دوشنبه 16 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نجمی علوی از پايه گذاران جنبش زنان ايران بی هيچ حقی از آن خانه، در غربت درگذشت، عفت ماهباز

نجمی علوی
بعد از انقلاب، نجمی علوی با هزاران اميد وارد ايران شد و زمانی که زنان را از حقوق شان محروم کردند برايش غمگين ترين روزهای زندگيش بود. او همواره در رنج بود از اين که می ديد چگونه بعد از گذشت صد سال از انقلاب مشروطيت، هنوز در جامعه استبداد و مرد سالاری و پدرسالاری حاکم است و زنان برای دستيازی به حقوق اوليه شان اندر خم يک کوچه اند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


عفت ماهباز
عفت ماهباز

آخرين روز سال ۲۰۰۸ است در کوچه و خيابان جز از پرندگان مهاجر خبری نيست همه به خانه خزيده اند تا در آتش بازی شب به جشن بنشينند. من به همراه پرندگان خيابان «هامستد»، گذرم به گورستانی می افتد، نامهای فارسی روی سنگ ها، در ابتدای قبرستان، بی اراده مرا بدان سو می کشاند. شکل و شمايل سنگ قبرها ايرانی است روی آن اسامی به انگليسی و فارسی نوشته شده اند. کنجکاوانه به نام ونشان ها، تاريخ تولد، تاريخ در گذشت ها می نگرم . اينحا شاعری و نويسنده ايی خفته آن سوتر سرلشکر... و يا سرتيپی و رديفی از نام های بختيار انگار جد اندر جد، در لندن می زيستند. خيره به نام ها، بين زندگی و مرگ فاصله ايی نيست، بی اختيار به ياد آشنايان دور و نزديک، در غربت می افتم و من، در کجای اين جهان، خواهم خفت؟ انسان های که همين ديروز و امروز در گذشتند اما درست همان روز، روبروی خانه آنها زنی کودکی به دنيا آورد.

نجمی علوی
نجمی علوی

هرولد پينتر (۲۰۰۸ - ۱۹۳۰)، نمايش نامه نويس و شاعر بزرگ انگليسی و جهانی، نويسنده يی متعهد، برابری خواه و ضد جنگ که دو سال پيش نوبل ادبی را از آن خود کرده بود در سن ۷۸ سالگی درگذشت. هلن سوزمن، از وجدان‌های بيدار آفريقای جنوبی، تنها زن در ميان ۱۶۴ نماينده‌ی سفيد‌پوست پارلمان آفريقای جنوبی و تنها کسی که تريبون اين مجلس را به خدمت افشاگری عليه تبعيض نژادی درآورده بود و ساير نمايندگان پارلمان او را خائن لقب داده بودند در سن ۹۱ سالگی چشم از جهان فروبست. و نجمی علوی از بنيان گذاران و اعضای هيئت تحريريه نشريه‏ای «بيداری ما» نشريه‏ای برای آگاهگری زنان، در سالهای ۱۳۲۶....۱۳۲۳، در سن ۹۰ سالگی در لندن درگذشت.
نجمی ششمين و آخرين فرزند خانواده، بود از کودکی با مبارزه و مبارزين از نزديک آشنا شده بود. پدر بزرگ او حاج سيد محمد علوی - از وکلای مجلس اول و از آزاديخواهان و فعالين انقلاب‏ مشروطه بود. خبر خودکشی پدرش ابوالحسن علوی، که ناگزير به مهاجرت سياسی در برلين شده بود را نجمی در نه سالگی می شنود و در همان هنگام شرايط زندگی برادرش مرتضی و دستگيری آقا بزرگ علوی نويسنده، به اتهام فعاليت در گروه ارانی، جهت زندگی او را به سوی ‏فعاليت‏های سياسی - اجتماعی سوق می دهد. او زمانی که فعاليت حول نشريه "بيداری ما" را شروع کرد، عضو حزب توده نبود. در آن مقطع حزب توده، مجموعه مسايلی که در رابطه با حقوق زنان مطرح می کرد مغايرتی با مطالبات زنان مترقی نداشت از آن رو مورد قبول مجموعه زنانی بود که با هم کار می کردند او بعدها به عضويت حزب توده درآمد. در ايران معلم بود. در مسکو در مدرسه حزبی درس خوانده بود ابتدا در راديو فارسی باکو و سپس در سال ۱۹۶۰ در راديو مسکو گوينده زبان فارسی بود. بعد از انقلاب، به سياست حزب توده انتقاد داشت (با خط مشی سياسی کيانوری مخالف بود).

