Tuesday, Jul 29, 2025

صفحه نخست » حمله تند حسن یوسفی اشکوری به رضا پهلوی و همایش مونیخ

29-3.jpgزیتون : حسن یوسفی اشکوری - عریان شدن ذات دو نهاد ایرانی

هرچند ذات‌گرا به معنای ارسطویی آن نیستم، ولی در اینجا به تناسب جمله‌ای که نقل می‌کنم، از این کلمه استفاده می‌شود.
زنده‌یاد محمد مختاری زمانی سخنی به این مضمون گفته که: «انقلاب ذات ما را عریان کرد».

به منظور روشن شدن موضوع، اشاره کنم که از دیرباز، دو نهاد در کنار هم مهم‌ترین رکن نظام سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی در ایران بوده و در کنار هم نقش آفریده‌اند: نهاد سلطنت و نهاد روحانیت؛ اولی نهاد سیاست و حکمرانی بوده و دومی نهاد دین و مذهب.

نهاد اولی اقتدار سیاسی را در اختیار داشته و نهاد دومی اقتدار ذهنی، فرهنگی و حتی اقتصادی را. البته هر یک زیرمجموعه‌های متنوعی را هم در اختیار داشته‌اند.

هرچند در دوران پس از اسلام، هر دو نهاد با ویژگی خاص ایرانی تا حدودی ضعیف شدند، اما با برآمدن صفویان و استقلال سیاسی کامل ایران‌زمین و عملاً تجدید حیات ساسانی در قالب نهاد نوین سلطنت شیعی ایرانی، بار دیگر هر دو نهاد سلطنت و علمای دینی شیعی سر برآوردند.

از این رو، نهاد «امراء» و نهاد «علما» مطرح شد و ضرورت همدستی این دو در عرصه‌های متنوع احیا شد. در اهمیت چنین دوگانه‌ای ادعا شد هر زمان این دو اصلاح شدند، جامعه (امت) نیز اصلاح خواهد شد.

اما در بستر تاریخ ایران، این یعنی بازتولید همان دو نهاد سنتی ساسانی «شاهنشاه» و «موبد موبدان». این دو نهاد، هرچند در باطن و غالباً اعلام‌نشده در رقابت هم بودند، ولی در علن با هم همدست و همداستان بودند. چراکه هر یک برای اخذ مشروعیت سیاسی و اجتماعی به وجود نیرومند دیگری نیاز داشت.

حال می‌توان به موضوع اصلی برگشت. به اقتفای سخن مختاری می‌توان گفت انقلاب ۵۷ ایران ذات و در واقع مقتضای درونی و خصلتی دو نهاد دیرین علما و امرا را عریان کرد. این دو نهاد دارای خصلت‌های متنوع و پیچیده‌ای بوده و هستند که از جمله می‌توان به این خصلت‌ها اشاره کرد: باور جدی به برتری نژادی یا صنفی یا طبقاتی، باور تام به حق ویژه در عرصه جامعه و سیاست و فرهنگ و اقتصاد، انحصارطلبی در تمامی امور، استبداد رأی در همه امور، حامی‌پروری و در نهایت مریدپروری.

اصولاً «انقلاب» در یک تعبیر و تفسیر با دگرگونی‌های بنیادی و رادیکال ملازمه دارد که صدالبته این دگرگونی‌ها می‌تواند یا مثبت و سازنده و به سود مردم باشد یا منفی و ویرانگر و در نهایت به زیان مردم. متأسفانه انقلاب‌های دویست سال اخیر در جهان از اهداف غالباً مثبت و انسانی آغاز شدند ولی در سیر و صیرورت خود به ویرانگری کشیده شدند. انقلاب ایران در آغاز قرار بود بر تمامی این خصلت‌های اشرافی و ضد مردمی پایان دهد که صدالبته به‌زودی در بسیاری از امور سرانجامی متفاوت و حتی متضاد پیدا کرد.

با این همه، انقلاب بزرگ و مردمی بهمن ۵۷ ایران، دو پیامد مثبت هم در پی داشته است:
اول این‌که خصلت‌های منفی درونی نهاد علمای مذهبی شیعی ایرانی را عریان کرد و دوم این‌که مقتضای نهادینه‌شده سلطنت نوع ایرانی را عیان کرد و بر آفتاب افکند.

روحانیونی دست بر قضا به قدرت و ثروت دست یافتند و با استفاده از منزلت و اعتبار تاریخی خود پایگاه و جایگاه ویژه‌ای برای خود تدارک دیدند و در این روند تمامی ویژگی‌های یادشده را در حد اتم و اعلا به خود اختصاص دادند. بخش حاکم علمای دینی ایرانی، در این مدت انحصارطلبی، ویژه‌خواری، استبداد رأی و اعمال خشونت را در حد توان به اوج رساندند.

