به نام خدا
هم صنف گرامی و هم دانشکدهای اسبق آقای جمال شورجه
حدوداً بيست سال پيش بود که دفاعيه ات توی آمفی تاتر دانشکده سينما تاتر برگزار شد، فيلم "بکوبيد دهلها" را ساخته بودی. مستند خوبی بود. خوشبختانه پس از آن فيلمساز شدی و مدير نشدی.
اما قربانت گردم، با پاسخی که به نامهی ۴۵ سينماگر دادهای، از مقام فيلمسازی به جايگاه مديريتی تغيير مکانت داده است. اين همه جديت به خرج دادهای تا اين نامهی ساده را نقد کنی؟ به نظرم آمد که بی دليل به جای مقامات مسوول قرار گرفتهای!
ما به سادگی از مديران و سياستگزاران فرهنگی خواسته ايم که به اين بخش از سينما که فيلمهايش مهجور مانده و بر خلاف نظر دوستان، مخاطب خودش را هم دارد، توجه کنند اما نمی دانم شما چرا بر آشفته شدهای؟
مسئلهی برخورد با فيلمهای جشنواره فجر گوشهی کوچکی از نامهی کوتاه ما بود و داعيه اين را هم نداشتهايم که همهی فيلمهای جشنواره را ديدهايم، فقط خواستهايم به مقوله نمايش فيلمهای فرهنگی نگاهی دوباره انداخته شود و خوشبختانه بزرگترهای اين سينما هم حمايتمان کردهاند، عزت الله انتظامی، علی نصيريان، بهرام بيضايی، داريوش مهرجويی، عباس گنجوی، رخشان بنی اعتماد، کيانوش عياری، پرويز پرستويی، کيومرث پوراحمد، فاطمه معتمد آريا و بسياری از دوستان نيز که هم نسل ما نيستند با ما هم صدايی کرده اند و البته جای شما و بسياری از سينماگران در اين درخواست صنفی خالی بود و هست. ما خواسته هايمان را به سادگی مطرح کردهايم و شما با پيچيدگی پاسخ دادهای و کم مانده که کلهی ما را هم بکنی! متنی که ما امضا کردهايم چه ارتباط دارد به تسامح و تساهل و انتخابات مجلس و رياست جمهوری؟ و سياست و... چند سالن سينما برای اکران فيلمهای ما بدهند کافی است!
من هم مثل شما تجربه ی انقلاب و جنگ را دارم و همه کسانی هم که اين نامه را امضا کرده اند زائيده و بزرگ شدهی اين آب و خاکند و هيچ کدام هم در نيويورک و لس آنجلس و CIA برای فيلم ساختن بر عليه وطن تربيت نشدهاند. همگی مطالباتی مشترک دارند که به آرامی در نامهشان نوشتهاند.
فی الحال، بيا فيلممان را بسازيم و از مسوولان بخواهيم که پاسخ بدهند. معاونت امور سينمايی ماشالله حی است و حاضر و پاسخ گو، انشالله که نامه را میخواند و ترتيب اثر میدهد و مشکلات نمايش فيلمهای ما هم حل میشود.
خلاصه اين که اگر اهل چای قند پهلو هستيد، دعوتتان میکنم در يکی از قهوهخانهها، بنشينيم و ديشلمهای بنوشيم و از چای لب تلخ ايرانی بگوييم که دارد با واردات چای احمد و محمود و ليپتون نابود میشود و چایکار شمالی هم مثل فيلمساز ايرانی مظلوم واقع شده و جنسش را نمیتواند بفروشد و توليدش مازاد بر نياز داخله است. پس از نوشيدن چای و گپ و گفت، اگر تا آن مقع قليان هم آزاد بود، پکی هم بزنيم و دود تنباکويی به ششها برسانيم که هوای تهران چند وقتی است کم دود و پربرف شده است.
اميرشهاب رضويان
۱۴ بهمن ۱۳۸۶
در همين رابطه:
[پاسخ خشمگينانه جمال شورجه به سينماگران معترض، اعتماد]
[اعتراض سينماگران ايران به سياست های فرهنگی، بی بی سی]
[فاطمه معتمدآريا: می خواهند بخشی از سينمای انديشمند را حذف کنند، راديو فردا]