Sunday, Feb 23, 2025

صفحه نخست » جمهوریخواهان ملی گرا، متحد شوید! آرمان مستوفی

Arman_Mostoufi_2.jpgپس از چهل و شش سال حکومت بنیادگرایان اسلامی بر ایران، ایرانیان، از دیدگاه سیاسی، دو دسته شده‌اند؛ اقلیت کوچکی که با ادامه حکومت اسلامی، به هر دلیلی و با هر انگیزه‌ای، موافق است، حتی اگر منتقد باشد، و اکثریت بزرگی که با این حکومت موافق نیست. این اکثریت، خود بر دو گونه است؛ مخالفان فعال و اکثریت خاموش. مخالفان فعال، ایرانیانی هستند که می‌خواهند حکومت اسلامی، با براندازی یا با فروپاشی، پایان یابد و رژیم برآمده از انقلاب اسلامی، جایش را به حکومتی برآمده از رای آزاد مردم ایران واگذارد.

مخالفان حکومت اسلامی، خود بر دو گونه‌اند: جمهوریخواهان و هواداران پادشاهی. جمهوریخواهان مخالف حکومت اسلامی هم بر دوگونه‌اند: جمهوریخواهان چپ و جمهوریخواهان ملی. جمهوریخواهان چپ، خیلی دلواپس یکپارچگی (تمامیت ارضی) میهن نیستند. از این رو، به آسانی با جدایی‌خواهانی که پشت واژه فریبنده فدرالیسم پنهان شده‌اند، بیانیه مشترک امضاء می‌کنند در حالی که برای جمهوریخواهان ملی، بایسته‌ترین بایسته‌ها، نگهداری ایران است. نخست باید میهنی باشد تا سپس ما بر سر چگونگی اداره آن اختلاف نظر داشته باشیم.

دشواری همگامی با « فدرالیست‌ها » از جمله در این است که آنها پیشاپیش پذیرش فدرالیسم را از دیگر نیروهای سیاسی درخواست می‌کنند و آماده نیستند رای و تصمیم جرگه بنیادگذار (مجلس مؤسسان) در این باره را بپذیرند. به عبارت روشن‌تر، آنها رای جرگه بنیادگذار را به این شرط می‌پذیرند که خواست آنان پذیرفته شده باشد؛ وگرنه، نه! جمهوریخواهان ملی اینگونه شرط ‌گذاری‌ها را نمی‌تابند.

اختلاف مهم دیگر، بر سر تعیین نوع رژیم آینده ایران است. جمهوریخواهان ملی به سبب مخالفت بنیادین با انقلاب اسلامی سال 2537 (1357 هجری) [1] و همچنین با در نظر گرفتن رای بخشی از هم میهنان که هوادار پادشاهی هستند، تعیین نوع رژیم آینده ایران را به رای و تصمیم جرگه بنیادگذار واگذار می‌کنند در حالی که جمهوریخواهان چپ، با اصالت دادن به انقلاب اسلامی (که با شرمندگی، صفت اسلامی را حذف می‌کنند و آن را فقط انقلاب 57 می‌نامند) گزینه بازگشت به رژیم پادشاهی را نفی انقلاب و بازگشت به گذشته می‌دانند و جایی برای آن قائل نیستند.

جمهوریخواهان چپ هنوز از بند "مبارزات ضد امپریالیستی"، یا آنگونه که بیژن عبدالکریمی می‌گوید "مبارزه با نظام سلطه"، که همان "مبارزه با استکبار" خمینی است، رها نشده‌اند. در این "مبارزه" آنها هنوز با سازمان‌هایی مانند "حماس" احساس همبستگی می‌کنند در حالی که برای جمهوریخواهان ملی منافع ملی ایران از هر ملاحظه دیگری مهم‌تر است و منافع مردم ایران را نباید فدای جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک کرد. کیست که شعار « نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران » را نشنیده باشد؟

