چهارشنبه 18 مهر 1386

يارا حقوق صحبت ياران نگاه دار، علی افشاری

علی افشاری
من در تمامی سخنرانی ها و نوشته هايم به شدت با برخورد نظامی، تکرار تجربه های عراق و افغانستان در ايران و هرگونه مداخله ای که بخواهد در حق انحصاری تعيين سرنوشت مردم ايران خللی وارد کند، مخالفت کرده ام...متاسفانه عادت اتهام زنی بدون استناد در بين نخبگان سياسی، ناخواسته فضايی را فراهم می کند تا ساختار سلطه بهره خود را ببرد و آدميان را قربانی سناريوهای امنيتی خود کند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

سرور گرامی و مبارز نستوه جناب آقای مهندس عزت الله سحابی در مصاحبه با روزنامه اعتماد در مورخ ۵/۰۷/۱۳۸۶ فرموده اند: " به خاطر دارم در سال ۷۸، ميزگردی در حسينيه ارشاد با حضور عباس عبدی، اکبر گنجی و آقای مرعشی و بنده برگزار شد. آقای گنجی در آن ميزگرد خيلی زود داغ شده بود. من منظورم اين نيست که آقای گنجی امروز از اصول خود عدول کرده، بلکه منظورم اين است که جوان بودن آنها و نيز فقدان تجربه‌های عميق سياسی، آنان را زود دچار سرخوردگی می‌کند و ديديد که برخی از آنان چگونه از صحنه مبارزه ملی کنار رفتند. آقای گنجی و افشاری به راحتی از صحنه مبارزه ملی کنار رفتند و دخالت خارجی را يک راه حل جدی می‌دانند، در حالی که يک مبارز باتجربه ملی به سادگی به اين نتيجه نمی‌رسد."
از آنجاييکه ايشان در اين مصاحبه بنده را مورد اتهامی ناروا قرار داده اند و چنين اتهامی برای من تبعات امنيتی و حيثيتی دارد و به راحتی می تواند دستمايه برخورد های سياسی – قضايی و ترور شخصيت شود ، لذا لازم دانستم نکاتی به شرح زير بيان کنم.با توجه به ابعاد و زوايای گوناگون بحث و ارتباط اين اتهامات با گفتمانی که در خصوص چگونگی برخورد و تعامل با "خارج و خارجی" در عرصه عمومی ايران جريان دارد، ناگزير مطلب طولانی شد.
بسی مايه تعجب وحيرت بود که شخصيتی چون مهندس سحابی ، چنين اتهام سنگينی را متوجه من نمايند. به سابقه آشنايی و مصاحبت ديرين، انتظار چنين عملی از سوی ايشان که يکی از اخلاقی ترين سياستمداران حال حاضر ايران هستند را نداشتم و درک نکردم که با توجه به سابقه دوستی و روابط خانوادگی ، اگر چنين نظری داشته اند چرا تا حال حتی يک بار با من مطرح نکرده اند و به يک باره به صورت عمومی اتهاماتی بی اساس را متوجه من کردند.
قطعا اگر جناب مهندس، شبهات و دغدغه های شان را با توجه به وجود کانال های متعدد تماس به اينجانب انتقال می دادند و نيز توضيحات من را می شنيدند، کار به اتهام زنی بدون استناد نمی رسيد.
در مصاحبه مذکور آقای مهندس مشخص نکرده اند که معيار های داوری ايشان در خصوص خروج اينجانب از صحنه مبارزه ملی چه بوده است تا بهتر بتوان به بحث و گفتگو پرداخت.
من در شرايطی ايران را ترک کردم که شروع دوباره اعمال گزينش سياسی و محکوميت به محروميت از کليه حقوق اجتماعی ، امکان ورود به دانشگاه های داخلی و اشتغال را از من سلب کرده بود. همچنين از ساليانی پيش برنامه داشتم که برای ادامه تحصيل به خارج بيايم اما روند حوادث و زندان ها آن را به عقب انداخت.
در حال حاضر نيز اولويت و دغدغه اصليم به پايان رساندن تحصيل در دوره دکتری است و همانطور که در ايران فقط به دنبال مدرک و شغل نبودم در اينجا نيز رسالت اجتماعی ام را ادامه دادم و در اين مدت نيز در حد بضاعت مانند ايامی که در داخل فعاليت می کردم، در راستای دفاع از حقوق مردم و منافع ملی ميهن کوشيده ام.
همانگونه که بارها و بارها گفته ام من بر اساس دعوت يک سازمان غير دولتی در ساختمان کنگره آمريکا شرکت کردم و سخنانی در خصوص حقوق بشر در ايران ايراد نموده و به صراحت با جنگ و مداخله نظامی مخالفت کردم. بنده هيچگاه در کنگره آمريکا حضور نيافتم و تا کنون نيز با هيچ نماينده کنگره ، يا سنا و اساسا دولتمردان آمريکا گفتگو نداشته ام. البته اين کار را مشروط به اينکه در خدمت منافع مردم ايران باشد، دارای اشکال نمی دانم اما خود چنين کاری را انجام نداده ام.
آگاهان به امور می دانند که چنين برنامه هايی در فضای سياسی آمريکا شايع و متداول است که سازمان های غير دولتی و انديشکده ها در ساختمان کنگره به عنوان خانه مردم آمريکا ، برنامه برگزار می کنند و از عده ای هم دعوت می کنند. من هم در برنامه فوق شرکت کردم تا در حد توانم کمک کنم تا تصويری درست از واقعيت های ايران ترسيم شود و در نتيجه از رويارويی خسران بار بين آمريکا و مردم ايران جلوگيری شود. اين مسئله اساس همه فعاليت های سياسی ام در آمريکا تا کنون بوده است.
اين برنامه به لحاظ شکلی شبيه کنفرانس برلين بود که هم بنده و هم آقای مهندس سحابی در آن حضور داشتيم و تا کنون نيز آقای مهندس سحابی از آن حضور ابراز پشيمانی نکرده اند. در آن کنفرانس هم يک نهاد غير دولتی آلمانی مجری مراسم بود ، منتها در برخی جلسات اعضاء حزب سبز ها به عنوان حاکميت وقت آلمان حضور، داشتند و سخنرانان نيز نکاتی را در خصوص وضعيت جامعه ايران بيان کردند تا سياست مداران آلمانی بهتر با واقعيات ايران آشنا شوند و در نتيجه سازگاری سياست های شان با منافع ملی ايران بيشتر شود.
