حدود يک قرن از زمانی که ماکس وبر اعلام کرد که علم تجربی مدرن جهان را اسطوره زدايی و افسون زدايی disenchantment))،يا معقول کرده، گذشته است. به گمان او، خردورزی و عقلانی گری، و مهمتر از اينها، اسطوره زدايی از عالم و جامعه و سياست، سرنوشت زمانه ماست. وبر تأکيد کرد که هر کس قادر به تحمل سرنوشت زمانه نيست ، می تواند مردانه و صادقانه به آغوش کليسا باز گردد.کليسای کهن با آغوش باز، همراه با مهر و محبت، پذيرای او خواهد بود. اهل علم، چنين کسی را محکوم نخواهند کرد. اما ماندن در سياست مدرن ، مقتضياتی دارد. جهت گيری هدف- وسيله ای، کمی سازی، کنترل پذيری، محاسبه پذيری،حسابگری، ثبات و پيش بينی پذيری سياست و مديريت، بخشی از لوازم زندگی در جهان افسون زدايی شده است. غير شخصی شدن سياست و از هوا و هوس های يک حاکم خودسر خلاص شدن،بخش ديگری از فرايند اسطوره زدايی از سياست است. غير شخصی شدن،نظام سلسله مراتبی کهن و چهارچوب های مشروعيت دهنده ی آن را دستخوش استحاله می کند و خودمختاری فردی،آزادی اجتماعی و رسمی فرد ، قابليت انتخابگری و محاسبه ی ارضای نيازهای فردی را افزايش می دهد. در چنين جهانی، سياست مدار بايد پاسخگوی پيامدهای پيش بينی پذير اعمال خود باشد. بايد عواقب اعمال و تصميم های خود را سبک سنگين کند و نسبت به آنها پاسخگو باشد. نبايد از زبان اسطوره ای در سياست استفاده کرد.
مسأله ما اين است: زبان سياست و سياستمداران مان همچنان اسطوره ای است.درست است که سياست مدرن با جهان اسطوره ای وداع گفته است، اما سياستمداران ما ، يک پايشان همچنان در قلمرو اسطوره است. برخی از مصاديق مدعای ما به قرار زيرند:
۱- امام زمانی کردن سياست: امام زمانی کردن سياست پيشينه ی بلندی در کلام و فقه شيعيان دارد. مطابق نظريه ی ولايت فقيه، ولی فقيه جانشين امام زمان در عصر غيبت کبری است. اين نظريه ی متضمن اين بيان ضمنی يا صريح است که ولی فقيه با امام زمان ارتباط دارد و کارهای خود را با هدايت ايشان انجام می دهد. در دوران زمامداری آقای خامنه ای به انحای مختلف بر اين نکته ها تأکيد شده است. توسعه ی جمکران(جايی که آقای خمينی هيچ عنايتی بدان نداشت و آن را خرافه ای بيش نمی دانست) و افزايش چاه آن از يکی به دو تا، بخشی از فرايند باز اسطوره ای کردن عالم سياست و مديريت است. پس از آغاز دوران رياست جمهوری احمدی نژاد، وی تمام اقدامات دولت خود را به امام زمان مربوط کرد. برخی از علما هم دولت وی را، دولت مورد پشتيبانی امام زمان خوانده اند.
وضعيت نابسامان سياسی- اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی موجب شده است تا بسياری از علما با فرايند امام زمانی کردن سياست به مخالفت برخيزند و آن را اهانت به امام زمان تلقی کنند[۱].مومنان می پرسند چگونه می توان مدعی شد که تدبير امور کشور به دست امام زمان است و در عين حال ميليونها تن معتاد و تعداد زيادی تن فروش اند[۲]. مگر امکان دارد مديريت امور با امام زمان باشد و روزی چهار – پنج ساعت برق برود؟ اما مسأله اين است: همين افراد، اگر اوضاع روبه راه بود و کسانی آن اوضاع را به پای مديريت مستقيم امام زمان می گذاردند، با چنين تفسيری مخالفت نمی ورزيدند. هر دو طرف فراموش کرده اند که ما در جهان اسطوره زدايی شده ای زندگی می کنيم که نقش موجودات ماورايی و رازآلود در عرصه سياست ناديده گرفته می شود . اگر کسی ادعا کند امور ماورايی و رازآلود در تدبير امور دنيوی و سياسی دخالت دارند يا می توانند دخالت داشته باشند، در آن صورت بايد به اين پرسش پاسخ گويند که پس چرا آنها که خير خواه آدميانند و توان روبه راه کردن امور را دارند، مسائل را حل و مشکلات را رفع نمی کنند؟ به همين دلائل و ديگر دلائل است که سياست مدرن بدون توجه به نقش امور ماورايی کار می کند و تفسيری زمينی- بشری از عرصه ی سياست ارائه می کند.
