هم زمان با اعلام 15فوریه بعنوان روزجهانی حمایت ازکارگران شرکت واحد،توسط اتحادیه های بین المللی کار،کارگران شرکت واحد نیزاعلام کرده اند که هم زمان با آن تجمعی را دربرابرمجلس شورای اسلامی برگزارکرده و درآن ضمن قرائت بیانیه حمایتی اتحادیه های بین المللی مطالبات خود وازجمله آزادی همه دستگیرشدگان وبازگشت کارگران آزاد شده به سرکارهای خود را مطرح خواهندکرد.آن ها درروزهای گذشته تجمعی باخواست برگشت به سرکار را دربرابراداره کار نیزانجام دادند
همه این ها نشان می دهد که صدای کارگران به خاموشی نگرائیده و مبارزه آن ها باوجود گذشت بیش از یک ماه ازسرکوب و فشارسنگین رژیم به پایان نرسیده و علیرغم همه افت و خیزهای اجتناب ناپذیر، پژواک جهانی یافته است.
بی شک روز 15 فوریه دربه نمایش درآمدن همبستگی بین کارگران داخل و کارگران کشورهای دیگروبه عنوان بخشی ازسازوکارهای گذرازجنگ نابرابرکنونی دارای اهمیت است.این که رژیم جمهوری اسلامی ناچارشده است که تحت فشارهای داخلی و بین المللی بیش از 95% کارگران دستگیر شده را ولو با دریافت وثیقه و نگهداشتن شمشیراحضارودادگاه برفرازسرآنان آزادکند،خود درحکم موفقیت هائی دراین مبارزه سخت و نابرابر بین کارگران و رژیم بشمار می رود.واقعیت آنست که کارگران شرکت واحد درشرایط بس دشوار وازجهاتی نامساعد به مبارزه خود ادامه می دهند که بدون درنظرگرفتن آن ها نخواهیم توانست به عمق واهمیت این مبارزه پی برده ونیروهایمان را به نحودرستی درخدمت آن قراردهیم.ازمهم ترین این گونه کاستی ها می توان به سه گسست مهم درون مزدوحقوق بگیران وگسست بین جنبش کارگری و سایرجنبش های اجتماعی وگسست موجود بین کارگران داخل کشور با کارگران و جنبش های جهانی اشاره کرد. علاوه براین می توان به دوعنصر نامساعد سیاسی یعنی همزمانی برآمد کارگران شرکت واحد با تشدید بحران هسته ای و نیزرودروئی آن با قدرت متمرکزو "یکدست شده حاکمیت" اشاره کرد که موجب تقویت اهرم سرکوب رژیم شده است. دراین جا نگاه فشرده ای داریم به این گسست ها و این عوامل نامساعد سیاسی:
1-گسست بین بخش های مختلف مزدوحقوق بگیران . بی شک طبقه کارگربرای آن که بتواند به مطالبات اولیه وپایه ای خود دست یابد و رژیم جمهوری اسلامی را به عقب براند باید بتواند قبل ازهرچیز مبارزات گسترده ولی پراکنده کنونی متعلق به اجزاء و بخش های گوناگون خود را حول یک رشته مطالبات پایه ای مشترک هم آهنگ و همکاسه کند.درغیراینصورت ما نه با اقدام و واکنش کلیت طبقه کارگربلکه با اقدامات منفرد و منفصل بخش های گوناگون آن سروکارخواهیم داشت. بدیهی است که مبارزه منفرد و یک تنه اجزاء با دولت قدرقدرت و مستبدی که حامی منافع نظام موجود است،اگرنتواند به تدریج به نبرد مشترک همه اجزاء طبقه مزدوحقوق بگیران تبدیل شود، درحکم یک نبرد نابرابری خواهد بود که سرانجام توازن قدرت سرنوشت آنرا رقم خواهد زد.ازاین رو می توان گفت که سرنوشت نهائی جنبش کارگران شرکت واحد درگرو آنست که فعالین کارگری وازجمله فعالین شرکت واحد تا چه حد قادرخواهند شد،مبارزه وخواست خود را از محدوده مطالبات اخص خود با رژیم فراتربرده و آن را به یک خواست فعال وعمومی تبدیل کنند.والبته می توان امیدواربود که کارگران شرکت واحد آن طور که نشان داده اند،بدلیل داشتن تجربه و آگاهی مناسب ونیزداشتن موقعیت شغلی حساس ولاجرم داشتن ظرفیت مناسب والبته درپیوند با فعالین سایر بخش های کارگری گام های مثبتی را دراین راستا بردارند. دراینجا سخن ازفرارتررفتن است وگام های واقعی برای رفع گسست های موجود هم تنها بربسترچنین پیکاری می تواند صورت گیرد. والبته این نیز طبیعی است که مبارزه درشرایطی چنین دشوار بیش ازهمه بردوش بخش هائی ازطبقه کارگر سنگینی می کند که از جایگاه استراتژیک لازم،قدرت چانی زنی کمابیش مؤثر وشمار لازم فعالین آگاه وباتجربه برخوردارباشند.نباید فراموش کنیم که شروع حرکت و زدن جرقه حول خواستی کلیدی ومادرچون داشتن تشکل مستقل -که بسیارهم پراهمیت است- یک چیزاست و بسرانجام رساندن موفقیت آمیز نبرد و تحمیل آن به رژیم چیزدیگر. اگر بتوان جرقه را بااتکاء به انسجام و نیروی اخص خود شروع کرد اما تحمیل آن به رژیم را می توان تنها باگردآوری نیروهای فرابخشی وتحت فشارسنگین حمایت عمومی به نتیجه رساند.
