در ماه های اخیررژیم اسلامی، گام های تازه ای را درجهت دست یابی به اقتداراتمی و بقول خود، وارد کردن کشور به گردونه باشگاه های دارای فناوری تولید انرژی هسته ای برداشته است. این روزها احمدی نژاد سرمست ازدست آوردهای چندماهه دولت خود،درجوله های تبلیغاتی اش برای مردم فلاکت زده صفحات جنوبی ایران که بیصبرانه درانتظار آمدن پول نفت به سرسفره های خالی خود هستند،مژده دست یابی عنقریب به انرژی هسته ای را می دهد.براستی درتصورات این مردم فلاکت زده،که گفته می شودبرای رساندن صدای دادخواهی خود بگوش "دولتمردان جمهوری اسلامی" 180 هزارنامه به دستیاران احمدی نژاد تحویل داده اند،انرژی هسته ای چه جورچیزی است؟ آیا بدرد پر کردن شکم های گرسنه وآبادکردن دهات و شهرها و مدارس نیمه ویران می خورد یا آن که دستاویزی است برای کابینه جنگی ولایت فقیه،برای نجات بارگاه به خطرافتاده خود؟ که باشیادی تمام با نان وسفره مردم تاخت زده شده تا بدان وسیله تبدیل کشور ومردم به یک قلعه ای نظامی و به گوشت دم توپ،باسهولت بیشتری صورت گیرد. پاسخ هرچه باشد،مسلم است که رژیم ایران موجودیت خود را با دست یابی به سلاح هسته ای پیوند زده و تلاش برای کسب سلاح هسته ای نیز،بنوبه خود جامعه جهانی را بیش ازپیش برعلیه رژیم برانگیخته وبدین سان چرخه بقاء وسلاح هسته ای را به یک دورباطل تبدیل کرده است. برهمین اساس است که سردمداران رژیم و ازجمله وزیرخارجه تصمیم ایران را دردست یابی به چرخه هسته ای برگشت ناپذیراعلام کرده است.بی شک رویکرد تازه رژیم درشکستن مهروموم تأسیسات غنی سازی نطنز،وضعیت جدید و درعین حال پیچیده ای را درروند بحران هسته ای بوجود آورده است. محورهای وضعیت تازه را می توان درمؤلفه های زیرمورد ارریابی قرارداد:
الف- یک فرصت طلائی
اکنون دیگر تردیدی وجود ندارد که سردمداران و تصمیم گیرندگان اصلی نظام اسلامی به این باوررسیده اند که شرایط کنونی جهان و کشور،شرایطی که مشخصه های آن شکست یک جانبه گری،تشدید بحران عراق ولاجرم گسترش بحران اعتماد شهروندان به سیاست های حاکم بردولت های غربی ازیکسو و یکدستی نسبی حکومتی،رضایت بخش بودن وضعیت ذخایرارزی رژیم ازسوی دیگر است، یک فرصت طلائی برای شروع مجدد تلاش برای دست یابی به سودای اقتدارهسته ای را،فراهم ساخته است. فرصتی که بهرقیمت شده می توان و باید ازآن سود برد. وجود چنین ارزیابی را نه فقط می توان به وضوع ازلابلای اقدامات عملی رژیم استنتاج کرد، بلکه اکنون مدتی است که کارگزاران اصلی رژیم وا زجمله علی لاریجانی آن را آشکارا بزبان آورده اند.
ب- انرژی هسته ای هم چون ابزاری بازدارنده درخدمت بقاء رژیم
جمهوری اسلامی براین باوراست که ازِقبل داشتن اقتداراتمی وبعنوان عامل بازدارنده، درجهانی که ازهرسومورد تهدید قراردارد، قادر به بقاء و تداوم حیات پرمخاطره خویش شده و می تواند موجودیت نابهنگام و بحران زای خود را برجهان تحمیل کند.البته بهره گیری ازالگوی کره شمالی ومسلح شدن کشورهای منطقه نظیر پاکستان وهند وبویژه اسرائیل به مثابه یک دشمن، به چنین سلاح هائی ازدیگرانگیزه های رژیم برای تسلیح خود به سلاح اتمی است.
