به نقل از کیهان (لندن) 27 آوریل 2006
درست بیست سال پیش، ساعت یک و بیست و سه دقیقه صبح 26 آوریل 1986 با انفجار بلوک شماره چهار در یکی از نیروگاه های اتمی اتحاد شوروی در نزدیکی شهر چرنوبیل واقع در جمهوری کنونی اوکراین، بزرگترین فاجعه زیست محیطی جهان صنعتی به وقوع پیوست. بر اثر این انفجار دو هزار تن مواد رادیواکتیو آزاد شد که در مجموع دویست هزار کیلومتر مربع از سطح زمین را آلوده ساخت. نخستین گزارشها به وقوع یک زلزله اشاره داشتند. چندی طول کشید تا جهان دریافت دومین انفجار اتمی پس از انفجار مایاک که 29 سپتامبر 1957 باز هم در اتحاد شوروی و در جمهوری روسیه روی داده بود، به وقوع پیوسته است.
پس از فاجعه
دولت وقت شوروی سه روز پس از وقوع انفجار چرنوبیل آغاز به تخلیه منطقه نمود و بیش از صد و سی هزار نفر را از منطقه دور کرد. در این انفجار 203 نفر زخمی شدند که حدود سی نفر از آنان جان باختند. بیشتر آنها افراد آتش نشانی، سربازان ارتش و امدادگرانی بودند که به یاری قربانیان شتافته بودند. سازمان ملل شمار کشته شدگان این انفجار را 125 نفر اعلام نمود. پیامدهای فاجعه چرنوبیل که زمین و هوا را آلوده و گیاه و حیوان و انسان را گرفتار کابوس خود ساخت، بسی تکان دهنده تر و پایدارتر از آنچه بود که در آن صبحگاه بهاری در منطقه آرام و به خواب رفته چرنوبیل روی داد.
مواد رادیواکتیوی که بر اثر انفجار نیروگاه اتمی آزاد شد به صورت ابرهای رادیواکتیو به سوی کشورهای اسکاندیناوی و اروپای غربی به حرکت در آمد. این مواد سپس به صورت باران وارد آب و زمین شد و محیط زیست و هم چنین مواد غذایی را به صورت مستقیم به شکل سبزی و میوه و یا نامستقیم از طریق شیر و گوشت حیواناتی که مصرف خوراکی دارند، شدیدا آلوده کرد. آثار این مواد هنوز در قارچ های استان بایرن (باواریا) در جنوب آلمان دیده می شود.
پس از انفجار اتمی چرنوبیل نه تنها چهار هزار کودک در روسیه سفید به سرطان تیرویید دچار شدند، بلکه در سالهای بعد به شدت بر شمار کودکان مبتلا به انواع سرطان و کودکانی که بدنشان مصونیت در برابر بیماری ها را از دست داده بود، افزوده گشت. این کودکان قربانیان بی گناه بلندپروازی های زمامدارانی هستند که هرگز به مردم و منافع واقعی آنان نمی اندیشند.
برخی مفسران فاجعه چرنوبیل را «آغاز پایان اتحاد شوروی» نامیده اند که فروپاشی آن حدود پنج سال بعد، نقشه سیاسی دنیا را به هم ریخت و چهره جهان را از بنیاد تغییر داد. امروز رسانه ها و مطبوعات غرب با انتشار انواع مقاله و گزارش و پخش فیلم و برگزاری نمایشگاه، فاجعه چرنوبیل را در بیست سال پیش یادآوری می کنند و جهانیان را فرا می خوانند تا به یاری قربانیان آن بشتابند. و این در حالیست که همین بشردوستان چشم خود را بر روی فاجعه به مراتب خطرناکتری که کشور پهناور و پرجمعیتی مانند ایران و منطقه خاورمیانه را تهدید می کند نه تنها بسته اند، بلکه شرکت های سودجو در غرب از جمله در آلمان پنهانی به داد و ستد اتمی با جمهوری اسلامی مشغولند. در یک مقایسه ساده با انفجارهای مایاک و چرنوبیل به خوبی می توان دید که دامنه یک حادثه اتمی در منطقه کم ثبات خاورمیانه و کشوری مانند ایران که هیچ چیز آن روی هم بند نیست، به بوشهر و اصفهان و نطنز و اراک که شناخته شده ترین مراکز اتمی جمهوری اسلامی هستند، محدود نخواهد ماند.
پیش از فاجعه
پیامدهای یک انفجار یا یک فاجعه احتمالی اتمی به کنار، نگاه کنید که «پیشامدهای» آن قبل از آنکه ایران به داشتن چرخه تولید انرژی اتمی مجهز شود، چگونه گریبان کشور ما را گرفته است. این پیشامدها از یک سو فعالیت های اقتصادی را راکدتر از پیش کرده و از سوی دیگر روان جامعه را با وحشت جنگ و رویدادهای پیش بینی ناپذیر فلج کرده و می فرساید.
جامعه بین المللی از اروپا و آمریکا تا روسیه و چین، از ژاپن و استرالیا تا کشورهای عربی و ترکیه، از هند و پاکستان تا اسراییل، یکصدا و یکپارچه ایستاده است تا هیچ کشور دیگری در جهان دارای چرخه کامل تولید سوخت هسته ای که همزمان راه را برای تولید تسلیحات اتمی می گشاید، نشود. اگر این کشور مانند ایران در منطقه خاورمیانه که آن را به بشکه باروت تشبیه می کنند، قرار داشته باشد و رژیم بی حساب و کتابی هم مانند جمهوری اسلامی بر آن حکومت کند که آشکارا اسراییل را به نابودی و غرب را به عملیات تروریستی تهدید می کند، آنگاه باید در سلامت عقل جامعه بین المللی و آینده نگری آن تردید کرد اگر در برابر گردنکشی های زمامداران نالایق، بلندپرواز و متوهم جمهوری اسلامی کوتاه بیاید.
ماههاست که مقایسه احمدی نژاد با هیتلر و بلندپروازی های اتمی جمهوری اسلامی با توهم جهانگشایی نازیسم و فاشیسم به یک موضوع رایج در رسانه های غرب تبدیل شده است. در محافل سیاسی آمریکا احمدی نژاد را «هیتلر دوم» می نامند. این روزها از دهان مفسران و برخی سیاستمداران اغلب این استدلال شنیده می شود که البته جنگ یا حمله نظامی زیان های بسیار خواهد داشت ولی اگر جمهوری اسلامی کوتاه نیاید، پیامدهای زیانبار بی عملی و عدم مقابله با آنچه زمامداران ایران در سر می پرورانند، به مراتب بیشتر خواهد بود. بعد هم سکوت و بی تفاوتی کشورهای اروپایی در برابر رژیم هیتلری در آلمان را مثال می آورند که اگر آن زمان جهان پیشاپیش در برابر هیتلر می ایستاد، قطعا زیان های آن بسیار کمتر از جنگ جهانی دوم می بود.
از سوی دیگر، بلوف های رژیم ایران در مورد آزمایش سلاح های «فوق مدرن» رسانه های غربی را ناگهان به یاد «خصوصیت ملی» ایرانیان یعنی «چاخان» انداخته است. ظاهرا کتاب «حاجی بابا اصفهانی» نوشته جیمز موریه نویسنده انگلیسی (ترجمه میرزا حبیب اصفهانی) از نگاه ایشان پنهان نمانده که زمانی درباره ایرانیان نوشته بود: «سلاح جنگ و آلت صلح ایشان دروغ و خیانت است... دروغ ناخوشی ملی و عیب فطری ایشان است». مفسران غربی از یک سو «رزمایش های» رژیم را «چاخان ملی» می نامند و از سوی دیگر آن را سبب تشدید وخامت اوضاع می شمارند. ولی تا کنون دیده نشده کسی با چاخان و دروغ موقعیت خود را وخیم تر سازد مگر آنکه این وخامت را بر اساس شعار «جنگ نعمت است» به سود خود بشمارد.