2-گسست بین جنبش کارگری با سایرجنبش های اجتماعی
جمهوری اسلامی به عنوان یک رژیم تمامیت گرا اساس موجودیتش با متفرق بودن و بی هویت کردن همه گرایشات و نیروهای اجتماعی دیگر گره خورده است.جمهوری اسلامی بطورماهوی درتلاش نابودی همه تشکل های خود بنیاد و تبدیل کردن آن ها به زائده های نظام اسلامی است. و بهمین دلیل شکل گیری تشکل های مستقل را درحکم صدورجوازمرگ خود می داند.و بهمان اندازه هم دربرابر آن حساسیت داشته و تمام نیرو وتوانائی خویش را برای سرکوب و بی هویت کردن آن ها بکارمی گیرد. و بازهم به همین دلیل شاهدیم که دستگاه ولایت،حق تشکل مستقل صنفی را که ازحقوق بدیهی و اولیه هرانسانی شمرده می شود وحکم سنگ بنای دمکراسی را دارد والزاما سیاسی هم نیست، یک حرکت سیاسی، دشمنانه وحتی براندازانه تلقی می کند. درچنین شرایطی بی شک پیوند جنبش کارگری با سایرجنش های اجتماعی نظیر جنبش دانشجوئی،جوانان وزنان و خلق ها و روشنفکران که خود درگیرودارمبارزه برای دست یابی به تشکل های مستقل خود هستند، ازاهمیت زیادی برخورداراست.
3-گسست بین جنبش کارگری با کارگران جهان و جنبش های جهانی ضدسرمایه داری
بی تردیددرجهانی که دهکده اش می نامند،همبستگی بین المللی و جلب حمایت های طبقه کارگر جهانی وهمه نیروهای ضدسرمایه داری ازاهمیت زیادی برخورداراست. دراین رابطه البته توجه لازم به نهادهای رسمی بین المللی اهمیت خود را دارد.اما نباید فراموش کنیم که این نهادها بویژه دربالاترین سطوح خود عموما تخت نفوذ قدرت های بزرگ و سیاست های آن ها قراردارند و بنابراین حمایت آنان عملا محدود و مشروط بوده ودرمواردی وابسته به پیش برد منافع وسیاست های این قدرت هاست که می دانیم که عموما درقالب سیاست های نئولیبرالی دربرابر مطالبات کارگران کشورهای شمال و جنوب قراردارد.بنابراین پیوند با جنبش های های جهانی و جلب همبستگی آن ها را نباید درجلب حمایت نهادهای رسمی شناخته شده خلاصه کرد.
***********
کارگران شرکت واحد علاوه بررنج بردن ازگسست های سه گانه فوق جنبش،همانطورکه اشاره شد با عوامل نامساعد سیاسی دیگری هم مواجهند:
الف- همزمانی بحران هسته ای و اعتراضات کارگری سبب شده است که به مقدارزیادی این حرکت پرشکوه که بیش ازیک ماه ازشروع آن می گذرد،آن طور که باید بازتاب لازم و متناسب با اهمیت واقعی خود را درسطح داخلی و بین المللی نداشته باشدو عموما تحت الشعاع بحران هسته ای قرارگیرد.بی شک علاوه برخود رژیم دولت های غربی و رسانه های خبری آن ها هم دراین امر دخیل بوده وآب به آسیاب رژیم می ریزند.باین ترتیب رژیم درفضای بین المللی اشباع شده از بحران هسته ای، با دست بازترو خیال آسوده تری توانسته و می تواند سرکوب گسترده خود را چه درسطح کشور، وچه بویژه علیه کارگران شرکت واحد پیش ببرد.
