
خطاب به آیت الله سید علی خامنه ای رهبر سیاسی- مذهبی جمهوری اسلامی
۱. جناب آقای خامنه ای، رهبر سیاسی- مذهبی جمهوری اسلامی، با آنکه میدانم صدای من به عنوان یک معلم ساده جامعه شناسی در غوغای موجود در اطراف شما گم خواهد شد و به جایی نخواهد رسید شما را خطاب سخنان خود قرار می دهم و می کوشم خیلی ساده با شما حرف بزنم. همانطور که می دانید یکی از مهمترین وظایف یک استاد دانشگاه راهنمایی، مشاوره یا داوری پایان نامه و رساله دانشجویان ارشد و دکتری است. من در اینجا به کل دوران زمامداری شما به عنوان رساله ای نوشته شده توسط شما نگاه می کنم و در مقام یک داور به داوری آن می پردازم.شیوه شخصی من در داوری پایان نامه ها و رساله های دانشجویان این است که بدون توجه به نمره نهایی که به آنها می دهم در ابتدا به آن ها می گویم در متن خود چه نوشته اند و منطق درونی متن آن ها از چه توان و قدرتی برخوردار است یا نیست و در مرحله دوم به آنها می گویم که به جای این متن باید چه می نوشتند تا متن آنها تبدیل به یک متن قوی شود.اکنون هم در مورد زمامداری یا رساله حکومت داری شما می گویم چه نوشته اید و از نظر من چه باید می نوشتید و یا اینکه هنوز فرصت دارید بنویسید:
۲. شما چه نوشته اید؟ اگر به شیوه آن متفکر فقید عرب یعنی محمد عابد الجابری به مجموعه سخنان و رفتار سیاسی شما در طول سالهای حکومت کردنتان عنوان " عقل سیاسی " شما را بدهم و این را رساله شما بدانم، در مجموع رساله شما یا عقل سیاسی شما از ویژگی های زیر برخوردار است: اول اینکه پرسش خاصی در رساله شما وجود ندارد. انتظار آن است که در مجموعه عقل سیاسی شما ما با یک پرسش روبرو باشیم که به ما بگوید شما کل دوران زمامداری تان را صرف پاسخ گفتن به آن کرده باشید. اما در مجموعه سخنان و رفتار سیاسی شما هیچ پرسش خاصی وجود ندارد. من با تسامح می توانم بگویم شما در پی پاسخ گفتن به دو پرسش تلویحی مطرح در مجموعه عقل سیاسی تان هستید: چگونه می توان آن بخش از مردم ایران و آن بخش از جمعیت جهان که از نظر من گمراه شناخته می شوند را به راه راست هدایت کرد یا آنها را تنبیه کرد تا هدایت شوند؟
:::
به عبارت دیگر، پرسش کلیدی مطرح در عقلانیت سیاسی شما این است: دشمنان داخلی و خارجی من چه کسانی هستند و چگونه می توانم آن ها را ارشاد یا تنبیه کنم؟ وجود چنین پرسشی در رساله حکومت داری شما البته چندان عجیب نیست چون شما روحانی هستید و یک روحانی درس خوانده در حوزه های علمیه ایران نمی تواند هدفی جز ارشاد دیگران در زندگی داشته باشد.اما فعل تنبیه نیز به مجموعه اهداف زندگی شما اضافه شده است چون شما دارای قدرت نیز هستید و صرفا یک روحانی ساده نیستید که فقط به ارشاد گمراهان داخلی و خارجی بپردازید.بنابراین، "هدف رساله" شما ارشاد و تنبیه دشمنان شناسایی شده توسط شما است و این البته طبیعی است چون هدف هر رساله ای پاسخ گفتن به پرسش های آن است.
