۱ – ارزيابی وضعيت فعلی
انتخابات مجلس هشتم با شرکت حدود ۴۶ درصد مردم برگزار شد.اگر در انتخابات هيچگونه تقلبی صورت نگرفته باشد(که بنابر ادعای اصلاح طلبان و همه مخالفان صورت گرفته است)، ۵۴درصد مردم آن انتخابات را تحريم کرده اند. انتخابات مجلس هشتم نشان داد که مدعيات و ادله ی تحريم گران بيش از مدعيات و ادله ی دعوت کنندگان به شرکت در انتخابات پذيرش اجتماعی يافته است. شرکت کنندگان و تحريم کنندگان دو طيف يا دو جبهه متنوع را تشکيل می دهند.
۱-۱-طيف شرکت کنندگان: رهبر،مراجع تقليد، تمام ارکان نظام(قوای سه گانه، ارتش، سپاه، بسيج و...) ، محافظه کاران(از جمله روحانيت مبارز تهران و جامعه مدرسين حوزه علميه قم) ، اصلاح طلبان(از جمله مجمع روحانيون مبارز و مجمع مدرسين حوزه علميه قم) ، نهضت آزادی و... مردم را به شرکت در انتخابات دعوت کردند. اگر اين اصل پذيرفته شود که مردم به دعوت گروه ها و افراد مرجع در انتخابات شرکت می کنند، رأی ۴۶ درصدی بايد ميان همه ی اينها،از جمله مثلث هاشمی و خاتمی و کروبی، توزيع شود. روشن است که بخشی از افراد بنابر تکليف شرعی در انتخابات شرکت می کنند و در هر حال، حداقل ثابتی از آرا متعلق به محافظه کاران است. با توجه به انسداد سياسی و عدم دسترسی به اطلاعات، تعيين دقيق اينکه چه ميزان از اين تعداد به دعوت اصلاح طلبان در انتخابات شرکت کرده اند، بسيار دشوار است. با اينهمه، آرای منتخبين تا حدودی وضعيت گروه های شرکت کننده ی در انتخابات را نشان می دهد.اصلاح طلبان ممکن است بگويند نظام در انتخابات به شکل های گوناگون تقلب کرده و با تغيير آرا، اجازه نداده است کانديداهای آنها به مجلس راه يابند. اين مدعای درستی است، اما محل نزاع نيست. چرا که رژيم هرگونه تقلبی مرتکب شده باشد، تعداد کل شرکت کنندگان در انتخابات را کاهش نداده است. ادعای معقول تر اين است که گفته شود، رژيم تعداد شرکت کنندگان را بيش از آنکه بوده اعلام کرده است. در هر صورت، به هيچ وجه نمی توان مدعی شد که بيش از نيمی از ۴۶درصد شرکت کنندگان به دعوت اصلاح طلبان در انتخابات شرکت کرده باشند.
گروه های راديکال دوم خردادی(جبهه مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی) پس از اينکه شورای نگهبان صلاحيت حدود دو هزار تن از داوطلبان را رد کرد، سودای پيروزی را کنار نهادند. مسأله ی بعدی اين بود که با يک اقليت کوچک نمی توان برنامه ی اصلاح طلبانه ای را در مجلس به تصويب رساند. در آن شرايط اين پرسش مهم روئيد : به چه دليلی بايد در چنين انتخاباتی شرکت کرد؟ پاسخ اين بود: بايد در انتخابات شرکت کرد تا با فرستادن يک اقليت مقتدر، مجلس را چند صدايی کرد. در همان زمان طی مقاله ای گفته شد که چنين سودايی برنيامدنی است[۱]. مجلس هشتم تشکيل شد و در همان ابتدای کار، اقليت مقتدر اصلاح طلب به لاريجانی رأی داد تا به رأی دهندگان بفهماند چگونه و با چه روش هايی می خواهد نگذارد "مجلس يکدست و يک صدايی" شود. لاريجانی هم در همين ابتدای کار، از طرح گسترش اعدام ها حمايت کرد و مجلس يک فوريت "طرح اخلالگری در امنيت روانی جامعه" ،مورد حمايت لاريجانی و روح الله حسينيان، را با حضور اقليت قدرتمند اصلاح طلب به تصويب رساند.زبان لاريجانی هم رفته رفته به زبان احمدی نژاد تبديل می شود.
