سرکوب بی رحمانه ی حرکت کارگران سندیکای شرکت واحد بیانگر قدرت خطر آفرینی این اقدام را برای رژیم آخوندی –بازاری جمهوری اسلامی نشان داد. برای نخستین بار یک حرکت خودجوش کارگری موفق شده است، با وجود تیغ سرکوب رژیم، خود را بازسازی و سازماندهی کند و وارد مبارزه ای مهم و گسترده شود. هر چند این مبارزه ی سندیکای کارگران شرکت واحد خصلت طبقاتی دارد اما نمی توان آنرا به عنوان نمودی از «تمامیت» مبارزه طبقه ی کارگر در ایران دانست. قشرها و صنف های دیگری از این طبقه دیر یا زود و با درجاتی از رادیکالیسم بیشتر و کمتر وارد صحنه خواهند شد.
پس، این اعتصاب سندیکا را باید هنوز دریک چارچوب صنفی و حرفه ای دید و نمی توان برای آن گستره ی وسیع تری قائل شد. این مبارزه را باید در این چارچوب فهمید وتواناییهای آنرا در همین راستا سنجید. نباید با فرافکنی، خواست های سیاسی خود را به این حرکت پیوند زد. به طور مثال نباید این اعتصابات سندیکا را معادل حرکتی برای سرنگونی رژیم تلقی کرد.
باید دریافت که در جامعه ی ذره ای شده و از حیث ساختاری متشتت ایران، جنبش سرنگونی نمی تواند یک جنبش واحد و همگانی باشد. واژگون ساختن رژیم بی شک از طریق جنبشی بدست خواهد آمد که متشکل از حرکت های صنفی، اعتراضی و پراکنده خواهد بود که در یک شرایط خاص نوعی همسویی را تجربه کرده و به مرحله ی هماهنگی خواهند رسید. آنگاه می توان منتظر یک جنبش سراسری دست زد.
آنچه مهم است اینکه تقدم و ترتب مراحل لازم را در این فرایند دریابیم و ازهرگونه شتاب زدگی بیهوده و بی تاثیر خودداری کنیم. درک واقعیت درونی جنبش کارگری و فاصله ی آن با آرمان سرنگونی رژیم توسط اپوزیسیون برانداز لازم می باشد.
سرنگونی رژیم از طریق یک خیزش، حتی اگر حرکت مهمی مانند حرکت رانندگان شرکت واحد باشد، بدست نخواهد آمد. اما هر کدام از این اعتصابات و اعتراضات، در صورتی که بتواند تداوم و گسترش یابد، «بستر سرنگون سازی» را فراهم می کند. یعنی با تضعیف رژیم و تشویق مردم به عصیانگری به جمهوری اسلامی «قابلیت سرنگونی» را تحمیل می کند. بنابراین نباید بخواهیم که حرکت کارگران شرکت واحد به خودی خود به سوی سرنگونی رود. همین قدر که این اقدام اعتراضی کارگران رژیم را وادار به پذیرش خواست های آنها کند یک گام جمهوری اسلامی را به سوی نابودی خود هل داده است. زیرا قشرهای دیگر نیز با همین منطق وارد صحنه خواهند شد. رژیم نیز نیک می داند که عقب نشینی در یک نبرد صنفی در نهایت سبب شکست او درجنگ طبقاتی خواهد شد و به این دلیل گزینش سرکوب را ترجیح می دهد.
اما از سوی دیگر این گزینش نیز راه حل نجات رژیم از بن بست سیاه و فاجعه آفرین کنونی نیست. سرکوب تنها سبب انباشت خشمی می شود که منتظر شرایط مناسب برای انفجار اجتماعی است. این شرایط مناسب نیز از یکسو با تداوم و گسترش حرکت های اعتراضی و از سوی دیگر با فشارهای خارجی در مورد پرونده ی هسته ای می تواند حاصل شود.
دام ساختاری رژیم برای خود
رژیم آخوندی– بازاری گرفتار منطق سرمایه داری عقب افتاده ی خود شده است. از یکسو با عدم تامین حداقل رفاه برای طبقات پایین جامعه ساختار اجتماعی را به شدت متزلزل ساخته و جامعه را در معرض یک شورش ناشی ازانفجار نارضایتی ها قرار داده است و از سوی دیگر، انباشت کلان سرمایه او را به سوی اجرای پروژه هایی هدایت کرده که به دلیل خطر آفرینی شان برای سرمایه داری غرب در منطقه ی خاورمیانه، رژیم را با دولت های سرمایه داری غرب درگیر ساخته است. سرمایه داری جمهوری اسلامی در پی آن بوده که هم، مانند یک نظام استبدادی فئودالی، جامعه را درفقر مادی و معنوی نگه دارد و هم، مانند یک نظام سرمایه داری مدرن، مجهز به آخرین تکنولوژی صنعتی در زمینه ی اتمی شود.
