يادداشتهای وزير بيت رهبری (۴)، طنزنوشته ای از امين الله رهبر
بسمه تعالی
شنبه ۱۳ محرم ۱۴۳۰
صبح بعد از نماز و چُرت صبح حضور رسيدم. مقام معظم رهبری تا مرا ديدند فرمودند اين آقای خاتمی چرا ملاقات خصوصی می خواهند؟ ما که پياممان را با شله زرد برايشان فرستاديم. عرض کردم ايشان دو دل هستند برای شرکت در انتخابات و حتما مايل هستند نظر حضرت ولی فقيه را درباره شرکتشان بدانند. فرمودند ما که گفتيم اگر حضور ايشان باعث نشاط و شادابی انتخابات میشود حتما ترتيب نامزديشان داده شود. عرض کردم شما اين لطف را به حساب مصالح اسلام و امت به ايشان میکنيد ولی آقای خاتمی هم نمیخواهد اين وسط سکه يک پول بشود و آبرويش برود. با عصبانيت فرمودند يعنی میخواهند وقتی نامزد شدند حتما ما هم انتخابشان بکنيم؟ حالا چه اصراری دارند؟ مگر چه نقشهای دارند که حالا حتما میخواهند نظر ما را برای انتخاب شدنشان جلب کنند؟ عرض کردم به هر حال در دورانی که آقای خاتمی رييس جمهوری بودند کشورهای خارجی بيشتر به ما احترام میگذاشتند. با عصبانيت فرمودند میخواهم سر به تن آن احترامشان نباشد، میبينيد که فعلا با آقای احمدی نژاد داريم همه را به زانو در میآوريم.
مقام معظم رهبری سخت مريض هستند و به شدت به سرفه افتادند. خدا شاهد است که من اين اسرار حکومتی را برای اين در اينجا مینويسم که بعدها امت مسلمان ايران و مستضعفين جهان نگويند چرا بيماری ايشان را از امت پنهان کرديد. البته سن مبارک هم از هفتاد گذشته است ولی سن متوسط روحانيون بخصوص شيعه بين هشتاد و نود است و به همين دليل انشاءالله انشاءالله مقام معظم رهبری به کوری چشم دشمنان اسلام و حکومت اسلامی ما آنقدر عمر میکنند که پرچم عزت اسلام را در منطقه اسلامی خاورميانه مستحکم کنند. به همين خاطر من ديگر صلاح ندانستم بيشتر از اين حرف بزنم و خاطر مبارک مقام معظم رهبری را در اين حالت مريضی به خاطر آقای خاتمی ناراحت کنم. يک ليوان آب خنک به دست چپ ايشان دادم. اما مقام معظم رهبری دست بردار نبودند و فرمودند خودش که رييس جمهور اسلامی ما بود ديد که خارج از اختيارات ما هيچ غلطی نمیتواند بکند حالا میخواهد يا خودش دوباره بيايد يا آقای ميرحسين موسوی را وسط بفرستد؟ چرا امت ما بخصوص اين امت روزنامه نگار و اصلاح طلب سخنان ما را عوضی میفهمند؟ عرض کردم نگران نباشيد، اينها حرفهای خودشان نيست، طرفدارانشان جوسازی میکنند و خط میدهند. فرمودند مگر فکر میکنند سياست ايران اسلامی ما به همين کشکی است که با حرف يکی دو تا روزنامه نگار تغيير بکند؟ مگر فکر میکنند ما خر هستيم؟ بلافاصله عرض کردم دور از جان حضرت ولی فقيه، دشمنان شما خر هستند.
بعد مقام معظم رهبری در حالی که خيلی خسته بودند فرمودند در اين سخنرانی که اخيرا داشتيم خيلی عرق کرديم، اين چفيه را بدهيد بشويند که اگر يک وقت خواهر ديگری آن را از ما هديه خواست، باعث خجالت نشود. چفيه را به دستم دادند و سفارشاتی هم در مورد دندانهای مصنوعیشان فرمودند که بايد در اسرع وقت با حکيم مخصوص ايشان تماس بگيرم.
بسمه تعالی
۱۴ محرم ۱۴۳۰
امروز وقتی به حضور رسيدم نوه مقام معظم رهبری هم در اتاق بود و بازی میکرد. حضرت والافقيه تا مرا ديد گفت السلام عليکم آقای امين... رهبر! ماشاءالله ماشاءالله چه هوش و زبانی دارند نوههای مقام معظم رهبری. اين يکی از همه با هوشتر است. من همه نوههای مقام معظم رهبری را مثل نوههای خودم دوست دارم. کمک کردم تا مقام معظم رهبری ايشان را روی زانوی مبارک بنشانند. حضرت والافقيه با ريش مقام معظم رهبری کمی بازی کردند و بعد عينک ايشان را برداشتند و به چشم خود گذاشتند. مقام معظم رهبری خنديدند و عينک را از او گرفتند و از من خواستند که حضرت والافقيه را به خانم والدهشان که پشت در منتظر نشسته بود تحويل بدهم. وقتی حضرت والافقيه تشريف بردند مقام معظم رهبری که اشک در چشمان مبارکشان حلقه زده بود فرمودند بعد از من چه بلايی بر سر اينها خواهد آمد؟ عرض کردم شما صد سال ديگر عمر خواهيد کرد و سايهتان بر سر فرزندان و نوهها و امت اسلامی میماند. بعدا از اينکه اينطور تملق کردم از خودم بدم آمد. ولی خدا شاهد است که همهاش تملق نبود و من اين حرف را از ته دل گفتم.
سه ساعت در حضور بودم. کمی در مورد طرح وحدت ملی حرف زديم. مقام معظم رهبری فرمودند طرح خيلی خيلی خوبيست به آقای ناطق نوری خبر بدهيد که حواسشان باشد اين طرح را از ايشان کش نروند و به ايشان بگوييد تمام مسئله بر سر برگذاری پرشور يک انتخابات با نشاط است و اينکه امت اسلامی در آن مشارکت ميليونی بکنند. بعد از ته دل فرمودند ما خدمتگذار مردم هستيم و اينقدر هم اختيارات و قدرت داريم که با هر دولتی اين خدمتگذاری را انجام بدهيم اين طرح وحدت ملی هم اگر در خدمت اين خدمتگذاری ما باشد مورد پشتيبانی ماست؛ و فرمودند شما هم از تمام اين حرکات حمايت بکنيد که همه اينها باعث شادابی و نشاط انتخابات میشود، ما هم اگر زنده بوديم که انشاءالله هستيم، نتيجهاش را شادابتر خواهيم کرد.
بسمه تعالی
۱۵ محرم ۱۴۳۰
صبح که به حضور رسيدم به گوش ايشان رسانده بودند که آقای احمدی نژاد قصد دارد مقر سازمان ملل را به ايران اسلامی ما منتقل کند. مقام معظم رهبری خيلی خيلی خوشحال بودند فرمودند چقدر اين آقای احمدی نژاد باهوش هستند، اگر موفق شوند اين کار را انجام بدهند خيلی خوب میشود آنوقت خودمان هم که نمیتوانيم به خارجه برويم در جلسات آن شرکت میکنيم. عرض کردم ولی بعيد است کشورهای ديگر به غير از ونزوئلا و بوليوی و حماس و حزب الله با اين پيشنهاد واقعا انقلابی رييس جمهور اسلامیمان موافقت کنند. مقام معظم رهبری در حالی که سخت به فکر فرو رفته بودند فرمودند حتما يک واحد ويژه تشکيل بدهيد که جوانب تشکيل يک سازمان ملل اسلامی را بررسی کنند که اگر نتوانستيم سازمان ملل را به ايران منتقل کنيم، خودمان يک سازمان ملل اسلامی در قم يا تهران تشکيل بدهيم. عرض کردم ولی اگر سازمان ملل اسلامی باشد آنوقت بهترين دوستان ما مثل ونزوئلا و بوليوی نمیتوانند در آن شرکت کنند. مقام معظم رهبری خنديدند و فرمودند تا آن موقع انشاءالله همه اينها اسلامی شدهاند، از فعاليت برادران ما در آنجا خبر نداريد. بعد فرمودند در مورد امنيت ما تو ما را خيلی ترساندی. عرض کردم کار از محکمکاری عيب نمیکند. فرمودند ولی من به اطرافيان خودم خيلی اطمينان دارم با اين همه يک صورت کامل از اموال و فعاليتهای اقتصادی بيت رهبری و سران اصلاح طلبان و اصول گرايان و آقايانی که قصد نامزدشدن دارند و روابط خانوادگی نسبی و سببی آنها برای من تهيه کن، سعی کنيد اين کار مخفيانه انجام شود. عرض کردم در اسرع وقت انجام میشود ولی اين چه ربطی به امنيت شما دارد؟ فرمودند میخواهيم ببينيم تا چه اندازه دستشان در بردن و خوردن هست که به ما وفادار باشند.