۲-۱- طيف تحريم کنندگان: تحريميون هم يک طيف بسيار متنوع و متفاوت را تشکيل می دهند:از گروه ها و افراد خارج کشوری گرفته تا گروه ها و افراد داخل کشور. برخلاف آنچه برخی جلوه می دهند، فقط ضد انقلابيون مستقر در خارج از کشور انتخابات را تحريم نکرده اند، بسياری از گروه ها و افراد داخل کشور هم انتخابات را تحريم کردند. اتفاقا اگر اکثريت ايرانيان خارج کشور ملاک باشد(نه گروه های سياسی)، خارج کشوری ها بيشتر با حاکميت همراهی نشان می دهند. اين امر علل و دلائل بسياری دارد: آنان که در داخل کشور زندگی می کنند، در شرايط استيصال به سر می برند.استيصالی که ناشی از فقدان عزت نفس ،عدم احترام، تهيدستی و رفتار ددمنشانه و ستمگرانه ی زمامداران است. خارج کشوری ها،از طريق پيوند زدن خود با ايران موجود، در برابر غيری(غرب) که به ما به چشم بيگانه می نگرد،برای خود هويت سازی می کنند. همين امر(يعنی تعلق هويتی) موجب می شود تا از طريق کمک به منشأ هويت ساز در مقابل بيگانه ی نافی هويت ايستادگی شود. رفت و آمد بدون درد سر به ايران و ترس از اينکه مبادا عدم شرکت در انتخابات مشکل ساز شود، هم در تصميم گيری افراد بسيار موثر است. اينها برخی از علل و دلائل تفاوت رفتار سياسی خارج کشوری ها و داخل کشوری ها است.
نمی توان فقط با تحليل جامعه شناختی عدم مشارکت مردم در انتخابات را تبيين کرد. دلائل روانشاختی هم در کار است. بسياری از افراد با عدم شرکت در انتخابات، انتقام عزت نفس از دست رفته شان را می گيرند.آنان نمی خواهند موجودی له شده و خوار شده باشند.آنها خواهان احترام اند. آدمی وقتی احساس می کند عزت نفس اش را از دست داده است، دست به هرکاری می زند تا بلکه عزت نفس از دست رفته را بازيابد. "نه" گفتن به ستمگران، بخشی از فرايند بازتوليد عزت نفس و اثبات استقلال "خود" است.
آنان که در ايران زندگی می کنند، به دلائل قابل فهم،به جای اعلام تحريم، می گويند در انتخابات شرکت نمی کنند. برخی از گروه ها و افراد ياد شده به شرح زيرند: دفتر تحکيم وحدت، ادوار تحکيم، ملی- مذهبی ها،جنبش مسلمانان مبارز، جبهه ملی ايران،اکثر زندانيان سياسی، زنان فعال در جنبش زنان، عبدالله نوری، عباس عبدی، عباس امير انتظام،قاسم شعله سعدی،ناصر زرافشان، شيرين عبادی، محسن کديور، عزت الله سحابی، حبيب الله پيمان و غيره. نکته جالب توجه اين است که برخی از چهره های موثر احزاب دوم خردادی هم در انتخابات شرکت نکردند، ولی بنابر دلائلی عدم شرکت خود را به اطلاع مردم نرساندند. سعيد حجاريان يکی از آن افراد است که چند روز قبل از انتخابات طی مقاله ی "بت وارگی صندوق رای" ،با زبان خاص خود ، نشان داد که شرکت در آن انتخابات بی فايده است و خود در انتخابات شرکت نکرد[۲].
بحث بر سر اينکه کدام يک از گروه ها و افراد خارج کشوری يا داخل کشوری بيشترين تأثير را در تحريم انتخابات داشته اند، بحثی بيهوده است. برای اينکه با هيچ ملاک و معياری نمی توان ميزان تأثير گذاری گروه ها و افراد بر عدم شرکت مردم در انتخابات را معين کرد. تعيين اينکه کدام افراد يا گروه ها، به عنوان گروه مرجع سياسی برای قهرکننده های با صندوق رآی عمل می کنند، امری ناممکن است، برای اينکه در شرايط موجود هيچ راهی برای تعيين ميزان اعتبار اجتماعی و آتوريته افراد و گروه ها وجود ندارد.
۲- واقعيت های ستبر
از جبر واقعيت نمی توان گريخت. سياست برساخته ای بشری است ،ولی نمی توان از موضعی ايدئولوژيک چشم بر واقعيت بست. سياست در واقعيت ساخته می شود. اصلاح طلبان بدون توجه خاص به دو واقعيت مهم ، راه به جايی نخواهند برد.
۲-۱-واقعيت رأی محافظه کاران: فرايند مدرنيزاسيون ترکيب جامعه ی ايران را به شدت تغيير داده است. بخش گسترده ای از جمعيت ايران نوگرايند. ساختار جمعيتی جوان کشور و توسعه باسوادی هم به رشد اقشار نوگرا مدد رسانده است. در عين حال، بخش کمتری از مردم همچنان سنتی هستند و با انديشه ی تجدد و نظام اجتماعی مدرن مخالفند. با توجه به وجود اقشار سنتی و نهادهای گسترده ی متعلق به آنان، حداقلی از آرای تثبت شده ی هر انتخاباتی از آن محافظه کاران است. اين ميزان در کلان شهر ها بين ۱۰ تا ۱۳ درصد کل واجدين شرايط است. با توجه به وضعيت مهره ها در صفحه شطرنج سياسی ايران، سودای جذب آرای محافظه کاران را در سر پروراندن، خيال خامی بيش نيست.آنها گروه های مرجع خود را دارند و اين گروه های مرجع به آنها می گويند در انتخابات به چه کسانی رأی دهيد. نزديکی به مواضع محافظه کاران گره ای از کار فروبسته ی ورود اصلاح طلبان به قدرت نمی گشايد. حتی اگر به فرض محال بتوان اين آرا را جذب کرد، با اين آرای اندک نمی توان به قدرت بازگشت.
