هشدار: خواندن این گزارش ممکن است برای برخی افراد آزاردهنده باشد
ساعت حوالی ۹ صبح روز پنجشنبه ۲۸فروردین۱۴۰۴، عابران پیاده در یکی از خیابانهای اسلامشهر تهران، شاهد صحنهای فجیع بودند؛ مردی در جوی آب با ضربات متعدد چاقو دختری را به قتل رساند. «فاطمه سلطانی»، متولد۲۰آذر۱۳۸۶، در نیمهراه ۱۸ سالگی، با ۱۴ ضربه چاقو توسط پدرش جان خود را از دست داد. خشم دیوانهوار پدر از دخترش، بهدلیل حمایت او از مادرش در برابر خشونت خانگی، آشکارسازی خیانت و مشکل اخلاقی پدر و تلاش برای استقلال مالی بوده است.
«امیرمحمد سلطانی»، برادر فاطمه، جزییات تلخی را از این ماجرا در اختیار «ایرانوایر» گذاشته است.
سمیرا راهی - ایران وایر
پدر با نقشه قبلی قتل را انجام داد
گفتوگو را با نفستنگی آغاز میکند، از زمانی میگوید که با تلفن فاطمه به مادرش، متوجه حضور سرزده پدر در محل کار خواهر میشود: «ما مدتی بود که منزل داییام زندگی میکردیم، کسی که باید متاسفانه اینجا به او بگویم پدر، ما را بعد از یک دعوای بزرگ از خانه بیرون کرده بود. حوالی ساعت ۹ صبح بود که فاطمه با مادرم تماس گرفت و گفت بابا اینجاست، سالن را پیدا کرده. من تا این را شنیدم سوار موتور به محل کار او رفتم، اما وقتی رسیدم دیدم مردم جمع شدند، ماشین آمبولانس و پلیس آگاهی آنجاست. ناخودآگاه بهسمت آمبولانس رفتم و دیدم خواهرم چاقو خورده و پر از خون است، نصف گلو خواهرم بریده شده بود. بغلش کردم، احساس کردم یک لحظه تکان خورد و بعد همهچیز تمام شد.»
فاطمه نزدیک به سه سال بود که در زمینه آموزش و انجام خدمات ناخن فعالیت حرفهای میکرد. او بهدلیل آزارواذیت پدر، سالن محل کار خود را تغییر داده بود. منبع دیگری که با ایرانوایر دراینباره گفتوگو کرده، میگوید: «فاطمه آدرس جدید محل کارش را از پدرش مخفی نگه داشته بود. خیلی از او میترسید. پدرش سیمکارتی که برایش خریده بود را سوزانده بود، فاطمه سیمکارت دیگری به نام مادرش گرفته بود و برای نوبتدهی، شماره آن را در داخل صفحه کاری خود قرار داده بود. اصلا آن روز مشتری هم نداشت، اما گفت خانومی با او تماس گرفته و گفته باید به مسافرت برود و حتما صبح میخواهد به سالن بیاید. بعدتر مشخص شد که این تماس هم ساختگی بوده و پدرش با نقشه قبلی فاطمه را به سالن کشیده و او را به قتل رسانده.»
«کرمم را ریختم، داغش را بر دلتان گذاشتم»
برادر فاطمه از زمانی میگوید که سوار بر موتور، جلو آمبولانس حرکت میکرده تا بتواند مسیر را برای رسیدن به بیمارستان باز کند: «اصلا حال خودم را نمیفهمیدم، فقط جلوتر از آمبولانس حرکت میکردم، فریاد میزدم تا شاید چند دقیقه زودتر به بیمارستان برسیم، انگار هنوز امید داشتم شاید خواهرم زنده بماند.»
او میگوید تمام مدت، صدای پدرم در گوشم بود که قبل از رسیدن به محل کار فاطمه پشت تلفن گفته بود «کرمم را ریختم، داغش را بر دلتان گذاشتم»؛ امیرمحمد خیال میکرد پدر، فاطمه را با خود برده تا خانواده را اذیت کند.امیرمحمد میگوید: «براساس اطلاعات یک شاهد عینی و فیلمهای دوربین مداربسته، زمانی که پدرش به محل کار فاطمه میرسد، از او میخواهد سوار ماشین شود، به محض سوار شدن، ضربهای با چاقو به او میزند، فاطمه از ماشین پیاده میشود تا فرار کند، اما با ماشین به او میزند، پیاده میشود و او را داخل جوی آب میاندازد و ۱۳ ضربه دیگر به او وارد میکند.»
