Saturday, May 17, 2025

صفحه نخست » چگونه ارتجاعی ترین و ضد انقلابی ترین طبقه* اجتماعی، با بستن لقب "انقلابی" به خود، همه را سر کار گذاشت؟ علی فیاض

Ali_Fayaz.jpgدر ادبیات رژیم جمهوری اسلامی، همواره و در هر زمینه ای از کلمه "انقلاب" استفاده شده و می شود؛ رژیم انقلابی، نظام انقلابی، روحانیت انقلابی، انقلاب اسلامی، و ... طی تمامی این سال ها، آنها خود را انقلابی و تمام مخالفان خود را ضد انقلابی نامیده اند. هر منتقد و مخالفی - حتا در محافظه کار ترین شکل مخالفت - را ضد انقلاب خوانده و با تکیه ی بر این اصطلاح آن ها را سرکوب کرده اند.

این که کلمه انقلاب، یک اصطلاح مثبت تلقی شده و حتا در ادبیات جهانی نیز بوی خوشایندی دارد، بر کسی پوشیده نیست. محافظه کارترین نیروهای سیاسی و در مواردی رژیم های استبدادی حتا، برخی از اصلاحات روبنایی خود راانقلابی نامیده و با شعور و شعف از انقلاب سخن گفته و می گویند؛ انقلاب علمی، انقلاب صنعتی، انقلاب کبیر فرانسه و ... در ایران: انقلاب مشروطه، انقلاب شاه و ملت! و ... و انقلاب اسلامی!

اصطلاح انقلاب، در واقع هیچگاه با مفهومی منفی به کار نرفته است. مگر از سوی نیروهای به راستی مخالف با تغییرات زیر بنایی و سنت گرا، که همواره از تحولات اجتماعی، فرهنگی و مذهبی، هراسان و روی گردان بوده اند. در دوران استعمار و امپریالیسم نیز بیشتر جنبش ها و مقاومت های ملی، انقلابات رهایی بخش ضد استعماری نامیده شده اند؛ مثل انقلاب الجزایر، انقلاب هند، انقلاب های آفریقایی و آمریکای لاتین و ...

حتا در همین زمان خودمان، و در میان نسلی که به دلیل "انقلاب اسلامی" و پیامدهای آن از به کار بردن اصطلاح انقلاب منزجر و روی گردان بودند و با اکراه اصطلاح انقلاب را به کار می بردند، در نهایت جنبش مهسا را انقلاب مهسا و یا انقلاب زن، زندگی، آزادی نام نهادند. منظور این است که از انقلاب، همواره، به عنوان پدیده ای مثبت یاد می شده است. این است که آخوندها نیز هنوز با تکیه ی بر این واژه، خود را "انقلابی" و دشمنان خود را "ضد انقلابی" می نامند و با تکیه ی بر آن، خود را وارث اعتراضات اجتماعی علیه ظلم و بی عدالتی در تاریخ معاصر ایران معرفی می کنند.

اما به راستی "انقلاب" چه مفهومی دارد و در برگیرنده چه نوع تغییرات اجتماعی می باشد؟ بدون اینکه بخواهیم بر جنبه های تئوریک مفهوم "انقلاب" و چرایی و چگونه گی روند شکل گرفتن آن متمرکز شویم، با نگاهی به واژه انقلاب در ساده ترین معنای آن در بیشتر منابع علمی، می توان انقلاب را این چنین تعریف کرد:

"یک تغییرسریع یاعمیق، یک دگرگونی کامل درنظام سیاسی، اقتصادی و یا اجتماعی یک کشور. از نو ساختن، تغییر شکل دادن، بهبود بخشیدن. تغییری به سوی وضعیتی جدید و بهتر در جامعه".

این کلمه در زمینه‌های دیگر نیز به کار می‌رود، زمانی که تغییری عمیق و گسترده در فن آوری یا علم رخ می‌دهد، مانند انقلاب صنعتی... انقلاب‌ها را می‌توان به دودسته اصلی تقسیم کرد: انقلاب‌های اقتصادی و انقلاب‌های سیاسی. آنها می‌توانند همزمان یا در فواصل زمانی مشخص رخ دهند و اغلب بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند."

همچنین می توان از انقلاب های سوسیالیستی که - صرف نظر از دست آوردها و نتایج آن - هم در بعد سیاسی و هم اقتصادی، نهادها، و بنیان های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را دگرگون می ساختند و به ویژه در بعد اقتصادی، اقتصاد سرمایه داری را به عنوان مهم ترین زیر بنای اجتماعی استثماری و ناعادلانه کاملا زیر و رو می کردند نام برد.

اما چه کسانی جذب انقلابات می شدند و در روند آنها نقش بازی می کردند و آیا هدف همه انقلاب ها یکی بود؟ نیروهایی که نقش رهبری کننده در این جنبش ها را به عهده داشتند، کدام جریانات و طبقات اجتماعی بودند؟