ج-خط قرمزها بکنارمی رود
وسوسه دست یابی واهمیت دست یابی به چنین"اقتداربازدارنده ای"برای رژیم چنان است که باکنارگذاشتن گذاشتن خط قرمزهای موجود خود،نظیر سیاست های معطوف به ممانعت از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل وحملات نظامی به تأسیسات موجود، خود را برای پذیرش چنین عواقب محتملی آماده کرده است.اکنون بنظرمی رسد که خط قرمزاصلی رژیم تنها معطوف به ممانعت از تهاجم گسترده وهمه جانبه باشد که آن هم درشرایط کنونی نامحتمل بنظرمی رسد.
همان طورکه علی لاریجانی درافشاء گوشه ای ازتصمیمات اتاق تصمیم اعلام داشته است،جمهوری اسلامی درپیشبرد این هدف خود سناریوی های گوناگون قدرت های غربی و راه های مقابله با آن را بررسی کرده و با درنظرگرفتن آن ها،تصمیم گیری کرده است. براساس یکی ازاین سناریوها درصورت ارجاع پرونده هسته ایران به شورای امنیت سازمان ملل، ایران نیزدراقدامی تلافی جویانه، همانطور که مصوبه کنونی مجلس آن را برای دولت الزامی ساخته است،عدم پای بندی ایران به مفاد پروتکل الحاقی صورت می گیرد که به معنای ازدست رفتن امکان کنترل و نظارت آژانس وجهان غرب ازفعالیت های هسته ای ایران است.تهدیدبه توقف اجرای پروتکل الحاقی،درپی نشست ترویکای اروپا وقوت گرفتن احتمال ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل، بیش ازهرزمانی ازسوی مقامات رژیم مطرح می شود.
گوشه های دیگری از تصمیات پشت پرده را درسخنان سرداری ازسپاه پاسداران بهترمی توان مشاهده کرد:
"سردارحاجی نجار جانشین سیاسی ستاد مشترک سپاه پاسداران درهمایش "فناوری هسته ای،چالشها و فرصتها"ازآمادگی نظامی و ذخیره سازی درکشوربرای مقابله با خطرات احتمالی خبرداده است. دراین سمینار سردارحاجی نجار ازوجود 300 نقطه حساس هسته ای درکشور سخن به میان آورده است". اودررابطه با تهدید ایران برای ارجاع پرونده شورای امنیت گفته است:"درآستانه شروع به کاردولت جدید،تهدید به ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل می توانست مشکلاتی برای ما ایجاد کند. درهمین ارتباط درشورای عالی امنیت ملی این بحث قوت گرفت که اولین راهبردمی بایست معطوف به این نکته باشد که خط قرمزشورای امنیت شکسته شود ودراین ارتباط مفروضات مختلفی مورد بررسی قرارگرفت. مهمترین بحث این بودکه برای شکستن این خط قرمز و مقابله با نظرشورای امنیت می بایست آمادگی داشته باشیم.مثلا برای مقابله با تحریم اقتصادی دولت می بایست ذخیره سازی را دردستورکار خود قراردهد و یابرای آمادگی دربرابر حمله نظامی، همایش 9 میلیون نفری بسیجیان درسراسرکشور برگزارشد که همه این اقدامات با اهداف خاص و برنامه ریزی قبلی صورت می گیرد. او اضافه کرد که ماهم چون آنان مکانیزم ماشه را به کارگرفتیم. که درنتیجه آن درفاصله 3ماه ازاجلاس سپتامبر تانوامبر، آنان عقب نشینی کردند و طرح روسیه مطرح و فعالیت تأسیسات اصفهان به رسمیت شناخته شد."
