بچهها متشکريم! متشکريم که در مقابل تيم مکزيک به ايرانیترين شکل ممکن باختيد؛ متشکريم که حقيقت ِ تيم و جامعهمان را به درستترين صورت نشان داديد؛ متشکريم که مثل آيينه، تمام ِ آنچه که بر کشور و مردممان میرود منعکس کرديد؛ متشکريم که شگفتیساز نشديد و بازی را نبُرديد؛ متشکريم که در دو نيمه، دو روی سکهی ايران و ايرانی را پيش رویمان گذاشتيد.
بچهها! شما مائيد و ما شما. شما کوچک شدهی مائيد و ما بزرگ شدهی شما. خون ما در رگهای شما جريان دارد و خون شما در رگهای ما. ما همينيم که هستيم؛ ملتی جوان و در حال پيشرفت؛ در حال پيشرفت و در حال تغيير دائم. ملتی با رشد ناموزون، با رفتارهای نامتعادل يک نوجوان ِ در حال ِ بلوغ. يک نيمه، چنان اروپايی بازی میکنيم که خودمان هم انگشت به دهان میمانيم، و نيمهی ديگر همه چيزمان وابسته میشود به اشتباه دروازهبان و میشويم يک تيم خيابانی.
بچهها! ما هم مثل شما تکهتکه هستيم. بعضیهایمان در دِهکورههای دورافتاده، در ميان خاک و خل، با پای برهنه به توپ و هر چه گرد است ضربه میزنيم، بعضیهایمان لژيونر هستيم و در تيمهای مطرح بازی میکنيم و حقوقهای ميليونی میگيريم.
بچهها! کشور ما هم مثل تيم شما اداره میشود. برانکو مثلا رئيس تيم است، مثل رئيسجمهور که مثلا رئيس مملکت است. اما واقعيت اينست که برانکو هيچکاره است، همانطور که رئيسجمهور هيچکاره است. در آن بالا، کس و کسانی نشستهاند که ادارهکنندهی واقعی ما و شما هستند. تصميمگيرندهی واقعی هستند. شما نشان داديد که بهترين آدمها –حتی اگر خارجی باشند- وقتی در سيستم ِ ايرانی ِ ما قرار میگيرند، تغيير ماهيت میدهند و رفتارهای ما را پيشه میکنند. چاپلوسی میکنند، بادمجان دور قاب میچينند، مجيز فرادستان میگويند و حفظ موقعيت برایشان همهچيز میشود. شما نشان داديد که مدل کوچک جامعهی ما هستيد.
بچهها! وقتی در کشور ما کار خراب میشود، مسئولان کمرشان درد میگيرد. رئيسجمهور محبوب پيشينمان کمرش هميشه در بزنگاه درد میگرفت. طفلک جواد خيابانی هم درست در آستانهی بازیهای جام جهانی کمرش درد گرفت. کمر علی دائی نازنين ما هم در حالی که هيچکس در بازی مکزيک به او نزديک نشده بود درد گرفت. شما نشان داديد که وقتی کار خراب میشود، کمر همه، از سطح تيم ملی تا سطح مملکتی درد میگيرد.
بچهها! کاپيتان دائی را بیهوده نکوبيد. او افتخارات زيادی برای کشور ما کسب کرده است. کاری نکنيد که بيگانگان فکر کنند، نخبهکــُشيد و قدر و منزلت بزرگانی را که روزگاری بر سرتان میگذاشتيد و حلوا حلوا میکرديد نمیدانيد. اين کار خيلی بد است؛ خيلی بد است که در سطح تهران برای علی دائی خرما پخش کنيم؛ خيلی بد است که در خرمشهر برای بازنشستگیاش دعا کنيم. اگر علی دائی پا در يک کفش میکــُنــَد و میماند، به خاطر الگوهای بدیست که دارد. مثلا میبيند که آقای جنتی سالها میماند و نمیرود و فکر میکند که ماندنش خدمت به ملت است؛ میبيند که آقای خزعلی سالها میماند و نمیرود و فکر میکند که اگر برود مملکت و اسلام هم با او میرود. الگوهای ما بد هستند والا علی دائی که گناهی ندارد. اين قدر نمیرويم که مردم با فحش و فضاحت ما را بيرون کنند. علی دائی که ماشاءالله جوان است و خوشبختانه هنوز اين اميدواری هست که کمرش خوب شود و با نظر "سر ِ مربی" در مقابل پرتغال ظاهر شود و ما مطمئن شويم که در کنار جنتی و خزعلی، دائی هم به فکر ما ملت است و با حضورش نمیگذارد تيم ملی نصيب دشمنان شود.
بچهها! مسئولان تيم شما هم مثل مسئولان کشور ما حرف زياد میزنند. وقتی بــِبَريد، عامل بُرد را دعای هفتاد ميليون مردم و عنايت ويژه خداوند به ايرانيان و فساد اخلاقی و عرقخوری طرف مقابل و مديريت بینظير خودشان مینامند. وقتی ببازيد، هر کدام به گوشهای میخزند و مسئوليت را به گردن بغلدستیشان میاندازند. بعد از يک مدت هم همه چيز را فراموش میکنند و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. روز از نو، روزی از نو. مسئولان شما هم مثل مسئولان مملکت چشم ديدن همديگر را ندارند. رئيس فدراسيون میخواهد سر به تن رئيس تربيتبدنی نباشد همانطور که رئيسجمهور میخواهد سر به تن رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام نباشد. يکی را در جایگاه وی.آی.پی راه نمیدهند و ديگری را از حرم حضرت معصومه «س» میرانند.