نجمی علوی
نجمی علوی در ويتنام

از جمله زنانی که نجمی با همراهی آنان تشکيلات زنان را در سال ۱۳۲۳ پايه گذاری و برای نشريه «بيداری ما» فعاليت کردند،عبارت بوند از: نجمی علوی، خواهرانش شاه زنان علوی و بدری علوی، زهرا اسکندری، مهرانگيز اسکندری، عاليه شرمينی، اعظم سروش، جميله صديقی، فروهيد کباری و مريم فيروز. متاسفانه امروز هيچکدام از اين زنان فرهيخته در قيد حيات نيستند اما اينان هشتاد سال پيش فعاليت کردند تا برابری و عدالت اجتماعی در جامعه ايران نيز برقرار گردد. همان آرزوهای امروزين زنان ايران، همان شعارهای که امروز زنان حول صد ميليون امضا جمع شدند و می کوشند تا آنان را به تحقق نزديک کنند. بعد از انقلاب، نجمی علوی با هزاران اميد وارد ايران شد و زمانی که زنان را از حقوق شان محروم کردند برايش غمگين ترين روزهای زندگيش بود. او همواره در رنج بود از اين که می ديد چگونه بعد از گذشت صد سال از انقلاب مشروطيت، هنوز در جامعه استبداد و مرد سالاری و پدرسالاری حاکم است و زنان برای دستيازی به حقوق اوليه شان اندر خم يک کوچه اند.
نجمی علوی سه جلد کتاب از خود به يادگار گذاشته است «گلی جون»(مجموعه چند داستان کوتاه)، «مرتضی علوی و "پيکار"»، «ما هم در اين خانه حقی داريم».


نجمی علوی، ژاله اصفهانی و بزرگ علوی

کتاب اول نجمی بنام «مرتضی علوی و "پيکار" » از درد مرگ و اسيری برادرش مرتضی در اردوگاهای استالين (در ژوئيه ۱۹۴۱) سخن می گويد و اينکه چگونه عليرغم اينکه دستگاههای کا.گ.ب ماهها او را دست به سرکرده بودند، او تلاش کرد تا تبرئه نامه مرگ برادر را از مقامات قانونی مسکو بگيرد، تا ثابت کند، آنها برادرش را در زندان بيگناه کشته اند. او اين تلاش را در کتاب منعکس نموده و در سال ۱۳۷۰ آنها را (به همراه نوشته های مرتضی در نشريه "پيکار" ) به چاپ رسانده است.
نجمی علوی در کتاب «گلی جون»، داستان کوتاه "کبری حاج غلامعلی" را در تاريخ ۱۳۶۵ در لندن نوشته شده و آخرين داستان اين مجموعه، "دستی دستی خودمو به آتش نمی اندازم" را در تاريخ تير ماه ۱۳۲۳ شمسی در تهران نوشته شده است. اين دو داستان با فاصله زمانی ۴۲ سال نوشته شده اند و سوژه هر دو داستان موضوع چند همسری در ايران است و در آن ها گوشه غمگين زندگی زنان را در آن زمان ها به تصوير کشيده است. تشابهات زندگی زنان در اين دو داستان، در اين فاصله زمانی درد بزرگی بود برای نجمی که همه جا از آن سخن می گفت. نويسنده در داستان هايش در اين کتاب به موضوعاتی همچون حجاب اجباری، اعدام فاحشگان و مشکلات ديگر اجتماعی زنان اشاره دارد.
«ما هم در اين خانه حقی داريم» کتاب خاطرات نجمی علوی است. او در اين کتاب از زندگی و فعاليت های خود در دوران های مختلف، در مهاجرت سخن می گويد اين کتاب در ايران منتشر شده بود.
ويکتوريا يگانه فرزندش(۲)، در باره مادر می گويد: از ويژگيهای مادرم اين بود که در هر لحظه می شد عشق و مهربانی را از او فرا گرفت. خوشبختانه دو پسرم ژيان و انور در دامن مهر او باليدند و از او فراوان به يادگار دارند. مادر عاشق آموختن چيزهای تازه بود و تا آن زمان که توانايی داشت لحظه ای از اين کار غفلت نکرد. در اين اواخر از اينکه ديگر نمی توانست چون گذشته بياموزد، مرتب زمزمه گر اين شعر بود:
شير شير است گرچه پير بود / چون که پيری رسيد دانستم / پير پير است گرچه شير بود! مادر هميشه خوش روحيه و شاداب و تا آخرين روزها و تا آخرين لحظات سراپا مهر و مهربانی به همه بود. شيفته مردم سرزمينش بود و به زنان کشورش عشق ويژه داشت. هر وقت از گذشته سخن می گفت از روزهايی که در اسب سواری عاشق پدرم "مراد رزم آور"(۱) شد در ۲۲ سالگی با او ازدواج کرد و با هم زندگی و مبارزه را پيش بردند، با لذت ياد می کرد. او با تب و تاب از روزهای خوشی که با دختران هم سن و سال خود در ايران داشت برايمان تعريف می کرد از جمله اين که چگونه در ۱۹ سالگی برای بالماسکه رفتن، سر مادرش شيره می ماليد، و برای اينکه بيشتر زيبا شود، به مژه های چشمش، شکر آب شده، به جای رميل می ماليد و زمانی که با هجوم مگسان روبرو می شد مجبورا با جمع جوانان آواز می خواند که کيش کيش مگسانا...
او از روزهايی که برای ديدار آقا بزرگ علوی به زندان می رفت، می گفت و اينکه با چه دقتی و چگونه نان را سوراخ می کرد تا مداد را در آن جا سازی کند و برای برادر به زندان ببرد و چگونه با هول و هراس نوشته های برادر را که از زندان آورده ، تايپ کند و به چاپ و به دست مردم برساند.
نجمی علوی در حالی که ۲۷ ساله بود از ايران خارج شد و تا پايان عمر خود، به اجبار در مهاجرت سپری نمود. ۳۴ سال به عنوان پناهنده در اتحاد جماهير شوروی زيست و سپس در لندن زندگی کرد. او پرنده مهاجری گرديد که نه عزم رفتن، نه جای ماندنش بود و سرانجام پيوست به دوست چندين چند ساله اش ژاله اصفهانی، که سرود و برای هميشه رفت:
پرندگان مهاجر در اين غروب خموش
که ابر تيره تن انداخته، به قله کوه
شما شتابزده راهی کجا هستيد
کشيده پر به افق، تک تک و گروه گروه؟
.....
پرندگان مهاجر دلم به تشويش است
که عمر اين سفر دورتان دراز شود
به باغ، باد بهار آيد و بدون شما
شکوفه های درختان سيب باز شود

