چهارشنبه 13 آذر 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پانزده آذر به امام زاده طاهر خواهيم رفت، سهراب مختاری

ده سال پيش، همين روز، همين ساعت به وقت تهران، پدرم برای خريد از خانه بيرون رفت و هرگز برنگشت. هنگام بازگشت به خانه "يک پيکان سفيد کنارش ترمز می کند. چهار مأمور در ماشين نشسته اند. مرد کنار راننده، شيشه را پايين می کشد و می گويد: "آقای مختاری؟" و با تأييد پدرم، حکم وزارت اطلاعات برای بازداشت او را نشانش می دهد و می گويد بايد با آنها برود. يکی از مأمورين عقب ماشين پياده می شود تا پدرم وسط بنشيند و بعد از او دوباره سوار می شود. ماشين راه می افتد. او را به محلی که از قبل برايشان مشخص شده می برند. همه پياده می شوند و پدرم را هم پياده می کنند. ناگهان چند نفری او را به زمين می اندازند و دست ها و پاهاش را می گيرند. يکی از مأمورين طنابی را که از قبل آماده کرده دور گردن پدرم می اندازد و می کشد."*



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


حالا ده سال از آن روز گذشته است. اما انگار امروز هم دوباره می خواهد اتفاق بی افتد. نگران در اتاقم نشسته ام که تلفن زنگ می زند. مادرم از تهران است و صداش نگران که: "گفته اند بايد از کلانتری مهرشهر برای برگزاری مراسم در قبرستان، اجازه بگيريم."

در تهران از همان سال نخست به خانواده ها برای برگزاری مراسم در مکان های عمومی اجازه ندادند. به مراسم هفتم و چهلم محمد مختاری و محمد جعفر پوينده هم مأمورين لباس شخصی حمله کردند. يادم می آيد وقتی همراه برادرم و همسرش از پله های اضطراری مسجد فرار می کرديم، حتی صدای تير هوايی هم شنيده می شد. حمله کرده بودند و جوان و پير را زده بودند. حالا هم بعد از گذشت ده سال از آن روزهای تلخ، مادرم بايد به کلانتری مهرشهر کرج برود و برای برگزاری مراسم سالگرد قتل مردی که تمام عمرش به فرهنگ و ادبيات ميهنش خدمت کرد و همگام يارانش برای آزادی انديشه و بيان مبارزه کرد و سرانجام جانش را هم داد، اجازه بگيرد.

با پرستو فروهر تماس گرفتم که نظر او را هم بپرسم. امسال به او و برادرش آرش نيز برای برگزاری مراسم دهمين سال قتل مادر و پدرشان، داريوش و پروانۀ فروهر اجازه ندادند و دور تا دور کوچۀ منتهی به خانۀ فروهرها بستند. از خودم می پرسم آيا می خواهند دورتادور قبرستان را هم ببندند؟

بايد تا فردا صبر کنيم. کانون نويسندگان ايران فردا را به عنوان روز مبارزه با سانسور اعلام کرده است. پس در روز مبارزه با سانسور، مادرم، مريم حسين زاده و صفا پوينده، خواهر زنده ياد محمد جعفر پوينده، همسر و خواهر نويسندگان آزاده ای که در تمام عمر فرهنگيشان با سانسور مبارزه کردند، بايد به کلانتری بروند و بپرسند آيا اجازۀ برگزاری مراسم دهمين ساگرد قتل محمد مختاری و محمد جعفر پوينده صادر شده يا خير؟

صدای مادرم از پشت گوشی در گوشم می پيچد و دلم را گرم می کند: " پانزده آذر به امام زاده طاهر خواهيم رفت."

سهراب مختاری
دوازده آذر هزار و سيصد و هضتاد و هفت
ساعت چهارونيم بعد از ظهر
www.sohrabmokhtari.com





















Copyright: gooya.com 2016