هدف انقلاب ها، به طور طبیعی نیروهای موثر آنها را نیز نشان می دهد. برای نمونه، جنبش های کارگری، با نیروی متمرکز کارگران و تکیه ی بر خواست های آنها (انقلاب های سوسیالیستی)، صورت می گرفته است. انقلاب های ضد استعماری با تکیه ی بر نیروی ملی و طبقات گوناگون اجتماعی، برای رهایی از اسارت و نفوذ "بیگانگان" رخ می داده است. جنبش های ضد استبدادی نیز با تکیه ی بر طبقه ی متوسط، روشنفکران، خورده بورژوازی و حتا در مواردی طبقات محروم اجتماعی برای دست یابی به آزادی های اساسی و سیاسی شکل می گرفته اند. در ایران و در سال 1357 اما، انقلابی که شکل گرفت، به رغم شعارهایی چون استقلال، آزادی و جمهوری (اسلامی) اما با توجه به این که در نهایت با بازگشت به مذهب - آن هم در ارتجاعی ترین نوع آن - همراه شد، نه تنها به حفظ نهادها و بنیادهای سنتی جامعه پرداخت،(1) بلکه نظم استثماری و استبدادی را حفظ کرد و در قالب یک نظام اجتماعی، به توسعه و گسترش نهادهای ارتجاعی و سنتی اقدام نمود و جامعه را - بر خلاف روند انقلاب ها - به قرون وسطا باز گرداند.

به همین دلایل نه این رژیم ماهیتی انقلابی داشته و نه سردمداران آن انقلابی به شمار رفته و می روند. طبقه ای که در ایران قدرت را به دست گرفت، در واقع محافظه کارترین، سنتی ترین و ارتجاعی ترین نیروی مدافع و حافظ وضع موجود به شمار می رود. اساسا در هیچ دوره ای از تاریخ، روحانیت - در همه ادوار و در همه ی ادیان - خواهان تغییرات بنیادی نبوده و در کنار اشراف و پادشاهان، حافظ سنت و وضع موجود بوده و همواره از تغییر و تحولات بنیادی دوری گزیده و روی در روی آن ایستاده است. آخوندیسم، در هر دینی و در هر دوره ای، سد محکمی در برابر بدعت، نوآوری و تغییرات اجتماعی بوده است. آنها در کنار دیگر قدرتمندان نه تنها همواره از انقلاب وحشت داشته اند، بلکه تا جایی که توان داشته اند، روی در روی تغییرات و تحولات اجتماعی، فکری و فرهنگی ایستاده اند. اگر گاهی نیز با برخی از جنبش های اجتماعی همراهی نموده اند - مثل انقلاب مشروطه - یا از روی فرصت طلبی و منافع جویی بوده است و یا به دلیل وجود یکی دو فرد استثنایی نسبتا سالم...

بر مبنای چنین رفتار و جای گاهی که آنها داشته اند، هر نوع جنبش، تحول خواهی و تغییرات اجتماعی را در راستای از دست دادن امتیازات و منافع طبقاتی خود می دیده اند. و به همین دلیل نیز همواره از شرایط انقلابی هراس داشته اند. بنا بر این، آنها هیچگاه با تغییر و تحولات همراهی نکرده اند. بلکه برعکس، همواره از آن هراس داشته اند. این که روحانیت - آخوندیسم - در آستانه انقلاب و سقوط رژیم سلطنتی خود را انقلابی جا زدند و در همه ارگان های اجتماعی رسوخ کردند، نه به دلیل انقلابی گری آنها که به خاطر قدرت طلبی آنها بود. و جالب است بدانیم که آنها چنان در این رابطه راه افراط را در پیش گرفتند که مرتجع ترین و محافظه کارترین و حتا وابسته ترین عناصر روحانیت را نیز انقلابی به مردم معرفی کردند. مثل "آیت الله" کاشانی، شیخ محمدتقی فلسفی و آخوند مرتضی مطهری و ... و در نمایی عمومی تمامی افراد وابسته به این قشر و فرقه را!

همین اینک نیز متاسفانه در بیشتر اخبار و رسانه های برون مرزی همواره از آنها یا به عنوان رژیم انقلابی و یا نظام انقلابی یاد می شود، بدون اینکه اندکی در معنای انقلاب و نیروی انقلابی تامل کنند. در حالی که آنها نه تنها سردمدار یک جنبش انقلابی نبوده و نیستند، بلکه حتا جامعه ایران را به قهقرا و ارتجاع برده و در گذشته گرایی غرق کرده اند. به راستی چگونه می توان از نهاد و طبقه ای ضد انقلابی که یک جامعه را در قرن بیست و بیست و یک، به قرون وسطا باز گردانده و تنها دل مشغولی آن بازگشت به سنت های چند قرن پیش و احیای آنها می باشد، به عنوان جریانی انقلاب گر و انقلاب گرا نام برد؟

__________________

* در اینجا نمی خواهم وارد بحث "طبقه" شوم که؛ آیا "روحانیت"، را در کدام دسته بندی اجتماعی قرار داد: یک گروه اجتماعی، یک قشر و یا طبقه اجتماعی؟. چرا که در بحث های طبقاتی، باید دقیق تر تامل نمود. مختصات یک طبقه چیست؟ و برای کدام یک از نیروهای اجتماعی می توان اصطلاح طبقه را به کار برد و ... آیا طبقه را صرفا بر مبنای ویژه گی های اقتصادی و یا فرهنگی می توان توصیف کرد و این که آیا می توان از طبقه فرهنگی - اجتماعی هم نام برد؟ یا طبقه اقتصادی - فرهنگی؟ و ...

1) در مواردی رژیم پس از انقلاب نیز، بر همان بنیادهایی استوار شد که رژیم پیش از انقلاب. حتا برخی از مواد قانون اساسی. اگر دقت شود همان اختیاراتی را که پادشاه در قانون اساسی پیشین داشته، ولی فقیه هم دارد! نیز مقایسه کنید به نقش "مجتهدین" در قانون اساسی مشروطه و مجلس خبرگان قانون اساسی کنونی.



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy