احمد وحدت خواه - ویژه خبرنامه گویا
همزمان با انتخابات آمریکا در هفته گذشته و در سالگرد اشغال زبونانه سفارت آمریکا در تهران توسط «الوات انقلابی» وابسته به حزب توده و امپریالیسم شوروی در ۴۵ سال پیش، یک خبرگزاری داخل کشور عکسهایی را از ساختمان این سفارتخانه که امروز به «موزه ای از شواهد دخالتهای آمریکا در ایران» تبدیل شده منتشر کرده است.
تماشای عکس های دستگیری و چشم بند زدن به کارمندان یک سفارت خارجی در پایتخت میهنمان، و تهدید آنها توسط تفنگ بدستان که تا چند ماه پیش از آن در صف «روشنفکران چریک» همراه چاقوکشان هیئت های عزاداری حسینی برای به قدرت رساندن «امامشان» شریک بوده اند، ننگی تاریخی را برای ملتی مهمان نواز به ارمغان آورد که تا امروز نیز حتی بیشتر از فجایع مستمر انقلاب منحوس اسلامی، ایران و ایرانی را در کام مصیبت و زجر نشانده است.
اما آیا آنطور که این الوات انقلابی با تسخیر سفارت آمریکا مدعی بودند، واقعا ایالات متحده دشمن ملت ایران و منافع آن بود یا آنکه آنها در واقع سرسپردگانی سیاسی و در پی حمایت از منافع قدرتهای خارجی دیگری بوده اند؟
جالب آنکه یکی از سردمداران شناخته شده این یورش خائنانه به منافع ملی ایران که در خارج کشور با نامه نگاری های عاجزانه به خامنه ای از او تقاضای «رعایت حقوق ملت و قانون اساسی» می کند، ۴۵ سال بعد فرصت طلبانه و ناگهان با پیروزی دونالد ترامپ پوزشخواهانه مدعی شده که سازمان ویرانگر و وابسته او هیج نقشی در این فاجعه نداشته!
تاریخ آشنایی نخستین شهروندان و دولتمردان ایالات متحده آمریکا با مردم و میهن ما به قرن ۱۸ میلای باز می گردد که در آن پرشیا، یا ایران آن روزگار، با جمعیت مسلمان شیعه خود رقیب و سدی در برابر امپراتوری سنی مذهب عثمانی بود که از سوی کشورهای مسیحی به عنوان یک «نیروی شر» قلمداد می شد.
سربازان سلطان سلیم تا دروازه های وین پایتخت اتریش هم به پیش رفته بودند و سقوط آن به دست ترکهای مسلمان، تمدن سکولار غربی پاگرفته از رنسانس را تهدید می کرد.
همزمان در ایران پس از سقوط سلسله صفویه به دست افغانهای سنی در اثر زبونی شاه اسماعیل و دربار فاسد و مذهبی او، صرف شیعه بودن ایرانیان در چشم کشورهای غربی، به ویژه آمریکای تازه متولد شده، ایران آن روز را دشمن دشمن خود و جهان مسیحی می دید که پیوند با آن و تاریخ پرشکوه گذشته آن در میان متفکران و عموم مردم آمریکا امری الهامبخش و پرجاذبه بود.
به علاوه، به گفته پروفسور جان قزوینیان پژوهشگر برجسته در کتاب مهم و خواندنی او درباره «روابط تاریخی ایران و آمریکا»، بنیانگزاران ایالات متحده آرمانخواهی انساندوستانه کوروش بزرگ در سازماندهی و گرداندن امپراتوری هخامنشیان را سرلوحه دولتمداری خود قرارد داده بودند.
نامه ای تاریخی از ابیگیل آدامز همسر و مشاور جان آدامز دومین رئيس جمهور و مادر جان کوئینسی آدامز ششمین رئیس جمهور آمریکا به جا مانده که او به پسرش می نویسد «هر آنچه که در مورد رهبری نیاز دارید، می توانید از زندگی و رهبری کوروش کبیر بیاموزید».
