آن دست که نَفْسِ بی گناهی را کُشت
انگار تمامِ مردمان را کشته
پنداشت که با چراندن خفاشان،
خورشیدکمان و آسمان را کشته
خونی که روان شدهست بر لالهی گوش،
میجوشد هنوز و غرقشان خواهد کرد
پژواکِ غریبِ نامِ یک دختر کُرد،
ظلمی که نهفتند، عیان خواهد کرد
این پرچم آغشته به شب گیسویش
از سایه خرچنگ تو پس میگیریم
آی ملغمه دروغ ای ترسیده
ما این وطن از چنگ تو پس میگیریم
<
شعر وخوانش از مونا برزویی
#مونا_برزویی #مهسا_امینی https://t.co/PFYeCPFfVs pic.twitter.com/Mh9r6Nzwzw
-- سرود فرزندان دریا (@jegarhayenarenj) September 19, 2025
مونا برزویی، در خصوص این شعر نوشته: «خودم الان اصل این ویدیو رو ندارم بدون تیتر رسانهها و نوشتهها و... ولی یک نکتهی بسیار مهم داره که دوست ندارم سانسور شه.. در قاب اصلی دستامو داشتم محکم فشار میدادم.. نور داشت میرفت. یک بار وقت خواندن داشتم.. و مهمتر اینکه حتی به خانوادهام نگفته بودم دارم همه چیزو رها میکنم.. اضطراب اون دستها مهمه. محکم فشار میدادم که نلرزم
دو هفته قبلش میخواستم بعد از سالها از ایران برم به دلایلی که برام مهم بود.. چند هفته بود که پاسپورتمو تمدید کرده بودم و چمدانم در اتاق پشتی باز بود.. بعد مهسا، در واقع برای خودم نوشتم که بمان و پس بگیر»

به من گفتند به جای همخوابگی میگفتی صیغه