۲- سياست استخاره ای: در جنگ داخلی لبنان بين حزب الله و امل، فرستاده ی رسمی جمهوری اسلامی، در تمامی امور مورد نزاع، پس از استخاره، نظر رسمی جمهوری اسلامی را به طرفين ابلاغ می کرد. اين شيوه ی سياست ورزی، در مواضعی از جنگ ايران و عراق هم اتخاذ می شد. هنوز به ياد دارم که جناح راست سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در سپاه(عبدالله ذالقدر و ...) پنج شنبه شب ها به شهر قم می آمدند و نزد يک روحانی عارف مسلک می رفتند و پس از بازگشت از ديدار آن پيرمرد، مدعی می شدند که امور بسياری بر آنها هويدا شده است. يکبار يکی از آنها می گفت آقا در خلسه مشاهده کرده است که بزودی طی يک حادثه، ۳۰۰۰ سرباز آمريکايی کشته خواهند شد. زمان بسياری سپری شد، اما آن مشاهده به وقوع نپيوست.
تکذيب يا تأئيد مشاهدات عرفانی محل بحث ما نيست، مسأله مورد نزاع اين است که سياست مدرن ربطی به مشاهدات عرفانی ندارد و از اين طريق نمی توان جنگ و صلح را هدايت کرد. با خواب و رويا و استخاره و فرشتگان و اجنه نمی توان در عالم اسطوره زدايی شده، منافع ملی را محقق کرد. اگر کسی خوابی ديد، اگر کسی مکاشفه ای داشت، اگر کسی مدعی شد که فرشتگان به او گفته اند که او را در نزاع با آمريکا ياری خواهند کرد، وقتی اين وعده ها محقق نشد، گريبان چه کسی را بايد گرفت؟ فرشتگان يا متعلق تجربه ی عرفانی را؟ مجريان قتل های زنجيره ای، يک ليست ۳۰۰ نفره از کسانی که قرار بود ترور شوند را به امضای يک روحانی عارف مسلک در تهران رسانده بودند. بعيد است تجربه عرفانی کسی را مکلف کرده باشد که حکم ترور ۳۰۰ دگرانديش را صادر کند. حتی اگر شخصی چنين ادعايی کرد، بايد او را به عنوان تروريست و جنايتکار محاکمه کرد. تجربه عرفانی او به خودش و متعلق تجربه اش مربوط است.
۳- تکليف و نتيجه: آقای خمينی در برابر کسانی که با دلائل و شواهد کافی نشان می دادند در جنگ ايران و عراق پيروزی ای در کار نيست و آن جنگ برای ايران تلفات سنگين انسانی و هزينه های هنگفت مالی به دنبال دارد، آن سخن مشهور را بيان داشت که "ما مکلف به تکليفيم، نه مکلف به نتيجه".
اين سخن متعلق به دنيای کهن بود، نه عصر مدرن که ناظر به پيامدهای آشکار و عواقب ناخواسته ی اعمال است. يک هزار ميليارد دلار خسارت مالی ، نزديک نيم ميليون کشته و حدود يک و نيم ميليون معلول ، ته کشيدن منابع مالی دولت، نرفتن مردم به جبهه های جنگ، درخواست بمب اتمی توسط فرمانده کل سپاه برای ادامه جنگ، بخشی از نتايجی بود که آقای خمينی را از قلمرو تکليف به حوزه ی نتايج فرود آورد و منجر به نوشيدن جام زهر و پذيرش قعطنامه ۵۹۸ شورای امنيت سازمان ملل متحد کرد. يکی ديگر از نتايج جنگ تکليفی هشت ساله ی ايران و عراق، منافعی بود که از طريق مسلمان کشی مسلمانان و به هدر دادن منابع ملی همديگر، نصيب اسرائيل شد. اگر از سوی ديگری به جنگ تکليفی بنگريم، در واقع به اين واقعيت تلخ می رسيم که آن جنگ بخشی از سياست مهار دوجانبه آمريکا بود. بايد آن همه هزينه انسانی- مالی بر باد می رفت تا روشن شود، سياست يعنی التزام به نتيجه، نه عمل به تکليفی اسطوره ای و رازآلود.
۴- اصلاح پذيری و اصلاح ناپذيری: طی سه دهه ی گذشته بارها و بارها اين مدعا تکرار شده است که "رژيم شاه، رژيمی اصلاح ناپذير بود". امکان فعاليت سياسی مسالمت جويانه در آن رژيم وجود نداشت، به همين دليل انقلاب ناگزير بود. اما "رژيم جمهوری اسلامی، رژيمی اصلاح پذير است" و امکان فعاليت سياسی در اين رژيم وجود دارد.