اما مرکز ملی دموکراسی که به مدت يک سال در آنجا حضور داشتم، يک سازمان غير دولتی، مستقل و فرا جناحی است که در زمان رياست جمهوری رونالد ريگان برای بسط دموکراسی در جهان پايه گذاری شده است. بودجه اين مرکز سالانه از کنگره آمريکا مستقل از جريان حاکم بر آن( اعم از چپ و راست يا جمهوری خواه- دموکرات) تامين می شود. در اصل حکم انجمن خيريه ای را دارد که سالانه بخشی از ماليات مردم آمريکا وقف کمک به جريانات دموکراسی خواه در کل دنيا می شود. اين بنياد هيئت مديره مشخصی دارد که مسئول اتخاذ تصميمات آن هستند. اعضاء کنگره و دولت آمريکا هيچ نقشی در تصميم گيری های اين مجموعه ندارند. اين مرکز يک بخش تحقيقاتی دارد که سالانه تعدادی فرصت مطالعاتی به پژوهشگران و فعالانی که در زمينه گسترش و بسط دموکراسی در سرتاسر دنيا فعاليت می کنند، اهدا می شود. اين بخش نظام گزينش شفاف و مشخصی دارد، که داوطلبان بايد ابتدا ثبت نام کنند و پروژه تحقيقاتی مشخصی را در چهارچوب مطالعات دموکراسی ارائه دهند. سپس افراد برتر در يک فرايند رقابتی توسط کميته علمی انتخاب می شوند و به مدت حداکثر يک سال فرصت می يابند تا پروژه تحقيقاتی خودشان را انجام دهند. بنده هم مطابق اين رويه از اين فرصت مطالعاتی برخوردار شدم. پروژه اينجانب نيز بررسی چالش های گذار به دموکراسی در ايران بود که به تشريح موانعی غير از مخالفت نظام سياسی حاکم چون قرائت رسمی و مسلط از دين ، مشکلات فرهنگی و اقتصاد متکی به نفت پرداختم. تمامی اين مراحل به صورت شفاف و علنی انجام شد و مفاد پروژه تحقيقاتی اينجانب نيز بر روی وب سايت اين موسسه موجود هست که قابل دسترسی برای همگان است. بنده نيز اولين کسی نبودم که در اين مرکز حضور يافتم. پيش از من افرادی چون خانم هاله اسفندياری، رامين جهانبگلو ، خانم مهرانگيز کار، سيامک نمازی و دکتر حسين بشيريه از اين فرصت مطالعاتی بهره مند شده بودند. لازم به ذکر است که کمک هزينه پرداختی نيز در حد گذران زندگی در طول دوره مطالعاتی است.
. در طول دوران تحقيق نيز کاملا آزاد بودم و هيچکس در اين موسسه چيزی را بر من تحميل و يا ديکته نکرد و اساسا رويکرد آنها دوری از پيش داوری و برخورد های سياسی بود.
فعاليت تحقيقاتی در اين بنياد های فکری و سياسی در آمريکا امری متداول است و افراد متعددی و از جمله شخصيت های دانشگاهی و وابستگان به برخی از گروه های سياسی داخل نيز از آن استفاده کرده و می کنند.
همچنين اينجانب در صدای آمريکا به عنوان مصاحبه شونده در بخش های تحليلی حضور پيدا می کنم و نه مسئوليتی و نه نقشی در برنامه ريزی و سياست های اين رسانه دارم. همانگونه که مجری در هر برنامه اعلام می کند که نظرات ميهمانان، نقطه نظرات شخصی آنها است. مواضع صدای آمريکا هم لزوما مورد تاييد بنده نيست. من با توجه به انحصار خبری حاکم بر فضای ايران و مخاطب بالای اين رسانه که پر بيننده ترين رسانه خارجی در ايران است، آن را تريبونی موثر و مفيد برای بيان نظراتم در چهارچوب افزايش آگاهی های اجتماعی و دفاع از حقوق مردم ايران می دانم و همان مطالبی را بيان می کنم که در ايران نيز می گفتم.
اين رسانه قبل از من بوده و بدون من هم خواهد بود، من معتقدم که بهتر است فعالانه از ظرفيت اين رسانه در راستای بهبود منافع ملی، جريان آزاد اطلاعات و گسترش دموکراسی در ايران استفاده نمود. همانگونه که اکنون بسياری از فعالان سياسی و اجتماعی مرتب با صدای آمريکا مصاحبه می کنند. ارزيابی و برآوردی که هم تا کنون در اقشار مختلف مردم و بدنه افکار عمومی داشته ام ، از بازتاب مثبت برنامه ها حکايت دارد.
حال اگر نفس شرکت در صدای آمريکا مورد اعتراض است که برخی از نيروهای ملی- مذهبی و اصلاح طلب نيز در مصاحبه ها شرکت می کنند. اگر هم حضور متناوب هفتگی من محل اشکال است، در پاسخ بايد گفت وقتی نفس شرکت در برنامه ای ايراد نداشته باشد، ديگر تعداد دفعات حضور هم علی القاعده مشمول اين داوری خواهد شد و اگر هم امری منفی باشد که ديگر فرقی نمی کند چه يک بار عملی خطا را انجام داد چه چند بار، نتيجه يکسان است.
استفاده از رسانه های خارجی برای بيان نظرات، دليلی بر خروج از مبارزه ملی نيست. همانگونه که استفاده از رسانه های خارجی در دوران مبارزات پيش از انقلاب در چهارچوب عمل ملی می گنجيد. چه کسی می تواند نقش راديو بی بی سی را در پخش نظرات آقای خمينی و پيروزی انقلاب اسلامی انکار نمايد. رسانه های خارجی در طول ساليان گذشته نقش موثری در روشنگری پيرامون نقض حقوق بشر و مهار رفتار سرکوب گرانه حکومت داشته اند.
البته می دانستم که اين فعاليت ها، هزينه های خاص خودش را هم دارد و می تواند دستمايه کسانی قرار گيرد که همواره مترصد تخريب من با انواع و اقسام روش ها بوده اند. ولی به مانند گذشته به خاطر باورها و اعتقاداتم آنها را به جان خريدم از جمله سيل اتهامات دروغ و ناجوانمردانه ای که تاکنون بر عليه اينجانب آگاهانه و يا نا آگاهانه سرازير شده است. از حقوق های صد هزار دلاری گرفته تا دريافت خانه ، بورس تحصيلی ، کار در وزارت خارجه آمريکا و وابستگی به انواع و اقسام گروه های سياسی که بعضا در تضاد با يکديگر هستند! .
کسانی که تجربه زندگی در امريکا را دارند، بخوبی می دانند که در اين ام القری جهان سرمايه داری، يک دلار هم خارج از قاعده و قانون به کسی نمی دهند چه برسد به خانه و حقوق آنچنانی!
البته بخش اعظم اين اکاذيب خنده دار از سوی نهاد های امنيتی و رسانه ای حکومت طراحی و پخش می شود. اما از آقای مهندس سحابی که خود قربانی ترور شخصيت و اتهام زنی های بلا دليل بوده و هستند، انتظار نداشتم که تحت تاثير اين برچسب زنی ها و انتساب های نا روا قرار گيرند.
مگر سال ها ايشان به عنوان عضوی از دولت موقت متهم به وابستگی به استعمار جهانی نبودند! مگر زنده ياد مهندس مهدی بازرگان و دکتر يدالله سحابی به دليل تاکيد بر ضرورت برقراری روابط عقلانی و عادی با غرب در چهارچوب منافع ملی و دفاع از ليبراليسم ، با چماق جاده صاف کنی امپرياليسم تخريب نشدند! فراموش نکرده ايم که آقای دکتر يزدی ناجوانمردانه، سال ها به دليل داشتن گرين کارت ، عامل سيا و دولت آمريکا خوانده می شدند! مگر ماهنامه ايران فردا با مدير مسئولی آقای مهندس سحابی متهم نبود که پايگاه دشمن و بيگانه است!
آقای مهندس سحابی خوب به ياد می آورند که ۷ سال پيش در ماه رمضان در بازداشتگاه ۵۹ سپاه چگونه تحت فشار بوديم تا همين اتهامات بی پايه را گردن بگيريم و اعتراف کنيم که يا در توطئه های گوناگون آمريکا شرکت داشته و يا تحت تاثير و هدايت آن بوده ايم!. شما را وادار کردند که آن نامه کذايی را بنويسيد و از تماس مقامات آمريکايی با خود در زمينه براندازی نظام سياسی و تجزيه ايران خبر دهيد!!
متاسفانه عادت اتهام زنی بدون استناد در بين نخبگان سياسی که به قول دوست عزيز، آقای اکبر گنجی از ويژگی های جوامع استبداد زده است ، ناخواسته فضايی را فراهم می کند تا ساختار سلطه بهره خود را ببرد و آدميان را قربانی سناريوهای امنيتی خود کند، بگونه ای که مبارزان يکی پس از ديگری با روش های گوناگون به دست دوست و دشمن از صحنه خارج شوند.
بعيد می دانم آقای مهندس سحابی دوری فيزيکی از وطن و زندگی در خارج از قلمرو کشور را موجب خروج از عرصه مبارزه ملی بدانند و يا مبارزه را به مرزهای جغرافيايی کشور محدود کنند. چون اولا به لحاظ منطقی چنين مدعايی درست نيست و با واقعيت های تاريخی ايران و جهان همخوانی ندارد و در ثانی اگر اين منطق غلط را بپذيريم ،کثيری از دوستان سابق و فعلی آقای مهندس سحابی به ناگزير از افتخار "مبارزه ملی" محروم می شوند.
عمده رجال خوش نام و دوران ساز تاريخ معاصر ايران مدتی به دلايل اجباری و يا کسب دانش و تحصيل در خارج از کشور بوده اند. مگر دکتر مصدق مدتی را در خارج صرف تحصيل نکرده بود! يا پدر بزرگوار ايشان دکتر يدالله سحابی و مهندس بازرگان .
دکتر علی شريعتی به عنوان ايدئولوگ جريان ملی –مذهبی، سال ها در خارج از کشور تحصيل و مبارزه نمود و برخی از چهره های شاخص ملی –مذهبی نظير دکتر ابراهيم يزدی، دکتر غلامعباس توسلی، دکتر رضا رئيسی طوسی و ... سال ها در اروپا و آمريکا مشغول زندگی و مبارزه بودند.
از سوی ديگر رفتار ظالمانه حکومت که پی آن بر تن آقای مهندس سحابی و ياران ايشان نيز کشيده شده است، ناگزير حکم به جلای وطن خيل بی شماری از هموطنان داده است که يا برای حفظ جان و حقوق اوليه خويش رنج سفر را بر خود هموار کرده و يا از سر مشکلات لا علاج اقتصادی ، فقر و بن بست های فرهنگی و اجتماعی راهی خارج شده اند. بر خلاف نظر آقای حجاريان، اکثريت آنان " وطن پرستان چمدانی " نبودند ، بلکه از سر اجبار در غربت سکنی گزيدند و در آتش فراق وطن می سوزند و می سازند.
چنانچه خود من در تمام اين دوران دور از وطن که اميدوارم به زودی به اتمام برسد، لحظات بسيار دشواری را پشت سر گذاشته ام و حتی برای لحظه ای ميهن و ملت را از ياد نبرده ام.
آقای مهندس سحابی که انسان متدينی است و همواره به ايشان به عنوان الگوی دينداری خالصانه و رحمانی نگريسته ام ،بهتر از اينجانب از فضيلت هجرت در قران کريم و تعاليم اسلامی آگاه هستند. خداوند هجرت را برای کسانی که در زير ظلم و ستم هستند، توصيه می کند و آن را مايه رشد و رستگاری می داند و حتی بر مومنان نهيب می زند که از آنها سئوال خواهد شد که چرا به حکومت جور تمکين کردند و در حالی که زمين خداوند بزرگ است، در ارض الله الواسعه هجرت نکردند.
حتی خداوند هاجروا را مقدم بر بر جاهدوا می آورد.
در شرايطی که عدالت و انصاف از مملکت رخت بر بسته است و روز به روز بيداد گری حکومت افزايش می يابد، جايی برای سرزنش کسانی که کشور را ترک کرده اند ، نمی ماند.
تاريخ معاصر ايران و جهان گويای نقش موثر فعاليت های خارج از کشور به عنوان پشتيبان و مکمل کوشش های نيروهای داخل کشور بوده است. از تلاش های ايرانيان مقيم باکو، کلکته، لندن در نهضت مشروطه گرفته تا کنفدراسيون دانشجويان خارج از کشور، انجمن های اسلامی دانشجويان و نيروهای اپوزيسيون در اروپا، آمريکا و آسيا در جريان انقلاب بهمن ماه ۵۷، همه گويای حضور موثر خارج نشينان در تحولات داخلی است. در عصر اصلاحات نيز ايرانيان خارج از کشور ياريگر جنبش اصلاحات بودند.
بنده قبول دارم که نقش اصلی را نيروهای داخلی بر عهده دارند و موقعيت جغرافيايی در کيفيت و اثرگذاری فعاليت سياسی نقش دارد، منتها اين بدان معنی نيست که فضای خارج از کشور خالی از ظرفيت مثبت بر شمرده شود و يا بگونه ای تلويحی فعالان خارج از کشور به خيانت و بی توجهی به اصول مبارزه ملی متهم شوند.
بخصوص همانگونه که تجارب جهانی مانند انقلاب اکتبر شوروی نشان می دهد، اپوزيسيون خارجی نقش مهمی در تغيير حکومت های ديکتاتوری و تحولات سياسی داشته است.
مبارزه ملی يعنی تلاش برای بهبود وضعيت و رفاه ايرانيان ، تحقق حقوق آنها و تامين منافع ملی و سرزمينی ايران. بديهی است بزرگترين هدف مبارزه ملی و مخاطب آن نيروهای اقتدار گرا و ضد ملی داخلی و زورمداران و برتری طلبان خارجی هستند. اما من هم چون مهندس بازرگان در مسير مبارزه ،استبداد را بر استعمار اولويت می دهم. سلطه خواهی خارجی محصول استبداد داخلی است. خصوصا که حکومت های غير مردمی به راحتی برای بقاء خود در مقاطع حساس سرمايه ها و منابع ملی را به دولت های قدرتمند خارجی پيشکش کرده اند. حکومت های ملی دموکراتيک سدی مستحکم در برابر زياده خواهی های قدرتمندان خارجی هستند. بنابراين اولويت در مقطع فعلی تلاش برای همگرايی نيروهای تحول خواه در مبارزه بر عليه استبداد و فاشيسم داخلی است.
آقای مهندس سحابی در جای ديگر من را متهم کرده اند که رسما دخالت خارجی را پذيرفته ام! از آنجاييکه دخالت خارجی عمدتا به معنای دخالت نظامی و وابستگی به خارجيان در تعيين سرنوشت کشور، تعبير و تفسير می شود، لذا اين ادعا تهمت گزافی است که از ايشان توقع نمی رفت . من در تمامی سخنرانی ها و نوشته هايم به شدت با برخورد نظامی ، تکرار تجربه های عراق و افغانستان در ايران و هرگونه مداخله ای که بخواهد در حق انحصاری تعيين سرنوشت مردم ايران خللی وارد کند، مخالفت کرده ام. و اساسا من در موقعيتی نبوده و نيستم که بخواهم مخاطب چنين مسائلی قرار گيرم. من ، در اينجا فعاليتی به غير از مصاحبه ها و نوشته هايم ندارم، نه با دولتمردی خارجی مذاکره کرده ام ، نه توجه ام را صرفا بر مخاطبان خارجی متمرکز نموده ام.
اما آقای مهندس سحابی به خوبی می دانند که کشور ايران از دير باز تا کنون به دليل موقعيت سوق الجيشی ، دروازه غرب و شرق و ويژگی های مردمانش در کانون توجه جهانيان بوده است.. اکنون ايران مسئله اول جهان بوده و جامعه جهانی و از جمله آمريکا با آن درگير است. در چنين شرايطی وظيفه ملی حکم می کند تا هر کس و گروه در حد توانش بکوشد تا از تحميل هر گونه ضرر و زيان بر ايران جلوگيری شود. البته مراد از ايران ، مردم ايران هست نه حکومت آن که بيشترين تضاد و تعارض را با معيار های ملی دارد.
امروز حکومت ايران در کنار آنکه مشکلی جدی برای مردم ايران و نيروهای تحول خواه هست، از نگاه دولت های خارجی نيز معضل محسوب می شود. در مقطع کنونی، دنيا پذيرای جمهوری اسلامی هسته ای نيست و راهکار نظامی را به عنوان آخرين اقدام برای عقب نشينی حکومت ايران از ماجراجويی اتمی، در نظر دارد.
بنابراين فشار های خارجی ضمن آنکه تهديد است، قابليت آن را دارند که به فرصت نيز تبديل شوند. در اين ميان عملکرد نيروهای خوش فکر، مترقی و ميهن دوست تعيين کننده است تا با نفی دوگانه جنگ و سازش با حکومت راه سومی را بگشايند که بهبود دموکراسی و حقوق بشر در ايران را هدف قرار دهد. سياست تهاجمی ، تنش آفرينی و ماجراجويی های حاکميت به ماهيت اقتدارگرا و غير دموکراتيک آن بر می گردد که مجبور است بقاء خود را در بحران سازی دنبال کند.
ما از آقای مهندس سحابی آموخته ايم که دول قدرتمند خارجی در تاريخ معاصر همواره به سازش با دولت های غير ملی پرداخته و برای منافع زود گذر اقتصادی، منافع مردم ايران را قربانی کرده اند. حال اگر کسی بيايد و مطابق قوانين و کنوانسيون های بين ا لمللی و اعلاميه جهانی حقوق بشر از جهانيان بخواهد تا با بازنگری در روش های گذشته ، فقط از دريچه نگرانيها و منافع خود برخورد نکنند , بلکه دستيابی موثر و پايدار به منافع خود را در پيوند با خواسته ها و حقوق جنبش دموکراسی خواهی و مسالمت آميز مردم ايران جستجو کنند ، از چهارچوب فعاليت ملی خارج شده است؟
در واقع خاستگاه جنگ ، بن بست موجود در مذاکرات هسته ای است و بدون ارائه راه حل برای آن نمی توان خطر جنگ را بر طرف کرد. صرف محکوم کردن جنگ به جايی نمی رسد و قبح در کنار حکومت غير مردمی و حاکميت پادگانی- امنيتی قرار گرفتن، نيز کمتر از همسويی با اراده های جنگ طلبانه خارجی نيست.
