شش تن از امضاء کنند گان اولیه فراخوان رفراندوم با انتشاراطلاعیه ای،با عنوان "صبح نزدیک است"،ضمن ارزیابی خود ازعملکرد فراخوان نامبرده ضرورت پایان فازگفتمان،و ورود به فاز سازماندهی برای ایجاد یک اپوزیسیون گسترده را مطرح ساخته اند که جای بسی چون وچرا دارد. درکل می توان گفت که ادعای فوق نه سنخیتی با سرگذشت فراخوان مذکوردارد ونه با واقعیت هائی که درجامعه می گذرد،و نه حامل ره یافتی برای رهائی ازفضای خفقان آورکنونی است. واین همه نشان می دهد که متأسفانه،آن ها هیچ درسی ازتحولات و تجربیات یک سال گذشته وآن چه که دررابطه فراخوان گذشت به عمل نیاورده اند. آن ها به بهانه ایجاد یک اپوزیسیون رنگارنگ و سلطه یک گفتمان اختراعی،با دادن شعارحداقلی و درزگرفتن مطالبات هم اکنون موجود،سودای مبارزه برای "دمکراسی "را درسرمی پرورانند.با ریختن اپوزیسیون دریک توبره،اگر هم چیزی حاصل شود بی تردید آن چیزدمکراسی نخواهد بود. والبته بازنمائی کالای قاچاقی که درزیراتیکت دموکراسی حمل می شود، ازوظایف مهم مدافعان دموکراسی بشمار می رود.
ظاهرا آن چه که آن ها را به یاد انتشاراین اطلاعیه انداخته همانا فرارسیدن سالگرد فراخوان و نیزتحرکاتی است که اخیرا درخارج ازکشور با سکانداری سلطنت طلبان حول آن صورت می گیرد.
بیانیه که ادعای موفقیت وفراگیرشدن گفتمان رفراندوم را دارد و برای آن یک جنبش فرضی و فراگیرهم قائل می شود، درشرایطی صادرمی گردد که حتی خود این امضا کنندگان درموقعیت یکسال گذشته خود نیستند. درآن هنگام پایه واقعی این فراخوان که به آن اهمیتی بیش ازاطلاعیه های معمول می داد، تشکل دانشجوئی تحکیم وحدت بود که اکنون عناصرامضاء کننده آن بیرون ازآن مجموعه قرارگرفته و بعضا هم مقیم خارج کشور شده اند و به قلم زنی و سیاست ورزی درخارج کشور و ازجمله درسایت های اصلاح طلبان خارج کشورمشغول شده اند.آن ها ظاهرا به این باوررسیده اند که با اقامت درخارج وبهره گیری ازفضا و امکانات آن روحی تازه درکالبد نیمه جان "فراخوان" بدمند. یکی دیگرازآن امضاء کنند گان-محسن سازگارا- که زمانی ادعا می کرد با 500 نفرکادرهوادار فراخوان می توان عرصه سیاست را فتح کرد،اکنون به عنوان کارشناس سیاسی اوضاع ایران ومحقق دریکی از مؤسسه های آمریکائی مشغول خدمت است.علاوه برآن درمقایسه با سال گذشته،تحکیم وحدت،نیزبه میزان زیادی وزن مخصوص سابق خود را ازدست داده ودرکل شاهد آنیم که جنبش دانشجوئی با پوست اندازی و برآمد جدید و با نیروها و کاراکترجدیدی،تدریجا وارد میدان فعالیت می شود.که می توان گوشه ای ازآن را درمراسم خودجوشی که به مناسب بزرگداشت 16 آذرامسال دربرابردانشکده فنی برگزارشد مشاهده کرد.مراسمی که درآن طرح مطالبات کیفیتا نوینی چون مبارزه علیه نظام سرمایه داری و ضرورت پیوند جنبش دانشجوئی با جنبش ها و اعتراضات کارگران و معلمان و زنان و... و با شعارهائی چون برابری و آزادی سیمای جدیدی به خود می گیرد. باین ترتیب ملاحظه می شود که حتی صادرکنند گان وپشتیبانان اصلی این فراخوان درداخل کشور جایگاه ومنزلت سیاسی یک سال پیش خود را نیزندارند،تاچه رسد به آن که ازفراگیرشدن"گفتمان رفراندوم" وورود آن بفازجدیدی سخن به میان آید.