شنبه 26 بهمن 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"کلارسون" راست می گويد، "فاولکس" درست! الف. ع. خ

وقتی به صورت بنيادی به «مفاهيم» می پردازيم و از منظر فلسفی به آنها نگاه می کنيم، ناگزير در وادی زبان پيچيده ای می افتيم، زبانی که درک مفاهيم ارائه شده در آن تنها با دقت و تاملی بيشتر ممکن خواهد بود. متاسفانه جامعه ای که بحران های همه جانبه ای گريبانگيرش شده باشد، تاملش برای درک مفاهيم بنيادی اندک خواهد بود. در چنين فضايی تنها راه تفهيم مفاهيم بنيادی از طريق مثالهای عينی امکانپذير خواهد بود. بر همين اساس چند روز پيش «موضوعی» را به عنوان مثال مد نظر قرار دادم تا بلکه از طريق آن برای خوانندگان مقالات اخيرم* توضيح بيشتر و روشنتری بدهم. اما متاسفانه مشاهده کردم که يکی از نويسندگان، مطلب مرا با حذف «زيرنويس»آن(که به مقالات مورد نظر اشاره داشت و در حکم صورت مسئله بود) در سايت خود قرار داده و تنها از جنبه ای «خاص» اقدام به انعکاس آن نموده است. يعنی در واقع با پاک کردن صورت مسئله، مثال مرا از حيض انتفاع ساقط کرده و محتويات آن مثال را مصادره به مطلوب نموده است.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


با خودم گفتم: تقصير با من است، چرا بايد مثالی را انتخاب می کردم که جنبه جنجالی آن تحت شعاع جنبه مثالی اش قرار بگيرد، اين بود که تصميم گرفتم مثالی بدون مناقشه بزنم و به موضوعی در خارج از جامعهً فارسی زبانان اشاره کنم تا هموطنانم فارق از حب و بغض ها،(و يا مناقشه در مثل) پيرامون مثال مورد نظر انديشه کنند و آن را با مدعيات مقالات اخيرم تطبيق دهند. قبل از شرح مثال مورد نظر لازم می دانم پيرامون محتويات مقالات اخير توضيح اندکی بدهم:

در مقالات مذکور خصوصا مقاله "زبان و حقيقت" اشاره کرده بودم که حقيقت يک اتفاق(توافق) ذهنی است و «راستی» مفهومی است که برای ارزيابی آن(حقيقت) به کار می رود، يعنی اگر دو نفر بر سر موضوعی توافق ذهنی دارند آن موضوع برای هر دوی آنها «راست» است و «حقيقت» دارد، اما لزوما "درست" نيست، بلکه واژه "درست" مفهومی است که برای ارزيابی «واقعيت» که يک اتفاق عينی است به کار می رود. يعنی اقدامات ما از جمله وقايعی هستند که با واژه های «درست» و «نادرست» ارزيابی می شوند. درستی و نادرستی نيز به فايده مندی و نامفيدی مرتبط است. جامعه گرايان اقداماتی را درست می دانند که برای «جامعه» مفيد باشد، فردگرايان نيز اقداماتی را درست می دانند که برای «فرد» مفيد باشد. انتخابگرِ جامعه گرايان «عقل جمعی» است، حال آنکه انتخابگرِ فردگرايان «عقل فردی» است.

حال به مثال مورد نظر می پردازم:
(«جرمی کلارسون» روزنامه نگار سرشناس انگليسی و مجری برنامه معروف Top Gear که از شبکه بی بی سی پخش می شود، در يک کنفرانس خبری در استراليا گفته است « ما در انگليس يک اسکاتلندی يک چشمی و احمق داريم». او اين عبارت را در مورد گوردن براون نخست وزير انگليس بيان کرده است. هر چند او بلافاصله بابت عبارت «يک اسکاتلندی» و توهين به افراد نابينا عذر خواهی کرده، اما «موسسه ملی افراد نابينا در بريتانيا» و «لورد فاولکس» يکی از وزرای پيشين کابينهً حزب کارگر که اسکاتلندی است، اظهارات کلارسون را غيرقابل قبول دانسته و خواستار تعيين جريمه برای اين مجری و روزنامه نگار معروف شده اند.

گوردن براون نخست وزير انگليس يک اسکاتلندی است که بينايی چشم چپ خود را در ۱۶ سالگی و در جريان بازی «راگبی» از دست داده است.)

در قضيه بالا مشاهده می کنيم که آقای کلارسون به خاطر دو موضوع کاملا «راست» مجبور می شود بلافاصله از اقدام خود مبنی بر بيان آن دو موضوع راست (يعنی کور بودن و اسکاتلندی بودن گوردن براون) عذر خواهی کند، حال آنکه پيرامون موضوعی که کاملا واضح و دقيق نيست(و راستی آن به شدت دچار ترديد است، يعنی احمق دانستن براون) بر گفته ً خود اصرار می ورزد.