اگر پرسش شما این باشد که دشمنان داخلی و خارجی شما چه کسانی هستند و چگونه می توانید آن ها را ارشاد یا تنبیه کنید آنگاه باید کل هدف سرزمین ما ایران که شما رساله نویس آن یا عقل سیاسی آن هستید چیزی شبیه این باشد که دشمن را شناسایی کنید و با او بجنگید. دوم، پرسش شما یک پرسش ترکیبی است یعنی بخشی از آن که شناسایی دشمنان است یک پرسش توصیفی است( پاسخ به پرسش چه هست؟) و قسمت دوم آن که چگونگی ارشاد و تنبیه آنها است یک پرسش تبیینی است(پاسخ به پرسش چرایی و چگونگی). مشکل قسمت اول پرسش شما آن است که در طول زمان احتمالا دشمنان شما تغییر می کنند و شما نمی توانید یک پاسخ ثابت به این پرسش بدهید مگر اینکه شما از ابتدا اصول و قواعدی را مشخص ساخته باشید که هر گونه عدول از آنها، افراد یا گروه ها یا کشورهایی را دشمن شما کند. ولی در رساله حکومت داری شما ما با وجود هیچ اصلی که عدول از آن کسی یا گروهی یا کشوری را دشمن شما کند روبرو نیستیم.
شما فقط به تعریف آیت الله خمینی استناد کرده اید که آمریکا دشمن است و بعد مبتنی بر این گزاره همه افراد و گروه های مخالف با این گزاره را هم دشمن خود فرض کرده اید. بنابراین، اصولا قسمت اول پرسش شما اصولا پرسش نیست چون این پرسش و پاسخ آن پیشاپیش توسط آیت الله خمینی مطرح شده اند و شما فقط به تکرار آن پرداخته اید. قسمت دوم پرسش مطرح در رساله شما یعنی چگونگی برخورد با دشمنانتان اما پرسش تبیینی خوبی است و می تواند نشان دهنده نظریه سیاسی شما و توان عقلانیت سیاسی شما باشد. به فصل دوم رساله تان می روم.در این فصل شما باید به بررسی ادبیات پژوهشی یا تجربی مربوط به پرسش خود پرداخته باشید. متاسفانه این فصل شما اصولا نوشته نشده است چون شما نه در دشمن شناسی و نه در شیوه برخورد با دشمنانتان کسی توانمندتر از خود نمی شناسید و بارها در سخنان خود گفته اید که بنا به جایگاه سیاسی تان و اطلاعات و داده هایی که به شما می رسد شما بهتر از هر کسی می دانید که دشمن کیست؟ دوست کیست؟
دشمن چگونه عمل می کند؟ و شما چگونه باید با دشمن روبرو شوید؟ در فصل بعد یعنی مبانی نظری تان درخصوص دشمن شناسی و شیوه برخورد با دشمن البته خیلی خوب عمل کرده اید.شما در این فصل در مقام یک بنیاد گرای مذهبی و مبتنی بر نظریه دشمن شناسی آیت الله خمینی گفته اید که آمریکا و آمریکا پرستان دشمن شما هستند. بنابراین، نشان داده اید که مهمترین مفهوم در منظومه عقل سیاسی شما مفهوم " دشمن" است که می توان آن را معادل " آمریکا" دانست. در ادامه این فصل توضیح داده اید که چرا آمریکا را دشمن میشناسید.گفته اید که آمریکا قدرتمند است و تحکم می کند و به مظلومان ظلم می کند و به همین دلیل دشمن است. از این بحث شما هم می توان نتیجه گرفت که مفهوم " قدرت" دومین مفهوم مهم مطرح در عقل سیاسی شما پس از مفهوم دشمن است. در مورد چگونگی برخورد با این دشمن هم از مفهوم " مقاومت" نرم و سخت سخن گفته اید و استدلال کرده اید دوستان یا نیروهای شما باید به دو شکل " نرم" و " سخت" به ارشاد و تنبیه دشمنان بپردازند.