رفع خطر جنگ و صلح طلبی بگونه ای که امتياز آن عايد حکومت نشود و مردم ايران برنده آن باشند نيازمند تحرک عمل نيروهای تحول خواه در همسو کردن فشار های خارجی با خواسته های داخلی است .
در اين ميان جلب توجه بازيگران خارجی به سرمايه گذاری و هدايت فشارهای هدفمند به مسئله دموکراسی در ايران و مرز بندی با جريانات جنگ طلب که هم می تواند شبح برخورد نظامی را دور کند ، هم برنامه های هسته ای ايران در مسيری قرار گيرد که تهديدی برای جهانيان نباشد و هم منفعت مردم ايران تضمين شود، روايت مناسب و موثری از مبارزه ملی است.
مسئله اصلی امروز ايران دموکراسی است که پيش نياز توسعه اقتصادی ، تحقق منافع ملی، تحکيم امنيت ملی و تماميت ارضی است. هر حرکت در صحنه عمل بنا به استعداد و ظرفيتی که برای تسهيل دموکراسی و پر کردن شکاف ملت- دولت فراهم می کند، دارای قابليت برای دور کردن تهديد های داخلی و خارجی است. بر عکس آنکه عده ای غير منصفانه، تحريميان در انتخابات رياست جمهوری گذشته را مشتاقان تانک های آمريکايی معرفی کردند !، کسانی که جنبش اصلاحات را به بن بست رساندند و راه حل های شان در انتظار معجزه از سراب صندوق های رای، ظرفيتی برای رفع انسداد ندارد ،نا خواسته مسير جنگ را هموار کرده و می کنند.
تنها برنامه هايی که اقتدارگرايان را از مصادر اصلی قدرت به حاشيه براند، دست مافيای قدرت و ثروت را کوتاه کند و معضلات حقوق بشر را کاهش دهد، می تواند ميهن و ملت را از گردنه پر آشوب کنونی به سلامت عبور دهد. نه اينکه کسانی با فرصت سوزی و مماشات با اصحاب قدرت ، حاشيه امنيت برای نيروهای افراطی فراهم کردند تا برنامه های ماجراجويانه هسته ای خود را پيش بردند و هم اينک کشور را در آستانه مخاطرات ويرانگری قرار داده اند.
بديهی است مخاطب قرار دادن غرب اعم از سازمان ها ، نهادها، گروه ها و دولت های خارجی و متقاعد کردن آنها نسبت به منفی بودن گزينه جنگ و رويارويی نظامی و هدايت فشار ها بر جمهوری اسلامی به منظور پايان دادن به رفتار های ناقض حقوق بشر و اجرای تعهدات الزام آور جهانی به معنای بديلی برای مبارزات داخل و مردم ايران نيست بلکه در تداوم و تکميل کننده آن است.
برونزايی و درونزايی به منشاء و خاستگاه حرکت و عوامل شکل دهنده ارتباط می يابد ." درونزا " يعنی عامل تعيين کننده و فرجام يک موضوع توسط اجزاء درونی آن تحقق يابد .اين امر به معنی انحصار در منابع داخلی نيست .تاثيرگذاری هر عامل خارجی به شرط آنکه همسو با عوامل داخلی بوده و در تصميم گيری مستقل آنان اخلالی ايجاد نکند ، نافی درونزايی نيست ." برونزايی " معطوف به حرکتی است که ريشه در در داخل ندارد و از محيط خارج به درون القاء می شود .همچنين مرز بين درون و برون يک مرز مطلق و منفصل نيست .بلکه رابطه ای متقابل و ديالکتيک بين آنها برقرار است .اساساٌ دنيای امروز به صورت يک شبکه ارتباطی در آمده است و سرنوشت هر کشور به ميزانی با مناسبات پيچيده و پارادايم های جهانی گره خورده است . امروز هيچ ملتی خود را در زمينه های علمی ، فنی ، اقتصادی ، صنعتی ، فرهنگی ،تجاری و ... بی نياز از استفاده از دستاورد های ديگر کشور ها نمی داند و تکيه صرف بر منابع داخلی موضوعيت ندارد .
درونزايی را لزوما نمی توان به مرزهای ملی محصور نمود. ظهور مفاهيمی چون جامعه مدنی جهانی و شهروند جهانی ديگر ارتباط بين ملت ها وفعالين جامعه مدنی را از حالت تک بعدی دولت ها خارج کرده است. هر شهروندی در هر نقطه دنيا رسالت خود را در کمک به ديگر شهروندان برای رسيدن به معيار های انسانی تعريف شده در جامعه مدنی جهانی می داند و دولتها در اين سرمشق جديد موظف هستند که برای برقراری اصول اعلاميه جهانی حقوق بشر در تمامی کشور های دنيا بکوشند. تحولات حقوق بشر در قرن بيستم حاوی دو نکته مهم بود :
– معامله ای که دولت با اتباع خود می کند ديگر مانند گذشته مورد بی اعتنايی ديگران نيست و چنين نيست که حقوق بين الملل خود را در اين زمينه کاملا بی طرف و بيگانه احساس کند .
- يک معيار بين المللی در بالای سطح معيار های ملی وجود دارد که رفتار دولت ها در داخل قلمرو حاکميت با آن سنجيده می شود. اين معيار های جهانی بر معيار های داخلی و حتی بر قوانين اساسی هر يک از دولت ها تفوق و حاکميت دارد .