علاوه براین،نباید فراموش کرد که جمهوری اسلامی درعرصه دیپلماسی نیز تلاش های فراوانی اعم اززبان تهدید و یا تطمیع و دادن امتیازات اقتصادی را-بویژه دررابطه با هند وچین و روسیه و.. برای ممانعت ازشکل گیری اجماع جهانی درآژانس و شورای امنیت بکاربرده است.
د-به صدا درآمدن زنگ خطر
با برداشتن گام دوم تحت عنوان تحقیقات غنی سازی،که درپی فعال ساختن گام نخست تأسیسات اصفهان صورت می گیرد،بحران هسته ای وارد فازجدیدی شد. شروع تحقیقات غنی سازی هسته ای درنطنز، که درواقع امکان غنی سازی و بازیافت انرژی هسته ای را در محدوده معینی فراهم می سازد، کشورهای غربی را بشدت نگران و خشمگین ساخته است. بطوری که بلراعلام کرد که اقدام ایران زنگ خطرجدی درسراسرجهان را بصدا درآورده است وچندین مقام اروپائی اعلام داشتند که رژیم ایرن ازخط قرمزعبورکرده است.سخنگوی دولت آمریکا اعلام داشت که اقدام رژیم ایران نخستین گام به سوی تولید تسلیحات هسته ای محسوب می شود، وصدراعظم آلمان و شخص البرادعی ازلبریزشدن کاسه صبرجامعه جهانی سخن به میان آوردند.
درعین حال اخبار گوناگونی ازمذاکره مقامات نظامی و سیا با مقامات ترکیه برای استفاده محمتل ازپایگاه ها وفرودگاه های این کشور و نیزبه مرحله عمل نزدیک شدن پروژه ای دراسرائیل و... به گوش می رسد. براساس همین گزارشات شارون قبل ازسکته مغزی ازپایگاه و اتاق عملیات بازدید به عمل آورده بود واکنون نیزبررسی وادامه این وظیفه به عهده جانشین وی گذاشته است.
چنان که می دانیم سه کشوراروپائی طرف صحبت با ایران درنشست فوق العاده خود دربرلین،سیاست های تاکنونی را در بن بست وعملا شکست خورده اعلام کردند.آن ها خواهان تشکیل یک جلسه اضطراری ازسوی آژانس برای بررسی بحران بوجود آمده و ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت شده اند. یک دیپلمات اروپائی با اشاره به آن چه که وی آن را اجماع غیررسمی میان 25 عضو اتحادیه اروپا خوانده،گفت که "همه به توافق رسیده اند که ایران به نقطه برگشت ناپذیری رسیده است". دولت آمریکا بلافاصله ازاقدام سه کشور و ازضرورت برگزاری یک جلسه اضطراری حمایت کرده است.هم چنین درپی مذاکرات و فشارهای آمریکا و اروپا،دولت روسیه نیز با ابراز نگرانی ازاقدامات رژیم و تردید آمیز دانستن اهداف هسته ای آن، نشانه هائی ازموافقت خود با ارجاع پرونده ایران به سازمان ملل وعدم استفاده ازحق وتوی خود درشورای امینت، بروزداده ودولت چین نیز ضمن نگرانی ازاقدامات رژیم،خواهان انجام اقدامات اعتماد برانگیزشده است.درگامی مهم برای ایجاد اجماع جهانی،سه کشور اروپائی بهمراه آمریکا و روسیه و چین قراراست درهفته آینده نشست مشترکی را درانگلستان حول بحران هسته ای برگزارکنند. دربرابرآن ها، گفتگوی علی لاریجانی با کوفی عنان و اعلام آمادگی برای مذاکرات جدی با اروپا و مصاحبه وی با سی ان.ان که حاکی ازمانورکاربدستان رژیم حول مذاکره با طرح روسیه است، بهمراه تهدید به خروج ازمعاهده الحاقی اساس واکنش رژیم دربرابر تهدید ارجاع پرونده به شورای امنیت را تشکیل می دهد. باتوجه به فعل و انفعالات فوق باید نتیجه گرفت که فازمقابله دیپلماتیک درچهارچوب آژانس برای متوقف کردن تلاش های جمهوری اسلامی با ناکامی به پایان رسیده و گزینه های تازه ای هم چون ارجاع پرونده ایران به سازمان ملل بعنوان اقدامی حداقل مطرح گردیده است. بی شک اقدام فوق نقطه شروع روندی محسوب می شود که درمسیر پیشروی گام به گام خود و درتناسب با واکنش های رژیم،می تواند منجربه استقاده ازسطوح گوناگونی ازفشارهای سیاسی و اقتصادی وحتی درنهایت نظامی گردد. تردیدی نیست که اعمال فشارازکانال شورای امنیت سازمان ملل، بلحاظ دامنه حقوقی و تبعات آن ازچهارچوب فشارهای آژانس فراترمی رود و عواقب و فشارهای سنگین تری را متوجه رژیم می کند.