نجمی علوی
نجمی علوی در هفده سالگی

نجمی علوی جسارتی داشت که تا آخرين لحظات حياتش نيز با او همراه بود او از يگانه دخترش ويکتوريا، خواست که جسدش را همجون دوست ديرينه اش ژاله اصفهانی، بسوزانند.
مرا بسوزانيد
و خاکسترم را
بر آبهای رهای دريا بر افشانيد،
نه در برکه،
نه در رود:
که خسته شدم از کرانه های سنگواره
و از مرزهای مسدود

لندن ـ عفت ماهباز

۱- مراد رزم آور همسر نجمی علوی که از افسران نظامی حزب توده بود ودر شوروی دکتری شرق شناسی گرفت. درلندن بانجمی همراه بود و در اسپانيا درگذشت
۲ - ويکتوريا رزم آور يگانه دختر نجمی علوی است که از سه سالگی با مادر در تبعيد زندگی کرد و امروز پزشک متخصص است و در لندن کار می کند
۳ - شعرها از ژاله اصفهانی. ژاله و نجمی دوستی ديرينه شان از ايران بود. از آن زمانی که نجمی در نشريه «بيداری ما» کار می کرد و ژاله شعر حجابش را نخستين بار به آن نشريه فرستاد . اين دوستی بعدها در مسکو و سپس در لندن ادامه يافت.

* اطلاعات برگرفته اين نوشته از مجموعه سه کتاب نجمی و گفتگو با يگانه اش ويکتوريا است.
** «بی هيچ حقی از آن خانه، در غربت درگذشت»
این شعار مجله «بیداری ما»، بود: «ما هم در این خانه حقی داریم»


سه زنی که دیگر نیستند اما نامشان برجاست: ژاله اصفهانی، معصومه پیشه وری و نجمی علوی


نجمی در بيست و دو سالگی


نجمی در پانزده سالگی


زنانی که در ۶۰ سال پيش برای برابری در ايران مبارزه می کردند.


ژاله اصفهانی و نجمی علوی


نجمی علوی و یگانه دخترش ویکتوریا





















Copyright: gooya.com 2016