کوفی عنان دبير کل سابق سازمان ملل متحد در سخنانی که به مناسبت آخرين اجلاس حقوق بشر در قرن بيستم گفت، تاکيد دارد " کميسون می تواند با افتخار اعلام کند که معمار ساختار بين المللی حقوقی است که ما امروز داريم ... بگذاريد صريح بگويم هر چند سازمان ملل از دولت های عضو تشکيل شده است ولی اهداف و حقوق ملل متحد که سازمان ملل متحد برای حمايت از آن ها ايجاد شده ، حقوق ملت هاست و تا وقتی من دبير کل هستم سازمان ملل نهادی خواهد بود که حقوق بشر را همواره در مرکز فعاليت های خود قرار خواهد داد .هيچ دولتی حق نخواهد داشت برای نقض حقوق و آزاديهای اساسی ملت خويش ، خود را در پشت حاکميت ملی مخفی نمايد "
برخورد دولت کانادا در صدور حکم بازداشت برای قاضی مرتضوی که منجر به خروج زود هنگام او از شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد شد، مثالی بسيار کارگشا است. آيا حمايت از اقدام دولت کانادا در تعقيب قانونی کسی که دست هايش به اذيت و آزار و سلب حقوق کثيری از کوشندگان سياسی و اجتماعی ايرانی آلوده بوده و به قصاب مطبوعات مستقل ايرانی در دنيا شهره است، عملی غير ملی است؟ و چون کانادا کشوری بيگانه و مرتضوی دارای شناسنامه ايرانی است ، درونزايی حکم می کند که دخالت دولت کانادا را رد کنيم! و بگوييم به شما ربطی ندارد و ما خود در چهارديواری کشور مسئله را حل و فصل می کنيم!
نه تنها فرايند جهانی شدن ،جامعه مدنی جهانی ، شبکه ای شدن مناسبات بين المللی ، انفجار اطلاعات ، سست شدن مرزهای فيزيکی و گسترش ارتباطات رسانه ای ومجازی ، نارسايی منطقی را نمايان می سازد که دورنزايی را متضمن اکتفای صرف به منابع داخلی و بی توجهی به ظرفيت های جهانی و خارجی می داند. بلکه نگاهی به تاريخ معاصر نيز از عدم تطابق اين منطق با واقعيات تاريخی پرده بر می دارد . به عنوان مثال می توان به عملکرد قوام السلطنه اشاره کرد که با بهره گيری از اولتيماتوم آمريکا استان آذربايجان را حفظ کرد، مگر نه معلوم نبود که در حال حاضر اين استان چه فرجامی پيدا می کرد و آيا روسيه همانند ۱۷ ايالت جدا شده در قراردادهای گلستان و ترکمنچای اين استان را نيز از ميهن جدا نمی کرد !
آقای مهندس سحابی به عنوان کسی که در جريان حوادث ساليان آخر رژيم پهلوی و آغاز انقلاب اسلامی بوده است، بهتر به اهميت تاثير سياست فضای باز جيمی کارتر در تسريع انقلاب آگاه هستند. آيت الله خمينی در نوفل لوشاتو در حالی که هنوز رهبری ايشان بر انقلاب از سوی مردم و نيروهای انقلابی مسجل نشده بود ،با تعداد زيادی از سياستمداران و مقامات خارجی و از جمله آمريکائی ها ملاقات و مذاکره کردند. همزمان هم آقايان مهندس بازرگان، مرحوم آيت الله بهشتی ، آيت الله مطهری ،مهندس اميرانتظام و .... با مقامات سفارت آمريکا در تهران مذاکره و رايزنی می کردند.
برخی از ياران و نزديکان آيت الله خمينی که بعد از انقلاب مصدر امور شدند ، با بودجه دولت وقت عراق راديو فارسی زبان راه انداخته بودند ، آن هم در شرايطی که روابط بين ايران و عراق در حالت صلح مسلح بود و دولت وقت عراق سودای جداکردن شط العرب را در سر می می پروراند!
يا گروهی ديگر، پول و امکانات دولت های شوروی، چين و ليبی را پشتوانه اقدامات انقلابی خود کرده بودند.
در اين ميان سئوالات جدی مطرح است که آيا در نبود حمايت جامعه جهانی از آيت الله خمينی و مهيا کردن تريبون های تبليغاتی برای ايشان در نوفل لوشاتو ، آيا سير حوادث بگونه ای ديگر رقم نمی خورد ؟ آيا بدون توافقات نشست گودالوپ ، امکان پيروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ ميسور بود ؟ اگر راديو بی بی سی به پخش سخنرانی ها و پيام های آيت الله خمينی نمی پرداخت آيا ايشان می توانستند به سهولت با مردم ايران رابطه برقرار کنند و به آن درجه معروفيت در جامعه ايران برسند ؟ وآيا اکنون در غياب حساسيت های جامعه جهانی در زمينه حقوق بشر ، فشار ها و برخوردهای ناقض حقوق بشر در ايران گسترش نيافته و نمی يابد ؟

رجال ملی و خوشنام ايران در تاريخ معاصر عمدتا کسانی هستند که با درک درست و واقع بينانه از مسائل سعی می کردند حتی المقدور با برآوردی دقيق از توانائی ها و محدوديت ها ، نقطه تعادل بين منافع داخلی و شرايط و نياز های جامعه جهانی را پيدا کنند و از اين طريق منافع ملی را بهتر تحقق بخشند .
امروز پارادايم "دهکده جهانی" باعث شده است تا انسان ها خود را مقيم جهانی واحد بدانند و علاوه بر هويت ملی ، هويتی جهانی نيز برای خود تعريف کنند که فارغ از تمايزات نژادی، زبانی، قوميتی و مذهبی در تلاش برای رسيدن به جهانی بهتر و برخوردار از کرامت، عدالت و آزادی است. امروزه گرايش غالب در افکار عمومی بين الملل به جهان به مثابه خانواده ای واحد می نگرد که عام گرايی ستون فقرات اين خانواده است. گسترش مجاری ارتباطی اينترنتی نيز باعث شده است تا به شکلی غير ارادی ،اتفاقات در هر کشوری بازتاب جهانی نيز پيدا کند و شهروندان جهانی نسبت به وقايع کشورهای ديگر مسئوليت پيدا کنند و هر جا عملی مغاير با موازين انسانی ديدند، واکنش نشان دهند. همانگونه که اخيرا در اتفاقات ناگوار در برمه و دارفور شاهد بوديم. آيا به خاطر اينکه مسائل اين دو ناحيه ،امور داخلی هسستند ، بايد واکنش های جهانی به جنايات رخ داده در اين دو منطقه را محکوم کنيم؟
از ديگر سو مرز بين داخل و خارج زمانی معنای مناسب پيدا می کند که کرامت و حقوق انسان ها محترم شمرده شود نه اينکه فقط حوزه سرکوب و چپاول حکومتی را مشخص کند. بازخوانی تاريخ ايران به روشنی نشان می دهد که مقاومت مردم ايران در برابر اقوام مهاجم تابعی از پيوستگی حکومت های حاکم با آنها بوده است.