اشتباه محاسبه
ظاهرا جمهوری اسلامی به این باوررسیده که "ضربه ای که کمرمرا خرد نکند،موجب تقویت من خواهد شد".اما آیا براستی ابعاد ضربه درحدی است که نمی تواند کمر رژیم را خرد کند؟
بنظرمی رسد که ارزیابی رژیم ازتوانائی ها و ضعف های خود و دشمنانش، گرچه حامل عناصری ازواقع بینی است، اما درمجموع نادرست بوده ومعطوف به وضعیت کوتاه مدت وبدون چشم انداز و دورنمای استراتژیک است. والبته می دانیم که همواره نردیک بینی ازبیماری های متداول رژیم های استبدادی بشمار می رود. مؤلفه های اشتباه محاسبه رژیم را می توان بشرح زیرمورد بررسی قرارداد:
الف-دست کم گرفتن امکان وقوع اجماع جهانی و پی آمدهای آن
تیم جدید هسته ای که باسیاست "نگاه به شرق"،تلاش کرد که کشورهای اروپائی را دوربزند،اکنون بیش ازهرزمانی شاهد نادرستی ارزیابی خوداست. حالا هم چنین روشن شده که علیرغم شکست یک جانبه گری بوش و تشدیدبحران عراق،هم زبانی بین کشورهای اروپائی و دولت آمریکا درمورد ایران بیشترشده وبرغم قراردادها ورشوه های جمهوری اسلامی به کشورهائی چون هند و چین وروسیه،آن ها نیزمخالف ایران هسته ای هستند ودرنتیجه درشرایطی که فضای بین المللی حول بحران هسته ای ایران دوقطبی شود،آن ها رژیم ایران را تنها خواهند گذاشت. نباید فراموش کرد که خود رژیم وبویژه سخنان تهدید مکرراحمدی نژاد درمورد حذف اسرائیل ازنقشه جهان و...،مؤثرتر ارهرعامل دیگری به کمک بوش شتافته است.شکل گیری چنین اجماعی،بی تردید مهم ترین عامل تأثیرگذار درپرکردن خلاء بین المللی برآمده ازبحران عراق و شکست یک جانبه گری است. نومحافطه کاران آمریکا درتلاشند تا خطوط اصلی همان سیاست ها را بشکل وشیوه دیگری جهانی کنند. تمامی تلاش های دولت آمریکا برسه پایه متمرکزاست: نخست فراگیر کردن این ایده که جمهوری اسلامی باضافه سلاح هسته ای برای امنیت جهان یک خطرواقعی است. دوم آن که دیپلماسی و مذاکره که دولت آمریکا خود را مدافع آن نشان داده و می دهد، بی نتیجه است. وسوم با قراردادن رژیم ایران و نهادهای جهانی دربرابریکدیگر،ازآن به مثابه اسب تروائی برای پیشبرد سیاست های خود سود جوید.
بدیهی است که جا انداختن اندیشه به پایان رسیدن دوران دیپلماسی، بخودی خود به مثابه آغازدوره جدید ومستلزم استفاده ازسازوکارهای جدیدی است که پابه پای تشدید بحران وارد صحنه سیاست بین المللی خواهد شد.
