حمید آصفی
تنش ژئوپلیتیکی تازهای در قفقاز جنوبی در حال شکلگیری است که موقعیت منطقهای ایران را بهطور مستقیم تهدید میکند. در حالیکه رئیسجمهور آذربایجان رسماً ارمنستان را تهدید میکند که باید هرچه سریعتر ساخت گذرگاه زنگزور را تکمیل کند، گزارشهای موثق از احتمال واگذاری کنترل این مسیر به ایالات متحده برای یک دوره طولانیمدت خبر میدهند. در این میان، جمهوری اسلامی همچنان در موقعیت انفعالی قرار دارد؛ بدون ابتکار، بدون راهبرد و بدون اقدام مشخص. واکنش رسمی ایران تاکنون فراتر از چند اظهار نظر پراکنده نرفته است، آنهم در حالیکه یک تغییر ژئوپلیتیکی گسترده در جنوب قفقاز در حال وقوع است که مستقیماً بر امنیت ملی ایران تأثیر میگذارد.
کریدور زنگزور صرفاً یک پروژه اتصال زمینی میان نخجوان و خاک اصلی جمهوری آذربایجان نیست. این مسیر، بخشی از یک طرح گستردهتر ارتباطی میان دریای خزر و مدیترانه است که با مشارکت و حمایت مستقیم ترکیه، اسرائیل و ایالات متحده طراحی شده است. این تحول، یک تغییر راهبردی در نظم امنیتی منطقه محسوب میشود. خطوط قرمز تاریخی ایران در قفقاز جنوبی، اکنون با سکوت و انفعال جمهوری اسلامی عملاً حذف میشوند؛ نه بهواسطه جنگ یا تحمیل خارجی، بلکه بهدلیل غفلت ساختاری در سیاست خارجی تهران.
بر اساس برخی تحلیلها، بحث واگذاری کنترل این کریدور به آمریکا بهمدت یک قرن در دستور کار است. چنین اقدامی در عمل، یعنی نهادینه شدن حضور آمریکا در مرزهای شمالغرب ایران. جمهوری اسلامی که همواره نسبت به حضور آمریکا در منطقه حساسیت امنیتی نشان میداد، اکنون هیچ موضع عملی مشخصی در برابر این تحول ندارد. پرسش کلیدی این است: چرا حکومت نسبت به یکی از مهمترین تغییرات امنیتی در مرزهایش، چنین منفعل عمل میکند؟
پاسخ روشن است. اولویت اصلی جمهوری اسلامی، نه حفظ موقعیت ژئوپلیتیک ایران، بلکه تداوم پروژههای ایدئولوژیک و نفوذ منطقهای در خارج از مرزها بوده است. سیاست خارجی جمهوری اسلامی طی دو دهه گذشته بر پایه گسترش نفوذ در سوریه، لبنان، عراق و یمن تعریف شده، در حالیکه تحولات حیاتی در مرزهای شمالی ایران عملاً نادیده گرفته شده است. قفقاز، که باید در صدر اولویتهای امنیتی کشور قرار گیرد، به حیاطخلوت رقبا تبدیل شده است.
در حال حاضر، ترکیه، آذربایجان و آمریکا بهصورت دقیق و حسابشده مشغول بازتعریف توازن قدرت در این منطقه هستند، اما تهران همچنان درگیر محاسباتی است که با واقعیتهای میدانی هیچ نسبتی ندارد. نهادهای تصمیمگیر در سیاست خارجی، فاقد ارزیابی صحیح از موقعیت ژئوپلیتیک جدید هستند و همچنان در چارچوب ایدئولوژیک و امنیتی کهنهای فکر میکنند که پاسخگوی نظم جدید منطقه نیست.
اجرای کامل پروژه زنگزور به معنای حذف ایران از مسیرهای ترانزیتی شرق به غرب است. در صورت شکلگیری این کریدور، ایران دیگر هیچ دسترسی زمینی مؤثری به اروپا نخواهد داشت. این اتفاق ایران را عملاً در محور آسیای مرکزی و خلیجفارس محصور میکند و آن را از هلالهای ارتباطی و تجاری مدیترانه خارج میسازد. نتیجه، کاهش موقعیت ژئوپلیتیکی ایران در معادلات منطقهای و جهانی خواهد بود. این یک عقبنشینی واقعی در نقشه نفوذ ایران است که پیامدهای اقتصادی، امنیتی و سیاسی بلندمدتی دارد.
همزمان، پیشروی پروژههای پانترکی در شمالغرب ایران، بهویژه در استانهای آذرینشین، با تقویت مسیر زنگزور تسهیل میشود. فضای گفتمانهای قومگرایانه، در غیاب یک راهبرد ملی و وحدتگرا، میتواند به بستر ناآرامیهای جدیدی تبدیل شود. در صورت بروز بحران در این مناطق، جمهوری اسلامی نه تنها از نظر دیپلماتیک، بلکه از نظر امنیتی نیز در موقعیت آسیبپذیری قرار خواهد گرفت.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی در موقعیت دوگانهای گرفتار شده: از یکسو خود را مدافع امنیت منطقه معرفی میکند، از سوی دیگر نتوانسته از مهمترین منافع راهبردی خود در قفقاز دفاع کند. اگر این روند ادامه یابد، ایران تا چند سال آینده نفوذ خود در این منطقه را بهطور کامل از دست خواهد داد. در آن صورت، نهتنها دسترسی به غرب از بین میرود، بلکه عمق راهبردی ایران بهشدت محدود شده و قدرت مانور آن در نظم آینده منطقهای به صفر میرسد.
این پروژه یک مسیر ترانزیتی صرف نیست. این پروژه بخشی از یک راهبرد امنیتی برای حذف ایران از غرب آسیاست. این دیگر یک اختلاف مرزی یا پرونده دیپلماتیک نیست؛ این یک بحران ژئوپلیتیکی است که باید جدی گرفته شود. اگر نظام همچنان در خواب باشد، بیدار شدنش دیگر اهمیتی نخواهد داشت.

آزی آزبورن درگذشت