گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
در همين زمينه
23 بهمن» نبوی "راست" می گويد، نوری علا "درست"! الف. ع. خ19 بهمن» حرص کهنه يا دندان دايناسور، نقدی بر ايمان زمانه، الف. ع. خ 1 بهمن» اوباما چه خواهد کرد؟ الف. ع. خ 30 دی» عقل معلّق، نقدی برعقل زمانه، الف. ع. خ 5 دی» زبان و حقیقت، نقدی بر نقد زمانه، الف. ع. خ
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! "کلارسون" راست می گويد، "فاولکس" درست! الف. ع. خوقتی به صورت بنيادی به «مفاهيم» می پردازيم و از منظر فلسفی به آنها نگاه می کنيم، ناگزير در وادی زبان پيچيده ای می افتيم، زبانی که درک مفاهيم ارائه شده در آن تنها با دقت و تاملی بيشتر ممکن خواهد بود. متاسفانه جامعه ای که بحران های همه جانبه ای گريبانگيرش شده باشد، تاملش برای درک مفاهيم بنيادی اندک خواهد بود. در چنين فضايی تنها راه تفهيم مفاهيم بنيادی از طريق مثالهای عينی امکانپذير خواهد بود. بر همين اساس چند روز پيش «موضوعی» را به عنوان مثال مد نظر قرار دادم تا بلکه از طريق آن برای خوانندگان مقالات اخيرم* توضيح بيشتر و روشنتری بدهم. اما متاسفانه مشاهده کردم که يکی از نويسندگان، مطلب مرا با حذف «زيرنويس»آن(که به مقالات مورد نظر اشاره داشت و در حکم صورت مسئله بود) در سايت خود قرار داده و تنها از جنبه ای «خاص» اقدام به انعکاس آن نموده است. يعنی در واقع با پاک کردن صورت مسئله، مثال مرا از حيض انتفاع ساقط کرده و محتويات آن مثال را مصادره به مطلوب نموده است. با خودم گفتم: تقصير با من است، چرا بايد مثالی را انتخاب می کردم که جنبه جنجالی آن تحت شعاع جنبه مثالی اش قرار بگيرد، اين بود که تصميم گرفتم مثالی بدون مناقشه بزنم و به موضوعی در خارج از جامعهً فارسی زبانان اشاره کنم تا هموطنانم فارق از حب و بغض ها،(و يا مناقشه در مثل) پيرامون مثال مورد نظر انديشه کنند و آن را با مدعيات مقالات اخيرم تطبيق دهند. قبل از شرح مثال مورد نظر لازم می دانم پيرامون محتويات مقالات اخير توضيح اندکی بدهم: در مقالات مذکور خصوصا مقاله "زبان و حقيقت" اشاره کرده بودم که حقيقت يک اتفاق(توافق) ذهنی است و «راستی» مفهومی است که برای ارزيابی آن(حقيقت) به کار می رود، يعنی اگر دو نفر بر سر موضوعی توافق ذهنی دارند آن موضوع برای هر دوی آنها «راست» است و «حقيقت» دارد، اما لزوما "درست" نيست، بلکه واژه "درست" مفهومی است که برای ارزيابی «واقعيت» که يک اتفاق عينی است به کار می رود. يعنی اقدامات ما از جمله وقايعی هستند که با واژه های «درست» و «نادرست» ارزيابی می شوند. درستی و نادرستی نيز به فايده مندی و نامفيدی مرتبط است. جامعه گرايان اقداماتی را درست می دانند که برای «جامعه» مفيد باشد، فردگرايان نيز اقداماتی را درست می دانند که برای «فرد» مفيد باشد. انتخابگرِ جامعه گرايان «عقل جمعی» است، حال آنکه انتخابگرِ فردگرايان «عقل فردی» است. حال به مثال مورد نظر می پردازم: در قضيه بالا مشاهده می کنيم که آقای کلارسون به خاطر دو موضوع کاملا «راست» مجبور می شود بلافاصله از اقدام خود مبنی بر بيان آن دو موضوع راست (يعنی کور بودن و اسکاتلندی بودن گوردن براون) عذر خواهی کند، حال آنکه پيرامون موضوعی که کاملا واضح و دقيق نيست(و راستی آن به شدت دچار ترديد است، يعنی احمق دانستن براون) بر گفته ً خود اصرار می ورزد. يعنی آقای کلارسون، به زبان آوردن موضوعی «راست» را «نادرست» می داند! حال آنکه به زبان آوردن موضوعی قابل ترديد(يا حتی ناراست) را درست می داند. اين نشان می دهد که «راستی» با «درستی» تفاوت دارد! يعنی «راستی» می تواند به عنوان ابزاری برای اقدامات «درست» و «نادرست» باشد. «موضوع مورد مثال» وقتی «خارجی» باشد! دست انسان برای هرگونه «داوری» نيز باز است، يعنی به راحتی می توان گفت: اگر گوردن براون احمق باشد قطعا کلارسون از او احمق تر است، چون انسانی که بخواهد احمق بودن ديگران را با دلالت بر دو «راستی» بی ربط و خنثی آشکار کند، قطعا احمق تر است! کلارسون خود از همه زودتر دريافته است که سخنی احمقانه به زبان آورده، چون بلافاصله عذرخواهی کرده است. اگر کلارسون احمق نيست، واقعا «احمق بودن گوردون براون» چه ربطی به کور بودن و اسکاتلندی بودنش دارد؟! اين مسئله نشان می دهد که ارزش و اهميت يک سخن «راست» به درستی و نادرستی «اقدام» ما بستگی دارد، اقدام ما نيز از انگيزه و ارادهً ما ناشی می شود. يعنی ارزش هر چيز «راست» بسته به «اقدامات» ماست. اصرار من از لزوم کاربری دقيق مفاهيم و واژه ها، خصوصا تفکيک مفاهيمی چون «راستی» و «درستی»، همه از آن روست که هرکسی تصور نکند که «حقيقت» نزد اوست و وظيفه دارد که آن را به ديگران منتقل کند. بلکه بداند که حقيقت، ذهنيتی بيش نيست و بداند که راستی با درستی دو مقوله متفاوت هستند. وقتی بداند که حقيقت خنثی است و تنها در «اقدامات» ماست که «باردار» می شود و صفت مثبت يا منفی به خود می گيرد، آنگاه است که به واقع گرايی وارد می شود و همه چيز را نسبی می يابد. متاسفانه در حال حاضر حقيقت نه به صورت خنثی و نسبی، بلکه به صورت مطلق در ذهن بسيارانی قرار دارد و چنان بحرانی آفريده که اولا مجبوری سربسته سخن بگويی و ثانيا مجبوری مثال هايت را نيز از ميان موضوعات خارجی انتخاب کنی! به نظر من يکی از مشکلات ما فارسی زبان عدم استفاده دقيق و به جا از واژه ها و مفاهيم موجود است وگرنه برای من! کمتر پيش آمده است که برای بيان ذهنيات خود دچار فقر مفهومی يا فقر واژه ای شوم. مفاهيم و واژه های موجود در يک زبان مانند قوانين مصوب در يک جامعه است. اگر قوانين واقعا موجود در جامعه به درستی و تا سر حد کمال اجرا نشود هرگز ضرورت طرح قوانين جديد و بهتر حادث نمی شود. مفاهيم و واژه های موجود در يک زبان نيز به همين شکل است، يعنی اگر از مفاهيم و واژه های موجود در يک زبان به درستی و تا سر حد کمال استفاده نشود هرگز آن زبان ارتقاع نخواهد يافت، پس پيش به سوی استفاده دقيق و به جا از مفاهيم و واژه ها. الف. ع. خ Copyright: gooya.com 2016
|