نگاه نادرست به شکست های پياپی ،باعث شده است که گناه شکست را به گردن تندروی تعدادی اندک و دوری از شعائر دينی بيندازند. عدول از مواضع پيشين و گفتن اينکه ما به سينه زنی و زنجير زنی و تکايا عنايت چندانی نداشتيم و عدم توجه به شعائر دينی باعث شکست ما شد، بيش از آنکه ناظر به جهت گيری مردم باشد، معطوف به جلب رضايت رهبر و ديگر سردمداران اقتدارگراست. آقای خامنه ای بيش از يک دهه است که با پافشاری بسيار در صدد جا انداختن اين دستور کار سياسی است که مسأله اصلی نه گذار به دموکراسی (از طريق ساختن يک جامعه ی مدنی قدرتمند و گسترش حقوق بشر و آزادی) ، که حل مشکلات اقتصادی مردم مطابق با ديدگاه خاص وی است. اگر به مواضع کنونی گروه های دوم خردادی نگريسته شود، ديده خواهد شد که آنها نيز تمام تأکيد خود را معطوف بر مشکلات اقتصادی کرده اند.اصلاح طلبان هرچقدر هم که با مواضع رهبر همراهی کنند، چيزی به دست نخواهند آورد و رهبر آنها را خودی تلقی نخواهد کرد، ولی چيز مهمی را از دست خواهند داد: ريزش اجتماعی نيرو. فرايند از دست دادن نيروهای اجتماعی محصول عدول دائمی از مواضع پيشين و کوشش مداوم جهت اثبات خودی بودن است.
۲-۲- واقعيت اکثريت تحريم کننده: امروز وزنه ی تحريم گران آنچنان سنگين است که ديگر هيچ کس قادر به نفی اين واقعيت عظيم نيست. اصلاح طلبان اگر به رأی احتياج دارند، اين رأی نه در انبان محافظه کاران، که در کيسه ی تحريم کنندگان است. اصلاح طلبان اگر می خواهند به يک وزنه ی قوی اجتماعی تبديل شوند، بايد نگاه خود را به تحريم گران بدوزند[۳]. تحريم کنندگان بايد مجاب شوند که شرکت در انتخابات به سود فرايند گذار به دموکراسی است. چنين دلائلی تاکنون عرضه نشده است. اصلاح طلبان هيچ طرح و برنامه ای برای اصلاح وضعيت فعلی و گذار به دموکراسی ارائه نکرده اند. اين امر علل و دلائل گوناگونی دارد. اما نمی توان در اين ميان يک نکته ی مهم را ناديده گرفت: در ساختار فعلی، امکان تحقق هيچ وعده و برنامه ای برای گذار به دموکراسی وجود ندارد.
۳- توجيهات غير مجاب کننده
اين آرزوی دست نيافتنی ای است که گروه های دوم خردادی فکر کنند که می توانند پشت درهای بسته، با تعدادی افراد معين، تصميم به شرکت در انتخابات بگيرند، کانديدای خود را هم معين کنند، و بعد از ديگران بخواهند که در انتخابات شرکت و به کانديدای آنها رأی دهند، چنين سودايی محقق نخواهد شد.نبايد به مردم همچون پياده های مسلوب الاختيار عرصه ی شطرنج سياسی نگريست. اصلاح طلبان از سه شيوه برای مجاب کردن تحريم گران و مردم برای شرکت در انتخابات استفاده می کنند.
۱-۳- خطر احمدی نژاد: در طول سه سال گذشته اصلاح طلبان به انحأ گوناگون تمام مسائل و مشکلات ايران را به احمدی نژاد فروکاسته اند. اين شيوه ناکارآمد است .اگر از صبح تا شب خطر احمدی نژاد و نتايج اقداماتش ذکر شود، کسی مجاب به شرکت در انتخابات نخواهد شد. چون در نهايت تحريم کننده اين پرسش را مطرح خواهد کرد: آيا احمدی نژاد عامل تمام مشکلات و مسائل است و با رفتن او همه مشکلات رفع و تمام مسائل حل خواهد شد؟ مگر می توان تمام مسائل و مشکلات يک نظام سياسی را به يک فرد فروکاست؟ به عنوان مثال، رهبر در اين ساختار چه کاره است و چقدر قدرت دارد؟ رهبری که جهانش پر از دشمن و توطئه است، چون ذهن او اين توطئه ها و دشمنان را بر واقعيت تحميل کرده است. مسآله ی ما احمدی نژاد نيست، احمدی نژاد جز بسيار کوچکی از مسأله ماست. احمدی نژاد هم نباشد، رهبر با افراد ديگری همين وضعيت را تدوام خواهد بخشيد. مسأله اين نيست که احمدی نژاد در اجلاس سراسری جامعه مدرسين حوزه علميه قم و در حضور فقهای بزرگ ايران اعلام می کند آمريکايی ها می خواستند او را در عراق بدزدند، درد اين است که تمام علما اين سخنان را می شنوند و آن را باور می کنند.کدام يک از علمای حاضر در آن جلسه در جايی مدعای احمدی نژاد را به پرسش گرفت؟ احمدی نژاد هر روز از ترور و ربايش خود سخن می گويد، اما رهبر هم قاطعانه از او حمايت می کند.