واقعا که مقام معظم رهبری هميشه مرا از هوش و زيرکی خود به تعجب میاندازند. میخواستم اجازه بگيرم و دو سه روزی را پيش صبيه و دوستانم بروم ولی فرمودند اين روزها حساس است و من هميشه بايد در دسترس ايشان باشم. کمی هم در مورد اوضاع غزه دوباره ابراز نگرانی فرمودند. فرمودند اين ديگر چه تخم سگهايی هستند که از لبنان به طرف صهيونيستهای اشغالگر موشک پرتاب کردهاند؟ عرض کردم برادران حزب الله که انکار میکنند و میگويند فلسطينیها هستند ولی کدام فلسطينیها، معلوم نيست! فرمودند به هر حال حواستان را خوب جمع کنيد. به اين عربها هيچ اعتمادی نيست، نبايد بگذاريد سررشته حماس و حزب الله از دست ما خارج شود تا ما اينها را داريم صهيونيستها و غربیها هيچ غلطی نمیتوانند بکنند.
الان که اينها را مینويسم دوباره يک و نيم نصفه شب است. خودم هم مريض هستم و پيريست و هزار درد بی درمان. ای کاش فقط آيندگان بدانند ما چقدر به فکر عزت و شرف ايران اسلامی بوديم و مقام معظم رهبری چقدر تمام زندگی خود را وقف اسلام و ايران کردند که در منطقه و در جهان توسری خور نباشد.
بسمه تعالی
۱۶ محرم ۱۴۳۰
همه خبرهای خارجی که به دست مقام معظم رهبری میرسد حاکی از اظهار تمايل رييس جمهور جديد آمريکا برای مذاکره و گفتگو با ايران است. مقام معظم رهبری امروز خيلی خوشحال بودند. هنوز دست راست مبارک را نبوسيده بودم که فرمودند باز چی شده اين آمريکايیها ماتحت ما را میليسند. عرض کردم آنها هم فهميدهاند که ما ديگر يک قدرت اتمی و يک ابرقدرت مثل خودشان شدهايم. مقام معظم رهبری از ته دل خنديدند و باز هم به سرفه افتادند. حضرت ولی فقيه هر وقت میخندند يا به سرفه میافتند يا به سکسه. ليوان آب خنک را به دست چپشان دادم. فرمودند اين خاک برسرها نمیتوانند يک بار مثل آدم حرف بزنند و تهديد نکنند؟ عرض کردم ما هم که کم تهديد نمیکنيم، نامه تبريک هم میفرستيم. اينها همهاش جزو سياست است اينجوری دنيا گُه گيجه میگيرد که بالاخره سياست ما به کدام طرف میرود و مجبورند هی به ما امتياز بدهند تا ما از اين طرف به آن طرف نشويم. فرمودند اين آقای مولانا را که مشاور رييس جمهوری اسلامی ما شده است شما میشناسيد؟ عرض کردم آدم خيلی با سواد و مطمئنی است. فرمودند نکند ايشان را بغل گوش ما کاشته باشند؟ عرض کردم درست است که پنجاه سال در آمريکا بودهاند و تابعيت آمريکايی هم دارند ولی شما اطمينان داشته باشيد عقايدش طوريست که انگار از قم تکان نخوردهاند. مقام معظم رهبری ابراز رضايت فرمودند و دستور فرمودند حتما شبی ايشان را به بيت رهبری دعوت کنم تا بيشتر با ايشان آشنا شوند.