بچهها! ما همه کارشناس فوتبال هستيم. همانطور که در تمام امور سياسی خبره و صاحبنظر هستيم، موقعی که جام جهانی میشود، در امر فوتبال هم خبره و صاحبنظر میشويم. من هم که طنز سياسی مینويسم در اين ايام، استراتژيست فوتبال میشوم. بچهها! از ما کارشناسان و منتقدان بترسيد! همانطور که شما را بالا میبريم و بر دوش حمل میکنيم، همانطور هم وسط زمينوهوا ولتان میکنيم و با سر به زمينتان میکوبيم. از اين خصلت ما ناراحت نشويد. خود شما هم با رهبرانتان چنين کردهايد و میکنيد. ما هم با رهبرانمان چنين کردهايم و میکنيم. گول لبخندهای امروز هوادارانتان را نخوريد. دفعه بعد هم که رئيس جمهور ِ توانا را ديديد، عوض يکی دو چشمهای که برایتان آمد و با پرسيدن قطر توپ فوتبال کيش و مات تان کرد، اين چند نکته را گوشزد کنيد!
بچهها! ردهی ما در جدول فيفا مشخص است. جای ما همان جاست و اين عجيب است که میخواهيم با معجزه، يک دفعه ده تا پله را بالا بپريم. بالاخره ملتی هستيم که از بس با کار سيستماتيک به جايی نرسيدهايم دست به دامن معجزه و خواهان پرش از قوانين طبيعت و اجتماع میشويم. همين رده را در ميان کشورهای جهان هم داريم منتها اصرار داريم که بگوييم بهترينيم و برترينيم و خوشاخلاقترينيم و دانشمندترينيم و ترين در ترينيم. نمیدانم با اين همه "ترين" چرا در کتاب "ترينها"ی گينس کمتر اسمی از ما هست ولی بالاخره مسئولان ما که دروغ نمیگويند. کاری که شما در استراليا کرديد جهشی معجزهآسا بود که اگر تعداد آن بيشتر میشد، کلا ً بدبخت میشديم. مثلا ما در انرژی اتمی جهش کرديم و کيک زرد ِ سه و نيم درصد استحصال کرديم غافل از اينکه غربیها آش پر ملاطی قرار است برای ما استحصال کنند که مقدار روغناش صد در صد است. اين هم جهشی بود در عالم سياست که حالا فکر میکنيم وارد باشگاه اتمی شدهايم و در جدول فيفای سياست، ده پله يکی کردهايم چون "میخواهيم و میتوانيم". اما از آن طرف، می بينيم که کارکنان يو.سی.اف اصفهان –همانها که در عکسها میبينيم جلوی دهانشان را با پارچه نبستهاند- يکی يکی روانه بيمارستان میشوند و کسی هم نمیداند که چهشان شده است. ما جهش میکنيم و بدبخت میشويم، اما غربیها خوشبخت میشوند؛ ما جهش میکنيم و غربیها بر ثروت مادی و معنویشان افزوده میشود؛ ما جهش میکنيم و استفادهاش را بايرمونيخ و هامبورگ میبرند. ما جهش میکنيم و دول غرب جيبشان از درآمدها و ثروتهای انسانی ما پر میشود.
بچهها! ما پرچمها و شيپورهایمان را آماده کرده بوديم که بعد از بُرد شما به خيابانها بريزيم و شادیهای سرکوب شدهمان را جلوی ماموران نيروی انتظامی تخليه کنيم. اين تنها موقعيتیست که میتوانيم به نيروهای سرکوبگر نشان بدهيم که هستيم و اينطوری هم هستيم. خسته شديم از بس خبر غمانگيز شنيديم؛ شنيديم که به خاطر يک کاريکاتور –که هيچ چيز اهانتآميزی در آن نبود- جماعتی به خيابان ريختهاند و کاريکاتوريست بیگناه را برای زهرچشم گرفتن از اهل قلم به زندان انداختهاند؛ شنيديم که اهل فلسفهای را به جرم دگرانديشی و به نام جاسوسی هفتهها در سلول انفرادی نگه داشتهاند؛ شنيديم که به اجتماع زنان مثل قوم مغول يورش بردهاند و با مشت و لگد و باتون آنها را کتک زدهاند. ما هم میخواهيم اخبار خوب بشنويم و خوشحال شويم؛ بشنويم اهل قلم به زندان نمی افتند؛ بشنويم انسانها شکنجه نمیشوند؛ بشنويم اندوه و غم بر شادی پيروز نمیگردند. میخواهيم اخبار خوب بشنويم و خوشحال شويم؛ بشنويم تيم ما پيروز ميدان است؛ پيروز ميدان است حتی اگر بازنده باشد؛ پيروز ميدان است حتی اگر رهبراناش درجهت شکست گام بر دارند؛ پيروز ميدان است مثل اهل قلم ما، مثل اهل انديشهی ما، مثل تمام کسانی که به فکر ايران و ايرانی هستند حتی اگر امروز در زندان باشند، حتی اگر امروز تحت فشار باشند، حتی اگر رهبرانشان برای پيروزیشان برنامهی مدون و منظمی نداشته باشند و به جای برداشتن موانع، خود مانند مانع بر سر راهشان قرار بگيرند. میخواهيم اخبار خوب بشنويم و صورتمان را رنگی کنيم و پرچم و شيپورمان را برداريم و به خيابانها بريزيم و پایکوبی کنيم. میخواهيم معجزه ببينيم! اين خواست ملت ماست. آن را بر آورده کنيد. بچهها متشکريم!