از پشتیبانی مسلحانه روشنفکران آمریکایی از انقلاب مشروطه علیه تزار روسیه و محمد علی شاه خائن گرفته تا دادن اولتیماتوم به شوروی و انگلیس برای ترک خاک ایران پس از جنگ دوم جهانی، همسویی واشنگتن با آرمانهای ملی گرایانه و ضد استعماری ایران امری انکار ناپذیر است که تا امروز هم زیر بمباران تبلیغاتی ارتجاع سرخ و سیاه به اندازه کافی مورد توجه و قضاوت منصفانه نسل جوان کشور قرار نگرفته.
ایران پس از جنگ دوم جهانی بدون همیاریهای عظیم اقتصادی، کشاورزی، بهداشتی و فرهنگی پروژه «اصل۴» دولت هری ترومن، تنها سرزمینی سوخته، فقیر و نجات یافته از دو توطئه فرقه های ضد ملی و تجزیه طلبانه پیشه وری و قاضی محمد، سرسپردگان به دیکتاتوری استالینستی شوروی سابق بود.
اجرای موفق این پروژه انساندوستانه پیشرفتهای عظیم اجتماعی و اقتصادی دهه های ۴۰ و ۵۰ میهن ما را پی ریزی کرد.
محمد رضا شاه فقید با تکیه بر توانایی های ملی و نسل جدید و تحصیلکرده ای از نخبگان میهن پرست با اجرای رفرمهای موسوم به «انقلاب سفید»، که ازقضا با تشویق دولت جان اف کندی شکل گرفته بود، جامعه سنتی و روستایی ایران را به کشوری پیشرفته و همسو با تمدن جدید قرن بیستم رهنمون ساخت. دستاوردهایی که دشمنان ایران و ایرانی چشم دیدن آنها را نداشتند.
نوسازی و پیشرفت علمی و اجتماعی کشور ما در دوران سلسله پهلوی، علیرغم فراز و نشیبهای سیاسی آن، وزنه افتخارات و ارزشهای ناسیونالیسم ایرانی را در میان آحاد ملت سنگین کرده بود و امید آن می رفت نسل های آینده کشور در پناه دستاوردهای عظیم صنعتی و فرهنگی و آموزشی خودشان از چند دستگی های مربوط به تعریف تاریخ معاصر کشور یکبار برای همیشه عبور کنند.
با این حال فاجعه انقلاب شوم اسلامی نه تنها پیشرفت این روند را متوقف ساخت، بلکه خود با تعریف و تحریف تاریخ معاصر کشور از دریچه ارتجاع مذهبی و دشمنی با ناسیونالیسم ایرانی و جنون آمریکاستیزی ناشی از رسوبات عقیدتی حزب ورشکسته توده و پیروان لنینی و دینی آن، بر همبستگی ملی ما ضربه های مهلکی وارد کرده است.
با این حال تحولات ژرف سیاسی دهه گذشته کشور با ظهور قیامهای متعدد سراسری علیه رژیم، ملت ایران را وارد یک فاز جدید و بیسابقه برای یافتن جایگاه واقعی خود در صحنه تحولات ژرف منطقه ای و جهانی کرده است.
بدیهی است که نقش میهن ما در روند این تحولات از دید قدرتهای جهانی نادیده نمی ماند و اینجاست که دوست و دشمن واقعی کشور ما جایگاه خود را نشان می دهند.
مطامع اقتصادی و نظامی کشورهایی مانند چین و روسیه با توجه به سیستمهای «کمونیستی» آنها هرگز ما را به سوی آزادی و دموکراسی سوق نخواهد داد و غرب لیبرال به رهبری آمریکا کماکان می تواند و باید به قدرت یابی نیروهای آزادیخواه ایرانی در گذر از رژیم استبدادی جمهوری اسلامی یاری برساند.
دولت دوم ترامپ می تواند این فرصت تاریخی را برای این منظور فراهم کند، بی آنکه ایرانیان میهن دوست آن را ناجی خود قلمداد کنند.
دولت ترامپ برای گسترش آرمان صلح و آزادی، آنطور که مدعی آنست، به یک ایران دموکراتیک و باثبات در قلب خاورمیانه، بیشتر از پشتیبانی آن از ما برای رسیدن به این هدف نیازمند است.