نقدی بر مقالهی «نسبت مخالفین رضا پهلوی با واقعیت» از منظر فلسفهی سیاسی و تجربهی تاریخیاسماعیل لیاقت
در برابر تحلیلهایی که جامعهی ایران را خارج از زمان و مکان تصویر میکنند، این مقاله با تکیه بر تجربهی تاریخی، فلسفهی کرامت، و اخلاق سیاسی، داوری ذاتگرایانهی نویسنده را به چالش میکشد. نقد سلطنت، نفی جامعه نیست؛ و دموکراسی، نه معجزه، بلکه فرآیند است.
در مقالهی «نسبت مخالفین رضا پهلوی با واقعیت» منتشرشده در گویا نیوز، نویسنده با لحنی تحقیرآمیز، مخالفان سلطنت را به بیخبری از تاریخ، ناآشنایی با دموکراسی، و خیالپردازی متهم میکند. او مینویسد:
«گاهی برخی از جریانات یا افراد چنان سخن میگویند که گویی جامعهی ایران ذاتاً مستعد دموکراسی بوده و پهلوی آن را تباه کرده است. یا تصور میکنند همین جامعه، پس از جمهوری اسلامی، در یک شب دموکراتیک میشود و پهلوی مانع این معجزهی ناگهانی است!»
این جمله، نه فقط از نظر فلسفی، بلکه از منظر تاریخی و اخلاقی نیز محل تأمل است. زیرا:
تحلیل نویسنده، جامعهی ایران را بهگونهای تصویر میکند که گویی در خلأ تاریخی و اجتماعی قرار دارد--نه تحت تأثیر استعمار، نه سرکوب، نه ساختار قدرت. این نگاه، از منظر فلسفهی تاریخ، نوعی ذاتگرایی فرهنگی است: فرض اینکه یک ملت، بهطور ذاتی، مستعد یا غیرمستعد دموکراسی است. چنین داوریای، در سنتهای فلسفی از هگل تا آرنت، رد شده است. جامعهها در بستر تجربه، نهاد، و کنش تاریخی شکل میگیرند--نه در ذاتهای فرضی.
۲. بیش از صد سال مبارزه برای دموکراسی نادیده گرفته شده
از انقلاب مشروطه تا جنبش ملی شدن نفت، از تلاشهای آزادیخواهانهی دهههای ۴۰ و ۵۰ تا جنبش سبز، و از جنبش «زن، زندگی، آزادی» تا اعتراضات کارگری و معلمان--جامعهی ایران، بارها و بارها برای دموکراسی مبارزه کرده است. نادیده گرفتن این تاریخ، نه فقط بیانصافیست، بلکه تحریف واقعیت است. اگر جامعهی ایران به دموکراسی نرسیده، نه بهخاطر «ذات عقبمانده»، بلکه بهخاطر ساختارهای سرکوب، کودتا، و حذف نهادهای مدنی بوده است.
۳. نقد پهلوی، نقد ساختار است--نه نفی جامعه
نویسنده، نقد سلطنت را به نفی جامعه تعبیر میکند. حال آنکه نقد پهلوی، نقد شیوهی حکمرانی، تمرکز قدرت، و حذف نهادهای مستقل است--نه نفی مردم. تجربهی تاریخی نشان داده که هرگاه مردم ایران امکان مشارکت یافتهاند، از شوراهای مشروطه تا انتخابات آزاد، توانستهاند کنش دموکراتیک نشان دهند--حتی در شرایط دشوار.
۴. دموکراسی، فرآیند است--نه معجزه
نویسنده، با تمسخر «معجزهی ناگهانی»، فراموش میکند که دموکراسی، نه در یک شب، بلکه در فرآیندهای تدریجی شکل میگیرد. اما این فرآیند، نیازمند نهاد، اعتماد، و تجربهی جمعی است--نه تصویرسازی سیاسی. اگر جامعهی ایران پس از جمهوری اسلامی به دموکراسی نزدیک شود، نه بهخاطر ذات، بلکه بهخاطر تجربهی زیسته، نقد گذشته، و بازسازی میدان گفتوگو خواهد بود.
۵. داوری اخلاقی: با دوست باید وفادار بود، ولی به راه اشتباه نباید رفت
در پایان، یادآوری جملهای از داریوش همایون ضروریست:
> «با دوست میباید وفادار بود، تا پایان، ولی با او به راه اشتباه نباید رفت.»
اگر رضا پهلوی یا هر چهرهی سیاسی، دوست مردم ایران تلقی شود، نقد او نه خیانت، بلکه مسئولیت اخلاقیست. دفاع از سلطنت، اگر با نادیده گرفتن تاریخ و تحقیر جامعه همراه باشد، نه به دموکراسی کمک میکند، نه به همبستگی ملی.
این مقاله، دعوتیست به بازاندیشی در زبان سیاسی، در داوری تاریخی، و در مسئولیت اخلاقی. سیاست، اگر از تجربهی مردم جدا شود، به تصویر بدل میشود--نه میدان. و میدان، جاییست که نقد، گفتوگو، و کرامت انسانی، مقدم بر هر داوری سیاسیاند.
منبع: گویا نیوز:
مطلب بعدی...

دو کودتا، دو فرهنگ متفاوت، مسعود امیرخلیلی

دو کودتا، دو فرهنگ متفاوت، مسعود امیرخلیلی
