وقتی میخواستم از خدمت مقام معظم رهبری مرخص شوم به شوخی فرمودند فکر نکنيد نامگذاری سال نو را فراموش کردهام حتما به فکرش باشيد، من هم خودم اسمهای خيلی قشنگی پيدا کردم که انشاءالله بعد از استخاره يکی را اعلام میکنيم.
واقعا که چقدر من اين مقام معظم رهبری را دوست دارم. اصلا چاکر و نوکر ايشان هستم. نمیدانم اگر روزی ايشان نباشند ايران اسلامی چه روزگاری خواهد داشت و من چه روزی پيدا خواهم کرد. فکر نمیکنم حتی بتوانم يک روز هم بدون وجود مبارک ايشان زنده باشم.
بسمه تعالی
۱۷ محرم ۱۴۳۰
امروز چيز عجيبی به فکر مقام معظم رهبری رسيده بود. بعد از اينکه گزارشات جنايات صهيونيستهای اشغالگر را در غزه به نظر رساندم و گفتم که در عين حال آقای خاتمی چه حرفهای خوبی درباره انتخابات گفتهاند، ايشان که سخت در فکر فرو رفته بودند فرمودند فکر میکنی چه چيزی بعد از اسم من در پرانتز بيايد که نشان دهنده مقام و ارج ولی فقيه در حکومت اسلامی باشد؟ من اول متوجه منظور مقام معظم رهبری نشدم و ايشان که با هوش فوقالعادهشان متوجه شده بودند، فرمودند منظورم مثل (ص) و (ع) و (عج) و (ره) است. من که انتظار چنين سؤال سختی را نداشتم عرض کردم اين خيلی خيلی مهم است و حتما بايد يک واحد ويژه برای پيدا کردن آن تشکيل داد. فرمودند درست است، من خودم خيلی فکر کردم ولی عقلم به جايی نرسيد، برای امام خمينی خدابيامرز هم همين ماها فکر کرديم و پرانتزش را درست کرديم. يادت باشد که برای اين هم حتما يک استخاره بکنيم. عرض کردم اين را هم در کنار نامگذاری سال نو يادداشت میکنم. فرمودند اگر بهترين حرف را پيدا کنی يک نشان درجه يک جمهوری اسلامی به تو اعطا میکنم.
نشان درجه يک جمهوری اسلامی همان علامتی است که به شکل عمامه ولايت در وسط پرچم مقدس نظام اسلامی ما هست. از اين نشانها ده تا بيشتر وجود ندارد. امام (ره) يکی از آنها را بعد از آنکه لشکريان ما در جنگ تحميلی تا فتح بصره پيش رفته بودند به من اعطا فرمودند. ولی بعدا که قطعنامه ۵۹۸ را پذيرفتيم امام آن را از من پس گرفتند و همان نشان به سردار سازندگی حجتالاسلام رفسنجانی رسيد. مقام معظم رهبری قصد دارند يکی از اين نشانها را بعد از اينکه دور اول رياست جمهوری برادر احمدینژاد به ميمنت و مبارکی به پايان رسيد و ايشان وارد دور دوم شدند، به سينه مبارک ايشان نصب کنند. داشتن چنين نشانی افتخار بزرگی است که متأسفانه برای من نيمه کاره ماند.