سایه همیشگی خشونت خانگی، حمله با چاقو و تهدید
این برادر داغدار میگوید بهدلیل ترس و اضطراب همیشگی فاطمه از پدرم، من او را با موتور به محل کارش میبردم و برمیگرداندم: «خیلی از پدرم میترسید، همه ما میترسیدیم. یک روز آرامش نداشتیم. من گاهی با ماشین و گاهی با موتور فاطمه را به محل کارش میبردم و همان اطراف منتظر میماندم تا کارش تمام شود و با هم برگردیم. گاهی حتی داخل ماشین میماندم. این اواخر که سرد شده بود، ماشین هم نبود، فاطمه به من گفته بود نیا، سرما میخوری. روز قتل هم چون مدتی بود در خانه دایی بزرگم زندگی میکردیم، او فاطمه را به سالن رسانده بود.»
امیرمحمد میگوید سایه خشونت خانگی از زمانی که به یاد میآورد، بالای سر او، مادر و خواهرش بوده: «اولینبار هفت سالم بود، از مدرسه بهتنهایی برگشتم، در خانه را زدم اما کسی در را باز نکرد. بعد فهمیدم پدرم، مادرم را کتک زده و او با قهر خانه را ترک کرده. دست بزن داشت، بد دهن بود و رکیکترین فحشها را به ما، مخصوصا مادرم میداد. ما همیشه زیر کمربند، دسته جاروبرقی و چوب، کتک میخوردیم. به هر بهانهای دعوا راه میانداخت، حتی برای روشن ماندن یک چراغ در خانه. من و فاطمه همیشه حامی مادرم بودیم. مادرم زن بینظیری است، مورد احترام مردم است و بهخاطر ما در این زندگی ماند. ما هم کمکم که بزرگ شدیم، مقابل پدر و رفتارهایش ایستادیم؛ به همین خاطر از ما متنفر بود. سه بار با چاقو به من حملهور شده بود و بارها و بارها بهخاطر ضربوشتم، کار پدر و مادرم به دادگاه کشیده شده بود. سال ۱۳۹۴ چنان مادرم را زده بود که نصف صورتش از بین رفته بود. با ترس و با التماس و خواهش و وعدهوعید مادرم را برگرداند؛ اما دوباره روز از نو، روزی از نو.»
خیانت پدر، استقلال مالی مادر و فاطمه
«خانعلی سلطانی»، پدر و قاتل فاطمه، مرد خوشنامی نبود، اعتیاد داشت و تمام زندگی خود را صرف گذراندن وقت با دوستانش میکرد؛ امیرمحمد میگوید: «این اواخر، فاطمه از خیانت پدرم به مادرم مطلع شده بود و این موضوع را به مادرم اطلاع داد. از آن زمان، کینه بزرگی از فاطمه به دل گرفته بود. خیرش به همه میرسید، شرش به ما. تمام پولش را برای خوشگذرانی با دوستانش و زنهای دیگر خرج میکرد. شاید سالی یک بار ما را به مسافرت میبرد که همان را هم با دعوا به کام ما تلخ میکرد.از همان ابتدا مادرم خودش کار کرد، پسانداز کرد و من و فاطمه و خانه را تامین مالی کرد. پدرم حتی پول آنها را هم میگرفت. من کارت بانکیام را در اختیار مادرم گذاشته بودم تا کمکی باشم برای خانواده، اما هربار با تهدید و ضربوشتم، کارت من را هم میگرفت و حسابم را خالی میکرد. برای همین، من نتوانستم تا امروز برای خودم چیز زیادی داشته باشم و یا به خانوادهام کمک زیادی کنم.»
دختری با قلبی مهربان و آرزوی رهایی
امیرمحمد هربار نام فاطمه را میبرد بغض میکند: «فاطمه یک قلب بزرگ مهربان داشت. ساده بود. توی کارش موفق بود هر روز پیشرفت میکرد. باعث افتخار من و مادرم بود. درسش عالی بود، سال آخر دبیرستان در رشته طراحی دوخت بود. ما باهم دوست بودیم و همهچیز را به من میگفت. از ترس پدرم هربار که از خانه بیرون میرفت، با من هماهنگ میکرد.