این تضاد فاحش و آشتی ناپذیر است که امروز رژیم را به دام فشار دوجانبه از درون و بیرون انداخته است و به همین دلیل کمترین شانسی برای بقای خود ندارد مگر آنکه یکی از این دو آرزو را رها کند. یعنی یا جامعه را از فقر مادی و فرهنگی بیرون کشد، امری که محال است، و یا دست از جاه طلبی اتمی خود بردارد، چیزی که برای دوره ای کوتاه مدت ناممکن نخواهد بود.
استفاده ی هوشمندانه از این موقعیت برای هر کس که خواهان تغییر رژیم است لازم می نماید. جمهوری اسلامی را باید تا زمانی که در چنبره ی این تضاد دو سویه گرفتار است تضعیف ساخت. این احتمال وجود دارد که در نهایت رژیم بخواهد با عقب نشینی در صحنه ی اتمی، خود را به طور موقت هم که شده از این فشار خارجی رها سازد تا با دست باز به سرکوب داخلی بپردازد. اگر فعالان سیاسی در داخل و خارج از کشور نمی توانند چندان تاثیری بر این گزینه ی خارجی رژیم داشته باشند، درعوض می توانند نقش بسزایی درافزایش فشارهای داخلی ایفا نمایند. از همین روی حمایت عملی، تبلیغاتی، مادی و مالی گسترده ازحرکت هایی مانند اعتصاب کارگران سندیکای شرکت واحد به عنوان یک ضرورت فوری مطرح می شود.
آنچه می توان کرد
در این راستا جلب حمایت سندیکاهای و احزاب چپ در سراسر جهان، ایجاد صندوق های جمع آوری کمک های مالی حمایت از مبارزات کارگری در ایران، ایجاد هماهنگی و همسویی درحد امکان میان حامیان نیروهای کارگری در خارج از کشور، گسترش ارتباطات با کارگران در داخل کشور، تقویت اطلاع رسانی در مورد جزییات سرکوب و سرنوشت دستگیر شدگان بخصوص نزد رسانه های بین المللی، برگزاری تجمعات اعتراضی در مقابل سفارتخانه ها ی رژیم در کشورهای مختلف، برقراری جلسات بحث و بررسی برای جمع بندی و انتقال تجارب و پیشنهاد راهکارها، ملاقات با مسئولان نهادهای بین المللی کار و ...
در این میان بخصوص افزایش تماس با کارگران سایر حوزه ها در داخل کشور و انتقال اخبار و ایده ها به آنها از درجه ی نخست اهمیت برخوردار است. باید این امکان را فراهم ساخت تا کارگران بخش های مختلف اقتصادی بتوانند با واسطه ی نیروهای فعال سیاسی در خارج از کشور از یک سیستم اطلاع رسانی قوی برخوردار بوده و بتوانند با توجه به ظرفیت هایشان اقدام به اتخاذ تصمیمات خود جوش بزنند.
در پایان باید بار دیگر بر ضرورت سازماندهی دفاع عملی از کارگران و مجازات قهرآمیز عاملان سرکوب تاکید کرد. تشکیل واحدهای شبه نظامی که بتوانند، بدون ارتباط مستقیم و دردسرآفرین با کارگران فعال سندیکاها اما در حمایت موازی از آنها، وارد صحنه شده و به رژیم بفهمانند که بابت سرکوب مردم باید ازجان مزدوران خود بها دهد. بی رحمی و وحشیگری اعمال شده بر کارگران و همسران و فرزندان آنها در سرکوب روز 8 بهمن نشان می دهد تا زمانی که ترس از انتقام در دل ماموران و آمران سرکوب نباشد آنها هر گونه عمل ضد انسانی را به کار خواهند بست. این تنها با کنش مسلحانه ی سازماندهی شده است که می توان این عاملان و آمران را مجازات کرد و نشان داد که کارگران و محرومان بی دفاع نیستند. تمامی سازمان های سیاسی و یا نیروهای مستقلی که می توانند دست به این گونه اقدامات عملی بزنند باید به وظیفه ی تاریخی خویش پاسخ دهند.
جان کلام اینکه
طبقه کارگر می تواند در سایه ی حمایت یک چپ نوگرا، بازاندیش، واقع بین، متواضع و پویا تبدیل به طبقه ی آغازگر جنبش رهاییخش جامعه ی ایران شود. این بار اما، چپ تشکیلاتی باید کنش خود را نه برای بدست گرفتن راهبری طبقه ی کارگر بلکه برای سپردن راهبری به دست طبقه ی کارگر متمرکز سازد. مبارزه ی سازمان های چپ ایران نباید آرمان هایی تئوریک در ورای توان و خواست طبقه کارگر در ایران امروز را مطرح کند، بلکه این بار می بایست آرمان های خویش را با ظرفیت و مطالبات کنونی این طبقه هماهنگ سازد. آنگاه و پس از عبور از یک مرحله ی تاریخی، با درک واقعیت ظرفیت های نوین این طبقه در آن زمان، آرمانی دورتر را مطرح کند. به باور نگارنده، رعایت این منطق واقع گرای دیالک تیکی ، راز پیوند ارگانیک موفقیت آمیز طبقه ی کارگر ایران و تشکل های مدافع این طبقه در اپوزیسیون خواهد بود.
* *
12/01/2006
www.korosherfani.com