فقدان اصول، ملاک و ميزان، امکان داوری در خصوص اين مدعا را ناممکن کرده است. چرا رژيم شاه اصلاح ناپذير بود و چرا رژيم جمهوری اسلامی اصلاح پذير است؟ ملاک اصلاح پذيری و اصلاح ناپذيری کدامست؟ آيا اصلاح پذيری و اصلاح ناپذيری رژيم های سياسی برمبنای معيارهای پيشينی قابل شناسايی است يا برمبنای ملاک های پسينی؟ کدام شواهد و قرائن حاکی از اصلاح ناپذيری اولی و اصلاح پذيری دومی است؟ آيا تنها دليل اين مدعا اين است که چون در سال ۱۳۵۷ در ايران انقلاب شد، پس رژيم شاه اصلاح ناپذير بود و چون طی سه دهه گذشته در ايران انقلابی به وقوع نپيوسته است ، پس رژيم جمهوری اسلامی رژيمی اصلاح پذير است؟ رژيم جمهوری اسلامی چه وقت و با انجام چه نوع رفتارهايی به يک رژيم اصلاح ناپذير تبديل می شود؟ اگر فعالين و گروه های سياسی ملاک ها و معيارهايی برای تمايز رژيم های اصلاح پذير از رژيم های اصلاح ناپذير ارائه نمايند، درهای بسياری گشوده خواهد شد. کمترين دری که گشوده می شود، فضای نقد است . برای اينکه می توان درباره ی ملاک ها و معيارهای روشن و دقيق گفت و گو کرد، آنها را به نقد کشيد. متناسب با آن مقدمات، به تعيين استراتژی و تاکتيک پرداخت.
۵- مسير انقلاب: کسانی بر اين گمانند که به انقلاب ايران خيانت شد و اين انقلاب به وسيله ی گروهی خودکامه دزديده و از مسير اصلی اش خارج شد. اما متقابلاً اصلاح طلبان بر اين گمانند که انقلاب ايران از مسير خود خارج نشده و همچنان به آرمانهای خود پايبند است.
مدعيان هيچگاه به اين پرسش پاسخ نمی دهند : اگر چه اتقاق يا اتفاقاتی بيفتد انقلاب ايران از مسير خود خارج شده و به آرمانهای خود پشت کرده است؟ وفاداران به انقلاب ۵۷ به گونه ای سخن می گويند که گويی هر اتفاقی بيفتد و وضعيت اقتصادی- سياسی – اجتماعی- فرهنگی به هر نحوی شود، باز هم انقلاب ايران همچنان در مسير خود به پيش می رود و به آرمانهايی که مردم به خاطر آنها انقلاب کردند همچنان وفادار است. به تعبير ديگر، هيچ واقعه و تجربه ای نيست که مبطل اين گزاره باشد که انقلاب ايران همچنان در مسير خود پيش می رود. از سوی ديگر، مخالفان به گونه ای درباره ی انقلاب سخن می گويند که گويی انقلاب يک پديده ی ضد خشونت است و تجربه ی بشری حاکی از آن نيست که پس از پيروزی هر انقلابی، فرايند خشونت و حذف و زندان و کشتار آغاز می شود.
برنادر لوئيس،که همچون ديگران، انقلاب را يک پديده ی مدرن و متعلق به دوران جديد می داند، انقلاب ايران را از نظر مبانی ، شکل و هيئت، با انقلاب فرانسه و روسيه قابل مقايسه دانسته و معتقد است انقلاب ايران در اين موارد از الگوی مشابه ای تبعيت کرده است. می نويسد:"نظام انقلابی ايران در مورد ديگری هم، متأسفانه، دنبال رو اروپا بود. درست است که شعارها و نمادهای انقلاب بيش تر اسلامی بود تا اروپايی، ولی سرمشق سبک و رويه ی رهبران بيش تر اروپايی بود تا اسلامی. محاکمه و اعدام فوری شمار زيادی از دشمنان عقيدتی يا راندن صدها هزار زن و مرد به تبعيد، مصادره ی اموال شخصی به مقياس کلان، آميزه ی انهدام و سرکوبی و خشونت و القأ و ارشاد، به ملازمت تحکيم بخشيدن قدرت- اين ها به کارهای روبسپير و استالين خيلی بيش تر شباهت داشت تا به سرمشق محمد و علی. اين روش ها صددرصد انقلابی بود، ولی بعيد بتوان آن ها را اسلامی خواند"[۳].
پرسش اين است: خشونت و حذف و ترور و تبعيد و مصادره،که ويژگی مشترک همه ی انقلاب های کلاسيک است، ملاک خروج انقلاب از مسير اصلی آن است؟ يا نقد نشدن خواست ها،انتظارات و وعده هايی که انقلاب به دنبال تحقق آنها بود؟ يا چيز ديگری؟
پرسش ديگر اين است: آيا انقلاب روشی کارآمد و اخلاقی برای رسيدن به اهداف است؟ ظاهرآً تمام گروه های اصلاح طلب ايران(حکومتی و غير حکومتی)، در اين نکته اتقاق نظر دارند که به دليل پيامدهای منفی بسيار، حاصل اندک و روش های غير اخلاقی، نبايد به فکر انقلاب ديگری بود. اگر احکامی که اصلاح طلبان درباره ی استفاده از انقلاب صادر می کنند، احکامی کلی است، در آن صورت بايد به اين پرسش پاسخ گويند: آيا همان احکام کلی شامل انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ نمی شود؟
مسأله، امکان و عدم امکان انقلاب، متکی به تصميم و برنامه ريزی بودن يا نبودن انقلاب،اخلاقی يا غير اخلاقی بودن انقلاب، پيامدهای مثبت و منفی انقلاب، نيست. سخن بر سر اين است که در تمام اين موارد بايد روشن و دقيق سخن گفت تا امکان مفاهمه و نقد فراهم گردد.