ازسوی دیگر این اطلاعیه درشرایطی صادرمی شود که نشست غیرعلنی"جمهوری خواهان شرمگین" و سلطنت طلبان در برلین و اخیرا برگزاری کنگره بروکسل توسط "کمیته های رفراندوم"معلوم کرد که این پروژه صرفنطرازاین که نیات طراحان اولیه آن چه بوده باشد،همان گونه که بعضا توسط منتقدین مطرح می شد،درعمل چیزی جز تعبیه اسب تروائی برای ائتلاف سلطنت طلبان و قدرت هات حامی آن ها با طیفی ازنیروهای مدعی جمهوری خواهی، و یارگیری از برخی عناصر و یا نیروهای روشنفکر و سابقا وابسته به چپ،برای موجه جلوه دادن این گونه ائتلاف ها نبوده است. حضور کارگردانانی چون چون داریوش همایون، شاهین فاطمی ودلالانی چون آهی وروستا و پیام دهندگانی چون نیلوفربیضائی ... درکنگره بروکسل اثبات کننده واقعیت فوق است. سکان داری سلطنت طلبان وپوشش دادن رادیوهای متعلق به آن ها ازاین نشست،چنان عیان بود که حتی آقایانی چون حسین باقرزاده و جمشید طاهری پورو... که خود اززمره فعال ترین عناصر جوش دهنده اتحاد سلطنت طلبان وغیرسلطنت طلبان بوده اند، ترجیح دادند که برخلاف نشست برلین و برای اجتناب ازرسوائی بیشتر ازحضورمستقیم خود درنشست بروکسل اجتناب ورزند. والبته با این هدف که مبادا به مهره های کاملا سوخته و بی خاصیتی تبدیل شوند که به رسالت هموارسازی و جاده صاف کنی آنان درتحقق بخشیدن به این پروژه لطمه بیشتری وارد شود.
سوای ادعاهای واهی ی هم چون ورود رفراندوم به فازجدید ووجود جنبش فراگیری که گویا حالادیگر وقت آن رسیده که سازمان دهی شود، بیانیه حاوی پیش فرض ها و احکام دیگری است که برخلاف ادعای امضاء کنندگان آن نمی تواند نسبتی با مفهوم واقعی دموکراسی وشرایط پایه ای شکل گیری آن داشته باشد. دراینجا بطور تلگرافی به نقد چندگونه ازاین احکام و پیش فرض ها پرداخته می شود:
ا-اولین درس بزرگ مبارزه ضداستبدادی-دمکراتیک یکصدسال گذشت و ازجمله انقلاب بهمن آن است که معلوم شده هرمبارزه علیه استبداد بخودی خود معادل دمکراسی نیست. چرا که بسته باین که منافع، ماهیت و ترکیب نیروهای جبهه ضداستبدادی چه باشد،حتی می توان ازموضع مافوق ارتجاعی هم با استبداد حاکم به مقابله پرداخت. بنابراین سقوط یک استبداد فی نفسه معادل "طلوع سحر"نیست. شاید هم ممکن است مقدمه فرود شب تیره تری باشد. برای آن که مبارزه ضداستبدادی براستی به دمکراسی وحاکمیت اراده آزاد مردم فراروید، نیازمندطرح مطالباتی براستی دمکراتیک ومبتنی برجنبشی دمکراتیک و پرورش یافتن توده ها درکوران چنین کارزاری است. تا که دموکراسی یعنی حاکمیت مردم بوسیله مردم و برای مردم صورت واقعی بخود بگیرد. وگرنه طلسم گذرازاستبدادی به استبدادیگر ولو آن که کسانی بکوشند برای خام کردن مردم روکش دموکراسی به آن بکشند، هم چنا ن دست و پایمان را به به زنجیر خواهد کرد. بررسی این مبارزات ضداستبدادی نشان می دهد که پاشنه آشیل و آسیب پذیر همه این جنبش ها(چه مشروطیت و چه ملی شدن نفت و چه انقلاب بهمن ...) قبل ازهرچیز درنحوه آرایش صفوف اردوی مدعیان دمکراسی قرار داشته و شکست و ناکامی آن ازطریق دشمنان درونی دمکراسی صورت گرفته است. یعنی به نوعی ازصف آرائی ضداستبدادی که درآن دشمنان دوست نمای دمکراسی دست بالا را پیداکرده و رهبری و هدایت ان را بدست گرفته اند. به یک اعتبار می توان گفت که برای حرکت بسمت دمکراسی و بیرون آمدن ازچرخه معیوب و لعنتی فوق، نحوه مبارزه علیه استبداد وآرایش صفوفی که برای آن صورت می گیرد، ازخود سرنگونی استبداد هم مهم تراست.