یکشنبه 29 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اصلاح طلبی صادقانه، اصلاح طلبی رياکارانه، عمادالدين باقی، اعتماد ملی

عماالدين باقی
اگر کسی، اصلاح طلبی را با نقد خويش نيآغازد و اصلاحات را از خويشتن خويش شروع نکند، به ويژه در صورتی که صدرنشين و پيشوا يا جزو پيشوايان باشد، صداقت اصلاح طلبی اش مشکوک است. در خصوص کسانی که در گذشته و در دو دهه نخست انقلاب، خود دست اندرکار امور بوده اند اين حکم جدی تر و قاطع تر است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


از روزنامه اعتماد ملی شنبه ۲۸ دی ۱۳۸۷
ضميمه هفتگی سوم. ستون: ديده بان


اصلاحات و اصلاح طلبی بدون فاش گويی سهم و نقش خودمان در ويرانی های محتاج اصلاح ، صادقانه نيست و در وجدان عمومی نخواهد نشست و ناکام خواهد ماند. چند سال پيش از يک تقسيم بندی تحت عنوان «اصلاح طلبی بازيگرانه و اصلاح طلبی تماشاگرانه» ( به اعتبار نقش کنشگران اصلاحات) سخن گفتم و اينک به اعتبار کارنامه کنشگران از« اصلاح طلبی صادقانه و اصلاح طلبی رياکارانه» سخن می گويم و البته به اعتبارهای مختلفی می توان از اين پديده سخن گفت. اصلاحات، موضوعی سهل و ممتنع است و درباره اش چندان گفته اند و نوشته اند که شايد سخن ما واگويی و ملال آور نمايد. درعين حال اصلاحات دارای وجوه و شئون گوناگون و چند پهلويی است که همواره نيازمند کاوش و گويش است. اينکه اصلاحات چيست؟ با انقلاب چه تمايزی دارد؟ آيا اصلاحات امری جبری و تحميل شرايط تاريخی است يا امری انتخابی، سودمند است يا ناسودمند و...

در اين گفتار کوتاه به جای اطناب و تفصيل به چند ملاحظه بسنده می کنم :
۱- انواع : چه اين پديده را جبری بينگاريم چه انتخابی، بايد روشن کنيم که چه نوعی از اصلاحات را مراد کرده ايم. يکی از دشواری ها و بلکه علل ناکامی حرکت های اصلاحی اين است که رهروانش در لفظ مشترک و در معنا مختلفند. همه از اصلاحات سخن می گويند اما يکی اصلاحات سياسی را مد نظر دارد و ديگری اصلاحات اقتصادی و سومی ، اصلاحات دينی را و ديگری اصلاحات فرهنگی را. اصلاحات آموزشی،اصلاحات اجتماعی،اصلاحات حقوقی(در قوانين) نيز اقسام ديگری از آن هستند و هرکدام اقتضائات خود را دارند. هريک ازاين ها بر خرده نظام هايی متمرکز می شوند که در صورت کاميابی سبب ساز تغيير در ساير خرده نظام ها خواهند شد. ممکن است اين سخن ناصواب آيد که اصلاحات تبعيضی(تک بعدی) عقيم است و اصلاحات بايد تمام عيار باشد؛ ممکن است اين مدعا نادرست آيد که نمی توان اصلاحات سياسی کرد و اصلاحات اجتماعی را ناديده گرفت اما در هرصورت کارگزاران و رهبران اصلاحات نبايد از اين نکته غافل باشند که هريک از آنها بقيه را در پی می آورد.

۲-اصلاحات مثبت،اصلاحات منفی: با الهام ازدوگانه«آزادی مثبت،آزادی منفی» در انديشه آيزايا برلين، دوگانه مشابهی را نيز برای اصلاحات فرض می کنم. منظور از آن را می توان با نامگذاری ديگری هم مشخص کرد: اصلاحات سلبی و اصلاحات ايجابی . در اولی ،تمرکزبر نفی و کنار زدن و نماياندن کژی ها است و بارانداز دومی بر تدبير و بيان وجوه ايجابی و راهکارها و ....

۳- روش : افزون بر آنچه در بند پيش گفته آمد ، بجز ابهام در نوع ، همگان از اصلاحات سخن می رانند حال آنکه روش های متفاوتی را در ذهن دارند که تبعا نتايج متفاوتی به همراه خواهد داشت. گاه روش اصلاحات را از موضوع و مفهوم و اقسام آن تفکيک می کنند اما اصلاحات و روش گاهی چنان درهم تنيده اند که تفکيک آنها ممتنع می نمايد. روش، يا راديکال و انقلابی است يا محافظه کارانه، يا اصلاحات از بالا است يا اصلاحات از پايين (که اين نوع مقرون به اصلاحات اجتماعی بوده و گويی نوعی از اصلاحات و روش يکی شده اند)،يا نخبه گرايانه است و يا عامه گرا.

