برادر حسين پرونده ساز! به خدا شکايت خواهم کرد، علی کلائی
ابتدا مطلب زير را با دقت بخوانيد :
{{ عصبانيت از مانور غيورانه استشهاديون باعث توهين يکی از اعضای دانشجويی جبهه مشارکت شده است.
ع.ک در جهت همراهی با تبليغات رسانه ای وابسته به صهيونيسم بين الملل به مانورهای اخير دانشجويان استشهادی تاخته و جنايات رژيم صهيونيستی را القای دروغ آميز برخی دانسته است.
مشارکتی مذکور که دانشجوی دانشگاه آزاد و عضو شاخه جوانان حزب کذايی است، اخيراً به دليل راه اندازی تجمع گروه های مارکسيستی در روز ۱۳ آذر امسال دستگير و به قيد وثيقه آزاد شده و به اتهام اقدامات ضد امنيتی پرونده وی همچنان در دادگاه مفتوح است. وی در آخرين اظهار نظرهايش که در سايت ضد انقلابی گويا نيوز منتشر شده تشکيل و سازماندهی دانشجويان شهادت طلب را ناشی از دروغ های رسانه ای نظام به اين جوانان عنوان کرده و می گويد: «سالهاست که دروغ می گويند و از احساسات نسل جوان و مذهبی ايرانی سوء استفاده می کنند و به نام خود کام می گيرند.»
اين فرد که طيف صهيونيست تحکيم وحدت به انتشار مقالات وی علاقه وافری دارد مشخص نکرده است که به چه دليل غليان احساسات برای کودکان و زنان مظلوم غزه محکوم و امری ناپسند است. آيا سنگ بودن دل های آنان امری پسنديده و نشانه روشنفکری و عقلانيت است؟
شايان ذکر آنکه در جريان دستگيری وی گروه های متهم به براندازی از جمله ملی مذهبی و شاخه غير قانونی تحکيم به صدور بيانيه هايی در حمايت اقدام نمودند.
مقارن با اقدامات و تحرکات غيرت مندانه ملت شريف ايران و بويژه دانشجويان ارزشی دانشگاه ها در اعلام حمايت مردم فلسطين دستگاه های تبليغی وابسته به صهيونيسم بين الملل در جهت تخريب هر چه بيشتر مقاومت در برابر اسرائيل و تطهير اسرائيل هجمه های بی سابقه ای را به اين مفاهيم ترتيب داده اند.
اقدامات مشکوک عناصر اصلاح طلب و ملی مذهبی در هم سويی با جريان رسانه ای مذکور پرسش هايی جدی را در ذهن تحليلگران واقع بين ايجاد می کند.
هفته گذشته تحکيم وحدت شاخه غير قانونی علامه با انتشار بيانيه ای ضمن تروريست خواندن حماس، جمهوری اسلامی را به گناه حمايت از مردم فلسطين زير بار توهين و اهانت قرار داده بود.
متأسفانه اعتراضات دانشجويان ارزشی به اين اقدام خائنانه تحکيم و اعوان و انصار آن با تمسخر و بی اعتنايی آنان مواجه گشته است. اخيراً علاوه بر انتشار مقاله ای در سايت خبرنامه در توجيه و حمايت از اقدام بی شرمانه تحکيم باعنوان «در دفاع از بيانيه دفتر تحکيم وحدت در مورد جنگ غزه» انجمن های اسلامی وابسته وادار به انتشار و بازنويسی اين بيانيه ننگين در مواضع خود شده اند. تکرار اين اقدامات نشان دهنده تعمد و آگاهی از اين طيف در خيانت پيشگی به منافع ملی و اسلامی و وابستگی به اردوگاه صهيونيسم بين الملل است}}
آنچه خوانديد مطلبی است با عنوان ((عصبانی هستيم چون غيرت داريد)) که در صفحه ۱۲ شماره ۱۹۲۷۳ مورخ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷ روزنامه کيهان به چاپ رسيده است .
اين مقاله که در واقع در ادامه پروژه پرونده سازی واحد رسانه ای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی – يعنی روزنامه کيهان – برای فعالين مدنی ايرانی است ، اين بار به طور مستقيم بنده را نشانه رفته است و با نام گذاری اين حقير با عنوان ((ع ک)) (که مخفف نام علی کلائی – نام اينجانب است) ، اتهاماتی را به بنده نسبت داده که هر کدام می تواند مشمول برخورد وزارت اطلاعات با اينجانب شود .