اگر دست یابی به هدف دمکراسی درپی سرنگونی استبداد، با نحوه آرایش قبل ازسرنگونی پیوند تنگاتنگی دارد،باید دید چه بینشی مانع برقراری چنین پیوندی می شود؟ عوامل متعددی وجود دارند،اما بی تردید یاخته اصلی این بینش را که هم چون طلسمی ما را محکوم به تکراراشتباهات گذشته می کند، باید درایده "همه باهم" دانست.ایده ای که منبع نیرومندی و اقتداررا در یکی شدن و حذف تمایزات نیروها و جریانات اجتماعی دارای منافع متفاوت و متضاد جستجو می کند. واین همان یاخته جان سختی است که بازتولید کننده استبداد نوین و به شکست کشاندن مبارزات و جنبش های ضداستبدادی و دمکراتیک مردم ما دریک صد سال گذشته بوده است. متأسفانه نویسندگان اطلاعیه، دریک واگشت قهقرائی-حتی درمقایسه با سخنان و برخی نوشته های پیشین خود "خواهان به تعلیق درآوردن تمايزات ايدئولوژيک ومعرفت شناسانه و ديدگاه های چپ و راست اقتصادی تا "حصول موفقيت جنبش دموکراسی خواهی" شده اند. خواست وبینشی که البته همه امان باگوشت و پوست امان با عواقب ناگوار مسلط شدن آن برجنبش ضداستبدادی تحت عنوان "بحث بعدازپیروزی" توسط "مسحورشدگان سحر خمینی" آشنائیم. ودلیل رویکرد سلطنت طلبان به آن هم تحت عنوان"هم اکنون فقط اتحاد" نباید برکسی پوشیده باشد. با این همه به نظرمی رسد رهائی ازطلسم لعنتی فوق وعقیم کردن یاخته ای که متأسفانه درشرایط تشدید استیصال و سرکوب توسط استبدادحاکم فرصت و زمینه رشد و تکثیر بیشتری می یابد، هم چنان با دشواری های بزرگی همراه است.
2- اطلاعیه در فرازدیگری مدعی می شود که درفضای سیاسی ایران فقط دوگفتمان و دوصف وجود دارد: صف رژیم و مخالفان آن. گرچه این اظهارنظرازجهتی با نیت خیر،یعنی نفی ادعای اصلاح طلبانی که هم چنان مدعی دوگانه بودن حاکمیت وامکان اصلاح پذیری آن هستند صورت گرفته است. اما به این بهانه یکدست کردن صفوف جنبش و اپوزیسیون،هم غیرواقعی است و هم متضمن خطربرای دمکراسی.غیرواقعی است چون نگاهی به صحنه سیاست اجتماعی نشان می دهد که دراین عرصه ما با دوگفتمان و دوصف مواجهیم نه یک صف. صفی که با شعارپیوند نان و آزادی و تجزیه ناپذیربودن این دو و باترکیب هم زمان مبارزه سیاسی علیه استبداد با چیزی نه کم اهمیت ترازآن یعنی با محتوای اقتصادی و اجتمائی استبدادمذکورو برپایه دامن زدن به شکل گیری یک جنبش پردامنه حول آن متمایزمی شود. وصفی که با تأکیدبرمبارزه صرف سیاسی وبانگاه به حمایت اقشاروطبقات دارا و یا قدرت های بزرگ امپریالیستی همراه است. صفی که دردرون خود می تواند هم دربرگیرنده سلطنت طلبان و هم حتی جمهوری خواهان باشد(که دولت آمریکا هم با چنین جمهوری خواهانی مسأله ای ندارد).
ازاین رو وظیفه مدافعین راستین دموکراسی نه فقط انکارچنین تمایزات و پاشیدن خاک برای محو چنین تمایزاتی نیست،بلکه شفاف کردن هرچه بیشترتمایزات اصلی و صفوف مرتبط به آن است. بدون روشن شدن چنین تمایزی جنبش ضداستبدادی فقط می تواند بسوی مسلخ خود روانه شود.