در عین حال، همه از تلاش برای یافتن راه حل سیاسی برای حل بحران اتمی ایران سخن می گویند و این در حالیست که راه به سوی جنگ بیش از پیش هموار می شود. پس از مهلت سی روزه ای که شورای امنیت به جمهوری اسلامی داد تا با سند و مدرک توقف غنی سازی اورانیوم را به جهان اعلام کند، همه معتقدند اینک توپ در زمین جمهوری اسلامی است و اوست که باید حرکت کند. این سخن به معنای آنست که جهان تلاش خود را کرده و مسبب و مسئول هر اتفاقی جمهوری اسلامی خواهد بود.
تابستان 2005 بود که طرح حمله اتمی پنتاگون به تأسیسات اتمی ایران در رسانه ها مطرح شد. همان زمان در مقاله «بشکن بشکنه، بشکن» نوشتم: «اگر کسانی هنوز به اهمیت ماجراجویی و دامنه بلندپروازی اتمی جمهوری اسلامی پی نبرده و سر خود را در داخل به بازی تأسیس «جبهه» و «بنیاد» و در خارج به «نبرد» بین «جمهوری» و «مشروطه» گرم کرده اند، بهتر است مباحثی را که در مورد برنامه های وزارت دفاع آمریکا در به کارگیری سلاح های ویژه اتمی علیه رژیم های شرور جریان دارد، به دقت دنبال کنند». آن زمان در رسانه های غرب به «رژیم های شرور» اکتفا شده و صریحا نامی از ایران برده نشده بود. چند ماه بعد ژاک شیراک رییس جمهوری فرانسه صریحا از «حمله اتمی» به ایران سخن گفت که از سوی آنگلا مرکل صدراعظم آلمان هم استقبال شد. نهم آوریل «نیویورکر» همان روزنامه آمریکایی که گزارشگرش «سیمور هرش» در ژانویه 2005 خبر از عملیات کوماندوهای آمریکایی در مناطق شرقی ایران و حمله نظامی در تابستان همان سال داده بود، دوباره از طرح حمله آمریکا و این بار با سلاح اتمی خبر داد. و جمهوری اسلامی در حالی همه اینها را «جنگ روانی» می خواند که با گسیل فرستادگان خود به این سو و آن سو به دنبال توافق های پنهانی است.
به این ترتیب به کمک سیاست های جنگ طلبانه جمهوری اسلامی که بدون بمب اتم هم رژیمی نامطبوع و منفور در افکار عمومی جهان به شمار می رود، کشورهای قدرتمند آماده می شوند تا جنگ را به مثابه «ادامه سیاست با ابزاری دیگر» و برای حفظ ثبات و امنیت و صلح به کار گیرند. تنها یک چیز می تواند این جنگ را ناممکن سازد: بر سر عقل آمدن جمهوری اسلامی! جهان نیز تنها یک چیز را به عنوان سند عقلانیت جمهوری اسلامی (البته فقط در این مورد) می پذیرد: توقف کامل و دائم غنی سازی اورانیوم و دست برداشتن از ادامه و گسترش تحقیقات هسته ای. آیا جمهوری اسلامی از این ظرفیت عقلی برخوردار است؟ شاید پاسخ این پرسش تا کنون که مهلت سی روزه حکومت اسلامی به پایان می رسد، روشن شده باشد. ولی پاسخ هر چه باشد، تردیدی نیست که سیاست های جمهوری اسلامی یک «حق مسلم» را به رنج مسلم ما تبدیل کرده است که ظاهرا پیشامد و پیامد آن دست کمی از فاجعه چرنوبیل نخواهد داشت.