ب-درجه آسیب پذیری کدام یک بیشتراست؟
رژیم جمهوری اسلامی دررودرروئی محتمل خود با کشورهای غربی،غرب را درعرصه های اقتصادی و سیاسی آسیب پذیرترازخود می انگارد و برپایه چنین ملاحظاتی به تدوین استراتژی و تاکتیک می پردازد. شالوده این نگرش، برنتیجه گیری هائی ازبحران عراق و افغانستان و درآسیب پذیری بازارجهانی دربرابرنفت وجهش قیمت آن بهنگام عروج بحران استواراست که درکل پایه چندان محکمی ندارد.گرچه درکوتاه مدت و درمحدوده پارامترهای موجود و درچهارچوب نگرش باصطلاح میکرو، ارزیابی فوق ازجهاتی چندان دورازواقعیت نیست وبویژه نیازفزاینده بازارجهانی به نفت و حساسیت آن نسبت به دامنه بحران واقعیتی انکارناپذیراست. اما با تغیرآرایش صحنه و اولویت بندی ها و با نگرش ماکرو،شاخص های دیگری برای سنجش منافع غرب وارد میدان می شود. نباید فراموش کرد که تداوم کمی بحران می تواند درروند خود به نقطه جوشی برسد که درآن اولویت منافع استراتژیک ومشترک برمنافع خردولحظه ای و لاجرم سیاست کندن دندان بجای معالجه کردن آن دردستورقرارگیرد.واقعیت آن است که به اندازه ای که دولت آمریکا موفق شود،منافع خود را بعنوان منافع عمومی وجهانی وانمود کند،امری که خود رژیم بیشترین کمک را درانجام آن به عمل می آورد، به همان اندازه قادر خواهد شد، نیروی تخریبی و مهیب خود را بعنوان پاسخ به یک خواست جهانی بکارگیرد.در شرایطی که سازندگان افکارعمومی،اکثریت بزرگی را قانع کنند که بحران ازمجاری عادی پاسخی ندارد،آنگاه کوتاه بینی و محاسبات مبتنی برمعادلات کوتاه مدت و کم دامنه،نادرستی خود را نشان داده و آسیب پذیری رژیم والبته بیش ازآن، مردمی که رژیم آن ها را بگروگان گرفته است،آغازمی شود:رژیم جمهوری اسلامی گرچه حدود 5 درصد نفت جهانی را تولید می کند،اما خود رژیمی است که حیاتش صددرصد به صدورنفت متکی است و اقتصادش باواردات بیش از 80 درصد کالاازخارج، دربرابرقدرت های جهانی بسی آسیب پذیرتراست. بحران اخیر بورس که منجر به فرارصدها میلیاردسرمایه شد ونیز سقوط پی درپی هواپیماهای اسقاط شده،هرکدام بگونه ای درجه آسیب پذیری رژیم را دربرابر تحریم های بین المللی نشان می دهند. بدیهی است که درجهان به هم پیوسته کنونی کشوری با امکانات ایران ممکن است تحت شرایطی، ازجمله بذل و بخشش دلارهای نفتی واستفاده از بازارسیاه بتواند به سطح معینی از تکنولوژی گلخانه ای نظیرغنی سازی هسته ای،مونتاژ موشک های میان برد وحتی دوربرد و ساختن ویا مونتاژ چندین زیردریائی و یا ورود به عرصه هائی چون شبیه سازی را برای خود فراهم آورد.اما حاصل چنین گزافه گوئی ودل بستن به این گونه تکنولوژی های گل خانه ای ومیزان کارسازبودن آن را دیده ایم. درحقیقت لاف و گزاف های رژیم اسلامی با آن چه که درمقیاس عظیم تری در بلوک شرق سابق وجود داشت،درهیچ عرصه ای قابل مقایسه نیست. ازاین رو تکرار تجربه میلیتاریزه شدن بلوک شرق درطی جنگ سرد توسط کشورهای امپریالیستی وپوکیدن اقتصاد این کشورها ازطریق روانه کردن منابع تولیدی آن ها به رقابت های عظیم تسلیحاتی،برای کشوری دراندازه ایران و نظامی واپسگرا چون جمهوری اسلامی، نباید برای غرب امری دشوارباشد. واقعیت آن است که رژیم حتا اگر بتواند با تبدیل کشوربه یک قلعه نظامی،دیوارحفاظی برای خودفراهم نماید،وحتا اگربتواند ازمواجهه مستقیم بگریزد،اما نمی تواند ازنتایج تبعی و پردامنه فشارهای بین المللی بگریزد. درتحلیل نهائی این دیواره ها-حتی اگر فرونریزند- مثل کرمی که خویشتن را درپیله خود بافته زندانی می کند،جزبه دگردیسی و فروپاشی ازدرون منجرنخواهد شد. برای استبداد جزمرگ راه گریزی وجود ندارد.وانقعیت آنست که اقتصاد حکومت اسلامی ومعیشت مردم ایران درجهان بهم پیوسته کنونی حتی دربرابرفشارهای روانی ناشی ازخطر تحریم ،آسیب پذیراست تا چه رسد به خود تحریم و پی آمدهای آن.