خواست جمهوریخواهان ملی در وضعیت کنونی ایران را شاید بتوان به این ترتیب برشمرد:

- نفی جمهوری اسلامی در کلیت آن (چه با براندازی، چه با فروپاشی)

- حفظ یکپارچگی (تمامیت ارضی) کشور

- تشکیل یک دولت موقت برای اداره کشور در دوره گذار، تأمین امنیت داخلی و خارجی و برگزاری انتخابات جرگه بنیادگذار (مجلس مؤسسان) و تعیین نوع رژیم آینده ایران توسط جرگه بنیادگذار

- جدایی دین از دولت (سکولاریسم - لائیسیته)

- برابری کامل حقوق زنان و مردان

- برقراری دموکراسی به معنای چندگانگی سیاسی (پلورالیسم) بر پایه اعلامیه جهانی حقوق بشر

جمهوریخواهان ملی، منطقاً، باید با همه هم‌میهنانی که همین اصول را قبول دارند، در یک صف قرار گیرند. شاهزاده رضا پهلوی، بارها اعلام کرده که این اصول را قبول دارد ولی جمهوریخواهان چپ، این اصول را به همین شکل نمی‌پذیرند.

مشکل جمهوریخواهان چپ فقط با جمهوریخواهان ملی نیست؛ آنها بین خودشان هم نمی‌توانند هماهنگی یا تشکل به وجود بیاورند. علت این عدم تشکل را، سازمانی که خود را « اتحاد جمهوریخواهان ایران » می‌نامد، در قطعنامه مصوب دهمین همایش خود در 19 مهر 2583 (10 اکتبر 2024 میلادی) چنین توضیح داده است: « ... در بیست سال گذشته جمهوری خواهان سکولار دمکرات در شکل دهی، معرفی و اشاعه گفتمان جمهوریخواهی دستآوردهای قابل توجهی داشتند. با وجود نزدیکی ها، همکاری ها و تشکیل بلوک های جمهوری خواه، هنوز شکل گيری ثقل نيروهای جمهوری خواه از مولفه های مختلف آن، تحقق نیافته است. تجربه بیست سال و نگاهی به شرایط کشور و مواضع و موقعیت نیروهای جمهوری خواه نشان می دهد که شکل دهی یک تشکل فراگیر جمهوری خواهی سکولار دموکرات در آینده نزدیک عملی نیست. عليرغم تداوم روند تشکل يابی جمهوری خواهان در چند سال گذشته، هنوز جمهوری خواهان قادر نشده اند به طرحی مشترک که دربرگيرنده مولفه های مختلف جمهوری خواه يعنی نیروهای متشکل، کنشگران سياسی منفرد جمهوری خواه، تشکل های جمهوری خواه شهری و شبکه های اجتماعی باشد، دست یابند ».

در چنین شرایطی، جمهوریخواهان ملی باید دست اتحادی را که از سوی شاهزاده رضا پهلوی به سویشان دراز شده بفشارند و در زمانی که حکومت اسلامی در تقریباً همه زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، زیست‌بومی، فرهنگی، اجتماعی و حتی نظامی به بن بست رسیده است، و در زمانی که کمتر کسی می‌تواند روی ماندگاری حکومت اسلامی در ایران شرط ببندد، فعالانه در مبارزه برای رهایی میهن از چنگال اهریمن شرکت کنند و بیش از این در حاشیه نمانند. این اتحاد، به معنی حل شدن در جریان هوادار پادشاهی نیست. جمهوریخواهان ملی باید، هم‌زمان، حزب یا سازمان سیاسی خود را بنیاد بگذارند، مبانی فکری و برنامه حکومتی خود را مدون کنند و خود را برای شرکت در اداره کشور، پس از سرنگونی حکومت اسلامی، شرکت در کارزار انتخاباتی جرگه بنیادگذار، با امید پیروزی در آن، آماده سازند.

در هر دو طیف جمهوریخواه و هوادار پادشاهی، عناصر افراطی نیز فعال هستند که تفاوت مخالفت سیاسی و دشنام گویی را نمی‌فهمند. عوامل و ماموران حقیقی و سایبری حکومت اسلامی هم بسیج شده‌اند و با همه توانشان کوشش می‌کنند، با ایجاد بدبینی متقابل، جلوی اتحاد را بگیرند. ماموران حکومت اسلامی، در فضاهای حقیقی و مجازی، در ظاهر هواداری از جمهوریت، با این هدف به خانواده پهلوی و به همه هواداران پادشاهی توهین می‌کنند که واکنش خشمگینانه آنان را برانگیزند و همزمان گروهی دیگر از همکاران آنها، با ظاهر هواداری از پادشاهی، کارهایی علیه شخصیت‌های جمهوریخواه می‌کنند و دشنام‌هایی می‌دهند که مایه شرم هر ایرانی‌ست.

این شیوه نفاق افکنی در میان مخالفان سیاسی، شیوه‌ای قدیمی و شناخته شده ‌است. مایه تاسف آنجاست که گروهی از هواداران جمهوریت و پادشاهی، نادانسته، آلت دست عوامل حکومت اسلامی شده‌اند، هدف را گم کرده‌اند و به جای مبارزه با رژیم، وقت و توان خود را صرف تهمت پراکنی، تحقیر، تمسخر و توهین به خانواده پهلوی یا شخصیت‌های شناخته شده جمهوریخواه می‌کنند. دو نمونه:

کسی که اصلاً معلوم نیست که بوده، چه بوده، به آرامگاه غلامحسین ساعدی، یک نویسنده کمونیست، در پاریس بی احترامی کرده. عوامل حقیقی و سایبری حکومت اسلامی به گونه‌ای بر آتش دمیدند که هواداران چپ کارزاری علیه هواداران پادشاهی به راه انداختند و بدترین دشنام‌ها و توهین‌ها را نثار خاندان پهلوی کردند. در فرانسه توهین به آرامگاه مردگان جرم است و به موجب بندهای 17، 18 و 18-1 ماده 225 قانون مجازات عمومی، از یک تا پنج سال زندان و از 15000 تا 75000 یورو جریمه دارد. چرا هیچ‌یک از کوشندگان چپ و مخالفان پهلوی به خود زحمت نداد آن جوان توهین کننده به آرامگاه غلامحسین ساعدی را شناسایی کند و به دست پلیس بسپارد؟ در این رویداد و پیامدهای آن، رد پای عوامل حکومت اسلامی دیده نمی‌شود؟

زندانیان سیاسی زن در زندان اوین، معلوم نیست به چه مناسبتی (شاید سالگرد تولد یکی از زندانیان) دست می‌زدند و می‌رقصیدند. یکی از ماموران اطلاعاتی حکومت اسلامی، پنهانی، از رقصیدن نرگس محمدی ویدیو گرفت و آن را منتشر کرد تا عوامل رژیم از آن برای بی اعتبار کردن نرگس محمدی استفاده کنند. گروهی از هواداران پادشاهی نیز ساده لوحانه آلت دست عوامل حکومت اسلامی شدند و در جهت خواست آنان عمل کردند، بی آنکه از خود بپرسند رقصیدن مگر عیبی دارد؟ انتظار داشتید زندانیانی که سال‌هاست در زندانند و اگر این رژیم بماند، سال‌های بیشتری را باید در بند باشند، شب و روز چمباتمه بزنند، ناله کنند و اشک بریزند؟

تکلیف ماموران حقیقی و مجازی حکومت اسلامی روشن است؛ آنها وظیفه‌شان برای تفرقه افکنی در میان مخالفان رژیم را انجام می‌دهند و حقوقشان را می‌گیرند ولی از جمهوریخواهان ملی و هواداران پادشاهی انتظار می‌رود یک بار از خود بپرسند: توهین و دشنام به خاندان پهلوی و توهین و تخریب شخصیت‌های جمهوریخواه مانند نرگس محمدی، توماج صالحی، نسرین ستوده و ... به سود کیست؟ چه کسی می‌تواند باور کند که دشنام دادن به شاهزاده رضا پهلوی و شهبانو فرح موضع جمهوریخواهان را تقویت می‌کند؟ خوشبختانه شاهزاده رضا پهلوی اینگونه کارها را تقبیح کرده و از کسانی که به جمهوریخواهان توهین می‌کنند برائت جسته است.