بقيه روز به ديدار با آقای خاتمی و تنظيم برخی استفتائات گذشت که قرار است در سايت مقام معظم رهبری درج شوند. حضرت ولايت فقيه وقت زيادی برای اين استفتائات میگذارند و خدا شاهد است چه دقت و رنجی در آنها به کار میبرند که مبادا از نکتهای غافل بمانند و خدای ناکرده مسلمانی از راه درست به در شود و احکام شريعت را صحيح به عمل نياورد. من هر چه از فداکاری و از خودگذشتگی و خداشناسی مقام معظم رهبری بگويم کم گفتهام. همين امروز موقع تناول ناهار خاطرهای تعريف کردند که واقعا لقمه در گلويم ماند. تعريف فرمودند يک بار که به سفر عتبات مشرف شديم، هر کار کرديم قطار برای نماز صبح توقف نکرد. يعنی اصلا نمیشد. جوری تنظيم کرده بودند که نمیشد و بنده مجبور شدم از اواخر قطار که نزديک ايستگاه يا اوايل ايستگاه بود، خودم را از پنجره بيندازم بيرون که بتوانم نماز بخوانم چون در داخل قطار کثيف بود و نمیشد نماز خواند.
وقتی آقای خاتمی حضور رسيدند من بيرون در منتظر ماندم. مقام معظم رهبری قبلا به من گفته بودند که بهتر است من در گفتگوی ايشان با آقای خاتمی حضور نداشته باشم. مطمئن هستم که بعدا خودشان همه چيز را به من خواهند گفت. وقتی آقای خاتمی رفتند من وارد اتاق شدم. مقام معظم رهبری فرمودند به آقای خاتمی گفتم اگر فکر میکنند نامزديشان باعث نشاط انتخابات میشود حتما اين کار را بکنند ولی ايشان از من تضمين میخواستند که بعدش هم انتخاب بشوند من هم به ايشان اطمينان دادم که آن کس که رأی بيشتر بياورد انتخاب میشود و من هم برايم فرقی نمیکند، هر کسی که باشد با او تعامل میکنم. عرض کردم ولی همه میگويند که شما آقای احمدی نژاد را ترجيح میدهيد و آقای خاتمی هم از همين نگران هستند که دوباره آقای احمدی نژاد انتخاب شوند. فرمودند همه چيز دست خداست، من که از حالا نمیتوانم به آقای خاتمی بگويم چه کسی انتخاب میشود! پس نشاط انتخابات و مشارکت ميليونی مردم چه میشود؟ عرض کردم ايشان نگران تخريب شخصيت خودشان هستند و حق هم دارند به هر حال برای اين انقلاب و اين حکومت خيلی زحمت کشيدهاند. فرمودند درست است ولی دو بار رييس جمهور اسلامی ما بودند، بسشان نيست؟ باز هم بيشتر میخواهند؟ حالا بگذارند دو بار هم يکی ديگر رييس جمهور باشد. نوبت همه میرسد. چه فرقی میکند؟ در زمان آقای احمدینژاد که عزت و شرف امت ما بالاتر رفته است. اگر همين طوری پيش برويم انشاءالله همزمان با دور دوم رياست جمهوری ايشان قدرت اتمی خودمان را هم به دنيا نشان میدهيم. بعد فرمودند آقای خاتمی میخواستند مطمئن شوند اگر خودشان را نامزد کنند خدای نکرده صلاحيتشان رد نشود و بعد هم همان اختياراتی را که امروز آقای احمدی نژاد دارند داشته باشند ما هم به ايشان اطمينانات لازم را داديم و گفتيم تا انتخابات خدا کريم است و انشاءالله آن فردی که به نفع اسلام و امت مسلمان ايران و خدمتگذار ما باشد انتخاب میشود.