۲-۳- حرکت حول خاتمی: بخشی از اصلاح طلبان گمان می کنند که با علم کردن خاتمی می توان در جامعه شور آفريد و جنبشی به راه انداخت و انتخابات را برد. اين رويکرد در انتخابات مجلس هشتم شکست خورد، ليست ياران خاتمی که با دخالت مستقيم او تهيه شده بود، حرکتی نيافريد و اکثريت مردم تهران را مجاب به شرکت در انتخابات نکرد. تأکيد بر اينکه اگر خاتمی در مقابل احمدی نژاد کانديدا شود کار تمام است و او حتماً رئيس جمهور خواهد شد، تحريم گری را مجاب به شرکت در انتخابات نخواهد کرد. به عنوان نمونه، عباس عبدی،يکی از کسانی که در انتخابات شرکت نکرد، در گفت و گوی اخيرش با سعيد حجاريان، شرکت در انتخابات رياست جمهوری آينده را بی فايده دانسته و از اصلاح طلبان دعوت کرده تا در انتخابات آينده شرکت نکرده و بجای آن به نقد خود و به بازسازی خود بپردازند[۴].به نظر عبدی اگر تمام گروه های اصلاح طلب بر سر خاتمی اجماع کنند و نظام هم اجازه دهد تا او در انتخابات شرکت کند، باز هم خاتمی رآی نخواهد آورد.از نظر عبدی حتی اگر خاتمی رئيس جمهور شود، توان اينکه تغييری در وضعيت ايجاد کند را ندارد. احمد زيدآبادی، يکی ديگر از کسانی است که در انتخابات شرکت نکرد. او کانديداتوری خاتمی در انتخابات آينده را بی فايده خوانده و وی را،حتی اگر رأی بياورد، مناسب برای اين کار تشخيص نمی دهد[۵]. نبايد گمان کرد که فقط عبدی و زيدآبادی چنين نظری دارند، ديگر تحريم گران، اگر نظر راديکال تری نداشته باشند،حداقل با عبدی و زيدآبادی هم نظرند.
۳-۳- طرح کانديداتوری عبدالله نوری: برخی از اصلاح طلبان گفته اند که شايد با کانديدا کردن عبدالله نوری بتوان تحريميون را مجاب به شرکت در انتخابات کرد[۶]. اين پيشنهاد چند مشکل اساسی دارد:
الف- عبدالله نوری ولايت فقيه را قبول ندارد و به صراحت تمام اعلام کرده است که قانون اساسی نياز به اصلاح بنيادين دارد. قرار است او رئيس جمهور شود تا در چارچوب همين قانون اساسی با ولی فقيهی که قبول ندارد، و او هم عبدالله نوری را قبول ندارد، کار کند. علم کردن روحانی خوش فکر و توانا و استواری چون عبدالله نوری که خود شرکت در انتخابات را با وجود ساختار فعلی بی فايده می داند و به صراحت اعلام کرده است بايد قانون اساسی اصلاح شود، مصداق آب در هاون کوبيدن است. با توجه به شرايط فعلی و ساختار سياسی موجود، رد صلاحيت نوری حتمی است. پس هدف از کانديداتوری نوری چيست؟ احتمالاً هدف ديگری مد نظر است. يعنی ، هدف از کانديداتوری عبدالله نوری، "ايجاد هيجان عمومی" ، "وارد کردن شوک به جامعه"، استفاده از فرصت انتخابات برای طرح يک ديدگاه و سخنان راديکال اعتراضی و ... است ، نه رئيس جمهور شدن وی. هدف اين است که پس از بيان سخنان راديکال شوک آور و رد صلاحيت وی توسط شورای نگهبان، انتخابات رسما تحريم شود. اگر نظر گروه های دوم خردادی ناديده گرفته شود و گمان شود که عبدالله نوری می تواند شخصاٌ درباره ی مواضعی که بايد اتخاذ کند تصميم بگيرد، باز هم جای يک پرسش مهم وجود دارد: آيا عبدالله نوری حاضر است پرچمدار حرکت اعتراضی چند ماهه ای شود که برای شخص او هزينه های زيادی به دنبال دارد؟سکوت چندين ساله ی نوری مبنا و دلائلی دارد، چه امری موجب می شود که عبدالله نوری آن مبانی و دلائل را ناديده بگيرد؟ برخی از تحريم گران بدنبال مصدقی هستند که در برابر شاه(آقای خامنه ای) بايستد. آيا عبدالله نوری می خواهد نقش مصدق در برابر شاه را بازی کند؟
ب- آيا گروه ها و احزاب دوم خردادی حاضرند در پشت سر نوری وارد يک حرکت راديکال اعتراضی شوند؟ وقتی گروه های محافظه کار اصلاح طلب خاتمی را نمی پذيرند، آيا با پذيرش عبدالله نوری خطر درگير شدن با رهبر را به جان می خرند؟ حسين مرعشی به روشنی اعلام کرده که خاتمی کانديدای مناسبی نيست،"افراط گرای اصلاح طلب هم شانس کانديداتوری ندارد، به لحاظ اينکه امکان عبور از شورای نگهبان را ندارد"، به همين دليل حزب کارگزاران سازندگی به افرادی چون حسن روحانی، حسن جبيبی، ناطق نوری و ولايتی نظر دارد که می توانند ائتلافی گسترده از اصلاح طلبان و راست ميانه در برابر احمدی نژاد ايجاد کنند[۷]. کارگزاران سازندگی نگاهش معطوف به ائتلاف با راست ميانه است، نه چپ روی و دوری بيشتر از نظام و راست. از سوی ديگر، قرائن و شواهد حاکی از آن است که کروبی به احتمال زياد اين ميدان را ترک نخواهد کرد. اگر او کانديدا شود، حزب اعتماد ملی و چند حزب ديگر دوم خردادی به دنبال وی خواهند رفت.