۶- ناممکن شدن ادامه ی کار: سيد محمد خاتمی وقتی رئيس جمهور بود، تهديد کرد که اگر دو لايحه پيشنهادی اش پذيرفته نشوند، امکان ادامه کار وجود نخواهد داشت. دو لايحه ياد شده رد شد، ولی خاتمی نه تنها هيچ عکس العملی از خود نشان نداد، بلکه به کار خود ادامه داد.
انتظار جامعه آن بود که پس از رد دو لايحه ی خاتمی از سوی شورای نگهبان، وی بنابر وعده ی قبلی، استعفا دهد. اما خاتمی از واژه های آنچنان کشدار استفاده کرد که امکان عقب نشينی از تهديد برايش مهيا باشد.
فيلسوفان تحليلی از ما می خواهند که مدعيات خود را آنچنان دقيق و روشن بيان نمائيم تا امکان نقد و رد مدعا و ادله ارائه شده برای ناقدان فراهم گردد. اما صاحبنظران و سياستمداران ما آنچنان سخن می گويند که امکان فرار از نقد وجود داشته باشد. هر نقدی که بر نوشته ای وارد شود، نويسنده مدعی می شود که منظور او بد فهميده شده است و او چنين قصدی نداشته است. ابهام و ايهام اين امکان را فراهم می آورد. اما عرصه سياست عرصه ی شعر نيست که فرد مجاز باشد با استفاده از اين روش از زير بار تعهدات شانه خالی کند.
مجلس ششم پيام هايی می فرستاد که معنايش خروج از حاکميت بود. نمايندگان در مجلس تحصن کردند و تهديد به استعفای دسته جمعی صورت گرفت. اما جز يکی دو تن از نمايندگان، کسی استعفا نداد. سخن بر سر اين نيست که تحصن يا استعفا درست بود يا نه؟ سخن بر سر روشن و دقيق سخن گفتن است تا امکان باز خواست و پاسخگويی وجود داشته باشد.
۷- عدم ورود به صحنه: سيد محمد خاتمی در ديدار با دانشجويان دانشکده های حقوق و علوم سياسی و اقتصاد اعلام کرده است: "اگراصلاح طلبان ببينند که نمیتوانند از حقوق مردم دفاع کنند به چه دليل وارد صحنه شوند؟"[۴].
ممکن است کسی از اين تهديد خشنود شود و گمان کند که چون امکان دفاع از حقوق مردم در ساخت سياسی وجود ندارد، خاتمی و اصلاح طلبان وارد رقابت های انتخاباتی آينده نخواهند شد. اما چنين آرزويی تحقق نايافتنی است. برای اينکه زمامداران جمهوری اسلامی و خصوصاً شخص رهبر بخوبی واقفند که اين نوع تهديدها متضمن هيچ جديتی نيست و خاتمی برای اثبات خودی بودن و همراهی با "رهبر معظم انقلاب" در صحنه حضور خواهد داشت. از اين مهمتر، اين سخن هيچ تهديدی در بر ندارد که سايت نوروز متعلق به جبهه مشارکت آن را به عنوان تيتر يک برگزيده است. مگر "نمی توانند از حقوق مردم دفاع کنند" ملاکی دارد که بعداً بتوان خاتمی يا اصلاح طلبان را بازخواست کرد. هر اتفاقی بيفتد ، خاتمی و اصلاح طلبان می توانند مدعی شوند که بازهم امکان دفاع از حقوق مردم وجود دارد. برای اينکه اگر بگويند ديگر امکان دفاع از حقوق مردم وجود ندارد، در آن صورت معنای اين سخن اين خواهد بود که رژيم به نظامی اصلاح ناپذير تبديل شده است. اصلاح طلبان هيچ گاه زير بار چنين مدعايی، با تمام لوازم و پيامدهای آن، نخواهند رفت. از سوی ديگر، "وارد صحنه نشدن" نيز معنای روشنی ندارد.فرض کنيد خاتمی در انتخابات آينده رياست جمهوری کانديدا شود و از بالا(رهبر) به او بگويند نيايد يا شورای نگهبان وی را رد صلاحيت کند. عکس العمل خاتمی چه خواهد بود؟ هيچ، او باز هم در انتخابات شرکت خواهد کرد و مردم را هم به شرکت در انتخابات دعوت خواهد کرد. در نگاه خاتمی شرکت در انتخابات به قصد تثبيت نظام و دفاع از انقلاب در برابر آمريکاست. خاتمی در انتخابات مجلس هشتم پس از رد صلاحيت حدود دوهزار تن از کانديدا ها، با اين استدلال مردم را به شرکت در انتخابات دعوت کرد.