من ديگر چيزی نگفتم. خاطرم نمیرود چند سال پيش که من در انگليس بودم و حسبالامر مقام معظم رهبری با جک استراو وزير خارجه وقت انگليس مذاکره میکردم، چون قرار بود در ايران هم من يک حزب اقليت تشکيل بدهم که خود تفصيل زياد دارد که بعدها چه شد و چه کردم و به کجا کشيد که در جای ديگر خواهم نوشت، به هر صورت خود غلط بود آنچه ما پنداشتيم. فکر میکردم واقعا بايد حزب ساخت. باری با استراو که ديگر وزير خارجه نيست مذاکره میکردم و ملاقاتها و صرف ناهارهای زياد داشتيم. ولی نشد از تجربه آنها در حزب کارگر چيزی هم برای ايران اسلامی استفاده کنيم. در آن تاريخ جنگ روانی در خصوص برنامه اتمی اسلامی ما درست مثل الان در جريان بود و در همه جای اروپا به ما فشار میآوردند. بيچاره آقای خاتمی هم مثل من فکر کرده بود حالا که رييس جمهور شده واقعا رييس جمهور شده! ايشان آدم خيلی معتمد و مطمئنی هستند و قسمشان به قانون اساسی و التزام ايشان به مقام معظم رهبری جای شک ندارد ولی راست حسينی مرد عمل نيستند. الان هم که از روی احساس مسئوليت نمیدانند خودشان را نامزد بکنند يا نکنند همهاش از روی وفاداری به نظام و حکومت اسلامی ما و مقام محترم ولی فقيه است. ايشان فکر میکنند که ايران و اسلام خيلی در خطرند و بايد نجاتشان داد. حالا اگر اين برداشت ايشان هم درست باشد معلوم نيست چرا ايشان فکر میکنند خودشان مرد اين ميدان هستند. بيچاره مرد شريفی است ولی به درد رياست جمهوری حکومت ما نمیخورد. مقام معظم رهبری هم همين نظر را دارند. ولی من نفهميدم اين چه سرّی است که هم موافقان ايشان و هم مخالفان ايشان همين نظر را دارند!
الان که ساعت دوازده شب است و اينها را مینويسم اشکم از خلوص و پاکی و مسئوليت مقام معظم رهبری سرازير است. خداوند چه افتخاری به من اعطا کرده است که مرا خدمتگذار و بنده ايشان کرده است. کاش لياقت اين نوکری و چاکری را داشته باشم و اين سعادت دست بدهد که در آن دنيا نيز خدمتگذار مقام معظم رهبری باشم.
بسمه تعالی
۱۸ محرم ۱۴۳۰
صبح حضور رسيدم. بلافاصله فرمودند از اوضاع دنيا چه خبر؟ عرض کردم رييس جمهور بوليوی هم گفته حيف که ما سفير اسراييل نداريم وگرنه ما هم مثل رفقای ونزوئلايی او را به خاطر برادران حماس بيرون میکرديم. مقام معظم رهبری فرمودند نگفتم اين کمونيستها ماتحت ما را میليسند؟ ولی خيلی زود موضوع صحبت را عوض فرمودند و فرمودند اين وزير نيرو گُه خورده که از نفت هشت دلاری حرف زده است. عرض کردم منظور ايشان اين بود که اگر قيمت نفت پايين بيايد دولت نمیتواند خدماتی مثل آب و برق را به قيمت سابق در اختيار امت مسلمان ايران قرار بدهد. فرمودند گُه خورده که اصلا اين حرف را در ملاء عام گفته است. مگر امت بايد همه چيز را بدانند؟ اگر قرار باشد چيزی گران شود، بايد گران شود. حکومت که نمیتواند با دست خالی شکم امت را سير کند ولی لازم هم نيست بگويد که دستش خاليست. عرض کردم ولی فشار گرانی خيلی زياد است. فرمودند ما هم همين را میگوييم مگر اين همه سال که همه چيز روز به روز گرانتر شده کسی صدايش در آمده که حالا دولت فکر میکند اين چيزها را بايد به امت بگويد؟ عرض کردم ايشان هم نگفته که نمیتوانيم کشور را اداره کنيم، گفته است اداره میکنيم ولی سخت است. باز فرمودند گُه خورده، همين را هم نبايد بگويد، کجايش سخت است؟ بيست سال است ما داريم اداره میکنيم يک مرتبه گفتيم سخت است؟ به نظر ما خيلی هم آسان است، میبينيد که! مقام معظم رهبری گاهی وقتها لج میکنند و با هزار دليل و منطق هم نمیشود ايشان را از خر شيطان پايين آورد. بارها پيش آمده که بعدا به من گفتهاند حق با تو بود. الان هم مطمئن هستم چند ماه بعد که مجلس گران شدن آب و برق را تصويب کرد به من میفرمايند حق با تو بود. چه میشود کرد. يک سر است و هزار سودا، يک دل است و ده دلبر.
