دوشنبه 19 آذر 1386

تلاقی دو جبهه هوای مسموم از کيهان و ابتکار، علی افشاری

علی افشاری
می دانم که تکاپو برای آزادی خواهی و سياست ورزی در دوران گذار به توسعه سياسی، هزينه های خاص خودش را دارد. تا جايی که يک برنامه علنی که ده ها روزنامه نگار و دوربين فيلمبرداری در آن وجود داشته است را تحريف می کنند و مدعی می شوند که من در آن برنامه با برخی مقامات سابق سيا و اف بی آی در جلسه ای در بسته گفتگو داشته ام

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

در روزهای اخير دور جديدی از حرکات تخريبی بر عليه اينجانب از سوی برخی افراد و محافل صورت گرفت. اگرچه ابن افراد و گروه ها متفاوت هستند و به گرايش های بعضا متعارضی نيز تعلق دارند ولی در بهره گيری از شيوه های ترور شخصيت ، اتهام زنی بلا دليل و بهره گيری از مطالب دروغ و بی اساس برای القاء خطوط مورد نظر به مخاطب، يکسان رفتار کرده اند. من ساعت ها فکر کرده ام که آيا اين حرکات هماهنگ بوده است يا نه و اين همسويی چه معنايی دارد؟
روزنامه حقيقت ستيز و خرد سوز کيهان در ادعايی سست و مضحک در مطلبی تحت عنوان" چقدر شوره( خبر ويژه)" مدعی شده است که برخی از سايت های اصلاح طلب پيشنهاد درج مصاحبه های اينجانب را به دليل اعتراف بنده به همکاری با سازمان های اطلاعاتی آمريکا و موساد رد کرده اند!!!!!!
به نظر می رسد فشار بر گردانندگان روزنامه کيهان چنان زياد شده است که اين چنين رطب و يابس را به هم بافته اند. حضرات فکر می کردند با روی کار آمدن حاکميت پادگانی- امنيتی رويای حاکم شدن امنيت قبرستانی تعبير شده و اطاعت و تسليم بر جامعه حکمفرما خواهد شد تا ذوب شدگان در ولايت فقيه داد دل بستانند و مافياهای قدرت و ثروت در سايه سرکوب نيروهای حق طلب با فراغت خاطر به چپاول هستی ملت به پردازند.
اما مقاومت نيروهای سياسی- اجتماعی و شرايط داخلی و خارجی اين نقشه های خام و محکوم به شکست را بر هم زد و حال در آستانه غروب دردناک دولت اصول گرا و مهرورز ، رسانه پليسی چنين عنان از دست داده به درشت گويی و دروغ پراکنی می پردازد.
روزنامه کيهان در حالی اين ادعاهای واهی و نادرست را مطرح می کند که رئيس جمهور مورد حمايتش و محافل همسو چنان از گزارش اخير سازمان های اطلاعاتی آمريکا به وجد آمده اند و شدت مستی هوشياری شان را زايل کرده است که گزارش فوق را بزرگترين پيروزی ملت ايران در سده اخير خوانده اند غافل از آنکه پس در اين ميان تکليف انقلاب اسلامی چه می شود؟ که از ديد حضرات بزرگترين اتفاق تاريخ ايران است. وقتی جريان سياسی مورد حمايت محفل حسين شريعتمداری نتايج تحقيقات سازمان های اطلاعاتی آمريکا را پيروزی بزرگتری از انقلاب اسلامی می داند، پس سازمان های فوق حداقل در مقطع فعلی همسو با خطوط سياسی حاکميت هستند. بنابراين در اين فضا جايی برای متهم کردن نيروهای اپوزيسيون و فعالان جامعه مدنی به وابستگی نمی ماند.
از سوی ديگر رسوايی و آبروريزی دستگاه امنيتی ايران در انتقال دفتر محرمانه صورت جلسات و مفاد مکاتبات نهاد مسئول در زمينه برنامه های هسته ای و شنود مکالمات مقامات ارشد نظامی از سوی سرويس های امنيتی خارجی باعث شده است تا بخش رسانه ای آنها به ميدان بيايد و با زدن نعل وارونه آدرس غلط بدهد و سرپوشی بر اين واقعيت تلخ بگذارد که جاسوس ها در خصوصی ترين و خودی ترين لايه های نظام سياسی حضور دارند.