ج-نبرد همزمان درچندین جبهه
روی کار آمدن "کابینه جنگی" احمدی نژاد محصول بن بست و ناگریزی رژیم دربرابرچندین مؤلفه است.ازیک سو دربرابرمردمی که جانشان ازماهیت و عملکرد نظام به لب رسیده است.هرگزنباید فراموش کنیم که حتا بنابرآمارخود رژیم،رقم تحریم کنندگان انتخابات نهم بیش ازرأی دهند گان به احمدی نژاد بود. اکنون رژیم بطورمستقیم خود را درمقابل جنبش طبقه کارگرمی بیند.دوم آن که درصف آرائی های درونی رژیم،اتئلاف رفسنجانی،خاتمی و کروبی که بخش مهمی ازروحانیت و بوروکرات ها و حامیان رژیم را بدنبال خود دارد، چالش مهمی برای جناح حاکم وتأمین فرادستی آن تلقی می شود. و بالأخره صف آرائی قدرت های بزرگ جهانی واجماعی که دربین آن ها درحال صورت گرفتن است،مهم ترین و بی سابقه ترین تهدید جهانی را دربرابررژیم فراهم آورده است.
بی گمان جناح حاکم با بهره گیری ازتبحر و تجربه بحران سفارت و جنگ عراق، تلاش می کند که ازبحران هسته ای و بحران سازی حول آن بشیوه خاص خود سود جوید و بابرکت انگاشتن اسرائیل ستیزی وتلفیق آن با شعار"عدالت"به جنگ همزمان با سه عرصه فوق برود. تابتواند با دوقطبی کردن بحران حول دشمنان و تهدیدهای بین المللی درعین تهاجم به آنان،قدرت مقابله را ازآنان سلب نماید.یعنی تا آنجاکه به چالش های درونی اش مربوط می شود،تمکین پذیری وفرادستی جناح حاکم را بررقبای درونی خویش تحمیل کند واعتراضات روبرشد کارگران و زحمتکشان را منجمد سازد و با بسیج پایه های اجتماعی درداخل کشوروامت اسلامی درسطح منطقه و جهان به مقابله با "نظام استکبار"به پردازد.ازاین منظرمی توان گفت که احمدی نژاد آمده است تا باجلب نیروهای بنیادگرا واسلامی درمنطقه وجهان، باردیگر خود رابصورت پدرخوانده آن ها درآورد و ازنیروی آنان برای چانه زنی با غرب بهره گیرد.