بعد فرمودند نبايد اشتباهات رژيم محمدرضای معدوم را تکرار کنيم. ديدم راست میفرمايند. خواستم خاطرشان را بعد از اين عصبانيت خوش کنم و عرض کردم خاطر مبارک میآيد سی سال پيش درست در چنين روزی محمدرضای معدوم ايران اسلامی را ترک کرد؟ با خوشحالی فرمودند چه روزی بود! هيچ کس باورش نمیشد، و ما هم فکرش را نمیکرديم که آن بساط همين جوری از هم بپاشد، ولی خواست خدا بود و امام (ره) ارادهای داشتند که ماشاءالله کوه را از جا تکان میداد. عرض کردم حالا انگليسیها و آمريکايیها میخواهند سند رو کنند که آنها به انقلاب اسلامی ما کمک کردند. فرمودند گُه خوردند، اگر امام (ره) اراده نمیکرد امکان نداشت بشود ايشان را از عراق به فرانسه تکان داد، اگر ايشان اراده نمیکرد امکان نداشت بشود ايشان را سوار جت اختصاصی فرانسوی کرد و به ايران فرستاد. اينها همهاش تقدير و خواست خداوند متعال بود.
بعد چند جمله عربی فرمودند که من خاطرم نمانده است. فرمودند به مناسبت فرار محمدرضای معدوم ما هر سال اهالی بيت رهبری را جمع میکنيم و جشن میگيريم، امسال اين جشن را به مناسبت ايام ماه محرم و برادران مجاهد غزه کوچکتر برگذار میکنيم و تو و اهل بيت هم تشريف بياوريد. عرض امتنان کردم.
مدتی هم به بحث درباره رياست قوه قضاييه گذشت. فرمودند چه کسی خبر عوض شدن آقای شاهرودی را به اين روزنامهها داده است؟ عرض کردم خودتان میدانيد که بيت رهبری ديوار دارد و ديوار هم موش دارد. با عصبانيت فرمودند پس تله موشهايی مثل شماها را برای چه در اينجا کار گذاشتهايم؟ عرض کردم اينها مرگ موش لازم دارند نه تله موش. فرمودند آقای شاهرودی خيلی فرد قابلی هستند ولی فکر میکنيم بعضیها ترسيدهاند از اوضاع کنونی و از حالا جا میزنند. عرض کردم مقام معظم رهبری بايد اطمينان داشته باشند که جاننثاران شما تا پای جان از فرامين شما اطاعت میکنند و نمیگذارند ايران اسلامی و امت مسلمان ايران به دست دشمنان بيفتد حتی اگر قرار باشد همه هفتاد ميليون را دستگير کنيم و به زندان بيندازيم. فرمودند همه آرزوی من سربلندی امت اسلام است و وظيفه ولايت فقيهی من حکم میکند امت را به صراط مستقيم هدايت کنم و انشاءالله وقتی که به صراط مستقيم هدايت شد آن وقت میتوان مردمسالاری دينی را هم پياده کرد تا من هم از وظايفی که بر دوشم سنگينی میکند فارغ شوم و از بعضی از اختيارات کنارهگيری کنم، ولی هنوز تا وقتی که آن شرايط متحقق شوند خيلی مانده است. دشمنان ما را محاصره کردهاند و ما نمیتوانيم ايران اسلامی را به حرف يکی دو تا خاله زنک به خطر بيندازيم. عرض کردم کاملا همين طور است که میفرماييد، اين امت هنوز نمیداند خداوند چه وجود مبارکی را بر آنها به ولايت گمارده است.
مقام معظم رهبری به يک حالت عرفانی فرو رفتند و مرا با اشاره دست مرخص فرمودند.
