و انرژی، زندگی را برای مردم ایران بیش از پیش سخت خواهد ساخت. همچنین، با قاطعیت میتوان گفت که ملت هر چه بیشتر از رژیم عصبانی خواهد شد. اما، معلوم نیست در آن وضعیت مردم در برابر رژیم بپاخیزند؟ آیا ملت خواهد توانست رژیم را وادار به عقب نشینی ساخته و یا براندازد؟ آیا رژیم در برابر اعتراضات مردم سخت تر و وحشیانه تر از پیش واکنش نشان نخواهد داد؟ آیا دنیا جلودار وحشیگری رژیم خواهد شد؟
از دید استراتژیستهای اسرائیل، زدن زیر ساختهای انرژی و اقتصادی ایران، بویژه مخازن نفتی خارک، رژیم را سراسیمه و عصبی کرده وادارش میسازد در خلیج فارس برای تردد انرژی و تجارت بین المللی مانع تراشی کند. اینگونه، رژیم در برابر آمریکا و کل منطقه قرار میگیرد. واکنش عصبی و تروریستی، رژیم را در دنیا بیش از پیش منزوی خواهد ساخت. آنگاه، بسیار نزدیک خواهد بود که ارتش آمریکا بطور مستقیم مداخله و مقابله کند. اگر آمریکا بگونهای جدی و رو در رو ورود کند، فرصت طلایی دوم برای دستگاه سیاسی، امنیتی و نظامی اسرائیل فراهم خواهد شد. آنجاست که رژیم دوباره به دام خواهد افتاد؛ و این دام، تله اسرائیلی است که به دست آمریکا، با شکست قطعی رژیم ملایان، باز خواهد شد.
اگر در این مرحله از نزاع، نخست وزیر نتانیاهو آن ضربه کاری را که باید بزند نزند و یا نتواند بزند، رژیم به ضربه - به اصطلاح- متناسب اسرائیل پاسخ خواهد داد. چه بسا، پاسخ سوم رژیم سنگین تر باشد. این همان نگرانی بجا پیش روی نخست وزیر نتانیاهو است که شاید صفحه جنگ به ضرر کشورش ورق بخورد. دیگر آن وقت حزب الله و نیابتیها جری تر خواهند شد. فراموش نکنیم که سیاست خیلی سیال است و فضای اجتماعی و سیاسی بسادگی و گاهی بدون پشتوانه تجربی و منطقی میتواند دگرگون شود.
سطح و سبک واکنش اسرائیل در این مقطع، قدرت نظامی، قدرت بازدارندگی و توان عملیاتی اسرائیل را در یک جنگ بزرگ منطقهای نشان خواهد داد. در باره توان رژیم شک و تردید بسیاری وجود دارد؛ بویژه که رژیم در یک جنگ جدی تنها با اسرائیل روبرو نیست بلکه با آمریکا و قدرتهای اروپایی باید روبرو شود و اینکه هیچ کشوری در منطقه و یا فراسوی منطقه نیست که بخواهد از رژیم ملاها پشتیبانی کند. روسیه پوتین نیز در این معرکه از آب گل آلود ماهی خواهد گرفت. روشن است که پوتین دلش میخواهد پای آمریکا را به جنگ منطقهای بکشاند و آن کشور را با رژیم وابسته خود در ایران رو در رو سازد. برای پوتین هیچ ملالی نخواهد بود اگر که ایران ویران شود؛ البته تا آنجا که رژیم بتواند همچنان همراه و کمک کار او در کشتار مردم بی پناه اوکراین باشد؛ و مهمتر از این، گستردگی جنگ باعث نشود یک تغییر پِرُ غرب در ایران جرقه بخورد.
ماجراجوییهای پر هزینه نیابتیها، آن احمقهای ولایی که خامنهای را وادار به واکنش عصبی ساختند و صد البته شعارها و رجزخوانیهای پوچ چهل و چند ساله رژیم، راه را برای نخست وزیر نتانیاهو هموار ساخت تا بخواهد یکبار برای همیشه پوزه رژیم فشل خامنهای را به زمین گرم زده آن را در تله جنگ نابرابر گرفتار سازد. نخست وزیر پیشین اسرائیل، نفتالی بِنِت، درست گفته که یک شانس تاریخی برای اسرائیل رقم خورده است؛ یک پنجاه سال دیگر و شاید اینبار برای همیشه.
نخست وزیر نتانیاهو قدم به قدم طرحهای عملیاتی خود را پیش برد. او خیلی حرفهای و با صلابت و قاطعیت توانست خودش را از وضعیت شکنندهای که داشت در بیاورد. او بخوبی توانست جامعه مدنی و سیاسی و ارتش اسرائیل را در این جنگ به دنبال خودش داشته باشد. او بجا و بموقع از هر فرصت تبلیغاتی و رایزنی استفاده کرد؛ و حالا با صف کردن گروه هفت در کنار خود یک پیروزی سیاسی بزرگ را در کارنامه رهبری خود گذاشته است. تا اینجا و البته تا اینجا، بی جهت نیست که او را چرچیل اسرائیل لقب دادهاند. هر آینه، در کنار بازی حرفهای نخست وزیر نتانیاهو، ارتش و دستگاههای امنیتی و جاسوسی اسرائیل بخوبی پازلهای جنگی را کنار هم چیدند. در نتیجه دولت نخست وزیر نتانیاهو توانست آرام آرام پرزیدنت بایدن را به سمتی بکشاند که ناچار باشد از هر مرحله یِ عملیات اسرائیل حمایت کند.
در پایان، باید دید آیا نخست وزیر نتانیاهو میتواند فرصت دوم را که درگیری ایران و آمریکا باشد بسازد؟ آیا او زیر ساختهای کشورش را برای زمینگیر ساختن ملاهای ایران به خطر خواهد انداخت؟ آیا خامنهای ابزاری مرگبار تر رو خواهد کرد و آیا او مسیر جنگ را به کدام سو خواهد کشاند؟ آیا او به بهانه حمله احتمالی سنگین اسرائیل، با شتاب به سوی اتمی کردن ایران خواهد رفت؟ آیا قابلیت هستهای و توان تکنولوژیک کشور و نیز ابزار نظامی ایران برای مقابله با اراده بازدارنده همه جهان به خامنهای این فرصت و این امکان را میدهد که کشور را به یک قدرت نظامی بالفعل اتمی تبدیل کند؟ آیا او توان کشور را بهای ایدئولوژی بیمارگونه خود خواهد ساخت؟ آیا او مانند سلف دیوانه خود آنقدر مرد خواهد بود که برای حفظ کشور زهر بخورد و بمیرد؟
سیروس فیروزیان
*
*
اتحاد جمهوریخواهان ایران، اتابک فتحالهزاده