ج- کانديدای اصلی دو گروه راديکال اصلاح طلب، يعنی مشارکت و مجاهدين انقلاب، خاتمی است[۸].اما اين دو گروه بر اجماع و ائتلاف همه ی احزاب دوم خردادی پا فشاری می کنند. اينان، با شرکت در ائتلاف با احزاب دوم خردادی و پيروی از چهره هايی که تمام کوشش شان راضی کردن "مقام معظم رهبری" است، دست و پای خود را کاملاً بسته اند و امکان هرگونه تحولی را ناممکن کرده اند. احزاب و افرادی که اينان می خواهند با آنها ائتلاف تشکيل دهند، حتی اگر تمام کانديداهای اصلاح طلب را رد صلاحيت و تمام اصلاح طلبان را هم بازداشت و زندانی کنند ، باز هم خواهند گفت که برای حفظ نظام در برابر توطئه های آمريکا بايد در انتخابات شرکت کرد. در واقع تمام کوشش آن افراد و گروه ها مصروف اين می گردد که دائماً به رهبر اثبات کنند که خودی هستند و با غير خوديها مرزبندی مشخص دارند.جبهه مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی پس از برگزاری انتخابات مجلس هشتم، طی دو بيانيه اعلام کردند با با ليست دادن در تهران مخالف بودند، ولی به خاطر حفظ ائتلاف و گردن نهادن به رأی جمعی آنان، از نظر خود عدول کرده اند.
د- اگر همه نکات پيش گفته مرتفع شود، اصلی ترين مسأله سر در خواهد آورد. به چه دليل يا دلائلی قرار است تحريميون را مجاب کرد که در انتخابات شرکت و پشت سر عبدالله نوری گرد آيند؟ آيا اگر عبدالله نوری رئيس جمهور شود، قادر است با وجود رهبر و شورای نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت نظام و قوه قضائيه و مجلس هشتم و سپاه و بسيج و ... در ساختار فعلی تحولی بنيادين به سوی دموکراسی ايجاد کند؟
۴- نتيجه
تعداد تحريم کنندگان (شامل قهر کنندگان، سکوت کرده ها، شرکت نکرده ها و...)، از تعداد شرکت کنندگان (شامل اصلاح طلبان و محافظه کاران) بسيار بيشتر است. هيچ نيروی سياسی دموکراتی نمی تواند چشمان خود را برروی اين خيل عظيم ببندد و آنها را ناديده بگيرد. اصلاح طلبان می توانند با ناديده گرفتن تحريم گران، به راه خود ادامه دهند، در آن صورت تحريم گران هم به راه خود می روند و در انتخابات آينده بر تعداد تحريم کنندگان افزوده خواهد شد. بايد گفت و گويی جدی ميان اصلاح طلبان و تحريم کنندگان در عرصه ی عمومی آغاز شود.