بسمه تعالی
جمعه ۱۹ محرم ۱۴۳۰
بعد از ظهر بعد از نماز جمعه حضور رسيدم. شرحی در خصوص ناخوشی خودم عرض کردم که جز خستگی مفرط چيز ديگری نيست و من غصه میخورم که به مقام معظم رهبری چه میگذرد. فرمودند، کار من که ساعاتش زياد نيست. عرض کردم، غصهاش هزار برابر است، علاوه بر آنکه میدانم پنجشنبه را از دست خويشاوندان و خويشاوندان خويشاوندان استراحت نداريد و جمعه را هم همهاش در فکر خطبههای نماز جمعه هستيد. بايد فکری بکنم و شما را که برای کشور اسلامی ما يک وجود بدون جانشين هستيد نگاه دارم. چه معنی دارد که وقت عزيزتان تلف بشود؟ فرمودند، راست میگويی، پنجشنبه را بايد استراحت کنم. ولی جمعه را نمیشود. بعد فرمودند پيام ما را به برادر مجاهد اسماعيل هنيه امروز از صدا و سيمای ما پخش کردند. عرض کردم حتما خيلی تأثيرات بر روی امتهای اسلامی و امت شريف ايران میگذارد. فرمودند بعدا ما را از انعکاسات آن باخبر کنيد.
متن اين پيام را بر اساس گفتههای مقام معظم رهبری من تهيه کردم و در اختيار ايشان گذاشتم. مقام معظم رهبری چند جمله عربی اضافه کردند که برادران عرب هم بفهمند. واقعا که پيام تکاندهنده و پرشوری است بخصوص آنجا که میفرمايند «امروز نه فقط ملتهای مسلمان، که بسياری از ملتهای اروپا و آمريکا حقانيت شما را از بن دندان پذيرفتهاند» يک جمله را هم خودشان اضافه کردند که «در کنار همه تلاشهايی که دولت جمهوری اسلامی در حمايت از شما وظيفه خود دانسته است» من به عنوان يادآوری عرض کردم چنين جملاتی بهانه به دست دشمنان میدهد ولی مقام معظم رهبری فرمودند کار از اين چيزها گذشته و شترسواری دولا دولا نمیشود، ما به وظيفه دينی و اسلامی خودمان عمل میکنيم، اين کشورهای عربی خاک بر سر هستند که صدايشان در نمیآيد.
بعد تعريف فرمودند يک روز شهيد کاظمی پيش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: يکی اينکه دعا کنيد من روسفيد بشوم، دوم اينکه دعا کنيد من شهيد بشوم. گفتم شماها واقعا حيف است بميريد، شماها که اين روزگارهای مهم را گذرانديد، نبايد بميريد؛ شماها همهتان بايد شهيد شويد، وليکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتياج دارد. چشمهای شهيد کاظمی پر اشک شد و گفت انشاءالله خبر شهادت من را به شما بدهند. بعد مقام معظم رهبری در حالی که گريه میکردند فرمودند اين است فرق ما با سران کشورهای عربی، فاصله بين مرگ و زندگی فاصله بسيار کوتاهی است، يک لحظه است. ما سرگرم زندگی هستيم و غافليم از حرکتی که همه به سمت لقاءالله دارند. همه خدا را ملاقات میکنند ولی ما روسفيد و آنها روسياه.
واقعا مقام معظم رهبری خداپرست است. من چنين عقيده محکمی، غير از مرحوم پدرم و مادرم، در هيچ کس نديدهام. اين عقيده محکم، رهبر معظم انقلاب را خيلی تقديری و بیباک کرده است، که به نظر من تعريفی ندارد. مقام معظم رهبری نبايد اين طور باشد، ولی چه بايد کرد؟ گذشت ايام و تجربيات مختلف مقام معظم رهبری، اين نتيجه را داده است. واقعا که زندگی بدون مقام معظم رهبری برای من جهنم است.
يادداشتهای هفته آينده را شنبه آينده خواهيد خواند.