يعنی آقای کلارسون، به زبان آوردن موضوعی «راست» را «نادرست» می داند! حال آنکه به زبان آوردن موضوعی قابل ترديد(يا حتی ناراست) را درست می داند. اين نشان می دهد که «راستی» با «درستی» تفاوت دارد! يعنی «راستی» می تواند به عنوان ابزاری برای اقدامات «درست» و «نادرست» باشد.

آقای کلارسون از «راست گفتن» خود به غلط کردن افتاده است و خود پيش از همه دريافته که چه هذيانی گفته است. اين تنها «موسسه ملی افراد نابينا در بريتانيا» و «آقای فاولکس» هستند که «درست» می گويند.

«موضوع مورد مثال» وقتی «خارجی» باشد! دست انسان برای هرگونه «داوری» نيز باز است، يعنی به راحتی می توان گفت: اگر گوردن براون احمق باشد قطعا کلارسون از او احمق تر است، چون انسانی که بخواهد احمق بودن ديگران را با دلالت بر دو «راستی» بی ربط و خنثی آشکار کند، قطعا احمق تر است! کلارسون خود از همه زودتر دريافته است که سخنی احمقانه به زبان آورده، چون بلافاصله عذرخواهی کرده است. اگر کلارسون احمق نيست، واقعا «احمق بودن گوردون براون» چه ربطی به کور بودن و اسکاتلندی بودنش دارد؟! اين مسئله نشان می دهد که ارزش و اهميت يک سخن «راست» به درستی و نادرستی «اقدام» ما بستگی دارد، اقدام ما نيز از انگيزه و ارادهً ما ناشی می شود. يعنی ارزش هر چيز «راست» بسته به «اقدامات» ماست.

اصرار من از لزوم کاربری دقيق مفاهيم و واژه ها، و تفکيک مفاهيمی نظير «راستی و درستی»، يا مفاهيمی نظير «ايده و عقيده» يا «عقل و علم» يا بسياری مفاهيم ديگر، همه از آن روست که اگر مثلا سی سال بعد کسی بنابه هر منظوری دو سطر از مقاله چند صفحه ای ما را منتشر کرد، لازم نباشد که وارد شويم و بگوييم: اگر «راستی» را به جای «درستی» به کار برده بودم قضيه حل بود! حال آنکه عدم دقت در کاربری واژه ها باعث خواهد شد که به کلی فراموش کنيم که تنها سه سال بيشتر نگذشته که با يکی از همين «راستی» ها ديو دوسری ساختيم و آن را دشمن بورکينافاسو ناميديم. همين عدم دقت باعث می شود که سه روز نگذشته، اقدامی مشابه با اقدام همان کسی را مرتکب شويم که سخن سی سال پيش ما را ناقص منتشر نمود و ما را به سختی برآشفته ساخت.

اصرار من از لزوم کاربری دقيق مفاهيم و واژه ها، خصوصا تفکيک مفاهيمی چون «راستی» و «درستی»، همه از آن روست که هرکسی تصور نکند که «حقيقت» نزد اوست و وظيفه دارد که آن را به ديگران منتقل کند. بلکه بداند که حقيقت، ذهنيتی بيش نيست و بداند که راستی با درستی دو مقوله متفاوت هستند.

وقتی بداند که حقيقت خنثی است و تنها در «اقدامات» ماست که «باردار» می شود و صفت مثبت يا منفی به خود می گيرد، آنگاه است که به واقع گرايی وارد می شود و همه چيز را نسبی می يابد. متاسفانه در حال حاضر حقيقت نه به صورت خنثی و نسبی، بلکه به صورت مطلق در ذهن بسيارانی قرار دارد و چنان بحرانی آفريده که اولا مجبوری سربسته سخن بگويی و ثانيا مجبوری مثال هايت را نيز از ميان موضوعات خارجی انتخاب کنی!

به نظر من يکی از مشکلات ما فارسی زبان عدم استفاده دقيق و به جا از واژه ها و مفاهيم موجود است وگرنه برای من! کمتر پيش آمده است که برای بيان ذهنيات خود دچار فقر مفهومی يا فقر واژه ای شوم. مفاهيم و واژه های موجود در يک زبان مانند قوانين مصوب در يک جامعه است. اگر قوانين واقعا موجود در جامعه به درستی و تا سر حد کمال اجرا نشود هرگز ضرورت طرح قوانين جديد و بهتر حادث نمی شود. مفاهيم و واژه های موجود در يک زبان نيز به همين شکل است، يعنی اگر از مفاهيم و واژه های موجود در يک زبان به درستی و تا سر حد کمال استفاده نشود هرگز آن زبان ارتقاع نخواهد يافت، پس پيش به سوی استفاده دقيق و به جا از مفاهيم و واژه ها.

الف. ع. خ
----------------------------------
* مقالاتی نظير «زبان و حقيقت»، «عقل معلق» و «حرص کهنه يا دندان دايناسور) که هر سه در گويا و اخبارروز منتشر شده است.





















Copyright: gooya.com 2016