غرّش کورههای دوزخی جنگ شنیده میشود
پردهها از رستاخیز دروغ کنار میرود
دروغزنان دینی امان میخواهند
*
سکهی قدیسان که پُر از لکههای نفرت شده است
دیگر دست به دست نمیشود
*
اکنون، همه
شاخ قصههای قدسی را به روشنی میبینند
قصههایی که زندگی را
پُر از زبالههای دروغ کرده است
*
اکنون دروغ، چنان تنگ شده است
که دیگر به هیچ روایتی پناه دهد
*
هراسهای زندگی و مرگ
در کوی و برزن پاره میشود
مردم
با پُتکهای پُرسش
برای شکستن طلسم قدسی هیچ بزرگ
آماده میشوند
*
زنان بیپروا
آستین جانشان را بالا زدهاند
و راههای فردا را روشن کردهاند
رضا فرمند
*