روش هايی وجود دارد که نه تنها به معنای ناديده گرفتن است، بلکه تحريک کننده هم هست. تکرار اين سخنان در دو انتخابات گذشته که: تحريم کنندگان عامل بر سر کار آمدن احمدی نژاد هستند، تحريم کنندگان مسئول وضعيت موجود هستند، تحريم کنندگان می خواهند با سربازان آمريکايی و حمله ی نظامی دموکراسی را به ايران وارد کنند، تحريم کنندگان از عمل خود پشيمان شده و فهيمده اند که چه اشتباه بزرگی مرتکب شده اند، تحريم کنندگان در اين انتخابات شرکت خواهند کرد و به اصلاح طلبان رآی خواهند داد، سودی به حال معتقدان به شرکت در انتخابات ندارد. کدام تحريم کننده ای پشيمان شده و نظر خود را پس گرفته است؟ کدام تحريم گری مدافع حمله ی نظامی آمريکا يا اسرائيل به ايران است؟ آيا استفاده از اين روش ها به معنای افتادن به دام روش های غير اخلاقی- امنيتی محافظه کاران نيست؟
يک عامل مهم و ظاهراً پنهان، ميان تحريم گران و گروه های دوم خردادی معتقد به شرکت در انتخابات جدايی می افکند. تحريم گران نمی توانند در تحليل های خود نقش عامل "منافع" را ناديده بگيرند. سران احزاب دوم خردادی طی سه دهه ی گذشته در قدرت سهيم بوده اند. مهم ترين راه کسب ثروت در ايران، اتصال به دولت است. بنابر اين، نمی توان نقش عامل مهم منافع را در تأکيد احزاب دوم خردادی مبنی بر شرکت در انتخابات ناديده گرفت. اگر تحريم کنندگان در انتخابات شرکت کنند، چون گزينه ی بديلی وجود ندارد، مجبورند به کانديدای اصلاح طلبان رأی دهند. بدين ترتيب، اگر تحريم کنندگان در انتخابات شرکت کنند، منافع آن به گروه های دوم خردادی می رسد.آيا احزاب دوم خردادی می توانند انکار کنند که منافع قدرت و ثروت هيچ نقشی در آن همه تأکيد بر شرکت در انتخابات ندارد؟ مدعای ما اين نيست که می توان نظر احزاب دوم خردادی مبنی بر شرکت در انتخابات را به منافع آنها فروکاست، بلکه ادعای ما اين است که منافع(قدرت و ثروت) يکی از عوامل باور آنها به شرکت در انتخابات است.
اما از اين سو،منافع (به معنای قدرت و ثروت، نه به معنای وسيع کلمه،يعنی: نيازها، تمناها، ترجيحات، آرزوها) ، در تصميم گيری اکثر افراد تأثيری ندارد. بسياری از تحريم کنندگان نه حزب و گروهی دارند، نه مشی زندگی شان نشان داده است که بدنبال مناصب سياسی اند. تا آنجا که من می فهمم دو نوع خواست وجود دارد: در سطح فردی افراد خواهان عزت نفس، احترام،فرديت ،آزادی و حقوق اند و در سطح جمعی خواهان يک نظام دموکراتيک ملتزم به آزادی و حقوق بشرند. اگر دريافت من از ترجيحات مردم يا تحريم گران درست باشد، در آن صورت مسأله ی ما اين خواهد بود: چه نوع نظام سياسی بر ايران حاکم است و گذار از اين نوع نظام سياسی به يک نظام دموکراتيک چگونه امکان پذير است؟ سخن گفتن در اين زمينه بايد براساس تجربه های بشری گذار به دموکراسی باشد، نه پنهان شدن در پشت سنگر "رژيم استثنايی ايران" و به دنبال راه های استثنايی رفتن و هيچ راهی را نيافتن.
اکبر گنجی
منبع:راديو زمانه ۱۶ و ۱۷ تير ۸۷
پاورقی ها:
۱-رجوع شود به:
اکبر گنجی، صدای سلطان و صدای آزادی، گامی به سوی تحريم انتخابات، ۱۹ اسفند ۸۶. راديو زمانه، روز آن لاين، گويا نيوز و غيره.
۲-سعيد حجاريان، بت وارگی صندوق رای، روز آين لاين، ۲۳ اسفند ۸۶.حجاريان می گويد:" در عالمِ مقدّسات، میتوان به ضريحی متوسّل شد و بدان دخيل بست؛ امّا، در عالمِ عرفیّات، جايگزينیِ صندوقِ رأی با ضريح شرکآلود است و میتوان آن را، به اصطلاح، "بتپرستی سياسی" نام نهاد... برای برونرفت از افسونِ صندوق، آن هم صندوقی که کمابيش مشابهِ جعبهی پاندوراست، بايد به قدرت و نيرو مجهّز شد... نمیتوان، مثلاً نزديک انتخابات، با بسيجِ پوپوليستی گمان کرد که میتوان اين کتل را رد کرد. ضرب المثل قديمیای داريم که می گويد: "جویِ پایِ کتل فايدهای ندارد". در قديم بعضی چاپاردارها به قاطرهايی که بار يا مثلاً هودجی بر پشتشان بود، در پای کتل، جو میدادند که بخورند و آن سربالايی را بالا بروند. امّا، اغلب، بیفايده بود و به آنها می گفتند که شما بايد اين جو را از سالها قبل، آهسته آهسته، به قاطر میداديد تا امروز بتواند اين کتل و گردنه را بالا برود".