در مقابل، همتای دیگرش یعنی نهاد سلطنت نیز همین روند را ادامه داد. گرچه در این ۴۶ سال دیگر نظام پادشاهی عملاً زوال یافته و در عرصه داخلی نمود و نشانی نداشت، اما در خارج از کشور در قالب خانواده محمدرضا شاه پهلوی همان خصوصیات منفی شش‌گانه البته در حد ممکن ادامه یافت.

در این بیش از چهار دهه، خانواده سلطنتی از یک سو از پول‌های غارتی خارج کرده از ایران (به گفته رضا پهلوی ۴۶ میلیون دلار با ارزش سال ۵۷ / ۱۹۷۹) به زندگی پر زرق و برق و شاهانه خود ادامه دادند و از سوی دیگر از ویژه‌خواری نهادینه‌شده نظام پادشاهی سنتی و دیرپای ایرانی نیز با قدرت استفاده کردند.

برخی رخدادهای به اصطلاح همایش مونیخ و شعارهای داده‌شده در جمعه و شنبه اخیر (سوم و چهارم مرداد) به روشنی نشان داد که تفکر پادشاهی، همان است که بود و آن جز به اطاعت محض و التزام به حق ویژه خاندانی رضایت نخواهد داد. شگفت این‌که نماد این نوع سلطنت یعنی رضا پهلوی از آزادی مردم ایران و دموکراسی و حق برابر شهروندان ایران نیز یاد می‌کند و در واقع وعده‌فروشی می‌کند.

اما حامیانش در همان همایش شعار می‌دهند: «مرگ بر سه فاسدین، ملا، چپی، مجاهدین». از همه رسواتر، جوانی در همان به اصطلاح همایش و در برابر چشم تماشاگران جهانی، در سخنرانی‌اش اعلام می‌کند: «به هیچ دینی و مذهبی باور ندارد اما کعبه او رضا پهلوی است» و بعد از محل سخنرانی پایین می‌آید و در برابر این کعبه مقدس! و نماد دین جدید، سجده می‌کند و «منتظرالسلطنه» نیز کمترین مخالفتی نمی‌کند.

هرچند من و مانند من بر این نظریم که حکومت جمهوری اسلامی تداوم سلطنت دیرین ایرانی است و ولایت مطلقه نیز ادامه همان سلطنت مطلقه رضاشاهی و محمدرضا شاهی است، اما باید منصفانه اذعان کرد که در نظام ولایی هنوز ابتذال چنان نشده است که کسی در برابر مقام عظمای ولایت سجده کند.

از بیگانه‌پرستی و ابزار شدن رضا پهلوی و حامیان در دستان نتانیاهوی جانی و متجاوز به خاک ایران نیز سخن نمی‌گوییم. تصویر بیگانه‌پرستی و نیز تصویر سجده‌کردن تماشایی مورد اشاره را در زیر ملاحظه کنید. همین دو تصویر برای اثبات ضدایرانی بودن رضا پهلوی و حامیانش کفایت می‌کند. شگفت این‌که برخی با دعوی ملی‌گرایی و ایران‌دوستی، از چنین فردی و جریانی دفاع می‌کنند. گویا نفرت از جمهوری اسلامی، توان اندیشه و انصاف را از چنین افرادی ستانده است.

در هر حال، انقلاب ۵۷ حداقل این فایده را داشته (ولو ناخواسته) که ذات دو نهاد دیرپای ایرانی را، که قرن‌ها به نوعی جامه تقدس پوشیده و در جامعه ایرانی اثرگذار بوده‌اند، تا حدود زیادی عیان کرد.

از نتایج چنین رخداد تاریخی بزرگی می‌تواند خودآگاهی انسانی و ملی ایرانیان باشد. محصول چنین تجربه پرارجی می‌تواند این باشد که عموم ایرانیان بدانند راه رهایی‌شان از هر نوع اندیشه و نظام ویژه‌خواری و قیمومیت، تکیه بر اندیشه و اراده آزاد و توان انتخابگری خودشان است. مردم ایران باید از گذشته‌های دور و نزدیک عبرت بگیرند و در نهایت خودارادی و آگاهانه انتخاب کنند و البته مسئولیت انتخاب خود را نیز بر عهده بگیرند. در این صورت می‌توان به تحقق دموکراسی و آزادی و عدالت نسبی امیدوار بود.

ویژه‌خواری و حق موروثی با دموکراسی سازگار نیست. در یک جمله تا زمانی که «آقازادگی» و نیز «شاهزادگی» اعتبار داشته باشد، امیدی به آزادی و عدالت نمی‌توان داشت.

*بخش نظرات این مقاله به درخواست نویسنده غیرفعال شده است



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy