زیتون - حسن یوسفی اشکوری
جمهوری اسلامی بیش از دو دهه است که غنیسازی اورانیوم را ـ ظاهراً برای فعالیتهای هستهای و مصارف ضروری متعارف ـ آغاز کرده و در این ارتباط با مجموعه جهان، و از جمله خطرناکتر با سازمان ملل و ارباب با نفوذ آن، به جدال و درگیری برخاسته است. حتی دولتهایی چون روسیه و چین نیز با استفاده از غنیسازی به منظور تولید بمب اتم مخالفاند.
حال نمیخواهم در باب حقانیت دعاوی دو طرف منازعه داوری کنم؛ اما بهعنوان یک ایرانی علاقهمند به وطن و مصالح و منافع عمومی مردمان زیسته در این جغرافیا، میخواهم با استفاده از سخن بسیار درستِ زندهیاد مهندس مهدی بازرگان در بیش از هفتاد سال پیش به نکتهای مهم اشاره کنم و مسئولان نظام، بهطور خاص شخص آقای خامنهای را بهعنوان تصمیمگیرنده اصلی در نظام ولایی، مورد خطاب قرار داده و به ضرورتی مهم توجه دهم.
بازرگان نوشتهای دارد با عنوان «قیمتیتر از نفت». این نوشته پس از خلع ید از تولیت انگلیسیها بر صنعت نفت آبادان در پاییز سال ۱۳۳۰، در دولت دکتر مصدق، زمانی که او بهعنوان نماینده دولت در این خلع ید از بیگانه در آبادان حضور داشت، تحریر شد. ابتدا در روزنامه «خبرهای روز» منتشر شد و در همان زمان بهصورت جزوهای توسط شرکت سهامی انتشار به چاپ رسید و اخیراً در مجموعه آثار شماره ۴ ایشان بازنشر شده است.
در آغاز، چند سطر از نوشته بازرگان را عیناً میآورم:
«قیمتیتر از نفت، این اتحاد و اتفاق و هماهنگی و صمیمیتی است که سدهای بزرگ بدبختی ملت را یکی بعد از دیگری خواهد شکست. آن روز دیگر بدون اغراق میتوانستیم بگوییم تاریخ ما چنین هماهنگی و همبستگی ملی را به یاد نداشته و ندارد! خدا پیشقدمان این نهضت را رحمت دهد!»
در ادامه، بازرگان توصیه میکند که: «... دیگر یگانه باشیم.» و در نهایت میافزاید: «اندکی روح بلند و طبع عالی و مردانه داشته باشیم.»
هرچند تمام مقاله خواندنی است، اما با دقت در این جملات، مراد بازرگان از عنوان «قیمتیتر از نفت» روشن است. حال به اقتفای آن مرحوم، و با توجه به تجربه دستکم پرهزینه شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» در طول این سالهای طولانی، به آقای خامنهای و همفکرانش میگویم: اکنون زمان طرح شعار و اعمال سیاست «قیمتیتر از غنیسازی» است. بسیار خوب! غنیسازی و داشتن انرژی هستهای حق مسلم شماست، اما حال که میبینید به این دلیل (و البته شعارهای بیپشتوانهای چون نابودی یک کشور عضو سازمان ملل) جهانی را به مخالفت و دشمنی برانگیختهاید و، مهمتر از همه، مردم و کشور به نابودی و تباهی تهدید جدی میشوند، چه باید بکنید و چه میتوانید بکنید؟
بر اساس تجویز عقل سلیم، هر مسئول خیرخواهی لازم است در هر شرایطی اولویتهایش را مشخص کند. به گمانم، در این وضعیت خطرناک و پرهزینه، بهویژه پس از تهاجم و تجاوز اسرائیل و آمریکا به سرزمین ایران و خسارات عظیمی که بر جای نهاده است، هیچ راهی جز آشتی با مردم و کاستن فاصله کهکشانیِ حاکمیت ولایی با اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران نمانده است؛ البته اگر واقعاً مجالی باقی مانده باشد.
باید به آقای خامنهای گفت که شما با بیتدبیری و با عدم تشخیص یا عدم تعیین اولویتها در مدیریت کلان کشور، دستکم آن چیزی را که قیمتیتر از غنیسازی است از دست دادهاید؛ و آن رضایت و رفاه مردم ایران است. تجربه مکرر نشان میدهد تا زمانی که مردم و ملت از سیاستهای اصلی یک حکومت دفاع و حمایت نکنند، در نهایت شکست خواهد خورد و هیچ برنامهای عملی نخواهد شد.
در این زمینه، حقانیت نظری و صدق معرفتی مهم نیست. پیروزی و شکست در امور اجتماعی و مدیریت بیش از هر چیزی به صلاحیت و امکان تحقق عملی بستگی دارد و نه لزوماً به حقانیت نظری و اصولی.
پس از این همه تجربه و فاجعه، انتظار آن بود که خامنهای متوجه شده و از رخدادها تجربه آموخته باشد؛ ولی گویا تمام این تجربهها بیتأثیر بوده و این همه واقعیتهای تلخ نیز ایشان را به بیاعتباریِ شعارهای عمدتاً بیپشتوانه قانع نکرده است. در هر حال واقعیت این است که بدون مردم و بدون حمایت خالصانه و ارادی و اختیاری یک ملت، هیچ هدفی (ولو حق و درست) محقق نخواهد شد.
آری:
مورچگان را چو بود اتفاق / شیر ژیان را بدرانند پوست.

امیرفرشاد ابراهیمی: شاید خیلی ها ندانند اما...

شعار میهندوستی؛ پوششی برای چرخش شعلهسعدی