۳- محسن آرمين اصل مسأله را بخوبی دريافته است، ولی به گمان من در راه حل مسأله، يعنی چگونگی قانع کردن تحريم گران، راه درستی پيشنهاد نمی کند.او بدرستی تأکيد دارد که "اقناع جامعه به شرکت فراگير در انتخابات" مهمترين مسأله است، ولی گمان می کند که راه حل مسأله در "کانديدايی است که حول وی دست به ائتلاف خواهند زد". آرمين می نويسد: " واقعيت آن است که نحوه عملکرد و رويکرد اصلاح طلبان به انتخابات برای بدنه اجتماعی طرفدار آنان که بخش اعظم جامعه را تشکيل میدهد حامل علائم و پيامهای معنی داری برای جامعه است. بدنه اجتماعی اصلاح طلبان اگر در عملکرد ايشان عزم و جديدت و قاطعيتی در حد پاسخ به حداقلهای خود نبينند، چندان اشتياقی به حضور در انتخابات از خود نشان نخواهند داد. اشتباه بزرگ اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هشتم آن بود که اين نکته مهم را از نظر دور داشتند و تصور کردند هر رفتار انتخاباتی ايشان و هر تصميمی که در باره فهرست انتخاباتی اتخاذ کنند با حمايت بدنه اجتماعی طرفدار خود مواجه خواهند شد. از اين رو به رغم رد صلاحيت گسترده و حذف بيش از نود درصد از کانديداهای اصلاح طلب ردههای اول و دوم و سوم در سراسر کشور و به ويژه در شهرهای بزرگ، آنان به فهرستهای انتخاباتی شامل افراد باقيمانده در عرصه انتخابات اکتفا کردند و به حضور کسانی در فهرست انتخاباتی خود رضايت دادند که در بهترين ارزيابیها طی سالهای گذشته در عرصه مبارزات اصلاح طلبانه جامعه از ايشان هيچ تلاش و تحرکی مشاهده در حافظه خود نداشت و آنان را به عنوان اصلاح طلب نمیشناخت. ارائه فهرست انتخاباتی سی نفره در تهران که حد اکثر کانديداهای شناخته شده اصلاح طلب در آن از تعداد انگشتان يکدست تجاوز نمیکرد و نيز فهرستهای انتخاباتی مشابه در ديگر شهرهای بزرگ کشور برای بدنه اجتماعی طرفدار اصلاح طلبان حامل اين پيام بود که اصلاح طلبان پذيرای هر گونه محدوديت هستند که از ناحيه حاکميت بر آنان تحميل میشود و هيچ خط قرمزی را برای خود قائل نيستند. آنان از خود میپرسيدند اگر اصلاح طلبان در رقابتهای انتخاباتی حاضر به پذيرش هرگونه تحميلی هستند و از اعلام مواضع حداقلی طفره می روند و يا از هم اکنون که هنوز وارد مجلس نشدهاند، حداقل های خود را به راحتی ناديده میگيرند و تن به هر محدوديتی میدهند، تا آنجا که حتی حاضرند به نفع رقيب تنها نقش هيزم را برای گرم کردن تنور انتخاباتی بازی کنند، اگر فرضاً موفق به تصاحب کرسیهايی نيز در مجلس شوند، چه تحولی ايجاد خواهند کرد و چه تأثيری بر سمت و سوی از پيش تعيين شده مجلس خواهند داشت؟ واقعيت اين است که بدنه اجتماع اصلاح طلبان از نحوه حضور اصلاح طلبان هيچ نشانهای مبنی بر عزم و اراده جدی در دفاع و پيگيری اهداف اعلامی خويش نديدند.
به اين ترتيب نحوه عملکرد انتخاباتی اصلاح طلبان و در رأس آن اعلام فهرست های انتخاباتی غير قابل دفاع، به کمک حربه رد صلاحيتهای گسترده آمد و به رغم زمينههای مساعد اجتماعی ناشی از مديريت و عملکرد سوء جريان حاکم، کاهش شديد مشارکت را رقم زد"( محسن آرمين، درباره ضرورت ها و الزامات انتخاباتی اصلاح طلبان، اعتماد، ۱۶ تيرماه ۸۷).
۴- سايت نوروز، گفت و گوی عباس عبدی با سعيد حجاريان، ۲۶ خرداد ۸۷.عبدی می گويد:" تنها راهبرد صبر، سکوت نسبی، بازسازی خود و قوام تشکيلاتی و نگاه انتقادی به گذشته و انتظار برای آنها باقی می ماند. انتظار به اين دليل مهم است که اين شرايط مطلقا پايدار نيست. هدف صبر و سکوت و انتظار، انفعال نيست بلکه بازسازی اصلاح طلبان است. من اصلا معتقد نيستم که بايد از ناطق حمايت کرد. شايد اشتراکاتی در دوره هايی وجود داشته باشد اما حمايت بی مفهوم است. اصلاح طلبان بايد اعتماد و تشکيلات و نظم خود را در جامعه بازسازی کند و با عجله دويدن در ميدان سياست به نظر من جواب نمی دهد. فکر کنم که سعيد هم با اين پيشنهاد صبر و سکوت موافق است، فقط از او خواستهاند که نگويد!".
عبدی در مقاله "اختلال در فضای مفهومی کنش"، ۹ تير ۱۳۸۷، از زاويه ی ديگری بر نظر خود تأکيد کرده است(رجوع شود به سايت آينده).
۵- احمد زيدآبادی، جناب خاتمی ترديد را کنار بگذارد، روز آن لاين، ۳۰ خرداد ۸۷.