شماری از هواداران پادشاهی و جمهوریخواهان متاسفانه طوری از عوامل جوساز و جهت دهنده وزارت اطلاعات اسلامی پیروی می‌کنند که عملاً به صورت نوکر بی جیره و مواجب رژیم درآمده‌اند. خامنه‌ای، آخوندها و فرماندهان پاسداران را فراموش کرده‌اند و فقط با مخالفان حکومت اسلامی مبارزه می‌کنند؛ یعنی دقیقاً همان کاری را می‌کنند که وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه می‌خواهند و آخوندها از انجامش خشنود می‌شوند.

ادامه جنگ و دعوا بر سر دولت محمد مصدق و رویدادهای 28 امرداد 2512 (1332 هجری) که کودتا بود یا نبود و کشمکش درباره کارنامه محمد رضا شاه همان کاریست که حکومت اسلامی انتظار دارد ما انجام دهیم. در این باره، 70 سال و 45 سال است که بحث و بررسی و جدل شده و ده‌ها کتاب و سدها[2] مقاله نوشته شده و باز هم خواهد شد. امروز وظیفه کنشگران سیاسی، ادامه دعواهای تاریخی نیست. بررسی درباره رویدادهای تاریخی را به تاریخ‌نویسان بسپاریم و به آینده بیندیشیم؛ آینده‌ای نه چندان دور.

***

از همین نویسنده: « سخن یک جمهوریخواه با جمهوریخواهان »، که در همین تارنما منتشر شده است. https://news.gooya.com/2023/02/post-72866.php



[1] - در اسفند ۱۳۵۴ پارلمان ایران آغاز شاهنشاهی کوروش بزرگ را به عنوان مبدأ تاریخ ایران برگزید. چه معنی داشت که مبدأ تاریخ کشوری با تمدن کهنسال ایران، کوچ محمد بن عبدالله، بنیادگذار اسلام، از مکه به یثرب در عربستان ۱۴۰۰ سال پیش باشد؟ به ویژه آنکه گزینش کوچ محمد به عنوان مبدأ تاریخ، نه در دین اسلام ریشه دارد و نه در قرآن. تعیین این مبدأ تاریخ، تصمیم عمر بن الخطاب، دومین خلیفه اسلام، فاتح ایران و ویران کننده تمدن کشور ما بود. تنها مخالفت جدی با تغییر تقویم در آن سال از سوی آخوندها ابراز شد. اگر نام این تقویم را به جای "شاهنشاهی" تقویم "ایرانی" گذاشته بودند، شاید بخت بیشتری برای پایداری می‌داشت. ما چرا باید ۱۴۰۰ سال بعد، همچنان تصمیم عمر را محترم بشماریم و از آن پیروی کنیم؟ آغاز پادشاهی کوروش بزرگ مبدأ برازنده‌تری برای تاریخ ایران است. از این رو، در نوشتاری که می‌خوانید، تاریخ‌ها به ایرانی نوشته و برابر هجری آن را هم آورده شده است، به این امید که تاریخ ایرانی در یاد شما بماند.

[2]- عدد ۱۰۰ فارسی است و با سین (سد) درست است. قدیمی‌ها برای این که با سد عربی به معنای بند اشتباه نشود، آن را با صاد نوشتند. اگر برای واژه "بند" معادل عربی آن را به کار نبریم، دیگر نیازی نیست که سد را با صاد بنویسیم.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy