*منبع: ایندیپندنت عربی
*نویسنده: تونی فرنسیس نویسنده و تحلیلگر سیاسی لبنانی
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن
پس از گذشت بیش از یک سال از آنچه برتری منطقهای جمهوری اسلامی ایران به نظر میرسید، جنگ غزه به این تصویر پایان داد. «مسائل بینالمللی» اندیشکده آمریکایی متخصص در سیاست خارجی، با بیان اینکه پیروزی تاکتیکی رژیم ایران در هفتم اکتبر به شکست استراتژیک آن منجر شده، میافزاید جمهوری اسلامی ایران اکنون بیش از هر زمان دیگری آسیبپذیر شده و مهمترین هدف مقامات آن فقط حفظ رژیم است.
شاید وقتی رژیم ایران گروه حماس و بقیه سازمانهایی را که به بهانه مقابله با اسرائیل تأسیس کرده بود، تسلیح و تأمین مالی میکرد، به ذهناش هم خطور نمیکرد که برخی از آنها طبق زمانبندی خودشان، مانند حماس در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ بدون هماهنگی لازم دست به حمله میزنند، اما مطمئناً کاملاً آگاه بود که چنین اتفاقی رخ خواهد داد.
در ماههای قبل از «توفان الاقصی»، تهران بر نظریه «وحدت میدانها» در چارچوب موسوم به «محور مقاومت» پافشاری میکرد و با انتساب آن به حسن نصرالله دبیرکل سابق حزبالله، برای اجرای عملی این نظریه تلاش میکرد. از همین رو احزاب وابسته در بیروت جمع شده و اهداف خود را مشخص کردند که مهمترین آنها آزادی قدس و اقامه نماز در آنجا بود!
علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی توانست حلقهای را که مقامات تلآویو آن را «حلقه آتش» مینامند، به دور اسرائیل محکم کند. اطرافیان خامنهای این واقعیت را کتمان نکردند که تکمیل این حلقه شامل وارد کردن کرانه باختری به شورشِ همزمان علیه اسرائیل و تشکیلات خودگردان فلسطینی است که میبایست منجر به ایجاد یک توازن بازدارنده جامع بین تهران و تلآویو از طریق گروههای همپیمان شود.
رژیم ایران معتقد بود که بخشی از این موازنه را با تسلیح و تامین مالی شبهنظامیان حزبالله لبنان به دست آورده و تکمیل آن مشروط به کنترل اوضاع فلسطین و جابجایی اوضاع در اردن است، به ویژه آنکه سوریه با حضور سنگین ایران در دمشق تحت عنوان شعار حمایت از رژیم بشار اسد کاملا در دسترس بود.
رژیم خامنهای دخالت در عملیات هفتم اکتبر حماس را ساعاتی پس از وقوع آن بطور رسمی تکذیب کرد. محمدجواد ظریف یکی از چهرههای کلیدی دولت مسعود پزشکیان، اخیراً تا آنجا پیش رفت که حمله هفتم اکتبر را سبب ضایع شدن نشست رژیم با آمریکا دانست که به ادعای وی قرار بود در نهم اکتبر، یعنی دو روز پس از حمله، برگزار شود.
این موضع مزورّانه رژیم ایران این پرسش را مطرح میکند که پس تهران واقعاً از نظریه «وحدت میدانها» به دنبال چه بود؟! آیا به دنبال راهاندازی نبردی همهجانبه علیه اسرائیل بود یا فقط برای ساختن یک ساختار تهدیدآمیز علیه تلآویو و کشورهای عربی به عنوان کارت بازی و جهت باجخواهی در مذاکرات ابتدا با دولت اوباما و سپس با دولت جو بایدن آن را تقویت میکرد؟!
اما «توفان الاقصی» که یحیی السنوار مسئول شاخه حماس در غزه به راه انداخت استراتژی اعلام شده رژیم ایران را از بیخ و بُن نابود کرد و «وحدت میدانها»ی به اصطلاح «محور مقاومت» در مهمترین بخشهای خود به سقوط کشانده شد. کرانه باختری در واکنش به این رویدادهای از جای خود تکان نخورد و حزبالله لبنان به عنوان مهمترین ستون «محور مقاومت» رژیم ایران در مجاورت اسرائیل، که ماموریت داشت شهر الخلیل اسرائیل را به حمله تهدید کند، برای پشتیبانی از غزه به یک درگیری برای پرت کردن حواس اسرائیل در جنوب که جمهوری اسلامی هم نمیخواست به یک جنگ فراگیر تبدیل شود، بسنده کرد.
در مواجهه با «توفان جنوب» در غزه و «توفان شمال» با جبهه پشتیبانی حزبالله آنهم در سال انتخابات سرنوشتساز آمریکا، اسرائیل مستقیم به جنگ برای نابودی غزه و کوچ ساکنان آن روی آورد و پس از چند ماه شروع به جنگی برای «ریشهکن» کردن حزبالله لبنان کرد و در پایان اکتبر گذشته پس از کشته شدن کادرهای ارشد رهبری و به اصطلاح نخبگان این گروه، آن را مجبور به امضای توافقی کرد که شبیه به تسلیم کامل در برابر ماشین جنگی اسرائیل بود.
عملیات «محور مقاومت» و درواقع «محور رژیم ایران» در غزه و لبنان با برتری قاطع نظامی اسرائیل به پایان رسید که نتایج آن در غزه و لبنان نمایان است. بعد هم با سقوط رژیم اسد و بیرون راندن نیروهای جمهوری اسلامی از سوریه و از دست دادن دمشق، تمام سرمایهگذاریهای مالی و نظامی و نیروی انسانی رژیم ایران دود شد و هوا رفت. اما موضوع به همینجا نیز ختم نشد! توفانی که جمهوری اسلامی میخواست از آن برای تغییر چهره منطقه جهت دست یافتن به منافع و تقویت نیروی خود استفاده کند، منجر به باز شدن دست اسرائیل و هموار کردن توفان دیگری به رهبری دونالد ترامپ شد که ویژگیهای آن از همان روزی که ترامپ کار خود را در کاخ سفید آغاز کرد، نمایان شده است.