۸- شرکت در کودتای پارلمانی: طی سالهای گذشته اصلاح طلبان بارها تهديد کرده اند که اگر انتخابات رقابتی و عادلانه نباشد، در انتخابات شرکت نخواهيم کرد. با اين همه آنان در تمامی انتخاباتی که تاکنون برگزار شده شرکت کرده و پس از برگزاری انتخابات اعلام کرده اند که آن انتخابات،نه انتخابات، که "کودتای پارلمانی" يا "کودتای رياست جمهوری" بوده است. به عنوان مثال، مصطفی تاج زاده ، يکی از چهره های شاخص جبهه مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی، معاون سياسی وزارت کشور در دوره اصلاحات، انتخابات مجلس هفتم که به وسيله ی دولت خاتمی برگزار شد را کودتای پارلمانی می خواند. وی می نويسد:"غير آزاد و غير عادلانه بر گزار کردن انتخابات و قلع و قمع داوطلبان در انتخابات که نمونه بارز آن کودتای پارلمانی در انتخابات مجلس هفتم بود و نيز مقابله با منتخبان ملت در هر نهاد انتخابی"[۵]. تاج زاده دو ماه پيش از انتخابات مجلس هشتم، اقدامات جناح مقابل در رد صلاحيت گسترده ی اصلاح طلبان را "کودتای مخملی" ناميد که در صدد است تا "مجلس فرمايشی" ضعيف تر از مجلس هفتم ،که خود محصول "کودتای پارلمانی" است ، تشکيل دهد[۶]. سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ، پس از رد صلاحيت ۲۲۰۰تن از داوطلبان، طی اطلاعيه ای اعلام کرد که "مراکز قدرت و بازيگران اصلی" به دنبال "برگزاری انتخاباتی نمايشی و تشکيل مجلسی گوش بفرمان و مطيع" هستند. به گفته ی مصطفی تاج زاده،:" رد صلاحيتهای غيرقانونی و فله ای هياتهای اجرايی که پيرو ارسال متن سخنرانی اخير مقام رهبری به آنان توسط وزارت کشور صورت گرفت، ناشی از تصميم کانون قدرت است و همان مرکزی که به هياتهای اجرايی ابلاغ کرد که چه کسانی بايد حذف شوند، به هياتهای مرکزی نظارت نيز همان پيام را ابلاغ خواهد کرد و ديگر جای هيچگونه خوشبينی و توجيه باقی نخواهد گذاشت و به اين ترتيب به جهانيان اعلام خواهد کرد انتخابات آزاد، عادلانه و سالم در جمهوری اسلامی ايران سرابی بيش نيست و قرار است جمهوری اسلامی به صورت تکحزبی و مطلقه اداره شود و حزب پادگانی جای همه احزاب قانونی کشور را بگيرد، يا هیأتهای نظارت بر انتخابات با اصلاح اقدام غيرقانونی هیأتهای اجرايی، امکان برگزاری انتخابات آزاد و سالم و رقابتی را فراهم خواهند کرد... بارها گفتهام مادام که دادگاه آقای جنتی تشکيل نشود، ايرانيان شاهد برگزاری انتخابات آزاد و سالم نخواهند بود ... وی در خاتمه اصولگرايان را نصيحت کرد که از سرگذشت پيشينيان درس بگيرند و از انجام کودتای دوم پارلمانی خودداری کنندو اجازه دهند ملت رشيد ايران خود در صندوقهای رأی تصميم بگيرد چه کسانی صلاحيت ورود به مجلس را دارند"[۷].محسن ميردامادی، دبيرکل جبهه مشارکت، هم دو انتخابات گذشته را متقلبانه اعلام می کند.می گويد:" در دو انتخابات گذشته که دولت نهم برگزار کرده است بحث تخلف در انتخابات بسيار جدی بوده است و اينکه شايد در بعضی از صندوقها آرا اعلام شده با واقعيت کاملا متفاوت بوده است و همچنين نوع تخلفات در انتخاب های برگزار شده در دولت نهم هم تغيير کرده است"[۸].
مسأله روشن است. اصلاح طلبان هيچ گاه روشن نمی کنند که در صورت وقوع چه حوادث و رويدای در انتخابات شرکت نخواهند کرد. وقتی در اقدامی (انتخابات مجلس هفتم و هشتم) که خود "کودتای پارلمانی" می خوانند شرکت می کنند و مردم را هم دعوت به شرکت در همان "کودتای پارلمانی" می کنند، پس تهديد به عدم شرکت معطوف به چه نوع انتخاباتی است؟ به تعبير ديگر، وقتی مشارکت در کودتا مشروع است، مشارکت در چه نوع انتخاباتی نامشروع است؟
محسن آرمين همين نکته را بخوبی دريافته است.می گويد رفتارهای اصلاح طلبان اين تلقی را در مردم ايجاد می کند که " اصلاح طلبان پذيرای هر گونه محدوديت هستند که از ناحيه حاکميت بر آنان تحميل میشود و هيچ خط قرمزی را برای خود قائل نيستند"،" واقعيت اين است که بدنه اجتماعی اصلاح طلبان از نحوه حضور اصلاح طلبان هيچ نشانهای مبنی بر عزم و اراده جدی در دفاع و پيگيری اهداف اعلامی خويش نديدند"[۹].
