جامعه ما، جامعهای فرقهگراست. در دنیای فاناتیکال فرقهها، هیچکس زبان یکدیگر را نمیفهمد و نمیخواهد بفهمد. ما در فرهنگ خود این گونه عادت کردهایم. زدودن این عادت، کار سادهای نیست و نیازمند فراهم کردن بستر مناسب است. این بستر چیزی نیست جز آزادی و زندگی اجتماعی آزاد در آن. این نوع زندگی اجتماعی به این معناست که شایستگاری یا مقبولیت آزادی میتواند به شکلگیری زیستگاهی جدید منجر شود؛ زیستگاهی که در آن فردیت افراد به رسمیت شناخته شده و هویت پیدا میکند. در چنین زیستگاهی، افراد به خود و دیگران در چارچوب هویت فردی آگاه میشوند. اینکه موضوعات برآمده از این زیستگاه در آینده چگونه به بیرون تجلی مییابد، موضوع امروز نیست. آنچه اکنون اهمیت دارد، ساختن همین زیستگاه است؛ یعنی الگویی برای آزادی فرد.»
"رواداری" (یا "مدارا") که در فرهنگ اسلامی ما مطرح شده بوده، چیزی جز "رواداری" عرفانی یا تلاش برای ادغام عقل و نقل نبوده که هیچکدام منجر به آزادی نشده و نخواهند شد. آزادی پیش از هر چیز نیازمند عقلانیت خالص است. و تجربههای دینی، اسلامی و رواداری عرفانی مانعی جدی برای آن بودهاند.
طرح رواداری از سوی برخی محافل "نواندیشان" و "روشنفکران" دینی و غیر دینیِ ایرانی متضمن پیشبرد خط سیاسی خاص در درون جمهوری اسلامی بنام اصلاح طلبی است و نه بیش از این. همزیستی مسالمت آمیز و متکثر، لازمهاش آزادی است که انقلاب زن زندگی آزادی به آن اهتمام ورزیده و در راه به ثمر رساندن آن دمی غافل نیست. در حالیکه اصلاح طلبی حکومتی "رواداری" میطلبد برای تداوم جمهوری اسلامی با نام رمز "اسلام رحمانی".
انقلاب زن، زندگی، آزادی آغازگر دگرگونیهای شگرف فرهنگی بوده است؛ دگرگونیهایی که به تدریج به نابودی لانه اختاپوس «انقلاب فرهنگی» و ساختارهای فسادآلود نظام اسلامی خواهد انجامید. همچنین این انقلاب، که آزادی را در رأس ارزشهای خود دارد، در تضاد کامل با فرقهگرایی مسلط بر محافل ایرانی قرار گرفته است.
نیکروز اعظمی