از شرح و داوری فصل روش شناسی شما می گذرم چون بسیار مغشوش و آشفته است.اما در قسمت بررسی تجربی رساله شما متوجه می شویم که از ابتدای تدوین این رساله تا پایان آن شما چیزی جز " جنگ" نرم و سخت را ممکن نکرده اید. این جنگ البته در ابتدا بیشتر معطوف به دشمنان داخلی یا خود مردم ایران است و در مرحله بعد معطوف به دشمنان خارجی یعنی آمریکا و اجانب آن است. در فصل نتیجه گیری هم تنها به شرح نتایج حاصل از این جنگ درازمدت پرداخته اید که در یک کلمه یک " سرزمین سوخته" است که آن را برای مردم ایران به ارث گذاشته اید. این کل رساله شماست:
دشمن کیست؟ آمریکا و نیروهای داخلی علاقمند به آن
شیوه برخورد با آمریکا چیست؟ جنگ نرم و سخت
نتیجه چیست؟ ویرانی ایران یا سرزمین سوخته ایران
۳. اکنون در مقاوم داور رساله شما پیشنهادهای خودم در مورد اینکه باید چگونه این متن را می نوشتید را مطرح می کنم و با اینکه دیگر شما زمانی برای اصلاح رساله خود ندارید و اصلا نیازی به اصلاح آن نمی بینید، پیشنهادهای خودم را فقط برای مخاطبان بعدی طرح میکنم. البته از نگاه من هنوز وقت کوتاهی برای اصلاح رساله خود دارید که می توانید از آن استفاده کنید. از نگاه من معلم مهمترین پرسش یک حکمران سیاسی باید این باشد که چگونه می توانم یک زندگی خوب و شاد برای مردم خود فراهم کنم؟
چنان که می بینید در اینجا هیچ نکته ای در خصوص دشمن و دشمن شناسی و دوست شناسی و ارشاد و تنبیه دشمن وجود ندارد.پرسش یک عقل سیاسی فقط یک چیز است: چگونه می توان مردم جامعه را از یک زندگی سعادتمندانه برخوردار ساخت؟ اگر می خواستید بدانید در جهان اندیشه و عمل سیاسی چه کسانی به این پرسش پاسخ داده اند می توانستید فصل دوم رساله خود را به شرح اندیشه های سقراط و افلاطون و ارسطو گرفته تا فارابی و ابن جماعه و ابن تیمیه و ابن خلدون تا رالز و هابرماس و حضرت علی و....اختصاص دهید که متاسفانه شما در کل متن سی ساله رساله تان یکبار به سخنان این بزرگان ارجاع نداده اید چون هم پرسش شما چیز دیگر بوده است و هم شما به عنوان " عقل و دانای کل" نیازی به شنیدن سخن این بزرگان نداشته اید. اگر پرسش شما چگونگی فراهم آوردن زندگی سعادتمندانه و شرافتمندانه برای مردم کشورتان بود آنگاه می توانستید فصل نظری رساله خود یا عقل سیاسی تان را به شرح اندیشه متفکران بسیاری اختصاص دهید که در این مورد سخن گفته اند.
این افراد در حوزه اندیشه سیاسی و اقتصاد و جامعه شناسی و ....بسیارند و می توانستید با ایجاد اتصال میان برخی از آنها و تولید یک اسمبلاژ آن را راهنمای نظر و عمل سیاسی خود قرار دهید که متاسفانه این کار هم نکرده اید. چنان چه این نظریه ها یا پاسخ ها را مدنظر قرار می دادید آنموقع می دانستید که روش شناسی مطلوب برای اینکار اعتماد به توان نظری و عملی مردم ایران است و آنگاه می توانستید تاریخی عینی از توسعه و رشد و بالندگی این کشور را رقم بزنید و نتیجه رساله خود را یک " سرزمین آزاد و آباد" ببینید که متاسفانه شما بدلیل داشتن پرسش نادرست از ابتدا کل پروژه سیاسی خود را نادرست و ویرانگر تدوین نموده اید.