آقای حسين شريعتمداری،
برای پيدا کردن همکاران سرويس های امنيتی آمريکا و موساد نيازی به اين کشف ها نيست، کافی است به دور و بر خودتان خوب نگاه بيندازيد. تا جايی که حافظه من ياری می دهد، آقای خامنه ای عوامل قتل های زنجيره ای را عناصر وابسته به موساد معرفی کردند که ارشد آنها رفيق گرمابه و گلستان شما بود. بهتر است تا به عملکرد خودتان و جريانات سياسی همسو نگاهی بيندازيد که چگونه گرايش های افراطی جهانی بر عليه مردم ايران از آنها تغذيه می کنند. باور کنيد در نبود شما و معجزه دست پخت ولی امر تان ، محافل افراطی در اسرائيل و غرب دچار بحرانی اساسی می شوند و بنيان سياست های آنها بر عليه ايران فرو می ريزد.
از زاويه ای ديگر تاريخ بحران های جمهوری اسلامی نشان می دهد که اکثر جاسوس ها و عوامل بيگانه از حلقه خودی ها بيرون آمده اند . به ياد آوريد آنچه را که بر سر دوست و همکار سابقتان سعيد امامی رفت. سرنوشت او برای شما آموزنده است از توهمی که در تاريک خانه ها و بازداشتگاه های امنيتی دچار شده ايد، بيرون بياييد و فکر نکنيد که در پناه عاليجنابان سياهپوش، ميهمان دائمی خوان قدرت و خداوند هميشگی سلول های انفرادی هستيد و به پشتوانه آن می توانيد هر دروغ و تهمتی را نثار مخالفانتان کنيد. دنيا دار مکافات است و لزوما يوم التبلی السرائر در روز محشر اتفاق نمی افتد. عدالت الهی بر فراز هر قدرت دنيوی و زمينی، حق مظلوم را از ظالم خواهد گرفت. بخصوص که شما در حکومتی خدمت می کنيد، که راس آن هر وقت احساس خطر کند، پاس سال ها خوش خدمتی را نگاه نخواهد داشت و با داروی نظافت، شما را ميهمان ضيافت مرگ خواهد کرد تا دعای اللهم مشغل االظالمين به الظالمين استجابت گردد و بيش از اين شيفتگان قدرت انحصاری به نام خداوند ،حق الناس را تضييع نکنند.
البته از تدوين گر برنامه " هويت" که بند بند انگشت او آلوده به تهمت و افترا به کسانی است که گناه آنها ، بی گناهی و عدم تسليم در برابر استبداد مذهبی بوده است و تمامی سلول های ذهن او درگير فتنه سازی و اجرای سناريوهای امنيتی برای بدنام سازی کوشندگان مستقل سياسی و اجتماعی بوده است و در راستای قدرت طلبی و منفعت جويی از تخريب سرمايه های ملی و چهره های ارزشمند فرهنگی و علمی نيز خودداری نکرده است، انتظاری جز اين نمی رود.
کسی که از شيوه های امنيتی و جاسوسی برای انتشار اخبار ويژه بهره می گيرد ،طبيعی است که قياس به نفس کند و مخالفانش را به همکاری با سرويس های امنيتی متهم کند. اما بی صبرانه منتظرم تا مسئولان روزنامه کيهان اعترافاتی که تا کنون خودم از آنها بی اطلاع بودم را در خصوص همکاری با سازمان های اطلاعاتی آمريکايی منتشر سازند و همچنين منابع شان در زمينه خبر فوق و ادعای دروغ پناهنده شدن اينجانب را معرفی کنند تا سيه روی شود هر که در او غش باشد.