ب-علاوه برآن قطب بندی فضای بین المللی حول بحران هسته ای،سبب می شود که نیروهای مترقی بین المللی هم تحت تأثیر چنین جوی،ازتمرکز لازم برروی مبارزات کارگران و نقض حقوق بشر و آزادی های اساسی،توسط رژیم اسلامی غفلت ورزیده و بطوریکجانبه حول مداخلات و تهدیدهای امپریالیستی متمرکزشوند.و حال آن که حمایت ازمبارزات کارگران ایران و مبارزه آن ها برای دموکراسی وعلیه استبداد منافاتی با محکوم کردن مداخلات امپریالیستی نداشته و این دو درواقع مکمل یکدیگر محسوب می شوندومبارزه علیه استبداد جدا ازمبارزه علیه امپریالیسم نیست.چنان که خود رژیم اسلامی با سیاست های مافوق ارتجاعی اش تقویت کننده مواضع حارترین جناح های امپریالیستی است.همانگونه که این محافل امپریالیستی نیز به نوبه خود تقویت کننده بنیادگرائی ومواضع مافوق ارتجاعی رژیم هائی مانند جمهوری اسلامی بشمار می روند. پس اگر این دو قطب مواضع همدیگر را بازتولید ویا تقویت می کنند، با اتکاء بریکی ازآن ها نمی توان به مقابله با دیگری برخاست.تنها ازطریق دفاع واقعی ازدمکراسی و بنیان های آن است که می توان به مبارزه توأمان هم علیه رژیم و هم سیاست های امپریالیستی همت گماشت.
ج-درعرصه ملی نیز رژیم باتمام نیروی خود تلاش می کند که فضای جامعه راحول بحران هسته ای و حمایت ازآن به عنوان خواست ملی کانونی کرده و درسایه آن بادست بازتری به سرکوب آزادی های سیاسی و اجتماعی و بویژه خفه کردن مطالبات کارگران مبادرت کند.بی شک اگر مبارزه کارگران شرکت واحد با چنین فضائی درسطح داخل ودرسطح بین المللی مواجه نبود،صدایش بازتاب بیشتری می یافت و رژیم هم نمی توانست تا این حد گسترده کارگران رامورد یورش قراردهد.
د-علاوه برعوامل فوق کارگران شرکت واحد با دولتی فاشیستی مواجهند که پس از"کودتای انتخاباتی" اسفند سال گذشته با تمرکز قدرت دردستان یک جناح وبا هدف یکدست سازی دستگاه های سرکوب خیزبلندی را برای سرکوب جامعه مدنی و جنبش کارگری برداشته است.و تلاش هم می کند که این خیزبلند را درپوشش بحران هسته ای و قطب بندی جامعه حول آن، باصرف کمترین هزینه و برانگیختن حساسیت عمومی صورت دهد.
برای مقابله با این دشواری ها لازم است با بازتاب دادن وحمایت هرچه فعال ترازاعتراضات کارگران و مبارزات بخش های دیگرمردم ایران برای دست یابی به حقوق اولیه خود ودمکراسی که هرروز وهرلحظه درگستره وسیع صورت می گیرد،اجازه نداد که آن ها تحت الشعاع دیگرشعارها قرار بگیرند. و البته این به معنای نادیده گرفتن عرصه های بحرانی دیگرنیست. بلکه لازم است که هرکدام از آن ها درجای خود قرارگرفته و رابطه اشان با یکدیگر روشن گردد. می دانیم که درتحلیل نهائی این مبارزه برای دمکراسی است که می تواند سرنوشت سایرعرصه های بحرانی را تعیین کرده وآن ها را درجهت مثبتی بسود مردم ایران حل و فصل کند. و برعکس تحلیل رفتن و تبدیل شدن مبارزه برای دمکراسی به زائده سایرعرصه های بحرانی می تواند نتایج فاجعه باری را ببار آورد.
خلاصه کنیم :
سه رکن اصلی موفقیت نهائی کارگران شرکت واحد عبارتنداز:
تقویت همبستگی بین بخش های مختلف مزدوحقوق بگیران،تقویت همبستگی کارگران با سایرجنبش های اجتماعی و تقویت همبستگی بین المللی با کارگران جهان و جنبش های ضدسرمایه داری جهانی.
بی شک تاهمین جا کارگران شرکت واحد با مبارزات خود توانسته اند درهرسه عرصه فوق به دست آوردهای تازه و افتخارآمیزی نائل گردند. اما هنوز آن ها درگام های نخستین خود بوده و برای بهم زدن موازنه قوا کافی نیستند. نباید فراموش کنیم که ضرورت تقویت همبستگی تنها بردوش کارگران شرکت واحدقرارندارد ودرتحقق آن دیگر بخش های کارگری وفعالین آن، اگرنه بیشترکه کمترازآن ها مسئولیت ندارند. کارگران شرکت واحد باهمت خود جرقه اولیه را برافروخته اند واکنون برعهده همه امان است که باتمام قوا برای برطرف کردن گسست های سه گانه فوق بکوشیم.