۴- ظرف و مظروف :اصلاحات را گاه به گونه ای مطرح می کنيم که محيط و جغرافيای آن فراموش می شود و همين غفلت از "تحليل مشخص در شرايط مشخص" اصلاحات را به موضوعی ذهنی و دلمشغولی روشنفکرانه تبديل می کند. در محيطی که مقاومت ساختار سياسی متصلب وجود داشته باشد ويا برعکس با مساعدت مواجه باشد، نوع و روش اصلاح تحت تأثير آن متفاوت می گردد.

۵- پسوندهای ايدئولوژيک : اصلاحات در ماهيت خود پسوند پذير نيست و پسوندهای ايدئولوژيک مانند اصلاحات اسلامی، اصلاحات مارکسيستی و ... در واقع, صفتِ مظروفِ اصلاحات و محيطی است که در آن اصلاح رخ می دهد نه صفت خود اصلاحات .

۶- تجربه تاريخی در جامعه ما حاکی است که اصلاحات از بالا ناکام بوده ونسخه اصلاحات اجتماعی راهگشاتر است. به عبارت ديگر اينکه گرانيگاه و تکيه گاه اصلاحات در درون جامعه و نهادهای برخاسته از آن باشد،ضامن موفقيت اصلاحات سياسی است که بر ساختار قدرت تمرکز دارد و يا از سوی دولتمردان کليد می خورد. از اين رو است که حقوق بشر خواهی بر دموکراسی خواهی اولويت می يابد. دموکراسی خواهی، جهت گيری همان نيروهايی است که اصلاحات را در سال های اخير به اصلاحات سياسی فروکاسته اند و در پی نرم کردن ساخت سياسی اند اما حقوق بشر خواهی مجموعه ای از مطالبات در حوزه های اقتصادی و فرهنگی و مذهبی و سياسی و حقوقی را در بر می گيرد و در حقيقت مانيفست اصلاحات تمام عيار است که متناسب با شرايط خاص هر جامعه می توان اولويت های آن را تعيين کرد. حقوق بشر خواهی در وجدان عمومی می نشيند و اجتماعی تر از مطالبات صرفا سياسی است . سی ماده اعلاميه جهانی حقوق بشر دربرگيرنده ۴۲ حق از حقوق ذاتی بشر است که قابل وضع کردن و سلب کردن نيست. اين حقوق عبارتند از: حق حيات،حق مسکن،حق بهداشت، حق شغل و امنيت شغلی،حق دادرسی عادلانه، حق آزادی از شکنجه يا رفتار تحقيرآميز ،حق بر وکيل، حق مساوات در برابر قانون ، حق آزادی از بازداشت خودسرانه ، حق مربوط به اصل برائت ،حق اوقات فراغت و تفريح، حق دريافت مزد منصفانه ،حق آزادی بيان و عقيده و مذهب ،حق انتخاب آزاد، حق آموزش ، حق آزادی سفر به داخل و خارج کشور ، حق ازدواج و تشکيل خانواده ،حق تشکيل آزادانه احزاب و تشکل ها و انجمن ها و سنديکاهاو...

اين حقوق در ميثاقين تکميل شده اند. وزن حقوق اجتماعی و فرهنگی انسان ها در اين سند بيش از ساير حقوق است. بسياری از اين حقوق در قانون اساسی ايران و ساير کشورهای جهان مندرج است اما وجود قوانين دموکراتيک لزوما به معنای وجود مجريان و مسئولان دموکراتيک نيست. آنچه اين حقوق را نگهبان است حاکمانی نيستند که از آنها متضرر می شوند بلکه جامعه ای است که به حقوق خود آگاه است و به صورت سازمان يافته از آن دفاع می کند. اين حقوق و سازمان های حامی آنها فقط احزاب و نهادهای سياسی نيستند. در جوامع دموکراتيک بيشترين نهادهای اجتماعی و جمعی را نهادهای غير سياسی تشکيل می دهند؛ مانند انجمن های حمايت از انواع بيماران، انجمن های حمايت از ايتام و کودکان و زنان و کارگران و....

در ايران،اصلاح طلبان تنها در حوزه قدرت آرميدند و از حوزه وسيع تر اجتماعی غافل شدند و در همان ايام، طرح همين انتقاد با اتهام توطئه غير سياسی کردن و انفعال و نظاير آن مواجه می شد گرچه پس از نتايج غير منتظره انتخابات ۳تير۱۳۸۴ خود به آن به عنوان خطای اصلاح طلبان اقرار کردند. فراموش نکنيم که هر دو پديده نقيض يکديگر ،هم دوم خرداد(خاتمی) و هم ۳ تير(احمدی نژاد) برای همه و از جمله حکومت و اصلاح طلبان و افراد پيروز انتخابات ،غير منتظره بود و اين امر نشانه وجود خصلت های اغواکننده در بطن جامعه و همچنين نشانه بيگانگی است با آنچه در بطن جامعه می گذرد.