مگر آنکه برادر حسين، سناريوی اعترافات آينده من را بر اساس توهمات ماليخوليايی اش نوشته باشد تا در بازداشت احتمالی آينده در زير بار بحث های اقناعی و روشنگرانه ( بخوانيد فشار های جسمانی و روانی) ، آنها را بازگو نمايم.
البته الحق و الانصاف محفل اطلاعاتی حسين شريعتمداری که خلف جريان انسان ستيز لاجوردی است، به لحاظ جنايت های سازمان يافته و روش های ضد انسانی ترور شخصيت ،تواب سازی و قتل درمانی و مشارکت در قتل ، ترور و اعدام صد ها مخالف سياسی و تخريب و سلب حقوق نيروهای جامعه مدنی و روشنفکران روی کا گ ب، سيا و موساد را سفيد کرده است.
آلوده کردن قلم و ساحت مقدس انديشه به شيوه های پليسی و اطلاعاتی از زشت ترين کار هايی است که تنها در نظام های فاشيستی پديد می آيند.

در اقدامی ديگر يکی از راه يافتگان ليست اصلاح طلبان به شورای شهر تهران ، در موضعی قيم مآبانه حضور در رسانه صدای آمريکا را خيانت به دفتر تحکيم وحدت و جامعه عنوان کرده است! و رسانه های راست افراطی نيز به ذوق آمده اند و بر اساس اين حرف ها اينجانب را خائن معرفی کرده اند!
اظهارات نامبرده من را به ياد حرف شادروان مهندس بازرگان انداخت که در مجلس اول خطاب به يکی از نمايندگان زن که به وی حمله بی اساسی کرده بود، گفته بود آنکه به ما .......

جالب اينکه اين مدعی اصلاح طلبی و حقوق ملت ،حرف های فوق را در جمع انجمن اسلامی جعلی دانشگاه اميرکبير بيان کرده است که عده ای از عناصر وابسته به بسيج دانشجويی به يمن پشتيبانی نهاد های امنيتی، نماينده رهبری و مديريت انتصابی دانشگاه اميرکبير عنوان انجمن اسلامی را غصب کرده اند. تا بدينترتيب نشان دهد که چه قدر ادعاهای اصلاح طلبانه اش به واقعيت نزديک است! معلوم نيست که مشروعيت بخشی به جريانات دانشجويی کاذب و ساخته و پرداخته محافل قدرت ،کجای منشور اصلاح طلبی قرار دارد؟ مگر حرمت گذاشتن و رعايت حقوق و کيان تشکيلاتی گروه ها و سازمان های مدنی جزء لاينفک اصلاح طلبی نيست؟ مگر آنکه اصلاح طلبی فقط پلی برای صعود از پلکان قدرت باشد تا فشار بيکاری با نشستن بر روی صندلی شورای شهر برطرف گردد.
اگر قرار باشد خيانت و مصاديق آن مشخص گردند، قطعا نتيجه اقدام کسانی که بر خلاف حقوق بين الملل سفارت آمريکا را به شکلی مستمر در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ تسخير کردند و سرانجام پس از ۴۴۴ روز، آزادی گروگان ها را پيشکش جمهوری خواهان وقت آمريکا نمودند تا بر رقبای دموکرات شان پيروز شوند و خساراتی که اين اقدام اعم از بلوکه شدن ميليارد ها دلار اموال ايران در آمريکا، هموار کردن مسير تهاجم نظامی عراق، تخريب وجهه انقلاب در عرصه بين المللی، حذف جريانات ميانه رو و مردمی از حاکميت و زمينه سازی برای تثبيت استبداد مذهبی و ... نصيب منافع ملی ايران کرد، بيشتر در خور اطلاق عنوان خيانت است .
البته اينجانب اکثر دانشجويان خط امام و بخصوص چهره های اصلی طراح گروگانگيری را افراد صادق و خوش نيتی می دانم که به قصد خدمت به انقلاب و مردم و واکنش به سابقه منفی آمريکا در برخورد با خواسته های ملت ايران، دست به اين کار زدند. سخن بر سر تداوم حرکت، نتيجه کار و پيامدهای مخرب ناخواسته آن است.