۹- قدرت منبر و سخن: يکی از مهمترين وسائل و ابزارهای سياست ساز عصر کهن و فرهنگ و زبان اسطوره ای، ابزار منبر است. در عصری که دين تنها منبع معرفت و روحانيون مفسران رسمی دين بودند، روحانيت از منابر مساجد و تکايا به نحو احسن برای ارسال پيام و ايجاد حرکت استفاده می کرد. متکثر شدن منابع معرفت بخش، عصر جديد را ايجاد و از آن افسون زدايی کردند. کلام همچنان در عصر مدرن ايفای نقش می کند، اما قدرت آن نسبت به دوران اسطوره ای، بسيار کاهش يافته است[۱۰]. سياست و نظام دموکراتيک را نمی توان فقط و فقط با سحر کلام و سخن و نظريه ايجاد کرد، با عمل است که اين سياست ساخته می شود. فيلسوفان و معرفت شناسان گمان می کنند که با ايجاد تحول در نظام معرفت و در آوردن مفاهيم تازه، می توان عالمی نو ايجاد کرد. ولی جامعه شناسان روندی معکوس را نشان می دهند. دين جامعه بدوی، دين بدوی است. دين جامعه فئودالی، دين فئودالی است. دين نظاميان، دين رزمی-نظامی است. فرايند مدرنيزاسيون نه تنها دين را به نحو پيشين خود باقی نمی گذارد، بلکه شکل و محتوای آن را تغيير می دهد. کافی است به نوشته های نوانديشی دينی(روشنفکری دينی، روشنفکری مذهبی) نگريسته شود که به صراحت تمام اعلام می کنند نمی خواهند مدرنيته را دينی کنند، بلکه می خواهند دين را مدرن(سازگار با مدرنيته) کنند.تفاوت سطح توسعه يافتگی ايران نسبت به افغانستان، دليل خوبی برای تبيين تفاوت اسلام اين دو جامعه است.
برای گذار به نظام دموکراتيک ملتزم به آزادی و حقوق بشر، بايد کاری کرد. با نوشتن صرف، صدور بيانيه و سخنرانی نمی توان چنان نظامی ايجاد کرد. همانطور که با سخنرانی و نوشتن نمی توان خانه ای يا برجی ساخت، با سخنرانی و نوشته و بيانيه هم نمی توان نظام دموکراتيک ساخت. درست است که دموکراسی و حقوق بشر و آزادی برساخته های بشری اند، اما اين برساخته ها محصولات صرفاً کلامی نيستند، ظهور اين برساخته ها در عصر مدرن حاکی از آن است که بشريت کارهای فراوانی کرده است تا بر زمين مدرنيته چنين ميوه هايی برويد. عدالت مدرن برساخته ای کاملاً متفاوت از عدالتی است که ساکنان دوران ماقبل مدرن بدان باور داشتند و آن را می شناختند. اما ما ساکنان باقی مانده در جهان افسون شده، فقط با کلام سر و کار داريم و گمان می کنيم که با کلام می توان همه چيز ساخت. جامعه ی قدرتمند با عمل ساخته می شود. اگر علائق و منافع و هويات متکثر متشکل نشوند تا جامعه قدرتمند پديد آورند، دموکراسی پديد نخواهد آمد.
۱۰- نتيجه: موضوع ياداشت حاضر اصلاح ناپذيری رژيم، خروج از حاکميت، استعفا يا تحريم انتخابات نيست. محل نزاع روشن و دقيق سخن گفتن در عرصه سياست است.موارد زير گويای مراد ماست:
آقای خمينی می گفت:"شاه بايد برود". معنای اين سخن روشن بود. معنای اين سخن را همه(روستايی و شهری، بی سواد و با سواد،مذهبی و غير مذهبی، غربی و شرقی) می فهميدند. عقب نشينی از اين سخن هم برای همگان قابل فهم بود.
بر مبنای قعطنامه ی شورای امنيت سازمان ملل متحد ، ايران بايد غنی سازی اورانيوم را به تعليق در آورد تا تحريم جديدی به تصويب نرسد و تحريم های گذشته لغو گردد. معنای اين مصوبه کاملاً روشن و دقيق است. می توان اين مصوبه را به دليل ناعادلانه بودن رد کرد، اما نمی توان مدعی شد که معنايش روشن نيست.
احمدی نژاد بارها اعلام کرده است که اسرائيل بايد نابود شود.معنای اين سخن روشن است. مخالفان اين سخن می توانند بپرسند:آيا نابودی اسرائيل ممکن و مطلوب است؟ اما نمی توانند مدعی شوند که معنای سخن احمدی نژاد روشن نيست.
اساس سياست خارجی آمريکا در منطقه ی خاورميانه اين است که در هرگونه تغيير و تحولی برتری استراتژيک اسرائيل بر تمام کشورهای منطقه حفظ شود. اين سياست ناعادلانه مانع برقراری صلح عادلانه در منطقه است. اما معنای اين سياست کاملاً روشن است.