دليل عصبانيت کيهان نشينان و اقدام به نگارش چنين مطلبی ، مقاله ای است با عنوان ((يک صحنه و يک دروغ و بيچارگی آدمی )) که در خبرنامه گويا و يا به قول کيهانيان ((سايت ضد انقلابی گويا)) منتشر شده است و موضوع آن نقد تجمع اخير دانشجويان به قول خودشان شهادت طلب در فرودگاه مهرآباد و نقد القائات دروغ رسانه ای رسانه های بنيادگرا (از جمله همين کيهان خودمان!) است .
در ابتدا ذکر اين نکته ضروری است که بنده اصولا هيچ اميدی به چاپ اين جوابيه در همان صفحه ۱۲ (صفحه دانشگاه) روزنامه کيهان ندارم . روزنامه کيهان اثبات کرده است که در نوشتن هرچه دلش بخواهد و دلشان بخواهد آزاد است و تنها اين رسانه های نيمه اصلاح طلب و مقداری منتقد اند که بايد دست و دلشان بلرزد که چيزی ننويسند که با ايشان برخورد شود . (رسانه های منتقد هم که اصلا مجوز نمی گيرند تا چيزی بنويسند !(
اصولا خاصيت حکومتهايی با ساخت بسته نيزهمين است که تنها موافقين حاکميت ، آزاد به سخن اند و مخالفين در صورت سخن گفتن يا نوشتن با داغ و درفش حکام و امنيت بانان ايشان مواجه می شوند .
اما در اين مطلب روزی نامه کيهان ، سه محور قابل بررسی است .
محور اول تناقضات و اطلاعات غلط اين مقاله است . در ابتدای اين مقاله بنده از اعضای شاخه دانشجويی جبهه مشارکت معرفی شده ام و بلافاصله چند خط پائين تر بنده به عنوان عضو شاخه جوانان اين حزب اصلاح طلب (البته به قول کيهان کذايی!) به خوانندگان محترم ! کيهان شناسانده شده ام .
ظاهرا هنوز کيهان نويسان نمی دانند که حدود دو سالی است که شاخه جوانان جبهه مشارکت از شاخه دانشجويی آن جدا شده است و اصولا در اين حزب نمی توان همزمان عضو هر دو شاخه بود . توقع می رفت که نويسنده اين مثلا مقاله که قصد توهين به عالم و آدم را دارد ، حداقل قدری در باب وضعيت تشکيلاتی اين حزب اصلاح طلب تحقيق می کرد که اينچنين به خطا نرود و در يک مقاله و تنها طی چند خط به اين وضوح به تناقض گويی نپردازد .
اما در اين مثلا مقاله اطلاعات غلطی نيز در باره بنده به خوانندگان داده شده است . بنده هيچ گاه عضو شاخه دانشجويی جبهه مشارکت نبوده و نيستم و از ابتدا عضو شاخه جوانان اين حزب اصلاح طلب بوده ام و همچنين از تاريخ نيمه شعبان المعظم سال گذشته قمری (سال ۱۴۲۹) بنا به دلايلی شخصی و فکری از هرگونه فعاليت حزبی در اين مجموعه کناره گيری کرده ام و از تاريخ ذکر شده تا امروز به محل اين حزب هم نرفته ام .
دليل اين رفتن يا نرفتن و همکاری و يا عدم همکاری هم البته به بنده و کميته تشکيلات حزب مشارکت بر می گردد و بعيد می دانم مسائل درون تشکيلاتی يک حزب ، ربطی به امثال کيهان داشته باشد .
نويسنده اين مقاله متاسفانه هنوز خبر ندارد که بنده از دانشگاه فارغ التحصيل شده ام ! بنده در مرداد ماه سال جاری (۱۳۸۷ خورشيدی) از دانشگاه فارغ التحصيل شده ام و در حال حاضر اصلا دانشجو نيستم !
همچنين اين نويسنده متاسفانه ناآگاه ظاهرا بی خبر است که دستگيری های ۱۳ آذر مربوط به دانشگاه در سال گذشته يعنی سال ۱۳۸۶ اتفاق افتاد و در حال حاضر بيش از يک سال از آن دستگيری ها می گذرد .