آرمان های انسانی و حقوق بشر اموری فراملی هستند و توجه به اين مسئله در فضای روشنفکری و سياسی ايران ضروری است ، تعامل با روشنفکران، فعالان جامعه مدنی، نمايندگان مردم، سازمان های مدنی و حرفه ای خارجی و برخورد فعال در برقراری ارتباط با جهان خارج ،منبع ارزشمندی را برای جنبش دموکراسی خواهی ايران فراهم می کند و به همين دليل هم حکومت به هر لطايف الحيلی می کوشد تا ديوار برلينی بين داخل و خارج ايجاد کند و امکانات خارجی را فقط به صورت انحصاری در اختيار بگيرد.
اهميت اين مسئله زمانی بيشتر می شود که بدانيم غرب به شکل عام و آمريکا به شکل خاص تصويری يگانه و واحد ندارد. مجموعه متنوعی از نيروها و جريانات وجود دارند که تعامل و رقابت های آنان سياست غرب را تشکيل می دهند. اينگونه نيست که هيئت مديره واحدی بر دنيا حکم می راند و سياست ها از قبل تعيين شده اند. جامعه سياسی و مدنی آمريکا بزرگ تر از آن است که تصور شود همه چيز تحت تاثير سيا است و اراده واحدی بر آن حکم می راند. اين ويژگی به نوبه خود مزيت داشتن رابطه فعال با خارج را نمايان می سازد که می توان از شکاف ها و پراکندگی ديدگاه های موجود برای حصول بهتر به منافع ملی استفاده کرد.
در کل داشتن رابطه فعال و خوب با خارج در چهارچوب منافع ملی و قرار گرفتن در جايگاهی مناسب در مناسبات بين المللی، نقشی کليدی در دکترين امنيت ملی کشور دارد. نتيجه انزوا و دور شدن از قافله پيشرفت جهانی، محروميت و عقب ماندگی بيشتر است و همين وضعيتی نابسامان کنونی است که مايه شرمساری ايرانيان در جهان است.
در اينجا از اين فرصت استفاده می کنم و انتقاد خود را به نسل مهندس سحابی و نسل های قبل تر آن بيان می کنم که فکر می کنم اين انتقاد ، انتقاد نسل من هم است.
آقای مهندس محصول اين غرب ستيزی و برخورد خصمانه با آمريکا در چهارچوب نظريه تقليل گرايانه امپرياليسم برای کشور چه بوده است؟ کافی است که به مرزهای پيرامون کشور نگاه کنيم، که دوبی الان کجا است و ترکيه چگونه به پيشرفت اقتصادی رسيده است! کشور های اروپای شرقی چگونه اقتصاد شان را متحول کردند! چين مائوئيستی چگونه با گشودن مرزها به پيشرفتی معجره گونه دست يافت.
سخن من اين نيست که کورکورانه از جهان غرب دنباله روی کنيم يا وابسته به آمريکا شويم .يا امريکا و ديگر دول غربی دلسوز مردم ما هستند .صد البته آنها منافع خود را دنبال می کنند. تاکيد من اين است که به جای تضاد و خصومت به سمت رابطه عزت مندانه و گفتگوی انتقادی پيش رويم و تمرکز را بر روی پيشرفت و توسعه از طريق مشارکت در فرايند های جهانی و سازگاری با نظم بين الملل قرار دهيم.می توانيم ضمن انتقاد به برخی از سياست های قدرتمندان جهانی ، با آنها به گفتگو و تعامل نشست.
آقای مهندس شما در همين مصاحبه تعداد سال های فعاليت و برخورداری از پشتوانه ۵۰ سال مبارزه و چشيدن سرد و گرم روزگار را مزيت قلمداد کرده ايد که بنده هم داشتن تجربه و پختگی را مفيد می دانم اما آن را مطلق نمی کنم. آقای مهندس بسياری از شخصيت های مهم تاريخ در دوران ماقبل ميانسالی نقش های خويش را بر زمانه زده اند. لنين در سن ۵۴ سالگی مرد، بلر در ۴۰ سالگی نخست وزير انگلستان شد، اسکندر در ۳۲ سالگی جهان گشايی کرد. بايکو معمار جنبش اعتراض به آپارتايد در آفريقای جنوبی در سن ۲۲ سالگی در زندان مرد که کار های او بعدا الهام بخش نلسون ماندلا شد.کلينتون در ۵۰ سالگی بازنشسته شد.کوروش هخامنشی در ۵۰ سالگی تمامی فتوحاتش را انجام داد. بابی ساندز در عنفوان جوانی، قهرمان ملی ايرلند جنوبی شد.
در ثانی درستی و حقيقت سخن مهم است خواه از جوان صادر شده باشد يا پير. اگر کسانی هم از دوران اصلاحات ذوق زده شدند ، قطعا قابل مقايسه با دوران انقلاب و شيفتگی به آيت الله خمينی نيست که با مطالعه جزوه ولايت فقيه ايشان به راحتی روزهای تيره و دشوار آينده قابل پيش بينی بود که خيلی از نيروهای سياسی را نابود و يا خانه نشين کرد. يا ذوق زدگی هنگام طرح جبهه دموکراسی و حقوق بشر در انتخابات رياست جمهوری گذشته که عده ای هنوز اسير آن هستند و کسانيکه قرار بود همه مشکلات ايرانيان را بر طرف کنند و به سلب حقوق محذوفين جامعه پايان دهند، پس از گذشت دو سال هنوز از تشکيل يک جبهه سياسی عاجز هستند.
آقای مهندس بهتر است که دستاورد های دوران طولانی مبارزه خود را بيان کنيد تا جوانان بهتر بتوانند از آن بهره بگيرند. اما اگر مراد جمهوری اسلامی است که بايد گفت الاسلام سلاما. و از اين زاويه نسل من طلبکار نسل شما است.
آقای مهندس يکی از مشکلات جريان شما نبود جوانگرايی در سطوح تصميم گير است. کم سن ترين نيروهای شما ،جوانان دوران انقلاب هستند. اين مسئله نقش زيادی در وجود شکاف بين شما و مطالبات جامعه جوان ايران ايجاد کرده است.