دولت آمريکا، اهداف و منافعی در منطقه ی خاورميانه دارد. ممکن است اين اهداف ناعادلانه باشد. اما مهمتر از آن روش هايی است که برای رسيدن به مقصود دنبال می شود. دولت جرج بوش به روش های نظامی گرايانه آن اهداف را دنبال می کند. اين روش ها غير اخلاقی و ناموفق اند. اما معنای حمله نظامی و اشغال ديگر کشورها روشن است.
"به دليل متقلبانه بودن تمامی انتخاباتی که در ايران برگزار می شود، در هيچ انتخاباتی بدون نظارت سازمان ملل متحد شرکت نخواهيم کرد". اين سياست روشن و دقيق است. اگر بيان کنندگان اين رويکرد برخلاف سياست اعلام شده در انتخابات بدون نظارت سازمان ملل شرکت کنند، می توان آنها را مواخذه و وادار به پاسخگويی کرد. ممکن است کسانی با اين رويکرد مخالف باشند و همچون آقای خامنه ای آن را مصداق دخالت بيگانگان در امور داخلی ايران و لذا خائنانه بخوانند، اما نمی توانند مدعی شوند که اين سخن چند پهلو و مبهم است و معلوم نيست چه معنايی دارد.
"اگر کانديداهای ما توسط شورای نگهبان رد صلاحيت شوند، انتخابات را تحريم خواهيم کرد". اين مصداق سياست روشنی است که در صورت تخلف از آن ، قابل بازخواست و محکوميت است.
يادداشت حاضر معطوف به اين نتيجه است: در سياست بايد به گونه ای سخن گفت که امکان بازخواست و پاسخگويی وجود داشته باشد. سياست مدرن، جهان حافظ نيست که دارای ايهام و ابهام شاعرانه باشد. عصر جديد، عصر وداع با سياست اسطوره ای و حل نزاع ها و مشکلات سياسی از طريق امور راز آلود و ماورايی است. شايد کسی يا کسانی با جهان ناديدنی در ارتباط باشند، عرصه ی سياسی محاسبه پذير جای چنين کس يا کسانی نيست، برای اينکه شاغلان اين قلمرو بايد به زمينيان گرفتار در چنبره ی مشکلات مادی پاسخگو باشند و به گونه ای سخن بگويند که بتوان يقه ی آنها را گرفت.
اکبر گنجی
منبع: [راديو زمانه]، ۲۲ و ۲۴ تيرماه ۱۳۸۷
پاورقی ها:
۱-به عنوان نمونه مراجعه شود به مقاله رسول منتجب نيا، زير عنوان"چند سوال از احمدی نژاد، در روزنامه اعتماد ملی که سر و صدای زيادی به راه انداخت و موجب برخورد وزارت ارشاد و دادستانی تهران با روزنامه اعتماد ملی شد. از سوی ديگر، سخنان احمدی نژاد درباره امام زمان آنقدر موج آفريده است که معلم اخلاق کابينه مجبور شد طی يک مصاحبه بگويد صندلی خالی هیأت دولت متعلق به امام زمان نيست. در عين حال دو نمونه از تأئيد امام زمانی کردن امور توسط احمدی نژاد قابل تامل است. اولی متعلق به آيت الله علم الهدی،امام جمعه مشهد، که می گويد:"سخنان رئيس جمهور درباره امام زمان مبانی اعتقادی ماست". رجوع شود به : http://www.rajanews.com/News/?28461 و دومی متعلق به حجت الاسلام صديقی استاد حوزه علميه قم که می گويد:"اگر دست ولايی امام زمان نبود، اين دولت از پای در می آمد". رجوع شود به: http://www.rajanews.com/News/?28367.
۲-برمبنای گزارشی که اخيراً در تهران در همايش اسلام و آسيب های اجتماعی ارائه شد، ۱۱درصد روسپيان تهران با اطلاع همسرانشان دست به روسپيگری می زنند. در دهه ۶۰ و ۷۰ سن روسپيگری بالای ۳۰ سال بود اما اکنون سن روسپيگری از ۱۵ سال به بالا رسيده است. رجوع شود به : http://www.aftabnews.ir/vdcdsf0ytn055.html.
۳- برنارد لوئيس، خاورميانه،دو هزار سال تاريخ از ظهور مسيحيت تا امروز، ترجمه حسن کامشاد، نشر نی، ص۳۸۵.
۴-سايت نوروز، ۱۷ تيرماه ۱۳۸۷.
۵- ماهنامه آئين، شماره
۶- گفت و گو با سايت نوروز، اول بهمن ۱۳۸۶ .
۷- مصطفی تاج زاده، گفت و گو با سايت بهارستان، رجوع شود به سايت امروز، ۱۰ بهمن ۱۳۸۶.
۸- http://norooznews.ir/news/7663.php .