لازم به ذکر است که بگويم بنده در تاريخ ۱۳ آذر ۱۳۸۶ توسط نيروهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بازداشت شدم و پس از گذراندن ۲۴ ساعت در دفتر پيگيری وزارت اطلاعات ، به زندان اوين منتقل و به مدت ۳۶ روز در بند ۲۰۹ زندان اوين در انفرادی بوده ام و در کل به مدت ۵۷ روز در اين بند که در حقيقت بازداشت گاه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است ، زندانی بوده ام . در کل اين مدت حدود دو ماه و همچنين در احضار اخيرم به دادگاه انقلاب ، هيچ گاه با عنوان اتهامی راه اندازی تجمع گروههای مارکسيستی روبرو نشده ام و اين اتهام جديدی است که در اين مقاله و برای اولين بار به بنده نسبت داده شده است . بهتر بود نويسنده اين مثلا مقاله ، در باب اتهامات بنده و همچنين زمان دستگيری وضعيت اين حقير اطلاعات کافی کسب می کرد و سپس دست به نوشتن می زد که اينچنين دم خروس بی اطلاعاتی و دروغ زنی ايشان نمايان نشود .
محور دوم اين به قول خودشان مقاله ، اما اتهام زنی کيهان نشينان به بنده می باشد . بنده در اين نگاشته کيهانی که تنها از برادر حسين (بازجوی سابق و مطبوعاتی امروز و در هر دو وضعيت يک دستگاه اتهام زنی) و يارانش بر می آيد به اتهاماتی از قبيل ((همراهی با تبليغات رسانه ای وابسته به صهيونيسم بين الملل)) ، (( تاختن به مانورهای اخير دانشجويان استشهادی)) و ((القای دروغ آميز برخی خواندن جنايات رژيم صهيونيستی)) متهم شده ام و بنا به نظر اين ياران صديق حسين خان شريعتمداری ، بنده در آن مقاله خود اعلام کرده ام که ((غليان احساسات برای کودکان و زنان مظلوم غزه ، محکوم و امری ناپسند است)) و سوال شده که ((آيا سنگ بودن دلهای آنان (منظور امثال بنده) امری پسنديده و نشانه روشنفکری و عقلانيت است ؟((
برای بررسی اين اتهامات بايد به مستند اين اتهام زنی يعنی همان مقاله ((يک صحنه و يک دروغ و بيچارگی آدمی )) که در سايت گويا و همچنين پايگاه اطلاعاتی نيروهای ملی – مذهبی منتشر شد ، مراجعه کرد . در ابتدای آن مقاله بنده رويداد غزه را ((حمله ددمنشانه نظام سرمايه سالار بين الملل و اسرائيل و صهيونيست ها به نمايندگيشان ، به غزه و رخدادن يک نسل کشی )) معرفی کرده ام . اما خب ! ظاهرا نويسندگان محترم روزی نامه کيهان اين جمله را نديده و نخواسته اند که ببينند . در ادامه آن مقاله بنده پس از گزارشی از مشاهداتم از وضعيت اين جوانان بسيجی در فرودگاه مهرآباد که برای رفتن به غزه آمده بودند (و کسی به ايشان نگفته بود که پروازهای خارجی از فرودگاه ديگری انجام می شود !) ابتدا امکان حضور زمينی و يا هوايی ايشان را بررسی کرده (و نفی کرده بودم و اعلام کردم که در اين وضعيت بسته بودن مرزها ، اگر هم واقعا قصد چنين کاری را داشته باشيد نميتوانيد برويد) و اعلام داشته بودم که ((هنوز نفهميده ام که چرا اين جوانان ابتدا به حکومت ايران معترض نمی شوند . سياست يک بام و دو هوای اين حاکمان آيا سوال برانگيز نيست ؟ از سويی به مصر و حسنی مبارک حمله می کنند و از سويی ديگر کمکهای خود را به قاهره می فرستند تا ابتدا مصر آنان را بازرسی کند و بعد مجوز ورود به خاک خودش يا ورود به غزه را بدهد . بعد هم آيا اصلا مصر اين کمکها را به مردم غزه می رساند ؟((