ايشان آنقدر از سير تحولات و رويداد های سياسی دهه اخير بی اطلاع هستند که نمی دانند نزديک به هشت سال است که دفتر تحکيم وحدت برنامه سالانه خود در ۱۳ آبان را ملغی کرده و رويکرد انتقادی نسبت به اين رويداد تاريخی داشته است. نسل جديد دفتر تحکيم وحدت با تجديد نظر در آمريکا ستيزی ، ضرورت تعامل منطقی و سازنده با آمريکا در چهارچوب منافع ملی و سرزمينی ايران و فروپاشی ديوار بی اعتمادی را مطرح کرده است.
در شرايطی که حکومت با ايجاد انحصار رسانه ای از جريان آزاد اطلاعات و افزايش آگاهی های عمومی جلوگيری می کند، حضور در رسانه ای که مخاطب بالايی دارد و پرداختن به بيان درد ها و مطالبات مردم ايران در آن، کجايش خيانت است؟ استقبال گسترده مردم از صدای آمريکا که در برخی برنامه ها به ۱۴ ميليون نفر می رسد، خود محکمترين گواهی است که مردم ايران حضور در صدای آمريکا و بيان ديدگاه های مستقل را نه تنها خيانت نمی دانند بلکه در نظر آنها مطلوب و مفيد نيز به نظر می رسد.
از آنجاييکه چهره های اصلی نقش آفرين در اتفاق موسوم به انقلاب دوم به طيف چپ و اصلاح طلب تعلق دارند و جريان اصول گرای فعلی و راست سابق به دليل معلوم نبودن حمايت آيت الله خمينی قبل از تسخير سفارت، با اين حرکت مخالفت کردند و در آن مشارکت نکردند ، لذا اين جريان که در مقطع فعلی نياز به استفاده تبليغاتی از اين موضوع دارد ، به سراغ چهره های حاشيه ای می رود تا از آنها در راستای برنامه های خود استفاده کند.
داستان اين خانم که در روز های اوليه اشغال و جمع چهار صد نفر اوليه حضور نداشت و سرانجام به دليل نياز به مترجم به جمع دانشجويان خط امام پيوست از اين گونه است.
البته اين خانم که نه خودش و نه خانواده اش سابقه انقلابی داشتند بعد ها با حضور در مصادر قدرت پاداشش را گرفت و ميراث خوار انقلاب شد و عجب آنکه همين نقش در دوران اصلاحات نيز تکرار شد. اين فرد بدون اينکه ثانيه ای در ستاد خاتمی حضور يابد، عضو کابينه شد و در تمامی بحران هايی که بر عليه مردم و جنبش اصلاحات به وقوع پيوست، لب از لب باز نکرد تا مبادا مورد غضب راس هرم قدرت قرار گيرد.
کسی که در خانه شيشه ای نشسته است، شرط عقل نيست که سنگ در دست گيرد. سمپاتی امثال گری سيک که شايعات در مورد نزديکی وی به دلال های تسليحاتی و کمپانی های نفتی آمريکايی اظهر من اشمس است با ادعاهای آمريکا ستيزی ايشان چگونه سازگار است؟ می توان با يک سياستمدار آمريکايی که در دوران اشغال سفارت مسئوليت دولتی داشته است مصاحبه کرد و اين خيانت به دفتر تحکيم وحدت نيست؟ ، اما مصاحبه با صدای آمريکا در مقام يک تحليل گر مستقل ،با آرمان های دفتر تحکيم وحدت تعارض دارد!. چطور است که همکاری های امنيتی و اقتصادی و اعلام آمادگی برای مذاکرات بدون پيش شرط با دولت آمريکا خيانت نيست اما استفاده از رسانه صدای آمريکا به منظور افزايش آگاهی های عمومی ، بيان ظلم ها و درد های مردم ايران و روشنگری پيرامون نقض حقوق بشر خيانت است!