۴. اما جناب آقای خامنه ای، چنان که گفتم، به عنوان داور رساله تان معتقدم هنوز هم یک فرصت برای اصلاح این رساله باقی ست: فرصتی محدود و فشرده که اگر به آن توجه کنید می توانید به جای آنکه دانشجویی با یک رساله ضعیف و نمره پایین شناخته شوید با یک رساله قوی و نمره بالا فارغ التحصیل شوید و فرصت تداوم حیات بی دردسر و بدون خشونت دانشگاه خود یعنی ایران را هم تضمین کنید:
الف.پرسش خود را به پرسش " چگونگی ممکن ساختن زندگی شرافتمندانه برای مردم ایران" تغییر دهید،
ب. هدف رساله خود را شناسایی راههای ممکن ساختن زندگی شرافتمندانه برای مردم ایران معرفی کنید،
ج. در تدوین ادبیات تجربی و نظری پاسخ های طرح شده در مقابل این پرسش از کلیه محققان و اهل فکر این مملکت استفاده کنید،
د.در فصل روش شناسی که مربوط به چگونگی بردن این پاسخ های نظری به سطح واقعی و تجربی و عملیاتی است کارهای زیر را در رساله خود انجام دهید:
۱. در یک نشست عمومی با مردم ایران اعلام کنید که کل پروژه عقلانیت سیاسی نظام جمهوری اسلامی و شخص شما و آیت الله خمینی در سال های گذشته اشتباه بوده است،
۲. در این نشست از همه مردم خصوصا مردمی که به هر شکل از سوی شما آسیب دیده اند عذرخواهی کنید،
۳. بعد از معذرت خواهی از مردم، اعلام کنید در یک رفراندوم از مردم خواهید پرسید که دوست دارند در چه نظام سیاسی زندگی کنند.اعلام کنید که نظام ولایت فقیه یا هر نظام سیاسی دیگر جز نظام های سیاسی مردم محور دیگر گزینه ای برای نظام سیاسی ایران نخواهد بود،
۴.همزمان با این اعلام، به مذاکره مستقیم با آمریکا بپردازید و با واگذار کردن کل مساله اتمی به دانشگاه های فنی کشور، این مساله را از حوزه امنیت ملی و سیاست خارج کنید و به طور کلی دوگانه دشمنی ایران/ آمریکا را منحل کنید و وضعیت کشور در نظام بین الملل را عادی اعلام نمایید یا به شیوه ژاپن اعلام کنید از این به بعد قانون اساسی ما قانون اساسی صلح خواهد بود
۵. سپاه و گروه های نیابتی را در ارتش کشور ادغام کنید و انحلال آن ها را اعلام کنید،
۶. همه زندانیان سیاسی و محصورین را آزاد کنید،
۷.به کلیه ایرانیان خارج کشور اعلام کنید از حق بازگشت عادی به کشور و داشتن زندگی شرافتمندانه در این کشور برخوردارند،
۸. کلیه نهادهای انقلابی را منحل کنید و نظم سیاسی کشور را مبتنی بر نظم کشورهای دمکراتیک تبدیل به یک نظم متعارف و عادی کنید،
۹. پس از برگزاری رفراندوم تعیین نظام سیاسی به رئیس جمهور فعلی دستور دهید تیمی از حقوقدانان و سیاسیون و بزرگان فکری کشور برای تنظیم متن قانون اساسی جدید تشکیل دهد و آن را در یک رفراندوم به تایید مردم برساند.
۱۰. اعلام کنید آزادی اندیشه و بیان و اعتراض از حقوق مسلم مردم است،
بعد از انجام این امور که همه آن ها نهایتا باید در یک بازه شش ماهه تا یکساله انجام شوند، از قدرت کناره گیری کنید و به شیوه بزرگان دین اسلام و تشیع یعنی محمد( ص) و علی( ع) از همه مردم حلالیت بطلبید و اجرای بقیه امور را به رئیس جمهور واگذار کنید تا فرآیند تغییر نظام سیاسی و عملیاتی شدن نظام سیاسی جدید در آرامش ممکن گردد.
مصطفی مهرآیین
استادیار جامعه شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

زمانۀ مدرن شدنِ رقص "بابا کَرَم"

نه، من این آزادی را نمیخواهم!