البته بنده مقصران اصلی آن تجمع را نيز اينگونه معرفی کرده بودم که ((مقصر امثال سعيد قاسمی ها و سعيد حداديان ها هستند که اينگونه از احساسات انسانی و مذهبی اين جوانان سوء استفاده می کنند تا مطامع خود را تامين کنند و مثلا برای بزرگ ترهای خود خروجی کاری داشته باشند و برای خود شهرت و قدرت دست و پا کنند .)) و اين مسئله نيز پس از حدود ۵ روز به اثبات رسيد که جوانانی که برای رفتن به غزه به مهرآباد آورده شده بودند برای شب تاسوعا به بيت رهبری برده شدند و بعد نيز ايشان را روانه خانه هايشان کردند . يعنی واقعا امثال حاجی قاسمی ها و حداديان ها و مسئولين بسيج دانشگاه تهران و دانشگاه امام صادق و دانشگاه آزاد (واحدهای مختلف) و همچنين بسيج قرارگاه مقداد (غرب تهران) نمی دانستند که نتيجه چنين تجمعاتی ، غير از اين نخواهد شد ؟
آقايان کيهانی ! کسی که به قول شما همراه با تبليغات رسانه ای وابسته به صهيونيسم است و جنايات رژيم صهيونيستی را دروغ القاء ميکند ، آيا منطقی است که در سال ۲۰۰۶ و پس از فاجعه قانای دوم به تجمع روبروی دفتر سازمان ملل برود و ضرب و شتم نيروی انتظامی را به جان بخرد ، اما به اعتراض خويش ادامه دهد ؟ من معترض شده بودم و همچنان معترضم که چطور وقتی فعالين مدنی مستقل به چنين اقدامات ددمنشانه نظام سرمايه سالار بين الملل معترض می شوند با باتوم و کتک استقبال می شوند و وقتی بسيج همان کار را می کند و حتی يک ترمينال فرودگاه پايتخت را به مدت ۵ روز تحت کنترل در ميآورد ، با حمايتی بس قوی روبرو می شود ؟ لجستيک تجمع ۵ روزه فرودگاه مهرآباد از کجا تامين شد ؟ آيا کسی می خواهد به اين سوال پاسخ دهد ؟ آيا اگر در برابر اين حملات ددمنشانه و فاجعه غزه ، نيروهای مستقل از فعالين چپ گرفته تا نيروهای ديگر غير وابسته به حکومت جمهوری اسلامی دست به تجمع اعتراض آميز می زدند ، با سرکوب شديد نيروهای ضد شورش جمهوری اسلامی روبرو نمی شدند ؟
برای کيهانيان و امنيت بانان نظام ولايی ، حتی اعتراض به فجايع بين المللی مانند غزه و قانای دوم تنها حق موافقين نظام و همراهان و کاسه ليسان است . مخالفين مستقل که جز به خدا و مردم به هيچ بنی بشری وابستگی ندارد از ديدگاه اينان حتی حق حيات هم ندارند . چه برسد به اعتراض به فجايع بين المللی !
مدعيان کيهان نشين که البته اين گونه اتهام زنی را به طور قطع از برادر حسين و برادر حسن آموخته اند ، خواهشا قدری به خود زحمت بدهند و به مقاله ای به عنوان ((در غزه همه مقصر اند)) مراجعه کنند . در اين مقاله که در سايت نيروهای ملی – مذهبی درج شد ، نظرات بنده به صراحت در باب مسئله غزه آورده شده است . خواهش می کنم مدعيان و همچنين خوانندگان اين جوابيه اين مقاله را بخوانند تا سيه روی شود هرکه در او غش باشد .
کيهان نويسان در اين مثلا مقاله افشا گرانه ! خود (خنده آرد خلق را) به اين جمله بنده استناد کرده اند که نويسنده گفته است : ((سالهاست که دروغ می گويند . از احساسات نسل جوان و مذهبی ايرانی سوء استفاده می کنند و به نام انسان به کام خود می گيرند)) .
بله . بنده هنوز معتقدم که شما دروغ می گوييد . سالهاست که دروغ می گوييد . سالهاست که به سوء استفاده از احساسات نسل جوان ايرانی مشغوليد . کارنامه سی ساله جمهوری اسلامی را مرور کنيد . از ماجرای تسخير سفارت ايالات متحده بگيريد تا ماجرای تحويل گروگانها و کمک به انتخاب ريگان به رياست جمهوری تا ماجرای مک فارلين و همچنين بيائيد تا کمک ايران به تسخير عراق توسط آمريکايی و همچنين وقايع امروز جهان . سالهاست که بر خلاف مدعايتان جاده صاف کن امپرياليسم شده ايد .