اما این واقعیتی است مشهود واگرهم تاکنون روشن نشده باشد بزودی روشن می شود که بکارگیری چنین شگردهائی درفازسوم حیات جمهوری اسلامی نه اصالتی دارند ونه فایده ای برآن ها مترتب است. همه چیزسایه ها و اشباح گذشته هستند ونه خود آن ها. چراکه نه مردم، مردم زمان جنگ هستند ونه دول غرب دربرابرآن چه که عبور رژیم ازخط قرمزنامیده،حاضرند منافع مشترک خود را تحت الشعاع منافع فردی و گروهی خود قربانی کنند. استفاده از چنین سیاست هائی را توسط صدام نیز بدرجاتی شاهد بوده ایم. مشکل این استراتژی آن است که بهنگام شروع عمل،معلوم میشود که شکاف بزرگی بین خاصیت پرسروصدای تحریک کنندگی آن با میزان کارآئی واقعی اش وجود دارد. بدیهی است سرنوشت استراتژی ی که کما و کیفا دافعه بیشتری را درمقایسه با جاذبه برمی انگیزاند پیشاپیش روشن است.
راهبرد های های سه گانه اپوزیسیون رادیکال ومترقی
بی تردید نمی توان انکارکردکه شرایط حساس کنونی،درعین حال آبستن فاجعه نیزهست. وهمین مساله ضرورت تلاش برای بدست گرفتن ابتکارعمل توسط اپوزیسیون مترقی و رادیکال را دوچندان می کند:
الف- مردم ایران درجستجوی نان،آزادی و استقلال به سراب جمهوری اسلامی و فلاکت کنونی دچارآمدند. ناتوانی آن ها دربکارگیری اراده و نیروی مستقل خود برای نیل به هدف های فوق، فرصت لازم را به راهزنان سیاسی وتاریک اندیشان برای فاجعه آفرینی فراهم ساخته است. جمهوری اسلامی درهردوره بوساطت یکی ازجناح های خود، ازطریق مانور حول خواسته های فوق باهدف گستن پیوندهای آنان بایکدیگرودرنتیجه آشفته کردن آگاهی و صفوف مردم و اپوزیسیون، توانسته فرصت های بدست آمده برای پیشروی جنبش وسرنگونی خود را بباد دهد.اکنون نیز شیادی بنام احمدی نژاد را ازلابلای پیچ و خم عمامه خود،بیرون آورده است تاباشعار نان وادعای استقلال و مبارزه با امپریالیسم،ودرواقعیت امربرای گریزازمهلکه بحران موجودیت، راه گریزی پیداکند. بنابراین قطب رادیکال تنها با دردست گرفتن پرچم آزادی و برابری و استقلال،و جداناپذیری این مطالبات ازیکدیگراست که میتواند برای حضورخود منبا وپایه واقعی بیاید.
ب-پراکندگی وجدائی نبردها و نیروهای منفرد متعلق به مطالبات فوق و گسست فعالین ازجنبش های اعتراضی بزرگترین خلأ کنونی برای شکل گیری قطب رادیکال را تشکیل می دهد.بنابراین تلاش برای پیوندهرچه بیشتر با جنبش های هم اکنون موجود ازطریق حمایت ازخواست ها و مطالبات بیواسطه آن ها وتلاش برای پیوند آن ها بایکدیگر درراستای مطالبات کلان فوق مهم ترین وظیفه لحظه کنونی راتشکیل میدهد. راه میان بری ازطریق دورزدن راهبرد فوق وجودندارد.
ج- تا آن جا که به فعال شدن همه نیروهای متعلق به قطب مزبور درداخل وخارج مربوط می شود،آن ها باید با عبورازمنافع فرقه ای ورسته ای خود،وبرپایه همکاری حول اشتراکات اشان به کارزارهای هرچه گسترده ترو پردامنه تری درراستای راهبرد فوق مبادرت کنند.علاوه برآن نباید فراموش کرد همانطور که آزادی وبرابری واستقلال دشمنان جهانی دارد، دوستان جهانی هم دارد. بنابراین پیوند با جنبش های ضدجهانی سازی، مدافعان صلح ضدجنگ ونیروهای حامی آزادی و برابری درکشورهای مخلتف جهان،ونیز افشاء طرفندهای رژیم درادعاهای "ضدامپریالیستی" خود درنزداین نیروها، ازاهمیت زیادی برخورداراست.