البته بنده با هيچکدام از موارد فوق مشکل ندارم و آنها را به شرط آنکه در چهارچوب منافع ملی باشد، خيانت نمی دانم. مرادم از بازگويی اين موارد بيان تناقض های نهفته در اين موضعگيری ها است.
جالب آنکه اين تهمت ها و حرکات تخريبی در زمانی بيان می شود که عمده فرزندان و وابستگان چهره های اصلی اصلاح طلبان حکومتی در آمريکا و به قول آنان" شيطان بزرگ" مشغول زندگی و تحصيل هستند و از امکانات اينجا در راستای بهبود موقعيت فردی استفاده می کنند. حال اين اقدام مورد اعتراض نيست اما کسانی که در کنار استفاده از امکانات اين سرزمين به منظور تحصيل ، کماکان دغدغه های عمومی و رسالت اجتماعی خود را فراموش نکرده اند و بخشی از فراغت و کار خود را فدای تعهدات مردمی می کنند، آماج حمله قرار می گيرند.
سئوال جدی ديگری نيز مطرح است که با توجه به عملکرد ضد ملی صدا و سيما در وارونه نشان دادن وقايع، سانسور، تخريب شخصيت ها و مفاخر ملی، ارائه اخبار دروغ ،تضييع حقوق جنبش های اجتماعی ،نيروهای دگرانديش ، اساتيد دانشگاه و روشنفکران ،تحريف تاريخ و نشان دادن ضد قهرمان به جای قهرمان ، آيا مصاحبه با صدا وسيما خيانت به مردم ايران نيست؟ که سرکار خانم برای انجام آن بی تابی می کنند!
به هر حال به قول حافظ
من از آن دم که وضو ساختم از چشمه عشق چهار تکبير زدم يکسره بر هر چه که هست
می دانم که تکاپو برای آزادی خواهی و سياست ورزی در دوران گذار به توسعه سياسی، هزينه های خاص خودش را دارد. تا جايی که يک برنامه علنی که ده ها روزنامه نگار و دوربين فيلمبرداری در آن وجود داشته است را تحريف می کنند و مدعی می شوند که من در آن برنامه با برخی مقامات سابق سيا و اف بی آی در جلسه ای در بسته گفتگو داشته ام!!
در عجبم که آيا اين افراد از واقعيت ها اطلاع دارند يا برای دفاع از جريان و رهبران سياسی مورد علاقه شان حاضرند از هر وسيله ای استفاده کنند. من نه در جلسه فوق که بحمدالله محوتياتش به صورت علنی در اختيار افکار عمومی قرار گرفت و نه در تمام مدت اقامتم در آمريکا ، ديدار و ملاقاتی با افراد فوق چه علنی و چه مخفيانه نکرده ام و آنها نيز در جلسه سخنرانی من در يکی از ساختمان های کنگره آمريکا حضور نداشتند.
خوشحال می شوم افرادی که خواستار توضيحات من در اين خصوص شده اند، مستندات و مدارک شان را منتشر کنند تا حداقل خودم متوجه شوم که کی با اين افراد ديدار داشته ام که خودم از آنها بی خبرم! اساسا همانگونه که برخی از چهره های امنيتی در ايران پس از خروج از کار های اطلاعاتی جذب احزاب سياسی، دانشگاه ها ،مراکز تحقيقاتی و نهاد های مدنی می شوند ،در آمريکا هم برخی از اعضاء بازنشسته و يا مستعفی سازمان های اطلاعاتی در مراکز تحقيقاتی، انديشکده ها و سازمان های غير دولتی حضور می يابند و اين حضور را لزوما نمی توان تداوم کارکرد امنيتی و اطلاعاتی آنان محسوب کرد.

در پايان اميدوارم که عرصه سياسی و اجتماعی ميهن مان هر چه بيشتر از آفات تخريب و تهمت دور گردد و انتقاد ها و رقابت ها در فضايی سالم و سازنده بيان شوند که نتيجه کار رشد جامعه و فراهم شدن فرصت برای داوری بهتر افکار عمومی باشد.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'تلاقی دو جبهه هوای مسموم از کيهان و ابتکار، علی افشاری' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016