زيد آبادی می نويسد:"گروه های اصلاح طلب با توجه به تجربه دو انتخابات گذشته نبايد فراموش کنند که قهر کردگان با صندوق رآی از نظر کمی تأثير گذارترين نيرو در انتخابات به شمار می روند و صرف اجماع ۱۸ گروه اصلاح طلب بر روی شخصی که هيجان و جنبش عمومی در سطح جامعه برنيانگيزد، دوم خرداد ديگری را رقم نخواهد زد". به هر حال شخص مورد نظر، هر کس باشد، خاتمی نيست.
۶- سعيد حجاريان در گفت و گو با عباس عبدی اين ايده را مطرح کرد که يک راه اين است که عبدالله نوری را اصلاح طلبان کانديدا کنند تا تحريميون را هم بتوان به سوی صندوق های رأی بازگرداند. اگرهم شورای نگهبان او را رد صلاحيت کرد، در آن صورت همه ی اصلاح طلبان می توانند از انتخابات کنار بکشند. يعنی آن را تحريم کنند.
پس از وی تاجرنيا بود که در گفت و گو با سايت ادوار نيوز اعلام کرد:"پيش بينی می شود حضور احتمالی نوری با ويژگی های تحول خواهی و تأثير گذاری وی، بتواند فضای درونی اصلاحات را تغيير دهد"(ادوار نيوز، ۱۳ تير ۸۷).
احمد زيدآبادی هم در گفت و گو با روزنامه اعتماد ضمن بيان دلائل مخالفت با کانديداتوری خاتمی ، می گويد ، به يک چهره تازه نياز است که :"اعلام حضور وی در انتخابات، يک هيجان عمومی هم ايجاد کند. در حال حاضر اصلاح طلبان نيازمند کانديدايی هستند که نوعی شوک به فضای سياسی و جامعه وارد کند". به گمان وی، اين شخص کسی جز عبدالله نوری نيست. اعتماد ملی، ۱۵ تير ۸۷.
۷- گفت و گوی روزنامه اعتماد با حسين مرعشی، سخنگوی کارگزاران سازندگی ف ۱۳ تيرماه ۸۷.
مرعشی می گويد:"می خواهم بگويم آدم های ميانه يی که می شود روی آنها تفاهم کرد چه کسانی هستند. از بين اصولگرايان قاعدتاً آقای ناطق نوری، آقای روحانی و آقای ولايتی می توانند مطرح باشند. از ناحيه ما هم دکتر حبيبی و مهندس موسوی می توانند مطرح شوند". روشن است که مهندس موسوی و حسن حبيبی نمی آيند. پس محور اصلی بحث در سخن مرعشی اين است که مثلا ناطق نوری کانديدای مشترک باشد و دو شرط پذيرفته شود. اول: تضمين سلامت انتخابات. دوم: بردن بخشی از اصلاح طلبان به کابينه.
محمد عطريان ، يکی ديگر از اعضای کارگزاران سازندگی، در گفت و گو با روز آن لاين در خصوص احتمال کانديداتوری عبدالله نوری می گويد:"چنين احتمالی را بعيد می داند"(روز آن لاين، ۱۶ تير ۸۷).
۸-محسن آرمين در مقاله پيش گفته، پس از کلی بحث درباره ی علل شکست قبلی و ضرورت پيروزی آينده، راهحل خود را ارائه می کند. می نويسد: "اکنون بايد پرسيد، ملاحظات و شرايط مذکور در کداميک از شخصيتها و چهرههای اصلاح طلب متعين است؟ بدون شک در ميان اصلاح طلبان چهره ها و شخصيت های محترمی را میتوان يافت که هر يک واجد برخی از شرايط مذکور هستند، اما اگر با نگاهی ملی و فراتر از الزامات و منافع شخصی و گروهی به اين سئوال بنگريم، يک پاسخ بيشتر نخواهيم يافت. اين شرايط و ملاحظات بيش از هرکس در سيد محمد خاتمی متعين است. به گمان من اصلاح طلبان اگر خواهان پيروزی در انتخابات آينده هستند و اگر به واقع قصد آن دارند که اين انتخابات را به فرصتی برای تغيير و تحولی اساسی در کشور و نجات آن از وضعيت خطير کنونی تبديل کنند، نمیتوانند به گزينهای جز خاتمی فکر کنند"( محسن آرمين، درباره ضرورت ها و الزامات انتخاباتی اصلاح طلبان، اعتماد، ۱۶ تيرماه ۸۷). آرمين با بيان اين نظر در صدد قانع کردن تحريميون به شرکت درانتخابات است، اما درست همين بخش از سخنان وی به وسيله ی مسئولين روزنامه اعتماد سانسور شده و او مجبور می شود همان متن را درسايت امروز منتشر کند و تأکيد کند که اين متن سانسور نشده است و به خواننده دقيقاً بگويد که درست همين بخش است که سانسور شده است. وقتی وضع احزاب دوم خردادی اين چنين است، آيا نوبت به قانع کردن تحريميون فرا می رسد؟ حزب مشارکت هم اعلام کرده است که به کسی جز خاتمی فکر نمی کند.