نویسنده: ویکتور دیویس هانسون، مورخ نظامی
در دورهای هستیم که مشکلی جدی گریبانگیرِ اروپا شده که بهویژه به فروپاشی درونی در حوزه انرژی، جمعیت، باروری و امور دفاعی مرتبط است. برای نمونه، آلمان بهطور سیستماتیک نیروگاههای هستهای و برای مدتی نیروگاههای برقِ مبتنی بر گاز طبیعی خود را تعطیل کرده است.
شاید باورتان نشود، اما آلمان بیشتر به نفت و زغالسنگ متکی است. اما نتیجه این گرایش عامدانه به انرژی باد و خورشید و کنار گذاشتن سوختهای فسیلی و هستهای این است که هزینه استفاده از برق در آلمان حدوداً چهاربرابر بیشتر از میانگین هزینه برق در سراسر آمریکا است. این تنها مشکل نیست.
آلمان درحال صنعتزدایی است و به دلیل هزینه بالای انرژی و مقررات مربوط به صنعت خودروسازی با کاهش حدود ۲۰۰ هزار فرصت شغلی مواجه شده است. دستورات و قوانین سبز بهویژه در حوزه خودروهای برقی صنعت خودروسازی را متحول کرده و آلمان دیگر مثل گذشته فروش خارجی ندارد.
از این گذشته، آلمان خلع سلاح شده است. آنها فقط حدود ۱۲۵ فروند هواپیمای تهاجمی دارند. تعداد خودروهای زرهی آلمان نیز بسیار اندک است و ارتش این کشور فقط حدود ۱۸۰ هزار سرباز آماده به خدمت دارد.
آلمان ۸۴ میلیون نفر جمعیت دارد. نرخ باروری نزدیک به ۱.۴ است. برای مقایسه نرخ باورری در آمریکا ۱.۶ است و با این حال به مشکل خوردهاند، اما نرخ باروری در آلمان ۱.۴ است.
آلمان مرز ندارد. حدود ۱ تا ۲ میلیون اتباع بیگانه غیرقانونی فقط در سالهای آخر صدارت مرکل وارد آلمان شدهاند. درصد غیربومیهای آلمان از آمریکا هم بیشتر است؛ کشوری که دستکم تا قبل از روی کار آمدن دونالد ترامپ هیچ مرزی در جنوب کشور نداشت. بیست درصد از جمعیت آلمان غیربومی هستند.
چرا این نکات مهم هستند؟ زیرا آلمان بهطور سنتی مظهرِ قدرت اقتصاد و حتی فرهنگ اروپا بوده و از درون درحال فروپاشی است. نسبت دلار آمریکا به یورو که معیار سلامت مالی اروپا است، درحال حاضر که در پایان ماه دسامبر هستیم، یک به یک است و گاهی ارزش یورو کمتر میشود.
نسبت یورو به دلار در سال ۲۰۰۸ حدود ۱.۶ یا ۱.۷ بود. اتفاقی که اکنون با آن مواجه هستیم این است که آلمان درحال خودکشی تدریجی است.
اما طنز ماجرا اینجاست که هنری مورگنتا، وزیر خزانهداری دولت روزولت، سی و دومین رئیس جمهور آمریکا، در اوج جنگ جهانی دوم در سپتامبر ۱۹۴۴ برای آلمانِ پس از جنگ، یعنی بعد از شکست، برنامه های زیادی داشت.
او نمیخواست جنگ دیگری دربگیرد؛ جنگ فرانسه و پروس در سالهای ۱۸۷۰-۱۸۷۱، جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم. بعد از این همه جنگ، گفت: «بس است.»
آنوقت چهکار کرد؟ طرحی ارائه کرد تا از آلمان صنعتزدایی شود، از جمعیت آن کاسته شده و مرزهای کشور تغییر کند. گویی سعی داشت آلمان را به چیزی شبیه توصیف تاسیتوس از آلمانِ قرن اول پس از میلاد تبدیل کند: جامعهای روستایی و مبتنی بر کشاورزی. او صراحتاً به این موضوع اشاره کرد.
یوزف گوبلس پس از شنیدن این موضوع گفت: «خدایا، این یک هدیه است. ما در آستانه شکست در جنگ هستیم. به آلمانیها خواهیم گفت که آنها میخواهند ما را برای همیشه به شکل یک روستا نگهدارند. از گرسنگی خواهیم مرد. و حتی اگر آنها نازیها را دوست نداشته باشند، از آنجا که ما کشور را به نابودی کشاندهایم، شما بیشتر ضرر میکنید و آنها به جنگیدن ادامه میدهند.»
خوشبختانه جورج مارشال، رئیس ستاد ارتش آمریکا، هربرت هوور، رئیسجمهور سابق کشور، و دیگران نزد روزولت رفتند و گفتند که «اگر این طرح را پیاده کنید، آنها تا پای جان میجنگند. ما آلمان را بمباران کردهایم. از اینرو، وقتی وارد آلمان شویم، خواهید دید که تقریباً خالی از سکنه شده است.»
نتیجه این شد که آنها طرح مورگنتا را که قرار بود آلمان را برای همیشه خلق سلاح و غیرصنعتی کند و جمعیت این کشور را به حداقل برساند، کنار گذاشتند.
منظور از طرح این مثال تاریخی چیست؟ فاتحانِ جنگ جهانی دوم گمان میکردند که اجرای طرح صنعتزدایی عامدانه، کاهش جمعیت، خلع سلاح و مرزهای باز و ویران بیش از اندازه کارتاژی خواهد بود و به همین دلیل عقبنشینی کردند. اکنون ۸۰ سال از لغو طرح مورگنتا میگذرد و مردم یا رهبران آلمان اساساً آن را بهروزرسانی کرده و طرح مورگنتا را داوطلبانه- نه به اجبار- به خود تحمیل کردهاند. با طنزی تلخ و رخدادی مواجه هستیم که همه باید به دقت به آن توجه کنند.

"امنیت اروپا در بحران"

واکنش کیهان به ماجرای زمین دماوند