👈مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
حتی من یواشکی و بدون خبر پدرم او را با دوستانش به کافه میبردم و برمیگرداندم. بعد از قتل فاطمه، آن هم با شکلی وحشیانه، عدهای پشت سر خواهرم صحبت میکنند، که همه دروغ محض است. اینکه میگویند موضوع مثلا ناموسی بوده، صحت ندارد. همه فاطمه را بهخاطر رفتار خوب و کار عالیاش میشناختند. او همه کاری برای ما میکرد. همیشه میگفت یک روز از اینجا میرویم و از دست بابا خلاص میشویم، که متاسفانه قربانی خلاص شدن ما از دست این مرد، فاطمه بود.»
زندگی از دست رفته و درخواست اشد مجازات
امیرمحمد حال و روز مادرش را آشفته توصیف میکند؛ زنی که نهتنها در طی سالیان گذشته «زندگی» نکرده، بلکه حالا با داغ کشته شدن دختر نوجوانش در سینه، روزگار میگذراند: «همه این سالها زندگی ما را نابود کرد. هر روز در ترس و اضطراب بودیم. حالا هم با اینکه فاطمه را کشته، هنوز دست رفتار و گفتههایش برنمیدارد. حتی داخل کلانتری هم وقتی با او روبهرو شدم به من حمله کرد و باهم درگیر شدیم. من و مادرم و حتی دوستانم را تهدید به قتل کرده است. زندگی من و مادرم را نابود کرده، من که خودم را بیپدر حس میکردم، حالا بیخواهر هم شدم. بهخاطر کشتن فاطمه، دختری که با او در ارتباط عاطفی بودم و اتفاقا دوست فاطمه هم بود، بهدلیل شوک و ترس از او، از من خداحافظی کرد و جدا شد. ما اشد مجازات و قصاص میخواهیم، این آدم متنبه نمیشود. حتی اگر پانزده سال هم زندانی شود، به امید انتقام از ما بیرون میآید؛ چون هیچکسی دری به روی او باز نمیکند. بهخاطر رفتارهایش حتی خانواده خودش هم با او قطع رابطه کرده بودند.
اگر قوانین بهشکلی بود که ما هربار برای خشونت و ضربوشتم به دادگاه میرفتیم قانون از مادرم و ما حمایت میکرد، این اتفاق نمیافتاد. حتی زمانی که پدرم به فاطمه حمله کرده بود و او را با چاقو میزد، عابرین به تصور اینکه دزد به یک دختر حمله کرده با پلیس تماس گرفتند و پلیس سریع به محل رسید، وگرنه ما بارها برای دعوا و ضربوشتم تماس گرفته بودیم، یا نمیآمدند، یا ۴۵ دقیقه بعد به محل میرسیدند. این ناکارآمدی قوانین جمهوری اسلامی است که فاطمه امروز اینچنین وحشیانه کشته شده است.»
حقوق شما
«موسی برزین»، حقوقدان و مشاور حقوقی ایرانوایر، درباره روند قانونی این پرونده میگوید: «در قانون مجازات اسلامی و در ماده ۳۰۱ گفته شده اگر قاتل، پدر مقتول و یا جد پدری باشد باشد، قصاص نخواهد شد. این یکی از مواردی است که پیشاز این نیز در پروندههای قتل فرزندان، از جمله پرونده "رومینا اشرفی"، کودک ۱۳ ساله که او نیز توسط پدرش به قتل رسید، بررسی کردیم.»
این حقوقدادن میگوید در چنین پروندههایی و مطابق قانون جمهوری اسلامی، اولیای دم دیگر، یعنی مادر، اصلا نمیتواند تقاضای قصاص کند: «با اینکه مجازات اصلی قتل عمد در قانون قصاص نفس است، اما در اینجا شخص قاتل ۳ تا ۱۰ سال مجازات زندان خواهد گرفت. این مدتزمان زندان هم جنبه عمومی جرم است و به شکایت مادر، برادر و فرد دیگری ارتباط ندارد و دادستان در مورد آن تصمیم میگیرد. در چنین پروندههایی، مادر طفل کشته شده بهعنوان اولیای دم، تنها میتوند براساس سهم خود از قاتل بهعنوان ورثه، مطالبه دیه کند؛ البته همه دیه نیز به مادر تعلق نخواهد گرفت و مطابق قانون، سهمی که از مال فرزند میتواند داشته باشد، یکسوم است.»

وضعیت اسفناک و خطرناک است