۷- اما اصلاحات با هر مفهوم و روشی که برگزيده شود، هسته وعنصر عينی و خلّاق آن، فرد و فرديتی است که راهبر و کارگزار آن است . اصلاح طلبی ملازم "نقد" است و اصلاح طلب کسی است که نخست چشمش به درون خويشتن سپس به برون گشوده شود. اگر کسی ، اصلاح طلبی را با نقد خويش نياغازد و اصلاحات را از خويشتن خويش شروع نکند، به ويژه در صورتی که صدر نشين و پيشوا يا جزو پيشوايان باشد، صداقت اصلاح طلبی اش مشکوک است . در خصوص کسانی که در گذشته و در دو دهه نخست انقلاب ،خود دست اندرکار امور بوده اند اين حکم جدی تر و قاطع تر است . اصلاح طلبانی که از ساختار قدرت برآمده و از سرای حکومت آمده اند اين مزيت را دارند که برای اصلاح ساختار حکومت کارآمدترند ليک بايد التفات داشته باشند که از نگاه وجدان عمومی اگر امروز شرايط به نحوی بيمارگون گرديده که نيازمند اصلاح است مگر بيگانگان يا انسان هايی از سيارات ديگر عامل آن بوده اند؟ اين شرايط محصول عمل جمعی کسانی است که خود گرداننده امور بوده اند و امروز ندای اصلاح آن را سر می دهند! مگر ممکن است که کسی سهم و نقش خويش را در پديد آمدن همين وضعيتِ نيازمندِ اصلاح ،فاش نگويد و گويی فقط و فقط ديگران مسبب ويرانی ها بوده اند، آنگاه او اصلاح طلب هم باشد.

البته اصلاح طلبی راستين با چالش هايی دشوار نيز روبروست. يکی از اين چالش ها وجود کسانی است که خود را ترازوی حقيقت می پندارند و از نقد بری می دانند و اگر صادقانه نظر خود را گفتی و نفس لوّامه ات با صدای بلند سخن گفت تو را نمی پذيرند و اعترافت را پتکی بر فرقت می سازند . اينها دو گروهند: پوزيسيون و اپوزيسيون. در پوزيسيون(گروه حاکمان) نام اصلاح طلبی را رويزيونيسم و(تجديد نظر طلبی) و گاهی تندتر از آن " نفاق" می نهند و وانمود می کنند که ثبات عقيده را از کف داده و به هويت خود پشت پا زده ای و فرصت طلب و دمدمی مزاج شده ای و اگر پيشينه دولتی داشتی، مطرود و خطرناک می شوی و اگر از پيکر جامعه برآمده ای ، سرباز دشمنی؛ حال آنکه اصلاح طلبی ،ملازم با انکار هويت و نفی تماميت باورها و ضديت با خود نيست بلکه ملازم با نقد و پالايش و بهبود آنها و افزايش رواداری است. در ميان اپوزيسيون(مخالفان حکومت)، اگر نقد تو بر خويشتن با ديدگاههای خصمانه و دشمنانه شان جور نمی آمد می کوشند ثابت نمايند که سابقه تان(که مورد اعتراف و نقد خودتان بوده) شاهد کذب لاحقه تان(اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی و...) است و يا شما مسبب يا شريک همه گناهان بوده ايد. اگر حرف آنها را تکرار کردی می گويند در آب زمزم هم که خود را بشوييد فايده ندارد و تازه شما به همان حرف هايی رسيده ايد که آنها سال هاست رسيده اند. اين جماعت در حالی که خود با روش های نادرست شان عامل اصلی رشد ديکتاتورها و توجيه کار آنها در توده مردم بوده اند و کشور را سال ها به عقب رانده اند اما از نقد تو بر خودت برای اثبات درستی خودشان استفاده می کنند و با اين کارها راه انتقاد از خود را در همه می بندند . کثيری از درس آموختگان روزگار از تن دادن به اصلاح طلبی صادقانه پس می زنند و می گويند چرا چوب دوسر طلا شويم. دسته ای از اپوزيسيون معهود که خود را مرکز عالم گرفته اند به جای اينکه از نقد شما بر خويش درس بگيرند و همه ما نهضت خودانتقادی را راه بيندازيم تا خطاهای گذشته را تکرار نکنيم، چنان می کنند که منطق«يا کاملا با ما يا برما» چيره شود اما اصلاح طلب راستين بايد از اين چالش عبور کند .اصلاح طلب کسی است که نخست باغ خويش را شخم بزند و خويشتن را هرس کند.

هرس کردن هنری عملی است که چرخه حيات مجدد را به فعاليت وامی دارد و سبب بقا و توليد و طول عمر است.





















Copyright: gooya.com 2016