3-اطلاعیه اگرچه هم به شکست اصلاح طلبان وهم خطرات و پی آمدهای ناشی ازبرسرکارآمدن دولت احمدی نژاد اشاره می کند،اما متأسفانه فاقد جمع بندی درستی ازرویدادهای فوق است.اصلاح طلبان شکست خوردند ازجمله باین دلیل مهم که با اجرای سیاست های خانه خراب کن اقتصادی و باتؤسعه دامنه فقر و شکاف های طبقاتی فاصله بین مردم و خود را بحداعلا رساندند. درنتیجه مردم آن ها را تنها گذاشتند تا درانزوای خود به خدمات بی شائبه اشان برای نظام ادامه دهند. و احمدی نژاد –بعنوان کارگزارمورد توجه ولی فقیه-ازجمله به این دلیل توانست رقبای خود را آچمزکرده وبراحتی برآنان بتازد که با شیادی تمام برشعار تأمین عدالت و نان انگشت گذاشت. باوجود این دیده می شود که پژواک گسترده پیام انتخابات نهم ریاست جمهوری-پیوند ناگسستنی نان و آزادی که باطل السحر نظام اسلامی بشمار می رود-هنوزکه هنوزاست مورد غفلت اطلاعیه نویسان قرارمی گیرد.آنان بی اعتنا به پیام مزبور،هم چنان ازمبارزه صرف سیاسی ومنجمد ساختن سایر مطالبات صحبت کرده و عملا ازمزدوحقوق بگیران و جنبش زنان و زحمتکشان می خواهند که بقیه مطالبات خود را فعلا "درحالت تعلیق نگهدارند" تا در نوبت بعدی-پس ازحصول دمکراسی-زمان مناسب برای طرح آن ها فرابرسد. ولی غافل ازآن که با درنظرگرفتن همان تجربه اصلاح طلبان دوم خرداد با سیاست انجمادشان نه مردم را می توان بروی صحنه عمل سیاسی کشاند ودرنتیجه به حاکمیت استبداد پایان داد و نه اساسا بدون طرح این مطالبات و حضورمردم درصحنه سیاسی، دمکراسی حاصل خواهد شد.مردم با ترکیب هم زمان مطالباتشان وجود خارجی دارند. بدون آن یا "مردمی" خواهیم داشت سرسپرده و مقلد(مانندخمینی عزیزم بگو تا خون بریزم) ویا آن که در انتظار ورود دست غیبی و امدادهای خارجی باشیم.
رویهم رفته امضاء کنندگان اطلاعیه،حامل بینشی هستند که مطابق آن وقتی سخن ازمبارزه ضداستبدادی- دموکراتیک به میان می آید، دونکته اصلی فراموش شان می شود. اول آن که درواقعیت عینی مبارزه ضداستبدادی ازمطالبات ضد سرمایه داری و بطوراخص ازسیاست های اقتصادی نئولیبرالیستی(آن هم درخشن ترین وجوه خود) جدا نیست. بنابراین مبارزه علیه استبداد و مطالبات اقتصادی و اجتماعی درپیوند تنگاتنگ بایکدیگر قرار دارند و تجرید و انتزاع آن ها توسط این دسته ازروشنفکران وسپس تلاش برای تحمیل آن ها برواقعیت های مبارزه طبقاتی –سیاسی جزتضعیف جنبش ضداستبدادی-دمکراتیک حاصلی ندارد. علاوه برآن دمکراسی –اذعان به حاکمیت مردم- فقط طرح چند مطالبه زیبا واذعان به آن ها درحرف نیست. بلکه مهم ترازآن بکارگیری آن گونه ملزومات و اقدامات عملی است که ازهمین امروز راه دست یابی به حق حاکمیت را برای مردم و تحقق پذیری خود حکومتی آنان هموار کند. ازهمین رو تکیه بر مردم و جنبش های آنان و تلاش برای ارتقای خودآگاهی آن ها، بعنوان مهم ترین منبع اقتدار برای درهم کوبیدن دژهای استبداد بسود دمکراسی،ضرورتی حیاتی است.ازاین رو برسمیت شناختن این جنبش ها و مطالبات آن ها مهم ترین منبع رهائی بخش و شاخص اصلی تنظیم مناسبات سیاسی جریانات گوناگون اجتماعی و سیاسی با یکدیگراست. نبایدحتی یک لحظه هم فراموش کنیم،که دولت استبدادی جمهوری اسلامی هم مثل هرحکومتی تکیه گاهش درمیان طبقات و منافع طبقاتی معین قراردارد ولاجرم حامل سیاست های معین اقتصادی و سیاسی است. مبارزه مردم علیه استبداد-استبدادی که درقالب یک کارفرمای سیاسی واقتصادی کنترل سهم بس بزرگی ازتولید ناخالص وحمایت ازبخش خصوصی ومناسبات حاکم را بعهده دارد،بدون مبارزه علیه این سیاست های اقتصادی واجتماعی وجود خارجی ندارد. علاوه برمبارزه علیه شکل استبدادی نظام،مبارزه با همین محتوای ضددمکراتیک استبداد است که پایه اصلی تاکتیک ها و اقدامات دمکرات های واقعی ونسبت آن ها با نیروهای دیگر را تشکیل می دهد. روشن فکران مدعی دموکراسی که با دورزدن این واقعیت ها به اختراع گفتمانی مغایر با آن می پردازند و بدترازآن درصددند تا گفتمان واحدی را به همه طبقات و اقشاراجتماعی تسری دهند،بهتراست بجای دورزدن مطالبات مردم اعماق ونگاه به قدرت ها و نیروهای غیرمردمی، به نیروی تاریخ سازآنان باورداشته و برای تغییر شرایط بخود آن ها مراجعه کنند. آری بهتراست مبارزات آن ها را برسمیت بشناسیم و آستین هایمان رابرای تقویت و بالندگی آن ها بالابزنیم.