بالا بودن ميانگين سنی در بين نخبگان سياسی ايران که فی نفسه نه امری است مثبت و نه منفی ، بيشتر ريشه در "سهراب کشی" در فرهنگ سياسی ايران دارد و مفاد مصاحبه شما در فضيلت بخشيدن به شمار سال های فعاليت سياسی ، برگ تاييد ديگری بر اين سهراب کشی است که مجال عرض اندام به جوانان نمی دهد.

فراز ديگر سخن شما تکرار ادعای اصلاح طلبان حکومتی در محکوم کردن ديدگاه های راديکال به انفعال و خروج از صحنه است. آقای مهندس اصلاح طلبی در شکل اميد بستن به انتخابات ها و فتح نهاد های انتخاباتی يک شکل از سياست ورزی است و نمی توان مخالفين با آن را به کناره گزينی متهم کرد. مبارزه مسالمت آميز اشکال گوناگون دارد. کسانی که در ساليان اخير بر اصلاحات ساختاری تاکيد کرده اند اگر نگوييم بيشتر ولی قطعا کمتر از ديگران فعال و آماج فشار ها و تضييقات حکومت نبوده اند. اين انحصار طلبی است که ما فقط شيوه و روش سياسی خود را معيار فعاليت و يا انفعال تعريف کنيم. آن هم در شرايطی که ناکامی اين شکل سياست ورزی در تحقق مطالبات مردم ، نياز های توسعه ای و توانايی در تسهيل گذار به دموکراسی آزموده شده است و از ديگر سو با اندکی تسامح بتوان نام مبارزه بر آن ناميد.

اما در اينجا لازم می دانم بحث ديگری را مطرح کنم . آقای مهندس در مورد شما مطمئن هستم که چنين نظری نداريد اما ممکن است برخی از وابستگان به جريان شما ، اينجانب را مقصر عدم اقبالشان در جنبش دانشجويی بدانند. در پاسخ بايد بگويم اين تصور اشتباه است چرا که تمايلات جنبش دانشجويی به عنوان نماينده نسل جوان کشور فراتر از آن است که بخواهد تحت تاثير فردی چو من باشد. مشکل جريان شما عدم تحول در ايدئولوژی، مبانی فکری و روش های سياسی است. آقای مهندس نمی شود يک حرف و ايده را برای چند دهه به شکلی يکسان تکرار کرد و به تغييرات جامعه و خواسته های نسل های جديد توجه نکرد .هر جريان سياسی اگر نتواند خود را متناسب با زمانه بازسازی کند ، لاجرم راهی موزه خواهد شد.

آقای مهندس با شما موافقم که در جمع ادوار انجمن اسلامی دانشگاه تهران بر حفظ هويت در انجمن های اسلامی دانشجويان تاکيد کرديد. اما آقای مهندس هويت امر ثابتی نيست و سير دگرديسی خودش را دارد. هويت دانشجوی مسلمان نوگرای امروز با هويت موسسان انجمن های اسلامی بسيار متفاوت است. حتی با توجه به شتاب گرفتن تغييرات نسلی، نمی توان انتظار داشت آنها در مسير فعالان سال های اخير نيز گام بگذارند.
من بسيار خوشحالم که ادوار انجمن اسلامی دانشگاه تهران شما را برای سخنرانی دعوت کردند .کسانی که تا ديروز دعوت از شما را مصداق خروج انجمن های اسلامی از دايره اسلام و انقلاب می دانستند و می گفتند شما از نا اهلان انقلاب هستيد که به جمع خودی ها راه نداريد. فراموش نکرده ام که هنگام حضور شما در اعتراضات کوی دانشگاه تهران در تير ماه سال ۷۸ چگونه اين جماعت می خواستند مانع سخنرانی شما شوند و چگونه سال ها فراکسيون مدرن دفتر تحکيم وحدت را به خاطر دعوت از شما و همفکرانتان در برنامه های دانشجويی ،آماج حمله قرار می دادند و امروز بدون هرگونه توضيحی در مورد عملکرد گذشته، اين بار حضور شما را دستمايه حمله ديگری به اکثريت کنونی دفتر تحکيم وحدت کرده اند.
آقای مهندس از آنجاييکه من شما را به جوانمردی می شناسم، لذا انتظار نمی رود در چنين برنامه هايی، هم صدا با کسانی شويد که چماق تکفير "غير اسلامی بودن" را بر نسل کنونی انجمن های اسلامی فرود آورده اند. نسلی که تداوم تباری هست که پای شما را پس از يک دوره فترت به جمع انجمن های اسلامی دانشجويان و حضور در مجامع دانشگاهی باز کرد و تاوان آن را با سال ها زندان، شکنجه، تهمت و محروميت های گوناگون بر جان خريد.
شما اگر انتقاد و نصيحتی داريد تريبون ها و فضاهای ديگری وجود دارند که بهتر می توانيد رابطه برقرار کرده و تاثير گذار باشيد.
قطعا دغدغه شما متفاوت با پاره ای داعيه داران سياسی است که امروز فرياد وا اسلاما برای انجمن های اسلامی دانشجويان سر می دهند. اسلاميت برای آنها مشابه کليت جمهوری اسلامی ابزاری برای کسب و حفظ قدرت سياسی است و مشکل آنها با فعالان کنونی انجمن های اسلامی دانشجويان، بيش از آنکه ناشی از نگرش های مذهبی باشد، به تفاوت نگرش سياسی دانشجويان و عدم تبعيت آنها از نسخه های حضرات بر می گردد.
همانگونه که آقای تقی رحمانی اخيرا قريب به مضمون گفته اند : "هر کسی اگر اشتباهش را نپذيرد ، قابل اطمينان و اعتماد نخواهد بود" من هم منتظر اقدام شما خواهم بود. اگرچه چون هميشه خود را نيازمند ارشادات و نصايح شما می دانم و ذره ای از ارادت قلبی ام به شما کاسته نخواهد شد.
در انتها ،سخن را با اين شعر به پايان می برم:

هزار نقش زمانه برآورد و نبود
يکی چنان که در آيينه تصور ماست.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'يارا حقوق صحبت ياران نگاه دار، علی افشاری' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016