اعلام کرده ايد که گروههای ملی – مذهبی و همچنين طيف علامه تحکيم (که در حقيقت نماينده اصلی دانشجويان است ) در دوران بازداشت بنده از اين حقير حمايت کرده اند . کيهان نشينان ! چشمانتان را باز کنيد . من به اين حمايت افتخار می کنم . با اينکه هيچ گاه عضو تحکيم نبوده ام ، اما دوستی عميقی با برخی از دوستان تحکيمی خود دارم و با وجود اختلاف نظرها به بسياری از اين عزيزان تحکيمی و همچنين ادوار تحکيمی ارادت می ورزم . همچنين به حمايت نيروهای ملی – مذهبی از جمله اساتيدی چون مهندس سحابی ، دکتر ملکی ، دکتر پيمان و همچنين بزرگوارانی چون آقايان رحمانی و عليجانی و صابر و ديگر کسانی که آن بيانيه را امضا کرده اند افتخار می کنم و دست ايشان را به نشانه ارادت می بوسم . بگذار کيهان و کيهان نشينان فحاشی کنند که از فحاشی دروغ زنان باکی نيست .
اما محور سوم اين مثلا مقاله کيهانيان ! تکرار اتهامات قديمی است که کيهان هميشه آن را مطرح می کند . اتهاماتی از قبيل وابستگی به صهيونيسم بين الملل و همو سويی با ايشان ، خائن خواندن نيروها و اين باز تحکيم و اعوان و انصارش و اتهاماتی از اين دست . البته از ديدگاه امنيت بانان نظام ولايی همه کسانی که به نوعی منتقد رژيم حاکم هستند ، به اتهاماتی از اين دست متهم اند . توهم دائی جان ناپلئونی اين امنيت بانان ظاهرا هميشه بر قرار است . اينان نمی خواهند و نمی توانند بپذيرند که فرد يا افرادی در ايران هستند که به هيچ جای جهان جز همين مرز پر گهر وابستگی ندارند و نسبت به سيستم حاکم در ايران نيز نقدهای جدی دارند و به دنبال حکومتی دموکراتيک در ايران هستند . البته اصولا آدمها ديگران را بدون دليل به اموری متهم می کنند که خود مبتلايند . در باب وابستگی به برون مرز هم بايد چنين سوالی را از اين مثلا اصول گرايان (و در واقع بنيادگرايان و اپورتونيستها) پرسيد .
به هر حال کيهان نشينان با طرح اين مقاله به دنبال ايجاد فضای امنيتی در اطراف نيروهای فعال هستند . اين بار هم ظاهرا اين تور امنيتی را برای اين حقير پهن کرده اند . عموما خاص اين گونه تورهای امنيتی است که مورد هدف اين اتهام زنی امنيتی چندی پس از دستور از اتاق رسانه ای کيهان بازداشت می شود و چندی را (اگر تا ابد نشود و اعدام نشود) بايد ميهمان بند ۲۰۹ زندان اوين باشد . ظاهرا هدف از اين اقدام کيهانيان نيز چنين است . اما بايد در برابر اين تهديد بالقوه نزديک بالفعل ، صراحتا بگويم که ((گر ما ز سر بريده می ترسيديم، در مجلس عاشقان نمی رقصيديم ((
و هم نوا با معلم شهيد دکتر شريعتی صراحتا اعلام کنم که : آزادی معبود من است .به خاطر آزادی هر خطری بی خطر است . هر دردی بی درد است . هر زندانی رهايی است . هر جهادی آسودگی است . هر مرگی حيات است .
مقاله کيهان و توضيحات بنده را تا اينجا خوانديد . حال قضاوت با شما خواننده عزيز که چه کسی راست و چه کسی دروغ می گويد .
بنده تنها به ذکر اين نکته بسنده می کنم که حساب خود و آقای شريعمتداری و کيهان نشينان و نويسنده اين نام را به روز جزا وا می نهم که در آن روز از دست اينان به اعدل العادلين شکايت خواهم کرد . به دستگاهی شکايت می کنم که واقعا قوه قضاييه است ، نه قوه قصابيه . به عدل رفتار می کند نه به زور و اتهام و چماق . والله يحکم بينی و بينکم .
و تو ای حسين
ای انقلابی مرد آزاده
به خون اطهرت سوگند
که ما هرگز نياساييم از پيمودن راهت
و من الله توفيق
[email protected]
*** هر دو مقاله ذکر شده يعنی مقالات((يک صحنه و يک دروغ و بيچارگی آدمی((و((در غزه همه مقصر اند(( در بلاگ بنده به نام نوای نی با آدرس http://navaney1.blogspot.com قابل دسترسی است