۹-" واقعيت آن است که نحوه عملکرد و رويکرد اصلاح طلبان به انتخابات برای بدنه اجتماعی طرفدار آنان که بخش اعظم جامعه را تشکيل میدهد حامل علائم و پيامهای معنی داری برای جامعه است. بدنه اجتماعی اصلاح طلبان اگر در عملکرد ايشان عزم و جديدت و قاطعيتی در حد پاسخ به حداقلهای خود نبينند، چندان اشتياقی به حضور در انتخابات از خود نشان نخواهند داد. اشتباه بزرگ اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هشتم آن بود که اين نکته مهم را از نظر دور داشتند و تصور کردند هر رفتار انتخاباتی ايشان و هر تصميمی که در باره فهرست انتخاباتی اتخاذ کنند با حمايت بدنه اجتماعی طرفدار خود مواجه خواهند شد. از اين رو به رغم رد صلاحيت گسترده و حذف بيش از نود درصد از کانديداهای اصلاح طلب ردههای اول و دوم و سوم در سراسر کشور و به ويژه در شهرهای بزرگ، آنان به فهرستهای انتخاباتی شامل افراد باقيمانده در عرصه انتخابات اکتفا کردند و به حضور کسانی در فهرست انتخاباتی خود رضايت دادند که در بهترين ارزيابیها طی سالهای گذشته در عرصه مبارزات اصلاح طلبانه جامعه از ايشان هيچ تلاش و تحرکی مشاهده در حافظه خود نداشت و آنان را به عنوان اصلاح طلب نمیشناخت. ارائه فهرست انتخاباتی سی نفره در تهران که حد اکثر کانديداهای شناخته شده اصلاح طلب در آن از تعداد انگشتان يکدست تجاوز نمیکرد و نيز فهرستهای انتخاباتی مشابه در ديگر شهرهای بزرگ کشور برای بدنه اجتماعی طرفدار اصلاح طلبان حامل اين پيام بود که اصلاح طلبان پذيرای هر گونه محدوديت هستند که از ناحيه حاکميت بر آنان تحميل میشود و هيچ خط قرمزی را برای خود قائل نيستند. آنان از خود میپرسيدند اگر اصلاح طلبان در رقابتهای انتخاباتی حاضر به پذيرش هرگونه تحميلی هستند و از اعلام مواضع حداقلی طفره می روند و يا از هم اکنون که هنوز وارد مجلس نشدهاند، حداقل های خود را به راحتی ناديده میگيرند و تن به هر محدوديتی میدهند، تا آنجا که حتی حاضرند به نفع رقيب تنها نقش هيزم را برای گرم کردن تنور انتخاباتی بازی کنند، اگر فرضاً موفق به تصاحب کرسیهايی نيز در مجلس شوند، چه تحولی ايجاد خواهند کرد و چه تأثيری بر سمت و سوی از پيش تعيين شده مجلس خواهند داشت؟ واقعيت اين است که بدنه اجتماع اصلاح طلبان از نحوه حضور اصلاح طلبان هيچ نشانهای مبنی بر عزم و اراده جدی در دفاع و پيگيری اهداف اعلامی خويش نديدند.
به اين ترتيب نحوه عملکرد انتخاباتی اصلاح طلبان و در رأس آن اعلام فهرست های انتخاباتی غير قابل دفاع، به کمک حربه رد صلاحيتهای گسترده آمد و به رغم زمينههای مساعد اجتماعی ناشی از مديريت و عملکرد سوء جريان حاکم، کاهش شديد مشارکت را رقم زد"( محسن آرمين، درباره ضرورت ها و الزامات انتخاباتی اصلاح طلبان، اعتماد، ۱۶ تيرماه ۸۷).
۱۰-مقايسه آگهی های بازرگانی امروز با عصر کهن مثبت مدعای ماست. فروش کالای رو دست مانده با سرودن شعر در عصر گذشته امکان پذير بود. يک نمونه ی آن تاجری اهل کوفه بود که جهت فروش روبند به مدينه آمد. زنان مدينه تمام روبندهای او را خريدند، ولی هيچيک از روبندهای سياه او به فروش نرفت. تاجر به نزد دوست خود، الدارمی، عالم بزرگ حديث، رفته و از او تقاضای کمک می کند. آن عالم زاهد و رياضت پيشه به دوست تاجر خود می گويد: "نگران نباش، ترتيبی می دهم که از شر آن ها خلاص شوی و همه را بفروشی". او سپس اين اشعار را می سرايد:
ای زن روبنده سياه، چه کردی، چه کردی؟
با زاهد منزه بی گناه، چه کردی، چه کردی؟
جامعه دربر می رفت مسجد به نماز، عابد مرتاض،
پيدا شدی بر سر راه، چه کردی، چه کردی؟
پس از اينکه شعر دارمی پخش شد، تمام زنان متشخص مدينه روبند های سياه را خريدند . امروزه توليد کنندگان برای فروش کالای خود، از تصاوير و دهها ايزار ديگر استفاده می کنند. هيچ توليد کننده ای نيست که گمان کند قادر است با سخن و کلام کالای خود را به فروش برساند.
منبع داستان: ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی،(قاهره، ۱۳۷۲ ه.ق) جلد هفتم، صص ۱۴-۱۳. به نقل از :
برنارد لوئيس، خاورميانه، ترجمه حسن کامشاد، نشر نی، صص۲۶۲-۲۶۱.